۱٫ تحوّل در قالب و شكل[۱] شعر: شعر انقلاب چه در عرصة عروض سنّتي و چه در قلمرو شعر نيمايي و شعر آزاد[۲] از تحولّ چشمگيري بر خوردار شده است. شاعران جوان انقلاب، علي رغم تجارب كم، تحوّل ساختاري متنوعي در قالبهاي عروضي شعر به وجود آورده و توانسته اند با تكيه بر اصول و قواعد پايهاي عروض سنتي، اوزان جديد را كشف و تجربه نمايند. اخيراً مجموعهاي از اشعار طلاب حوزههاي علميه تحت عنوان از حنجرههاي شرقي،به كوشش آقاي عبدالرضا رضايي نيا، از سوي حوزة هنري سازمان تبليغات اسلامي منتشر شده است كه در بردارندة قالبهاي متنوع و بديع كلاسيك، از شعراي انقلاب است. اين مجموعه در راستاي مجموعهها، دواوين و جنگهاي شعر انقلاب، كاري ارزشمند و چشمگير است. در شعر نو نيز شعرايي مانند محمد رضا عبد الملكيان[۳]، قيصر امين پور[۴] و … آثاري به جا ماندني آفريدهاند كه شعر حماسة چهارده ساله از عبدالملكيان و شعري براي جنگ از امين پور، نمونههاي موفقي در اين زمينه هستند.
شعر آزاد انقلاب نيز مرهون سلمان هراتي[۵] است. سلمان، كه در پائيز ۶۵ در سانحة تصادف رانندگي درگذشت، قالب آزاد را بستر مناسبي براي سرايش اشعار اجتماعي و جبههاي ساخته بود. بعد از او شعرايي مانند عليرضا قزوه، شاعر مجموعة «از نخلستان تا خيابان» و سيد عبدالله حسيني و … در اين بستر نوين طبع آزمايي موفقي داشته اند. البته شعرايي پيشكسوتي مانند موسوي گرما رودي نيز آثار گرانسنگي در قالب آزاد خلق كردهاند كه مجموعههاي خط خون و چمن لاله، خاصه شعر عاشورايي خط خون از نمونههاي چشمگيري در شعر سپيد هستند.
امّا در اين ميان سازندهترين و موفقترين و در عين حال بديعترين تحوّل ساختاري و موسيقايي و محتوايي، در قالب غزل عرضه شده است. غزل انقلاب در واقع بيت الغزل. تحوّل ادبي در عرصة شعر انقلاب است. در ادبيات كلاسيك، معمولاً غزل و مغازله، قالب نرم و براي پرورش و سرايش مظامين ظريف و لطيف عاشقانه بود. اگر از برخي غزلهاي حماسي ـ عرفاني ديوان شمس تبريزي صرف نظر كنيم، معمولاً بسيار كم اتفاق ميافتاد كه شاعر كلاسيك، مضامين و موضوعات و دريافتهاي حماسي را در قالب غزل بريزد. مضامين و موضوعات حماسي به دليل روايي بودن و به هم پيوسته بودن، محور عمودي شعر، همواره در قالب مثنوي بيان ميشده است، اما در شعر انقلاب، شاعران انقلاب توانستهاند، جهت پاسداشت ايجاز هنري ـ حداكثر معاني در حداقل الفاظ ـ حماسه را در قالب غزل بريزند و در اين پيوند پارادوكسي[۶] (پيوند مضامين خشن حماسي با قالب ظريف غزل) موفق بيرون بيايند. كما اينكه غزلهاي نصر الله مرداني، قيصر امين پور، عليرضا قزوه و … چه به لحاظ زبان و چه به لحاظ تكنيك و چه به لحاظ نسخ حماسي و عرفاني كلام، نمونههاي موفق غزل حماسي هستند.
بخوان حماسة خونين كربلا با ما
كه شد بسيط زمين جمله هم صدا با ما
سر بريده به ميدان عشق مي گويد
حديث خون شهيدان كربلا با ما
اگر جهان همه دشمن شود ظفر يابيم
به عرصهاي كه بود تيغ مرتضي با ما
نصر الله مرداني
بتي كه راز جمالش هنوز سربسته است
به غارت دل سودائيان كمر بسته است
…. به يازده خُم مي گر كه دست ما نرسيد
بده پياله كه يك خُم هنوز سربسته است
…. زمينه ساز ظهورند شاهدان شهيد
اگرچه ماتم شان داغ بر جگر بسته است
قادر طهماسبي (فريد)
يادگار از تو همين سوخته جاني است مرا
شعله از توست اگر گرم زباني است مرا
به تماشاي تن سوختهات آمدهام
مرگ من باد كه اين گونه تواني است مرا
عرق شرم دلم بود كه از چشمم ريخت
ورنه بركشته تو گريه روا نيست مرا[۷]
ساعد باقري
تنها تو بد نديدهاي از واعظان شهر
ما نيز در شمار شهيدان تهمتيم
عليرضا قزوه
۲٫ تحوّل در تصاوير هنري: تصاوير هنري از قبيل تشبيه، استعاره، تضاد، حس آميزي[۸] اسطوره و … درخشش چشمگيري در شعر شاعران انقلاب دارد. اين عناصر هنري، اغلب محسوس و غير انتزاعي هستند و در باورهاي ديني و جهان بيني مكتبي شاعر باز آفريني شده و رنگ حماسه و عرفان به خود گرفتهاند. از محوري ترين عناصر تصويري در اركان دو سوية تصاوير هنري (مشبه و مشبه به) عبارتند از: خورشيد، آينه، خون، شقايق، لاله، ستاره، عطش، اشك، فرات، زلال و …
شاعر انقلاب براي همسويه سازي اين عناصر تصويري، مفاهيمي را بر ميگزيند كه چه به لحاظ بافت موسيقايي حروف و چه به لحاظ پشتوانة مكتبي، شأن و منزلت انقلابي داشته و دورنماي حماسي ـ عرفاني پويا و حركت دار را در ذهن خواننده تجسّم بخشد.
۳٫ تحوّل از نظر محتوا: عميقترين و ماناترين تحوّل در ادبيات انقلاب، همان تحوّل محتوايي است كه تحوّلي خود جوش و دروني است در شعر انقلاب، شاعر براي رسيدن به جاه و مقام به مديحه پردازيهاي ريشه در دروغ مبادرت نميورزد. شاعر واقعي انقلاب اگر قلم به مدح ميگشايد، امام را مدح ميكند كه به قول موسوي گرمارودي[۹]، هيچ آزادهاي نيست كه وامدار حضرتش نباشد، امامي كه ولايت او تبلور ولايت انبياست. او زيوركلام و طلايه دار قيام بوده و عارفي است كه در چشمة نور وضو ميسازد و سردار سپاه خون است.
آن پير كه زيور كلام من و توست
سر فصل جريدة قيام من و توست
آن گُرد وضو ساخته در چشمة ماه
سردار سپاه خون امام من و توست[۱۰]
شاعر انقلاب شهيد را مدح ميكند كه مصداق بارز كرامت انسان و خلافت الهي است و منقبت گوي شهيد منقبت گوي فطرت خدا جوي انسان است (مادح خورشيد مدّاح خود است).
كس چون تو طريق پاكبازي نگرفت
با زخم نشان سر فرازي نگرفت
زين پيش دلاورا كسي چون تو شگفت
حيثيت مرگ را به بازي نگرفت[۱۱]
حسن حسيني
او رزمندگان اسلام را مدح ميكند كه عصارة ارزشهاي حماسي يك ملت هستند.
شكوه كوه فرازي ز استواريتان
سرود رود طنيني ز خون جاريتان[۱۲]
محمد رضا محمدي نيكو
و سرانجام شاعر انقلاب شجاعت و آزادگي را مدح ميكند كه رمز قوام، پايداري و تمدن يك ملت در آزادگي و شجاعت آن ملت است.
مي برم منزل به منزل چوب دار خويش را
تا كجا پايان برم آغاز كار خويش را
در طريق عاشقي مردن نخستين منزل است
ميبرد بر دوش خود منصور دار خويش را[۱۳]
در مقالة حاضر ابعادي از تحوّل ادبي در قلمرو قالب، تصوير و نمادهاي تصويري غزل مورد بررسي و تحليل قرار گرفته است.
تحوّل در قالب يا فرم ادبي غزل
قالب شعري چه از نظر تنوع اوزان عروضي و چه از حيث انواع ادبي به اعتبار محور عمودي شعر (رباعي، مثنوي و …) و چه از حيث انواع ادبي اعتبار درونماية شعر (حماسه، عرفان و …) در ادبيات انقلاب از چشم انداز گستردهاي برخوردار است. شاعر انقلاب، صرفاً به اوزان شناخته شده و متداول عروضي بسنده نميكند، بلكه خود نيز دست به ابتكار زده و با بهره گيري از اصول و معيارهاي پايهاي عروض سنتي، تنوع چشمگيري در اوزان عروضي به وجود آورده است. ذيلاً به نمونههايي از تنوع قوالب عروضي در ادبيات انقلاب اشارت ميكنيم.
۱٫ اوّلين شعر، غزلي است از سيد ابوالقاسم حسيني[۱۴]
اين شعر در بحر «رَمَل مُثَمَّن مكفُوف» سروده شده كه از اوزان دوري است؛ يعني اوزاني كه معمولاً به صورت شعر مسجّع سروده ميشود و در هر مصراع مثمّن قابل تبديل به يك بيت مربع است. زيباترين و در عين حال پر طنينترين و رقص آميزترين اوزان دوري را ميتوانيم در غزليات شمس تبريزي مشاهده كنيم. بحر «رمل مُثمّن مكفوف» كه از اوزان كم كاربرد در شعر فارسي است، بستر مناسبي براي پردازش مضاميني از قبيل اميد يا عشق و آرمانهاي والاي انساني است.
شعر اگر كليد بغض مانده در گلو نباشد
پرنيان عشق و معني هر چه هست گو نباشد
شعر اگر نگويد اينجا اشك و آه و خون چه كردند
از شعور و شور و مردي ذرّهاي در او نباشد
در ميان اين مضامين آيههاي آسماني است
اذن جستجو نباشد هر كه را وضو نباشد
۲٫ شعر ديگر، غزلي است از سيد عبد الله حسيني با نام گلدان خالي. اين شعر در بحر كم تداول مستفعلن مستفعلن مستفعلاتن در اين شعر شاعر، واقعيات را در تعابير و چشم اندازهاي هنري و نمادين مختلف تجسّم ميبخشد كه عبارتند از چشم دوختن به گلدان خالي، ظرف سفالي، قصّه خشكسالي در چهرة تكيده و زرد درختان، نگاه متبسّم كه ريشه در خيال سراب گونه دارد. همه اين تعابير جلوههاي متنوع يك مفهوم هستند و آن مفهوم، زندگي بي روح و بي رمق است كه شاعر از آن به «شعر مكرّر» تعبير ميكند. آرمانهاي شاعر نيز به «واژه شوريده حالي» تعبير ميشود. بنابراين شعر گلدان خالي، حاصل اصطكاك و تقابل روزمرّگي با زندگي آرماني است. شاعر، زندگي آرماني را حاصل گره خوردگي عشق و شوريدگي ميداند:
تا كي به اين گلدان خالي چشم دوزم
بر حسرت ظرفِ سفالي چشم دوزم
در ژرفناي خاطر زرد درختان
بر قصّههاي خشكسالي چشم دوزم
شعر مكرّر، زندگيهاي فسرده است
بر واژه شوريده حالي چشم دوزم
به هر تقدير بايد گفت در بحث تحوّل قالبهاي ادبي، غزل بيش از همة قوالب ديگر جلب توجه ميكند.
[۱] . فرم، form
[۲] . Blankverse
[۳] . ر.ك ريشه در ابر، از انتشارات برگ
[۴] . ر.ك تنفس صبح، حوزة هنري سازمان تبليغات اسلامي.
[۵] . از آسمان سبز، مجموعة شعر سلمان هراتي ـ انتشارات حوزة هنري سازمان تبليغات اسلامي.
[۶] . Paradoxical، تصاوير تناقض يافته، كه ساختمان آنها از مصالح متناقض تركيب مييابد مانند عطش آب، فرياد سكوت.
[۷] . ابيات فوق منتخبي از غزل تماشاست. كه براي شهيد مهدي فريد طالب نيا سروده شده و شاعر خود شاهد تغسيل پيكر مطهر و سوخته شهيد بوده است.
[۸] . حس آميزي: تصاويري كه ساختمان آنها از تركيب دو يا چند حس مختلف شكل ميپذيرد. مثلاً وقتي شاعر، صدا را چشيدني، فرياد را رنگين، محبّت را بوييدني … ميبيند، به حس آميزي پرداخته است؛ مثل: چشيدن صدا، صداي سبز، چشاندن لباس و …
[۹] . سوگنامة امام، انتشارات سروش، در سوگ خورشيد، ص ۳۵۲٫
[۱۰] . مجموعة از زمزمه تا فرياد، انتشارات دانشگاه گيلان، از غلامرضا رحمدل.
[۱۱] . سوره، جُنگ ششم، انتشارات حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي.
[۱۲] . همان.
[۱۳] . سوره، جنگ نهم.
[۱۴] . از حنجرههاي شرقي، انتشارات حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي به كوشش عبد الرضا رضايي نيا، ص ۴۰٫
@#@ غزل انقلاب چه به لحاظ صور عواطف و چه به لحاظ حسي بودن كلمات و تعابير و چه به لحاظ تركيبات تصويري و همچنين به لحاظ محتوا و درونمايه، خود بستر نويني در سير تحوّل غزل فارسي است. غزل انقلاب به لحاظ برجستگي در كليّت شعر، از چند حيث جالب توجه و قابل ارزيابي است.
تحول در تركيبات تصويري غزل
واضح است كه تركيبات تصويري در توازن زبان شعر و گشايش چشم انداز نوين معنايي نقش برجسته و تعيين كنندهاي دارد. اهميت نقش زيبايي شناختي اين تركيبات، زماني چهره مينماياند كه ساختمان كلي آنها و نيز عناصر و مصالح اين ساختمان، خود نو و بديع باشند. غزل انقلاب از اين حيث از غنيترين قالبهاي شعري در سير تحوّل غزل است. اين تركيبات خود به دو نوع عمده تركيبات تشبيهي و تركيبات استعاري تقسيم پذيرند. اما در اين ميان بيشترين نقش از آن تركيبات استعاري است، تركيبات تشبيهي و استعاري نوين از قبيل؛ سمند صاعقه، يوسف انديشه، فرات اشك، كرشمة نور، برّاق واقعه، منبر گل، عمودقامت، سجّادة دل، يازده خم مي (اشاره به يازده امام معصوم)، خمّ سربسته (غيبت حضرت مهدي ـ عج )، نينواي جنون و … هر كدام به نوبه خود در غناي زباني و معنايي شعر، نقش ارزندهاي دارند. تركيباتي كه نمونههايي از آن در ابيات ذيل به زيبايي به كار رفتهاند.
سمند صاعقه زين كن سواره بايد رفت
به عرش شعله سحر با ستاره بايد رفت
بگو به يوسف انديشه اي پيمبر دل
به چاه حادثه هنگام چاره بايد رفت
نصر الله مرداني
سنان ببارد اگر بر عمود قامت ما
گمان مبر به يمين و يسار برگردد
به يازده خُم مي گر كه دست ما نرسيد
بده پياله كه يك خُم هنوز سربسته است
زمينه ساز ظهورند شاهدان شهيد
اگر چه ماتمشان داغ بر جگر بسته است
فريد اصفهاني
تركيبات تصويري غزل انقلاب به لحاظ ماهيت مصالح سازنده و بافت دروني تصاوير، ابعاد مختلف دارد كه اهم آنها عبارتند از: تصويرهاي حماسي، تصويرهاي عرفاني، تصويرهاي اساطيري، تصويرهاي تلميحي، تصويرهاي سوگوارهاي ـ تصويرهايي كه رنگ سوگ و عزا دارند ـ و ديگر انواع تصويرها. از ميان شاعران غزل سراي انقلاب، نصر الله مرداني ارزندهترين نقش را در آفرينش تركيبات ناب تصويري دارد. سه مجموعه «قيام خون»، «خون نامة خاك» و «آتش ني»، در بردارندة غزلياتي است كه هر كدام از آنها سرشار از انواع تركيبات بديع تصويرياند. فريد اصفهاني، حسن حسيني، ساعد باقري و شادروان سپيدة كاشاني نيز از برجستهترين شعراي تركيب ساز و تصوير آفرين در حوزة انقلاب به شمار ميروند.
تحوّل محتوا در غزل انقلاب
از لحاظ تحوّل در محتوا و درونمايه، غزل انقلاب از اهميت ويژهاي برخوردار است. چنانكه ميدانيم از دير باز، غزل و مغازله، قالب متداول براي بيان سوز و گدازهاي شخصي شاعر بوده است. در غزليات حافظ، عنصر غنا و بافت رمانتيك غزل با عرفان گره خورده و غزلياتي نيمه رمانتيك ـ نيمه عرفاني به وجود آمده كه خود تحوّل شگرفي در سير دروني غزل فارسي است.
در ادوار كلاسيك شعر فارسي، موضوعات حماسي به دليل پيوستگي و يكپارچگي محور عمودي شعر، در قالب مثنوي سروده ميشد و اوزان عروضي مثنويهاي حماسي نيز اغلب متفرع از بحر معروف «متقارب مثمن محذوف» بوده است كه به دليل نزديك بودن وتد و سبب «فعولن» موسيقي درونياش به گونهاي است كه آن را به مارش جنگي نزديك ساخته و ميادين جنگي را در خاطر متبادر ميسازد. در فرايند تاريخ ادب فارسي به جز ديوان شمس تبريزي كه غزلياتي به صورت جسته و گريخته از جنس حماسه و عرفان (غزليات حماسي عرفاني) در آن به چشم ميخورد، كمتر سراغ داريم كه شاعري، پيامهاي حماسي را در قالب نرم و شكنندة رمانتيك و در فرم غزل پردازش نمايد. در شعر كلاسيك اصولاً غزل بستر مناسبي براي آفرينش مضامين بكر و بديع غنايي و رمانتيك به شمار ميرفت و به همين جهت قوالب غزل نيز قوالبي نرم و لطيف و مستعد مضامين غنايي از نوع عاشقانهها بوده است. اما در ادبيات انقلاب شاعر غزل را عرصة موضوعات و پيامهاي حماسي قرار داد و علي رغم لطافت و نرمي قوالب غزل، حماسيترين چشم اندازهاي هنري را در اين قالب پردازش كرد و به خوبي از عهده اين كار بر آمد تا جايي كه ميبينيم قسمت اعظم شعر دفاع مقدس در قالب غزل سروده شده است. اين امر، يعني رويكرد حماسه در غزل در نوع خود كم نظير بوده و سرفصل نويني در سير غزل فارسي محسوب ميشود. مجموعة خون نامة خاك از نصر الله مرداني، تنفس صبح از قيصر امين پور، نجواي جنون از ساعد باقري، از نخلستان تا خيابان از عليرضا قزوه، سرود سپيده از حميد سبزواري و غزليات لطيف و پر احساس و در عين حال حماسي زنده ياد سپيدة كاشاني از آثار ماندگار غزل حماسي انقلاب به شمار ميروند.
غزل حماسي انقلاب، با توجه به كوتاه بودن محور عمودي قالب غزل و دارا بودن پيام تكان دهنده و مهيج حماسي در حداقل زمان و كوتاه ترين قالب، كاربرد اجتماعي گستردهاي داشته است. به جرأت ميتوان گفت تأثيري كه غزل حماسي انقلاب در دوران دفاع مقدس خاصه در مواقع عمليات هجومي داشته است، كمتر از تأثير رگبار مسلسل رزمندگان نبوده است. اصولاً غزل حماسي انقلاب، خاصّه آنگاه كه در ايام عمليات جنگي همراه با مارش مهيج رزمي از رسانههاي گروهي پخش ميشد، در تهييج و تشديد روحية حماسي جبهه و پشت جبهه نقشي كارساز داشته است.
شعر انقلاب در فرايند تحوّل عناصر و مصالح تصاوير
يكي از ويژگيهاي شعر انقلاب، استحالة عناصر تصويري كهن در عناصر اسلامي ـ بار مكتبي دادن به اين عناصر ـ و در عين حال حسّي كردن و عاطفه بخشيدن گسترة نمادين كلمات است. البته شاعر انقلاب علاوه بر تحوّل بخشيدن به عناصر كهن تصويري، خود نيز در آفرينش و ابداع نمادهاي نو نقشي به سزا داشته است. اين نمادهاي نو كه ثمرة كشف روابط جديد هنري و تعامل عاطفي و پيوند انساني بين شاعر و طبيعت است، دلالت بر ذهن پويا و زيبايي شناس شاعر انقلاب دارد. ذيلاً برخي از نمادهاي تصويري را كه در شعر انقلاب كاربرد كليدي و محوري دارند، اشاره وار بيان ميكنيم.
۱٫ گُل و لاله و شقايق: نفوس ناميه مانندگل و لاله و شقايق و نسترن و گلها و گياهان ديگر در ادب كلاسيك فارسي شخصيت بزمي داشته و تأمين كنندة شادي خواهي، دم غنيمت شمري و گرم كنندة محفل عيّاشي شاعر و ممدوح وي بوده است. از اين رو مفاهيم گياهي بيشتر در تشبيهها، و تغزلها كاربرد داشته است. شخصيت بزمي گياهان در قصيدة منطق الطير خاقاني به زيبايي و بلاغت تمام بيان شده است.
در شعر عنصري لاله همرنگ عقيق است و شاخههاي بيد مانند زلف جعد بتان. فرخي در شعري با مطلع:
باد ديبا رخ پرند سلب
لعبگر گشت و لعبهاش عجب
انواع گلها و گياهان را به تصوير ميكشد كه همگي زمينه ساز و شاد زيستي ممدوح شاعر ميشوند. در شعر كلاسيك، گل ميخندد و باغ با خندة مستانة گل شاداب ميشود:
گل بخنديد و باغ شد پدرام
اي خوشا سرو اندرين هنگام
اما در شعر انقلاب سرخي گل سرسبزي گياه حكايت از خون و پيام شهيدان دارد و شاعر در شعر گمشدگان، لالههاي سرخ را نشان كفن خونين شهيدان گمنام ميداند.
گفتي كه از اين گمشدگان نيست نشاني
هر لاله نشان از كفن گمشدگان است
شاعر شهيد عشق، لاله را مخاطب ميسازد و به او يادآور ميشود كه رخسار او برتافته از سرخي خون شهيد است.
با لاله شهيد عشق را اين سخن است
كاي لاله ترا طراوت از خون من است
سر دادن و جان به ديگران بخشيدن
اين شيوة عاشقان گلگون كفن است
محمد علي مرداني
كران تا كران لالههاي دشت، بر دميده از
قطرات خون شهيدان است و بر همگان فرض است كه پا به سر لاله و يا بهتر بگوييم پا بر سر خون شهيد نگذارند:
ز خون هر شهيدي لالهاي رُست
مبادا روي لاله پا گذاريم
قيصر امين پور
شقايق سرخ و داغ بر جگر نيز در شعر انقلاب، مظهر شهيد و مظهر مرشد كامل و عارف واصل است كه شهيدان انقلاب از مكتب او درس ايثار فرا گرفتهاند:
مسلّم شد مريدي داغدارم
شقايق خرقة خود بر تنم كرد
حسن حسيني
گل نيز مفهوم نمادي و حسي جاندار در تجسم خون شهيدان و چاك چاك بودن جسم شهيدان دارد؛ در حالي كه در ادب كلاسيك فارسي، گل شخصيتي بزمي داشت و تكميل كنندة بزمهاي شادي شاعران دربار و شاهان و درباريان بود.
دو بيت ذيل از يك غزل نصرالله مرداني است كه در آن هر برگ گل كه پرپر شده و به گسترة باغ ميافتد، تجسّمي نمادين از تن پاره و خونين شهيدان است:
هر برگ گل سرخ كه افتاد در اين باغ
تن پارهاي از باغ تن گمشدگان است
و دربيت ديگر عطر دلاويزي را كه با فطرت و سرشت گل پيوند دارد، پرتوي از بوي پيراهن شهيد گمنام ميداند:
عطري كه در آميخته با فطرت گلها
بويي است كه از پيرهن گمشدگان است
تحوّل رنگها
در راستاي تغيير مفهوم گلها و معطرات، رنگها نيز در ادب انقلاب از تحوّل معنايي چشمگيري برخوردارند. در ادب، كلاسيك فارسي، رنگها نيز مانند گلها چشم انداز شادخواهي و بزمي داشته اند. رنگ سياه تداعي كننده مُشك بود. و مشك تداعي كنندة زلف معشوق. رنگ سرخ تداعي كنندة لعل بود و لعل تداعي كنندة لب معشوق و جگر عاشق در زنجيرة عشقي كه از پي رنگي بود. سبز تداعي كنندة سرو بود و سرو زمينگير معشوق زميني.@#@
خلاصة كلام اينكه، در ادب اشرافي، رنگ و گياه در هم ميآميختند تا جهت ساخت و ساز بزمهاي ادبي براي قامت مرغزار، پرند نيلگون ببافند و بر سرِ كوهسار، كلاهي از پرنيان هفت رنگ بگذارند تا خدايان زر و زور و تزوير دستي به جام باده و دستي به زلف يار، مستانه در زمين خدا نعره زنند و شاعران حرفهاي از زر، آلات خوان بسازند و از نقره ديگدان زنند، تا شاعران بي درد، در آغاز شكل گيري شعر اشرافي، اينگونه سرايند:
آهوي كوهي در دشت چگونه دودَا
او ندارد يار بي يار چگونه بودَا
امّا در شعر انقلاب، سياه رنگ نمادين سوگ و عزاست و سوز و عزا دستماية پردازش داغ تاريخ سوز عاشوراييان. سوگ سرودههاي سيه پوش محرّم و صفر، همچون قيام عاشوراييان، سر بر افراشتهاند تا اسلام را زنده نگه دارند.
آري در قاموس ملّت گربة سياهي، هزارة آهوي كوهي به يك لحظة شعر انقلاب نميارزد كه شاعر آن را هزار بار تقديم امام انقلاب كرده است.
سرسبزترين بهار تقديم تو باد
آواز خوش هزار تقديم تو باد
گويند كه لحظهاي است روييدن عشق
آن لحظه هزار بار تقديم تو باد
در ادب انقلاب، رنگها مفهوم و پيام مكتبي را در ذهن تصوير پرداز شاعر تداعي ميكنند. آبي مظهر صميميت و نجابت است؛ سبز مظهر پيام خون شهيد و سرخ نمادي پويا و سرزنده از خون شهيد و شجاعت و شهامت. در ادب انقلاب اگر رنگ سبز تداعي كنندة بهار است، اين تداعي سوق دهندة ذهن شاعر به شادي و بيتفاوتي نيست؛ همچنين سرخ در فرهنگ ادبي انقلاب، نقطة بلوغ و روح قله كمال است. يك جلوه از اين بلوغ و كمال، مرگ سرخ است، مانند غروب خورشيد.
من همنفس شراب از زرد به سرخ
يا همره اضطراب از زرد به سرخ
يك روز به شوق هجرتي خواهم كرد
چون هجرت آفتاب از زرد به سرخ
قيصر امين پور
از ديگر مفاهيم نمادين شعر انقلاب كه نقش محوري در تصوير سازي دارد، مفهوم آفتاب و خورشيد است. شهيد بهشتي در تشبيهي تفضيلي، خون شهيد را درخشندهتر از خورشيد ميداند. آنجا كه ميگويد: «درخشش خون شهيد خورشيد را شرمنده ساخته است.»
بيشترين كاربرد آفتاب و خورشيد در حوزة تجسّم بخشي شخصيت حماسي ـ عرفاني و ديني امام، نمود دارد و در اين راستا، شكفتهترين چشم اندازهاي تصويري با نماد خورشيد، بعد از رحلت حضرت امام (ره) شكل گرفته است. عليرضا قزوه رحلت امام را به هجرت خورشيد تعبير ميكند.
اي جماعت خاك غم بر سر كنيد
هجرت خورشيد را باور كنيد[۱]
نصر الله مرداني در سوگ امام اينگونه ميسرايد:
اي آفتاب بي تو چه شبها گريستم
چون ابر تيره در شب يلدا گريستم[۲]
عليرضا امامي نيز، وداع با امام را به وداع با خورشيد تعبير ميكند.
خورشيد تاب تحمل اين مصيبت را نياورد
با هالهاي تيره از خاك و توفان
صورتش را پوشاند.[۳]
عبدالله حسيني عزاي امام را به مرثيه آفتاب تعبير ميكند و شاعران ديگر با تعابير مرگ آفتاب[۴]، سوگ خورشيد[۵] سوگنامة امام[۶] و … ميكوشند تا گوشههايي از فاجعة رحلت حضرت امام (ره) را با زبان عاطفه و تصوير، با بهره گيري از نماد خورشيد و آفتاب و در پرتو گره خوردگي احساس و انديشه به تجسّم در آورند.
نمونههايي از تصاوير تخيّلي در شعر انقلاب
۱٫ هفت پشت عطش: عطش از مفاهيم تداعي گر عاشورا است كه وقتي اين عنصر تصويري وقتي با مفهوم زلال گره ميخورد توسعة معنايي بيشتري مييابد.
هفت پشت عطش از نام زلالت لرزيد
ما كه باشيم كه در سوگ شما گريه كنيم
۲٫ آينه: مفهوم آينه در شعر انقلاب از بار مكتبي شفافي برخوردار است كه حديث المؤمن مرآة المؤمن، پشتوانة فرهنگي آن است. نصر الله مرداني امام را به آيينة زمان تعبير ميكند و ميگويد:
بي باوران عالم با چشم دل ببينيد
آيينة زمان است اين پير در جماران
۳٫ سوختن آينه: اين تصوير وقتي كه در زنجيرة معنايي و موسيقايي تصوير پارادكسي آتش زدن آب نشيند، چشم انداز معنايي زيبايي در ذهن ايجاد ميكند. در فرهنگ بلاغت جديد اينگونه تحركات و تجربيات پوياي تصويري كه دريچة نويني از مفاهيم و معاني بكر را به سوي انسان ميگشايد، آشنايي زدايي ادبي نام دارد.
شرمساران سينه را آتش زنيد
آب را، آيينه را آتش زنيد
تداعي جاري بين شرم و آب و آيينه، عناصر محتواي بيت را در شبكه به هم پيوستهاي از تصاوير يكدست و منسجم قرار داده است.
۴٫ هجرت خورشيد: تركيب تصويري هجرت خورشيد كه متشكل از مفهوم قرآني و مكتبي هجرت و مفهوم خورشيد است، تعبير نمادين و گويايي از رحلت حضرت امام (ره) است.
عزاداران امام يكپارچه سياه پوش شده بودند كه سياهي، خود تداعي كنندة شب و هجرت خورشيد است.
اي جماعت خاك غم بر سر كنيد
هجرت خورشيد را باور كنيد
۵٫ لهجه خورشيد: تركيب استعاري لهجه خورشيد كه از تشخيص[۷] لطيفي برخوردار است، تعبيري از فصاحت و شيوايي كلام امام است.
اي تو با لهجة خورشيد سرايندة ما
ما تو را با چه زباني به خدا گريه كنيم[۸]
[۱] . سوگنامه امام، انتشارات سروش، ص ۳۱۲٫
[۲] . مجموعه آتش ني.
[۳] . سوگنامه امام ص ۲۹٫
[۴] . محمد متقي، سوگنامة امام، ص ۱۶۶٫
[۵] . سوگنامه امام، سياوش ديهيمي، ص ۱۶۱٫
[۶] . سوگنامة امام، غلامحسين عمراني، ص ۲۸۵٫
[۷] . Personification
[۸] . . سوگنامه امام، محمد علي بهمني، ص ۵۰٫