پـیـامـبران ، برگزیدگان خاص الهى براى انجام ماءموریت مهم تبیین حق و حاکمیت بخشیدن به آن هـسـتـنـد. بـراى بـررسـى مـاءمـوریت مهم و نهضت مستمرّ پیامبران ، ابتدا باید به تبیین حق و باطل و مشخص کردن مظاهر آن بپردازیم .
حق و باطل
حق یعنى چیزى که واقعیت خارجى دارد و ثابت و زوال ناپذیر است . بنابراین ، حق فقط خداوند اسـت و آن چـه کـه از حـضـرت حـق نـشـاءت بـگـیرد(۴) و مظهر او باشد یا ما را به او بـرسـانـد؛ وجـود جـهـان حـق اسـت ؛ چون فعل خدا و مظهر اوست ؛ قرآن حق است چون کلام خداست و پـیـامـبـران حـق انـد، چـون رسـول خـدایـنـد؛ اعـتـقـادات صـحـیـح و اخـلاق مـتـعـالى و اعمال صالح حق اند چون رساننده به خدایند.
در مـقـابل ، خدایانِ مشرکان باطل اند؛ زیرا واقعیت ندارند و فقط موجوداتى توهمى و ساخته ذهن مـشـرکـان انـد؛ ادیـان و مـکـاتـب غـیـر الهـى همه باطل اند؛ زیرا از خداوند نشاءت نگرفته اند و مـحـصـول جـعـل و تـحـریـف انـسـانـنـد؛ عـقـایـد، اخـلاق و اعـمـال کـافـران و مـشـرکـان باطل است (۵)، چون رساننده به حق و مطابق امر و دستور حق تعالى نیستند.
اختلاط حق و باطل
حـق در عـالم مـلکـوت ، صـریـح و خـالص اسـت ، ولى وقـتـى بـه عـالم مـاده تـنـزل مـى کـنـد، خـلطـى از بـاطـل بـا آن هـمـراه مـى گـردد و گـاه ایـن خـلط بـاطل که در لباس حق جلوه گر شده ، حق را مى پوشاند. این خصوصیّت عالم ماده و امتحان است کـه بـاطـل در لباس حق جلوه گر شود تا انسان ها به فتنه گرفتار آیند و جوهره ذاتى شان آشـکـار شـود و حق طلب از باطل خواه متمایز گردد و این خصوصیت را حضرت حق قرار داده است . خداوند این خصوصیت را در قالب مثالى مشخص کرده :
(اءَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ اءَوْدِیَهٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً… کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ / ۴۹فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَاءَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ… )
(رعد : ۱۷)
از آسـمـانى آبى فرو فرستاد، پس رودخانه هایى به اندازه گنجایش خودشان روان شدند، و سـیـل کـفـى بـلنـد روى خـود بـرداشـت … خـداونـد حـق و بـاطـل را چـنـیـن مـثـل مـى زنـد. اما کف ، بیرون افتاده از میان مى رود، ولى آنچه به مردم سود مى رساند در زمین [باقى ] مى ماند.
خـداونـد در ایـن آیـه ، حق را به آب باران تشبیه کرده که آبى خالص و صاف است و از آسمان نـازل مـى شـود و ایـن آب خـالصِ نـازل شده ، در وادى هاى مختلف به حسب ظرفیتشان جریان مى یـابـد و در ایـن جـریـان یـافـتـن بـعـد از نـزول ، کـفـى بـر خـود مـى انـدازد و ایـن اختلاف حق و بـاطـل اسـت کـه امـتـحـان را مـمـکـن مـى گـردانـد و حـق طـلب را از باطل خواه متمایز مى سازد.
پیامبران روشنگر حقایق و پاک کننده نفوس
بـا تـوجـه بـه این اختلاط حق و باطل در دنیاست که بشر محتاج هدایت مى گردد و با توجه به نـاتـوانى عقل از تبیین همه حقایق ، چشم به راه هدایتگر آسمانى مى ماند و پیامبران براى تبیین حـق و مـتـمـایـز سـاخـتـن آن از بـاطـل و راه بـردن انـسان ها به سوى طهارت و پاکى ، مبعوث مى شوند.(۶)
هـدف بـعـثـت پـیامبران ، تبیین حقایق و راهبرى انسان ها و پاک ساختن آنان است تا به هنگام مرگ طـیـّب و طـاهر باشند و مخاطب سلام ملائکه گردند و به مهمان خانه خاص حق تعالى اجازه ورود یابند.(۷)
درخت پاکى ها و درخت پلیدى ها
بـه بـیـان قرآن ، درخت پاکى ها و درخت پلیدى ها، دو واقعیت اند و پیامبران ، شناساننده این دو درخت اند. کلمه (توحید) درخت تناور، مبارک و پرثمر طیّبات است و شرک و کفر، درخت ناپاکى و ام الخبائث ؛ و همه پلیدى ها ثمر و نتیجه آن اند:
(اءَلَمْ تـَرَ کـَیـْفَ ضـَرَبَ اللَّهُ مـَثـَلاً کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ اءَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمـاءَِ تـُؤْتـِی أُکـُلَهـَا کـُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونََ وَمَثَلُ کَلِمَهٍ خَبِیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبِیثَهٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَالَهَا مِن قَرَارٍ)(ابراهیم : آیات ۲۴ ـ ۲۶)
آیـا نـدیـدى خدا چگونه مَثَل زده : سخنى پاک که مانند درختى پاک است که ریشه اش استوار و شـاخـه اش در آسـمـان اسـت . مـیـوه اش را هـر دم بـه اذن پـروردگـارش مـى دهـد و خـدا مـثـل هـا را بـراى مـردم مـى زنـد شـایـد کـه آنـان پـنـد گـیـرنـد و مَثَل سخن ناپاک چون درختى ناپاک است که از روى زمین کنده شده و قرارى ندارد.
بـا تـوجـه بـه آیات قرآن (۸) معلوم مى شود منظور از (کلمه طیّبه ) و درخت پاک ، اعـتـقـاد نـاب بـه تـوحـیـد و کـلمـه طـیّب (لا اله الا الله ) است و از این کلمه پاک و اعتقاد ناب ، اعـتـقـادات فرعى و مکارم اخلاق و اعمال صالح نشاءت مى گیرد و این کلمه طیب مانند درخت تناور مـبـارکـى اسـت کـه در زمـیـن ریـشـه دارد و شـاخه هایش به هر طرف گسترده شده و برگ و بار فراوان دارد.
در قـبـال ایـن کـلمـه مـبـارک ، کـلمـه خـبـیـث شـرک اسـت کـه مـانـنـد بـوتـه خـبـیـث حنظل است .
نه در زمین استقرار و ریشه دارد و نه برگ و بارى ارزشمند، بلکه پر از تیغ هاى تـیـز اسـت و مـیـوه اى تـلخ ، بـدبـو و سـوزاننده دارد.(۹) کلمه خبیث شرک نیز فروع اعتقادى ناپاک ، اخلاق خبیث و اعمال ناصالح بارمى آورد. رسالت پیامبران معرفى این دو شجره بـه بـشـریـت و دعوت آنان به پروراندن شجره طیبات و ریشه کن کردن درخت پلیدى ها است و خود پیامبران رهبرى این مبارزه و نهضت مقدس را به عهده دارند.
مظاهر طاغوت
پـیـامـبـران مـنـادیـان و مـدافـعـان حـاکـمـیـت حـق هـسـتـنـد کـه در قـبـال آن حـاکمیت طاغوت است . طاغوت و استکبار، بزرگ ترین مظهر کفر و شرک است . استکبار بـه مـعـنى خودبینى ، خود را از بندگى برتر دانستن و اطاعت همه یا بعضى فرمان هاى خدا را دون شـاءن خـود دیـدن و سـرپـیـچى کردن است . طاغوت / ۴۹هر مستکبرى است که از اطاعت فرمان خدا سـرپیچى کرده و بدون اذن و دستور خدا، مردم را به اطاعت از فرمان خود بخواند. طاغوت چون از زمـیـنـه وجـود خویش درخت طیّب توحید را کنده و در آن بوته خبیث شرک را کاشته است . خود و پیروانش را به منجلاب فساد و تباهى مى کشاند و سرانجام به جهنم وارد مى کند:
(یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُالْمَوْرُودُ)(هود : آیه ۹۸)
[فرعون ] روز قیامت پیشاپیش قومش مى رود و آنان را به آتش درمى آورد و [دوزخ ] چه ورودگاه بدى براى واردان است .
اصل طاغوت و اولین مستکبر عالم ، شیطان است که در برابر حق تعالى استکبار ورزید و خود را از سـجـده بر آدم برتر دید و امر خدا را در این مورد اجابت نکرد. بدین ترتیب رانده درگاه خدا شـد و با اذن تکوینى خداوند، رهبرى طاغوتیان جهان را برعهده گرفت و انسان را به پیروى از خـود و اسـتـکـبار و طغیان در برابر خداوند دعوت کرد. پیروان شیطان در سه چهره ظهور مى کنند:
۱ ـ جـبـّاران ، طـاغـوتـیـان و سـتمگران زورمدارى که با قهر و غلبه ، انسان ها را به بردگى گـرفـتـه و از عـبـودیـت خـداونـد بـازداشـتـه انـد. نـمـرود، فـرعـون و هـمـه جـبـاران در طول تاریخ مصداق این چهره طاغوت هستند:
(وَتِلْکَ عَادٌ جَحَدُوا بِاَّیَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا اءَمْرَ کُلِّجَبَّارٍ عَنیدٍ)(هود: آیه ۵۹)
و این [قوم ] عاد بودند که آیات پروردگارشان را انکار کردند و فرستادگانش را نافرمانى کردند و به دنبال فرمان هر زورگوى ستیزه جوى رفتند.
۲ ـ مـتـرفان ، ثروتمندان و خدایان زر و سیم که با اتکا به گنجینه هاى طلاو نقره ، استکبار ورزیـده و از اطـاعـت و بـنـدگـى خـدا سرپیچى نموده و بندگان خدا را به خدمتکارى خویش مى گیرند و همیشه در برابر پیامبران ایستاده و آنان را تکذیب کرده اند:
(وَمـَا اءَرْسَلْنَا فِی قَرْیَهٍ مِن نَذِیرٍ إِلا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِکَافِرُونََ وَقَالُوا نَحْنُ اءَکْثَرُ اءَمْوَالاً وَاءَوْلاَداً …)(سباء: ۳۴ ـ۳۵)
در هـیـچ شـهـرى هـشـدار دهنده اى نفرستادیم جز آن که مرفّهان و خوشگذرانان آنها گفتند: ما به آنـچـه شـمـا بـدان فرستاده شده اید، کافریم و گفتند: ما دارایى و فرزندانمان از همه بیشتر است .
۳ ـ مـلا ، کـارگـزاران و اشـراف کـه صـاحـب مـقـام و مـنـصـب انـد و بـه ایـن جـاه و مـقـام دل بـسـتـه انـد و حـاضـر نـیستند در کنار پابرهنگان و محرومان به بندگى خدا سر خم کنند و شـاءن خـود را بـرتـر از آنـان مـى دانـنـد. معمولاً این سه مظهر طاغوت و استکبار براى استحکام حاکمیت خود و به بندگى گرفتن انسان ها و بهره کشى از آنان ، دست در دست هم دارند. در تمام حـاکـمیت هاى طاغوتى ، این سه چهره را مى توان به وضوح یافت . در حاکمیت فرعونى ، ما با سه چهره مواجهیم :
فـرعـون ، چـهـره جـبـاریـت و زورمـدارى کـه بـا قـوه و قـدرت خـود بـنـى اسرائیل را به بندگى گرفته و از آنان بهره مى برد.
هامان ؛ چهره ملا ، کارگزارى و تزویرگرى که با علم و تدبیر خود، جباریت خشن فرعونى را براى محرومان قابل تحمّل جلوه مى دهد و زمینه ساز و مجرى حاکمیت فرعون است .
قـارون ، چـهـره مـتـرف و زَرمـدارى کـه شریان اقتصادى جامعه را به دست گرفته و براى دوام اسـتثمار توده ، دست در دست جبّار و کارگزار نهاده و بدین گونه مثلث شوم (زور و تزویر و زر) سـه پـایه خیمه طاغوت و استکبار گردیده اند و موسى (ع )براى مبارزه با این سه چهره طاغوت مبعوث مى شود:
(إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ کَذَّابٌ)(۱۰)
(غافر: آیه ۲۴)
بـه یـقین موسى را با آیات خود و حجّتى آشکار به سوى فرعون و هامان و قارون فرستادیم اما آنان گفتند:
افسونگرى شیّاد است .
/ ۴۹هر مستکبرى است که از اطاعت فرمان خدا سـرپیچى کرده و بدون اذن و دستور خدا، مردم را به اطاعت از فرمان خود بخواند. طاغوت چون از زمـیـنـه وجـود خویش درخت طیّب توحید را کنده و در آن بوته خبیث شرک را کاشته است . خود و پیروانش را به منجلاب فساد و تباهى مى کشاند و سرانجام به جهنم وارد مى کند:
(یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُالْمَوْرُودُ)(هود : آیه ۹۸)
[فرعون ] روز قیامت پیشاپیش قومش مى رود و آنان را به آتش درمى آورد و [دوزخ ] چه ورودگاه بدى براى واردان است .
اصل طاغوت و اولین مستکبر عالم ، شیطان است که در برابر حق تعالى استکبار ورزید و خود را از سـجـده بر آدم برتر دید و امر خدا را در این مورد اجابت نکرد. بدین ترتیب رانده درگاه خدا شـد و با اذن تکوینى خداوند، رهبرى طاغوتیان جهان را برعهده گرفت و انسان را به پیروى از خـود و اسـتـکـبار و طغیان در برابر خداوند دعوت کرد. پیروان شیطان در سه چهره ظهور مى کنند:
۱ ـ جـبـّاران ، طـاغـوتـیـان و سـتمگران زورمدارى که با قهر و غلبه ، انسان ها را به بردگى گـرفـتـه و از عـبـودیـت خـداونـد بـازداشـتـه انـد. نـمـرود، فـرعـون و هـمـه جـبـاران در طول تاریخ مصداق این چهره طاغوت هستند:
(وَتِلْکَ عَادٌ جَحَدُوا بِاَّیَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا اءَمْرَ کُلِّجَبَّارٍ عَنیدٍ)(هود: آیه ۵۹)
و این [قوم ] عاد بودند که آیات پروردگارشان را انکار کردند و فرستادگانش را نافرمانى کردند و به دنبال فرمان هر زورگوى ستیزه جوى رفتند.
۲ ـ مـتـرفان ، ثروتمندان و خدایان زر و سیم که با اتکا به گنجینه هاى طلاو نقره ، استکبار ورزیـده و از اطـاعـت و بـنـدگـى خـدا سرپیچى نموده و بندگان خدا را به خدمتکارى خویش مى گیرند و همیشه در برابر پیامبران ایستاده و آنان را تکذیب کرده اند:
(وَمـَا اءَرْسَلْنَا فِی قَرْیَهٍ مِن نَذِیرٍ إِلا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِکَافِرُونََ وَقَالُوا نَحْنُ اءَکْثَرُ اءَمْوَالاً وَاءَوْلاَداً …)(سباء: ۳۴ ـ۳۵)
در هـیـچ شـهـرى هـشـدار دهنده اى نفرستادیم جز آن که مرفّهان و خوشگذرانان آنها گفتند: ما به آنـچـه شـمـا بـدان فرستاده شده اید، کافریم و گفتند: ما دارایى و فرزندانمان از همه بیشتر است .
۳ ـ مـلا ، کـارگـزاران و اشـراف کـه صـاحـب مـقـام و مـنـصـب انـد و بـه ایـن جـاه و مـقـام دل بـسـتـه انـد و حـاضـر نـیستند در کنار پابرهنگان و محرومان به بندگى خدا سر خم کنند و شـاءن خـود را بـرتـر از آنـان مـى دانـنـد. معمولاً این سه مظهر طاغوت و استکبار براى استحکام حاکمیت خود و به بندگى گرفتن انسان ها و بهره کشى از آنان ، دست در دست هم دارند. در تمام حـاکـمیت هاى طاغوتى ، این سه چهره را مى توان به وضوح یافت . در حاکمیت فرعونى ، ما با سه چهره مواجهیم :
فـرعـون ، چـهـره جـبـاریـت و زورمـدارى کـه بـا قـوه و قـدرت خـود بـنـى اسرائیل را به بندگى گرفته و از آنان بهره مى برد.
هامان ؛ چهره ملا ، کارگزارى و تزویرگرى که با علم و تدبیر خود، جباریت خشن فرعونى را براى محرومان قابل تحمّل جلوه مى دهد و زمینه ساز و مجرى حاکمیت فرعون است .
قـارون ، چـهـره مـتـرف و زَرمـدارى کـه شریان اقتصادى جامعه را به دست گرفته و براى دوام اسـتثمار توده ، دست در دست جبّار و کارگزار نهاده و بدین گونه مثلث شوم (زور و تزویر و زر) سـه پـایه خیمه طاغوت و استکبار گردیده اند و موسى (ع )براى مبارزه با این سه چهره طاغوت مبعوث مى شود:
(إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ کَذَّابٌ)(۱۰)
(غافر: آیه ۲۴)
بـه یـقین موسى را با آیات خود و حجّتى آشکار به سوى فرعون و هامان و قارون فرستادیم اما آنان گفتند:
افسونگرى شیّاد است .
/ ۴۹طاغوت ستیزى
پـیـامـبـران بـراى پروراندن درخت طیّب توحید در زمینه وجود انسان ها و ریشه کن کردن بوته پلید شرک از آن مبعوث شده اند و در این راستا، استکبار و طاغوت ستیزى بارزترین وجه سیره آنـان اسـت . کـفـر بـه طـاغـوت و ایمان به خدا در جنب یکدیگر، نمود بارز چنگ زدن به ریسمان مـسـتـحـکـم و نـاگـسـسـتـنـى خـداونـدى اسـت (۱۱) و از همین رو است که اولین دعوت همه پیامبران ، فراخوانى به عبادت خداوند و دورى گزیدن از طاغوت ها است :
(وَلَقـَدْ بـَعـَثـْنـَا فـِی کـُلِّ أُمَّهٍ رَسـُولاً اءَنِ اعـْبـُدُوا اللَّهـَ وَاجْتَنِبُواالطَّاغُوتَ…)(نحل : آیه ۳۶)
در میان هر امتى فرستاده اى برانگیختیم تا [بگوید:] خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید.
پـیـامـبران ، خود اولین پرچمدار مبارزه با طاغوت ها بوده اند؛ زیرا طاغوت ها با به بردگى گـرفـتن انسان ها(۱۲)، غارت و چپاول حقوق عمومى ، به استضعاف کشیدن آزادگان ، قـلع و قـمـع مـبـارزان ، ایـجـاد تـفـرقـه و تـشـتـّت و حـاکـمـیـت بـخـشـیـدن بـه جـهـل و خـرافـه ، زمـیـنـه هـاى رشـد اعـتـقـادات ، اخـلاق الهـى و عمل صالح را از بین برده انسان ها را به سوى قهقرا سوق مى دهند. رسالت پیامبران ، واداشتن انسان به قیام براى محو و نابود ساختن مظاهر کفر و ظلم و ستم و ایجاد قسط و عدالت است تا در زمینه آن ، اعتقادات پاک و فضایل اخلاقى و عملى رشد کند:
(لَقَدْ اءَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَاءَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَلِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ …)(حدید: آیه ۲۵)
بـه راسـتـى پـیـامـبـران خـود را بـا دلایـل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و میزان را فرود آوردیـم تـا مـردم بـه انـصـاف بـه پـا خـیـزنـد (و بـراى تـحـقـق قـسـط و عدل و انصاف قیام کنند.)
اما قیام ، نیاز به سلاح دارد و لذا در ادامه آیه آمده :
(…وَاءَنـزَلْنـَا الْحـَدِیـدَ فـِیـهِ بـَاءْسٌ شـَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُمَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ …)(حدید: ۲۵)
و آهن را که در آن براى مردم خطرى سخت و سودهایى است ، پدید آوردیم تا خدا معلوم بدارد چه کسى در نهان ، او و پیامبرش را یارى مى کند.
طـاغـوتـیـان نـیـز بـراى سـرکـوب قـیـام ، بـه قـهـر مـتـوسل مى شوند و تنور مبارزه گرم مى شـود.(۱۳) و این میدان مبارزه ، تنها میدانى است که در آن یک جبهه جز پیروزى و جبهه دیگر جز شکست ندارد:
(قـُلْ هـَلْ تـَرَبَّصـُونَ بـِنـَا إِلا إِحـْدَى الْحـُسـْنـَیـَیـْنِ(۱۴) وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ اءَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِندِهِ اءَوْ بِأَیْدِینَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ)(توبه : ۵۲)
بـگـو آیـا براى ما جز یکى از دو نیکى را انتظار مى برید؟ در حالى که ما انتظار مى کشیم که خـدا از جانب خود یا به دست ما عذابى به شما برساند. پس انتظار بکشید که ما هم با شما در انتظاریم .
جنبه هاى مبارزات انبیا
قیام انبیا ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ داراى دو جنبه است :
جـنـبـه اول ـ قـیـام بـراى ابـلاغ وحـى و دعـوت انـسـان هـا بـه تـوحـیـد، مـکـارم اخـلاق و عمل صالح و نهى کردن آنان از شرک و رذائل اخلاقى و عملى . در جامعه اى که شرک حاکمیت دارد و نـمـرودهـا و فـرعـون هـا ادعـاى خدایى مى کنند و همه موظّف به کرنش و سجده در برابر آنها هـسـتـنـد و هـر کـس عـقـایـد بـاطـل را انـکـار کـنـد و مـخـالف آن عـمـل نـمـایـد بـا قـهـر و غـضـب حـاکـمـیـت رو بـه رو مـى شـود، اعـلام تـوحـیـد و باطل بودن خدایان دیگر، جراءت و شهامت مى خواهد و هیچ قیامى به این ارزشمندى و خطرناکى نمى باشد. اصحاب کهف ، جوانمردانى بودند که از درباریان پادشاه جبّار زمان خود بودند و آن پـادشـاه جـبـّار ادعـاى خـدایـى داشـت و مـردم را بـه پـرسـتش خود و دیگر خدایان وامى داشت . اصحاب کهف که تنها خداى یگانه را شایسته پرستش مى دانستند ـ و نه مخلوقات او را ـ تصمیم گـرفـتـنـد در مـقـابل این اجبار بایستند و در جلسه رسمى دربار، اعتقاد خود را به ربوبیّت و الوهـیـّت خـداى یـگانه و انکارشان را نسبت به خدایان ساختگى اعلام کنند. چنین اقدامى جراءت و جـسـارت فـوق العـاده مـى خـواسـت (۱۵) و خـطـر قـطعى در پى آن بود و لذا قرآن در تمجید از اقدام آنان مى فرماید:
(وَرَبـَطـْنـَا عـَلَى قـُلُوبـِهـِمْ إِذْ قـَامـُوا فـَقـَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِلَن نَدْعُوَا مِن دُونِهِ إِل هاً لَقَدْ قُلْنَا إِذاً شَطَطاً)(کهف : آیه ۱۴)
و دل هایشان را استوار گردانیدیم آن گاه که [به قصد مخالفت با شرک ] برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمان ها و زمین است . جز او هرگز معبودى را نخواهیم خواند که در این صورت قطعاً ناصواب گفته ایم .
اصحاب کهف فقط اعلام علنى توحید و باطل بودن شرک را وظیفه خود دانستند و براى انجام این وظـیـفه قیام کردند و بعد از آن ، در فرصت مناسب فرار کردند، ولى پیامبران موظف هستند علاوه بـر اعـلام تـوحـیـد و ابـطـال شـرک و آداب و رسوم جاهلى ، به دعوت ادامه دهند و مقاومت ورزند و مـعلوم است که این وظیفه ، بسیار خطرناک تر، سنگین تر و در نتیجه بزرگ ترین مصداق قیام و مبارزه است ؛ چنان چه در روایت هم آمده است :
برترین جهاد، گفتن کلام حق نزد امام ستمگر و جبّار است .(۱۶)
جنبه دوم ، مبارزه ضد استکبارى انبیا:، قیام و به دست گرفتن رهبرى مبارزه براى تحقق بخشیدن بـه تـوحـید و عدالت و ریشه کن ساختن حاکمیت جهل و خرافه و طاغوت است . خداوند پیامبران را براى تصدّى امامت مردم در این مبارزه مقدّس فرستاده است :
(وَمَا اءَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ…)
(نساء: آیه ۶۴)
ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى اینکه به اذن خدا از او اطاعت کنند.
نقش مردم در مبارزات انبیا
از جـنـبـه اول ، پـیامبران موظف به ابلاغ وحى و دعوت مستمر هستند، خواه مخاطبان ، دعوت آنان را اجـابت کنند یا نکنند؛ خوشایند آنان باشد یا نباشد، خوف و خطر عظیم داشته باشد ـ که قطعاً دارد ـ یـا نـداشـتـه بـاشـد. آنـان موظف به ابلاغ وحى و دعوت به پذیرش توحید و نفى شرک هستند و اگر مخاطبان نپذیرفتند، بر آنان حرجى نیست و وظیفه خود را انجام داده اند:
(وَ ما عَلَیْنا اِلا الْبَلاغُ الْمُبینُ)(یس : آیه ۱۷)
(اگر نپذیرند) جز ابلاغ روشن پیام خداوند، وظیفه دیگرى نداریم .
وظـیـفـه ابـلاغ وحـى هیچ قید و شرطى ندارد و در هر شرایطى هر چندبحرانى و خطرناک ، بر پـیـامـبـر لازم اسـت و بـایـد تـا آن گـاه که خدا امر کرده ، آنان را دعوت کند و بر دعوت خویش اصـرار ورزد.
نـوح (ع )در مـقـابـل مـشرکان که او را تهدید کرده و از دعوت به توحید نهى مى کردند، این گونه اعلام مى کند:
اى قـوم مـن ، اگر ماندن من [در میان شما] و اندرز دادن من به آیات خدا، بر شما گران آمده است ، [بـدانـیـد کـه من ] بر خدا توکّل کرده ام . پس در کارتان با شریکان خود همداستان شوید، تا کارتان بر شما ملتبس ننماید سپس درباره من تصمیم بگیرید و مهلتم ندهید.(۱۷)
و هود(ع )مى فرماید:
مـن خـدا را گـواه مـى گـیرم و شاهد باشید که من از آنچه جز او شریک وى مى گیرید، بیزارم ! پس همه شما در کار من نیرنگ کنید و مرا مهلت مدهید!(۱۸)
البته پیامبران موظف به دعوت همه مردم بودند، ولى چون حاکمان وقدرتمندان تاءثیر فراوان بـر عـامه مردم دارند و عامه معمولاً پیروان آنان هستند؛ پیامبران دعوت خویش را متوجه حاکمان مى کـردنـد تا با اصلاح آنها بتوانند زمینه هاى اصلاح عمومى را راحت تر فراهم کنند. ابراهیم (ع )بـه سـراغ نـمرود مى رود و بت ها ـ بارزترین مظاهر شرک در جامعه ـ را مى شکند تا به طور طـبیعى صداى دعوتش در گستره وسیع ترى منعکس گردد و موسى و هارون ۸ موظف مى شوند در اولیـن قـدم بـه سـراغ فرعون بروند(۱۹) و از همین جهت / ۴۹ است که غالب پیامبران به خصوص پیامبران بزرگ در مراکز مهم علمى ، فرهنگى یا سیاسى مبعوث مى شدند:
(وَمـَا کـَانَ رَبُّکَ مـُهـْلِکَ الْقُرَى حَتَّى یَبْعَثَ فِی أُمِّهَا رَسُولاً یَتْلُواعَلَیْهِمْ اَّیَاتِنَا…)(قصص : آیه ۵۹)
پـروردگـار تـو [هـرگـز] ویـرانـگـر شـهـرهـا نـبـوده اسـت تـا [پـیشتر] در مرکز آنها پیامبرى برگزیند که آیات ما را برایشان بخواند.
ابـراهـیـم (ع )در مـرکز حکومت نمرودیان ، موسى در مصر و مرکز حکومت فرعونى ، عیسى (ع )در بیت المقدس ؛ مرکز دینى ، سیاسى و حکومتى یهود و پیامبر اسلام در مکه ؛ مرکز اعراب بدوى و واسطه مهم بین راه تجارى یمن ـ شام ـ ایران ، مبعوث مى شوند.
از جـنـبـه دوم ، وظـیـفـه پـیـامـبـران دعـوت مـردم بـه قـیـام و مـبـارزه علیه طاغوت ها و مستکبران و تشکیل دادن حکومت و اقامه قسط و عدل است .
(لَقـَدْ اءَرْسـَلْنـَا رُسـُلَنـَا بـِالْبـَیِّنـَاتِ وَاءَنـزَلْنـَا مـَعـَهـُمُ الْکـِتـَابَ وَالْمـِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ…)(حدید: آیه ۲۵)
بـه راسـتـى ما پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند.
پیامبران وظیفه دارند مردم را به این قیام مقدس و حیات بخش دعوت کنند و آنان هم به حکم ایمان وظـیفه دارند این دعوت حیاتبخش را اجابت کنند و به رهبرى انبیا براى تحقق بخشیدن به حکومت عدل و ریشه کن ساختن ظلم و جور قیام کنند:
(یـَا اءَیُّهـَا الَّذِیـنَ اَّمـَنـُوا اسـْتـَجـِیـبـُوا لِلّهِ وَلِلرَّسـُولِ إِذَا دَعـَاکـُمـْ لِمَایُحْیِیکُمْ…)(انفال : آیه ۲۴)
اى کـسـانـى کـه ایـمـان آورده اید، چون خدا و پیامبر شما را به چیزى فراخواندند که به شما حیات مى بخشد، آنان را اجابت کنید.
اگـر مـردم دعـوت انـبـیـا را اجـابـت کـردنـد، آنـان وظـیـفـه دارند رهبرى راعهده دار شوند و حکومت تـشـکـیـل دهـنـد و بـه اقـامـه قـسـط و عـدل بپردازند، ولى اگر مردم این دعوت را اجابت نکردند، پـیـامـبـران اجـازه نـدارند به زور بر آنان حاکم شوند و آنان را به سوى سعادت دنیا و آخرت بـبرند.(۲۰) آنان موظف اند این دعوت را تکرار کنند و از اجابت مردم ماءیوس نشوند و در راه این دعوت هر خوف و خطرى را بپذیرند. این سخن نوح (ع )است :
(رَبِّ إِنِّی دَعـَوْتُ قـَوْمـِی لَیـْلاً وَنـَهَاراًَ فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعَائِی إِلا فِرَاراًَ …َ ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهَاراًَ ثُمَّ إِنِّی اءَعْلَنتُ لَهُمْ وَاءَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَاراً ) (نوح : آیات ۵ ـ ۹)
پـروردگارا، من قوم خود را شب و روز دعوت کردم و دعوت من جز بر گریزشان نیفزود. باز من به آنان اعلام نمودم و در خلوت و پوشیده نیز به ایشان گفتم .
تـاریـخ پـیامبران نیز حاکى از آن است که آنان همگى براى تحقق بخشیدن به حاکمیت توحید و عـدل و قـسـط قـیـام کرده اند و حتى مبارزات بعضى از آنان که مردم از آنان پشتیبانى کرده اند، نتیجه داده است و حاکمیت یافته اند:
(وَکـَأَیِّنَ مـِنْ نـَبـِیٍّ قـَاتـَلَ مـَعـَهُ رِبِّیُّونَ کـَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا اءَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا)(آل عمران : آیه ۱۴۶)
و چـه بسیار پیامبرانى که همراه او، توده هاى انبوه کارزار کردند و در برابر آنچه در راه خدا بدیشان رسید، سستى نورزیدند و ناتوان نشدند و تسلیم نگردیدند.
پـیـامـبـرانـى مـانـنـد حـضـرت مـوسـى ، داود، سـلیـمـان مـوفـق بـه تـشـکیل حکومت شدند گرچه پیامبرانى مانند حضرت نوح و حضرت عیسى ۸ نیز یاور نیافتند و شـرایـط قـیـام و مـبـارزه و تشکیل حکومت برایشان میسّر نگردید. پیامبر اسلام از جمله پیامبرانى بـود کـه دعـوتـش مـورد اجـابـت قـرار گـرفـت و تـشکیل حکومت داد و به اقامه قسط پرداخت . آن بـزرگـوار در مکه مبعوث شد و بعد از مدتى دعانفرادى و پنهانى ، ماءمور به دعوت علنى گـشـت . دعـوت ایـشـان را مـردم مـکـه اجـابـت نـکـردنـد، حـتّى قدرتمندان مکه به مبارزه با ایشان بـرخـاسـتـنـد و از هـیـچ گـونـه ظـلم و سـتـمـى دریـغ نـورزیـدنـد. تـا ایـن کـه در سـال سـیـزدهم بعثت ، پیامبر اسلام با دعوت و بیعت مردم مدینه ، به مدینه هجرت نمود و اولین حـکـومـت اسـلامـى را تـشـکیل داد و به مدت ده سال با تمام توان به دفاع از این حکومت نوپا در قـبـال هـجـوم هاى ممتد و سنگین دشمن پرداخت . امّا سرانجام در اواخر عمر آن حضرت ، حکومت مدینه اسـتـحـکـام و اسـتـقـرار یـافـت و بـر سـراسـر شـبـه جـزیـره سـیـطـره پیدا کرد. بعد از وفات رسـول خدا(ص )گرچه رهبرى حکومت از دست امام معصوم ـ که شایسته ترین فرد براى تصدى حکومت بود ـ خارج شد، ولى حکومت اسلامى کم و بیش و با افت و خیزهایى که داشت ، ادامه یافت . مـتـاءسـفـانـه بـعـد از خـلافـت و حـکـومـت ظـاهـرى امـام عـلى ۷، حـکـومـت اسـلامـى بـه سـلطـنـت تـبـدیـل شـد و ایـن چـنـیـن بـود تـا در عـصـر حـاضـر بـه رهـبـرى امـام فـقـیـد و بـا اقـبـال و یـارى عـمـوم ، حـکـومـت جـمـهورى اسلامى به عنوان ادامه دهنده راه و رسالت پیامبران در اسـتـکـبـار و طـاغـوت سـتـیـزى و حـاکـمـیـت دادن بـه حـق و عدل ، شکل گرفت .
ما امروز وارثان این حکومت هستیم و وظیفه داریم آن را حفظ کنیم تا ان شاء الله صاحب اصلى اش ـ حـضـرت بـقـیـّه الله (عـج ) ـ ظـهـور کـنـد و تـحـت زعـامـت و رهـبـرى ایـشـان ، حـاکـمـیـت حـق و عدل را در سراسر گیتى تحقّق بخشیم .
پرسش
۱ ـ حق را تعریف کنید و مصداق هاى آن را نام ببرید.
۲ ـ مـصـداق (کـلمـه طـیـّبـه ) و (کـلمـه خـبـیـثـه ) را بـنـویـسـیـد و وجـه تمثیل آنها را به درخت پاکى و ناپاکى توضیح دهید.
۳ ـ مظاهر طاغوت کدامند؟ ۴ ـ درباره نقش مردم در مبارزات انبیاء توضیح دهید.
۵ ـ پیامبران براى تشکیل حکومت و اقامه حق باید چگونه اقدام کنند؟
تاءسیس نظام اسلامى
بشر براساس ساختار روحى و جسمى خود، ناچار از زندگى اجتماعى است ، و زندگى اجتماعى نـیز باید تحت قوانین و مقرّراتى مشخص و معین اداره شود تا مردم بتوانند در پناه امنیت و نظم و انـضـبـاط حـاصـل از آن ، زندگى آرامى داشته باشند؛ چنان که امروز در غالب سرزمین هاى دنیا چنین است .
از سـوى دیـگـر آفـریـنـنـده دانـاى هـسـتـى ، آن گاه که اراده کرد تا انسان را بیافریند، وصف (خـلیـفـه ) را بـر او پـسـنـدیـد یـعـنـى جانشین و نماینده خدا در زمین . از این رو به فرشتگان فرمود:
(اِنّى جاعِلٌ فِى الاَْرْضِ خَلیفَهً)(بقره : ۳۰)
من در زمین ، جانشینى خواهم گماشت .
از این آیه و مشابه آن ، دو نکته اساسى برداشت مى شود؛ نخست اینکه پیدایش انسان تواءم با فـرمـان روایى و حکومت بوده است (خلافت ). دوم اینکه خلیفه و رهبر جامعه باید از سوى خداوند تعیین شود؛ (انى جاعل .)
نتیجه اینکه نظام مشروع در جوامع انسانى ، نظامى است که حاکم آن از سوى خدا و طبق شرایط و شـایـسـتگى هاى لازم منصوب شود و جامعه را با قوانین و مقررات الهى اداره کند و افراد را روز بـه روز بـه خـدا نـزدیک تر سازد و از تاریکى جهل و بدبختى به وادى خوش بختى رهنمون سازد؛ (وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا مُوسى بِایاتِنا اَنْ اَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ…)(ابراهیم : آیه ۵)
/ ۴۹ وت / ۴۹ / ۴۹در حقیقت ، موسى را با آیات خود فرستادیم [و به او فرمان دادیم ] که قوم خود را از تاریکى ها به سوى روشنایى بیرون آر.
و در جوامعى که نظام و حاکم ، الهى نباشد، طاغوت حاکم مى شود و نظام طاغوتى ، مردم را به تاریکى و بدبختى مى کشاند؛ (وَالَّذی نَ کَفَرُوا اَوْلِی ائُهُمُ الطّ اغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَى الظُّلُم اتِ)(بقره :۲۵۷)
و کـسـانـى کـه کـفـر ورزیـده انـد، سـرورانـشـان طاغوت اند که آنان را از روشنایى به سوى تاریکى ها درمى آورند.
۱- ـ درختى در آسمان هفتم (فرهنگ فارسى ).
۲- ـ بحارالانوار، ج ۵۱ ، ص ۶۶ .
۳- ـ صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۹۸ ـ ۱۹۹٫
۴- ـ بـقـره (۲)، آیه ۱۴۷ ؛ یونس (۱۰)، آیه ۳۲؛ حج (۲۲)، آیه ۶۲ ؛ لقمان (۳۱)، آیه ۳۰ و… .
۵- ـ اعراف (۷)، آیه ۱۳۹٫
۶- ـ ر. ک : آل عـمـران (۳): آیـه ۱۶۴ ؛ بـقره (۲)، آیه ۱۵۱ ؛ جمعه (۶۲)، آیه ۲ ؛ مائده (۵)، آیه ۶ .
۷- ـ نحل (۱۶)، آیه ۳۲٫
۸- ـ احقاف (۴۶)، آیه ۱۳؛ فصلت (۴۱)، آیه ۳۰؛ فاطر (۳۵)، آیه ۱۰٫
۹- ـ ر. ک : المیزان ، ج ۱۲، ص ۵۰ ـ ۵۳ .
۱۰- ـ و ر. ک : عـنـکبوت ، آیه ۳۹؛ در مجمع البیان آمده : فرعون رئیس قوم ، هامان وزیر او و قـارون خـزانـه دار و مـسـؤ ول اقـتـصـادى بـود. مـجـمـع البـیـان ، ذیل آیه فوق .
۱۱- ـ بقره (۲)، آیه ۲۵۶٫
۱۲- ـ شعراء (۲۶)، آیه ۲۲٫
۱۳- ـ نساء (۴)، آیه ۷۶٫
۱۴- ـ آن دو سـرانـجام محتمل و نیکو عبارتند از: شهادت و رسیدن به فوز عظیم یا غلبه بر دشمن و پیروزى ظاهرى ، (نساء، آیه ۷۴) .
۱۵- ـ ر. ک : المیزان ، ج ۱۳، ص ۲۵۲٫
۱۶- ـ میزان الحکمه ، ج ۶ ، ص ۲۶۲٫
۱۷- ـ یونس (۱۰)، آیه ۷۱٫
۱۸- ـ هود (۱۱)، آیه ۵۴ ـ ۵۵ .
۱۹- ـ طه (۲۰)، آیه ۴۳ ـ ۴۷٫
۲۰- ـ نور (۲۴)، آیه ۵۴ ؛ نساء (۴)، آیه ۸۰ .