لینک این مقاله در روزنامه مردمسالاری ۱۳۹۲/۱۰/۱۴
کتاب راز قطعنامه که در نمایشگاه کتاب امسال (۱۳۹۲) رونمایی شد، به علل و عوامل پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران پرداخته است. غضنفری پیش از این کتاب آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران را نوشته بود. اثر حاضر، چهل و هشتمین جلد از سری نیمه پنهان موسسه کیهان است. لذا طبیعی است که نویسندهی کتاب، از طیف طرفداران ادامه جنگ باشد و پذیرش قطعنامه را مطابق اسنادی که ارائه کرده، اقدامی خائنانه قلمداد کرده باشد. اما اهمیت این کتاب از آن جهت است که به برخی زوایای پنهان قطعنامه که پیش از این منتشر نشده بود، پرداخته است و بعضاً اتهامات بسیار سنگینی علیه مسئولین تراز اول کشوری و لشکری نظیر آقایان هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی، محسن رضایی، میرحسین موسوی، بهزاد نبوی و دیگران در این کتاب طرح شده است که وظیفه خود دانستم ضمن تشکر از تلاش جناب آقای کامران غضنفری و به جهت تنویر افکار عمومی، برخی نواقص کتاب و تصویرسازیهای غیر واقعی کتاب را گوشزد نمایم تا از نگاه یکسویه به سرمایههای انقلاب اسلامی پرهیز شود و با طرح چند سؤال، نویسنده کتاب را به تکمیل طرحوارهی «راز قطعنامه» دعوت نمایم.
برای اطلاع از محتوای کتاب، خلاصهی آن را میتوانید از +اینجا مطالعه کنید.
جای خالی فلسفه جهاد در ابتدای کتاب
این کتاب بیانگر تقابل دو دیدگاه موافقان و مخالفان ادامهی جنگ تحمیلی بعد از بازپسگیری سرزمینهای اشغال شده توسط قوای بعثی است. در رأس موافقان حضرت امام، رئیس جمهور وقت و فرماندهان سپاه قرار دارند و در طیف مخالفان ادامهی جنگ و طرفداران صلح، اکبر هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی، میرحسین موسوی و اکثر اعضای کابینهی وی قرار گرفتهاند. ای کاش در ابتدای این کتاب به جایگاه جهاد و تفاوت جهاد دفاعی و جهاد ابتدایی اشاره میشد و به لحاظ فقهی و حقوق بینالملل این مسأله تشریح میشد که آیا یک کشور اسلامی، پس از آزادسازی شهرها و زمینهای اشغال شدهاش، لازم است که پایتخت کشور متخاصم را نیز فتح کند؟ آیا چنین چیزی در جامعهی جهانی پذیرفته شده است؟ آیا نظام نوپایی که قصد دارد انقلابش را به تمام جهان صادر کند، میتواند با شعار «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان» به این مهم دست یابد؟
به نظرم تا پاسخ به این سؤالات به عنوان اصل موضوع پذیرش یا عدم پذیرش قطعنامه، به روشنی تبیین نشود، بقیه مباحث فرع بر آن است و از اهمیت کمتری برخوردار خواهد بود. نسل جوان امروز، نسل پرسشگری است که به پدیدههای اجتماعی و سیاسی، نگاهی انتقادی دارد و به صرف این که نظر یک عالم دینی درباره آن موضوع چه باشد، قانع نخواهد شد و رویکرد تعبدی را در حوزهی فرهنگی و اجتماعی برنمیتابد. لذا ضروری است که با نسل جدید با زبان خاص خودش سخن گفت که امام نقی (علیه السلام) فرمودهاند: «کلّموا الناس علی قدر عقولهم»
ارائه تصویر غیر واقعی از آیت الله هاشمی رفسنجانی
بخش قابل توجهی از این کتاب به نقل یادداشتهای روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی و نشان دادن تقابل برخی از آنها با دیدگاهها و نظرات حضرت امام پرداخته است، غافل از این که اگر حقیقت موضوع را به همین مقدار بدانیم، با آن حجم تعریف و تمجیدها و مسئولیتهایی که حضرت امام به آقای هاشمی واگذار کردهاند چه کنیم؟ یعنی نویسنده کتاب به این سؤال اساسی پاسخ نداده است که چرا حضرت امام با مشاهدهی این همه سرپیچی و نافرمانی از دستورها و اوامرش نه تنها آقای هاشمی را از ریاست شورای عالی دفاع عزل نمیکنند، بلکه به عنوان قائم مقام فرمانده کل نیروهای مسلح منصوب میکنند و بیشترین اعتماد و مشورتها را با شخص ایشان انجام میدهند و این تناقضی است که نویسنده، خواسته یا ناخواسته به آن نپرداخته است. به عنوان نمونه به موارد ذیل دقت کنید:
-
بدخواهان باید بدانند هاشمى زنده است چون نهضت زنده است (صحیفه امام ج۷ ص۴۹۵)
-
من به آقاى هاشمى- فرزند برومند اسلام تبریک مىگویم که در راه هدف تا نزدیک شهادت به پیش رفت (صحیفه امام ج۷ ص۴۹۶)
-
جناب حجت الاسلام آقاى حاج شیخ على اکبر هاشمى رفسنجانى- دامت افاضاته؛ بدینوسیله جنابعالى به سمت نمایندگى از طرف اینجانب در شورایعالى دفاع منصوب مىشوید که ان شاء اللَّه تعالى ضمن انجام وظایف محوله به ادارات مربوطه دیگر نیز رسیدگى و نظارت نمایید. موفقیت جنابعالى را از خداى تعالى مسئلت دارم (صحیفه امام ج۱۵ ص۳۰۲)
-
در کدام مملکت، شما سراغ دارید که رئیس مجلس (اکبر هاشمی رفسنجانی) منبر برود و مردم را هدایت کند و در ماه مبارک، شاید بیشتر از سى تا منبر رفته باشد و مردم را هدایت کرده باشد؟ (صحیفه امام ج۱۳ ص۹۴)
-
مجلسمان را شما ملاحظه کنید، بسیارى از آنها را من از نزدیک مىشناسم؛ یعنى سابقه طولانى دارند، مثل رئیس مجلس (اکبر هاشمی رفسنجانی) و بسیارى از آقایان دیگر، و آنها را با تعهد و تعهد به اسلام و خدمتگزارى و هرچه توان دارند، آنها را مىشناسم. و در این طول مدتى که مجلس برپاست مىدانم که همه اینها خدمتگزارند؛ در بین آنها من نمىتوانم یکى را پیدا کنم که بتوانم بگویم که این، تعهد به اسلام ندارد (صحیفه امام ج۱۷ ص۲۷۲)
-
حجت الاسلام اکبر هاشمى رفسنجانى؛ طبق پیشنهاد شوراى انقلاب جمهورى اسلامى ایران، جنابعالى به سمت سرپرست وزارت کشور منصوب مىشوید. از خداوند متعال، توفیق جنابعالى را در ایفاى وظایفى که عهدهدار شدهاید و جلب رضاى مقدسش را خواهانم (صحیفه امام ج۱۱ ص۵۸)
-
جناب حجت الاسلام آقاى هاشمى رفسنجانى ایّده اللَّه تعالى؛ جنابعالى را به سمت فرماندهى دنباله عملیات والفجر (۱) نصب کردم. توفیق و پیروزى قواى اسلام را بر کفر از خداوند تعالى خواستارم (صحیفه امام ج۱۸ ص۳۵۵)
-
جناب حجت الاسلام آقاى حاج شیخ على اکبر هاشمى رفسنجانى- دامت افاضاته؛ با توجه به درگیرى رویارویى امریکاى جهانخوار علیه اسلام و ایران و هماهنگى غرب و شرق و ارتجاع منطقه در مبارزه با انقلاب اسلامى و جلوگیرى از پیروزى اسلام، به پیشنهاد رئیس جمهور محترم، جناب حجت الاسلام آقاى خامنهاى- دامت افاضاته، جنابعالى را با تمام اختیارات به جانشینى فرماندهى کل قوا منصوب مىنماید (صحیفه امام ج۲۱ ص۵۶)
بیاعتباری نقل از دشمنان و مخالفان
برای رسیدن به یک شناخت متعادل و پرهیز از افراط و تفریط، پسندیده آن است که یک شخصیت یا یک جریان فکری از نگاه موافقان و مخالفان بررسی شود. چه بسا اگر دین اسلام را صرفاً با استناد به کتب و نقل قولهای مخالفان بخواهید بررسی و معرفی کنید، تصویری به جز یک آیین خشونتطلب انحرافی و افراطگرا ارائه نخواهید کرد.
این اشتباهی است که نویسنده کتاب در تصویرسازی از شخصیتهایی که قصد نقد آنها را داشته مرتکب شده است. اگر قرار باشد شخصیتهایی نظیر آیت الله هاشمی رفسنجانی یا دکتر حسن روحانی با نقل قول از دشمنان دیرینهشان در روزنامه کیهان، روزنامه ایران، هفتهنامه ۹ دی و مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، معرفی و شناخته شوند، نتیجه همان چیزی است که مخالفان اسلام در توصیف این دین آسمانی خواهند گفت. نه این که آقایان هاشمی و روحانی خالی از اشتباه و نقد باشند، خیر! مقصود این که عقل و انصاف حکم میکند که برای بیان یک روایت نزدیک به واقع، دیدگاه موافقان و مخالفان مطرح شود، یا مثلاً اگر تناقض خط مشی آقای هاشمی با دستورهای حضرت امام ترسیم میشود، حمایتها و مدح شخصیت و عملکرد آقای هاشمی در کلام حضرت امام نیز آورده شود.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (سوره مبارکه مائده؛ آیه ۸)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! قیام کننده براى خدا و شاهدان به عدل و داد باشید. و البته نباید دشمنى عدهاى شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. دادگرى کنید که آن به تقوا نزدیکتر است، و از خدا بترسید که خدا به آنچه انجام مىدهید آگاه است
نقل قولهای نامعتبر از حضرت امام
علی رغم آن که در آخرین صفحه وصیتنامه سیاسی الهی حضرت امام، معیار تشخیص سخنان صحیح و مستند از سایر سخنان بدون اصالت ایشان توسط بنیانگذار انقلاب تبیین شده است:
«اکنون که من حاضرم، بعض نسبتهای بیواقعیت به من داده میشود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض میکنم آنچه به من نسبت داده شده یا میشود، مورد تصدیق نیست مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان؛ یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم.»
اما در موارد متعدد ارجاعات غیر مستند به سخنان حضرت امام داده شده است که با معیار فوق همخوانی ندارد، فلذا فاقد ارزش است. به عنوان نمونه، نقل قول سیدرضا زوارهای از حضرت امام در خصوص تردید ایشان درباره خیانت بهزاد نبوی (صفحه ۱۳۰).
مورد دیگر در صفحه ۱۶۸ کتاب و نقل قول جلالالدین فارسی از حضرت امام است که در روزهای قبل از انتخابات ۸۸ به وفور به صورت پیامک منتشر میشد: «اگر خدمات شما نبود، شما را به عنوان ضد انقلاب معرفی میکردم» جلال الدین فارسی ادعا کرده است که حضرت امام این جمله را خطاب به میرحسین موسوی گفتهاند، اما مطابق همان قاعدهای که در بالا اشاره شد، در هیچ کجای صحیفه امام چنین چیزی نیامده است و این گونه نقل قولها فاقد ارزش است.
تناقض نتیجهگیریهای کتاب با نص صریح نامه امام
نویسنده در چند بخش طولانی و با نقل قولهای مختلف تلاش کرده است که میرحسین موسوی را به عدم حمایت جدی از جبهههای جنگ متهم نماید. حال آن که حضرت امام در تاریخ ۳ آذر ۶۷ و پس از انتشار شایعاتی از این دست طی نامهای به میرحسین موسوی به صراحت میفرمایند:
«از آنجا که ممکن است این روزها افرادى بخواهند نسبت به دولت خدمتگزار شبهات و القائاتى در اذهان عامه به وجود آورند و زحمات بىشائبه و طاقتفرساى شما را خصوصاً در مسئله جنگ خدشهدار نمایند، لازم است این نکته را تذکر دهم که من همچون گذشته شما را فردى لایق و دلسوز براى انقلاب اسلامى مىدانم، و زحمات شما را در دوران جنگ و تجهیز سپاهیان اسلام فراموش نمىکنم، و الآن نیز شما را تأیید و حمایت مىکنم. از آنجا که سران کشور و هیأت مشورتى بازسازى کشور در چند روز آینده اصول و سیاست بازسازى را به دولت ابلاغ مىنمایند، جنابعالى و اعضاى محترم هیأت دولت باید با قدرت و قاطعیت و با استقلال کامل به امر بازسازى کشور و ترمیم خرابیها پرداخته و رسیدگى به محرومین را درصدر برنامههاى خود قرار دهید. و مردم عزیز و شریف ایران نیز، که همه چیز خود را در طبق اخلاص و بندگى خدا نهادهاند، توجه دارند که تا رسیدن به استقلال واقعى راه طولانى پیش رو دارند؛ و همه مىدانند که با توجه به حجم عظیم خرابیها نباید انتظار اصلاح و بازسازى سریع امور را داشت. ما هنوز در آغاز راه هستیم، و سالها وقت لازم است که با همت و تلاش همه دست اندرکاران و مردم عزیز میهن اسلامىمان بازسازى شود و مشکلات برطرف گردد. چه بسا افراد مغرض و مخالف با انقلاب، که از هیچ راهى نتوانستهاند به اسلام و انقلاب لطمهاى وارد نمایند، امروز در قالب شعارها و بالا بردن سطح توقعات در مردم بخواهند به هدفهاى شوم خود نایل شوند، و با انگشت نهادن روى مشکلاتى که نتیجه تحمیل چندین ساله جنگ بوده است مردم را نسبت به مسئولین بدبین کنند و اینطور تبلیغ نمایند که بعد از قبول قطعنامه و نبودن جنگ چرا مشکلات حل نمىشود؟ باید به این افراد گفت مگر این کار به سادگى امکانپذیر است؟ مگر کشور ما از محاصرهها بیرون آمده است؟ مگر همه مراکز آسیب دیده برق و سوخت و کارخانجات را یکروزه مىتوان راه اندازى نمود که ما بگوییم دیروز جنگ بود و عذرها موجّه، ولى امروز که جنگ نیست چرا کمبود است؟ البته این سخنها از باب تذکر به مؤمنین است؛ و الّا مردم وفادار و انقلابى کشورمان براى به دست آوردن استقلال واقعى و رسیدن به خودکفایى خیلى بیشتر از اینها آماده صبر و فداکارى هستند. و من مطمئنم که ملت ایران یک لحظه استقلال و عزت خود را با هزار سال زندگى در ناز و نعمت ولى وابسته به اجانب و بیگانگان معاوضه نمىکند. در خاتمه بار دیگر از زحمات دلسوزانه و مخلصانه دوست خوبم، جناب حجت الاسلام آقاى کروبى تشکر مىنمایم. و امیدوارم تمامى افرادى که در خدمت معلولین جنگ تحمیلى بودهاند با صمیمیت با آقاى نخست وزیر همکارى نمایند. خداوند بزرگ به همه مسئولین و دولت خدمتگزار و مردم شریف ایران توفیق صبر و ایثار در راه اسلام را عنایت فرماید. والسلام علیکم و رحمه اللَّه» (صحیفه امام ج۲۱ ص۲۰۱)
نقل قولهای انتخابی و مغرضانه
نویسنده در صفحه ۱۴۷ کتاب به نقل بخشی از +مصاحبه محسن رفیقدوست از سایت فرارو پرداخته است که دولت برای خرید تویوتا جهت تجهیز جبهههای جنگ مانعتراشی کرد. اما از آن جا که قصد داشته چند صفحه بعد میرحسین موسوی را به همکاری با سازمان سیا و همدست بودن با منافقین متهم کند (صفحات ۱۵۴، ۱۶۹ و ۱۷۱) و نهایتاً در صفحه ۱۹۴ عبارت «چهره کثیف و خائنانه موسوی» را به کار ببرد، از بیان این بخش از مصاحبه محسن رفیقدوست خودداری میکند:
«برخی می گویند میرحسین موسوی در دوران دفاع مقدس خیانت کرد ولی من می گویم ایشان خائن نبودند. او تا قبل از سال ۸۸ از دوستان من بود و ایشان را می دیدم. گاهی از ایشان تشکر می کردم و می گفتم شما می توانستید برای انقلاب شر شوید ولی نشدید! چرا که ایشان اختلاف نظر زیادی در دوران نخست وزیری با رئیس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) داشته و اصلا هم زیر بار نمی رفتند. البته این را هم باید بگویم که میرحسین موسوی مخالف کارها نبود ولی حماسه ای هم پدید نیاورد برای همین نمی توانم واژه خائن را برای ایشان انتخاب کنم.» [+]
آیا همکاری با دفتر فرح پهلوی جرم است؟
در صفحه ۱۵۳ کتاب، آن جا که به پیشینه زهره کاظمی (زهرا رهنورد) پرداخته شده، آمده است:
زهره کاظمی پیش از انقلاب همکار لیلی جهانآرا (معروف به لیلی امیرارجمند) –نزدیکترین دوست فرح پهلوی- بوده است. لیلی جهانآرا که در ظاهر مسئولیت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را بر عهده داشته، زنی بسیار فاسد بوده که با چند سازمان جاسوسی نیز ارتباط داشته است.
آیا مشابه همین اتهامات برای جناب آقای حداد عادل که یکی از شاگردان تراز اول دکتر سیدحسین نصر رئیس دفتر فرح پهلوی بوده، مطرح نیست؟ چطور شما به صرف تکذیبیه جناب حداد عادل میپذیرید که او هیچ گونه همکاری با دفتر فرح پهلوی نداشته است، اما تکذیبیهی ستاد موسوی و رهنورد در عدم ارتباط با بیگانگان مورد پذیرش شما قرار نمیگیرد؟ و اکنون که این دو نفر رسانه و تریبونی برای دفاع از خود ندارند، آنها را آماج انواع اتهامات قرار میدهید. من به هیچ عنوان قصد دفاع از موسوی و خطاهای آشکار وی در عدم تبعیت از قانون در خلال انتخابات ۸۸ را ندارم، لکن این شیوه مغرضانه و به دور از انصاف در نتیجهگیری و قضاوت را نیز نمیپسندم.
آیا به این توصیههای رهبر انقلاب در خطبههای ۱۴ خرداد ۸۹ توجه لازم را داشتهاید:
« مراقب باشید، مواظب باشید، نمیشود هر کسى را بمجرد یک خطائى یا اشتباهى گفت منافق؛ نمیشود هر کسى را بمجرد اینکه یک کلمه حرفى برخلاف آنچه که من و شما فکر میکنیم، زد، بگوئیم آقا این ضد ولایت فقیه است. در تشخیصها خیلى باید مراقبت کنید. … .اینجور نباشد که مخالفت با یک کسى، ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جادهى حق تعدى کنیم، تجاوز کنیم، ظلم کنیم؛ نه، ظلم نباید کرد. به هیچ کس نباید ظلم کرد.» [+]
تناقضهای جدی درباره بهزاد نبوی
شاید سنگینترین اتهامات مطرح شده در این کتاب متوجه بهزاد نبوی باشد. از دست داشتن در بمبگذاری دفتر نخستوزیری (صفحات ۱۲۳ تا ۱۲۷)، خیانت در تنظیم بیانیه الجزایر (صفحات ۱۳۷ تا ۱۴۴)، جاسوسی برای سازمان سیا و کارشکنیهای جدی در تجهیز جبهههای جنگ (صفحه ۱۴۲ تا ۱۴۷).
اما نویسنده ظاهراً فراموش کرده است که بهزاد نبوی به جناح موسم به چپ دههی ۶۰ که به «رادیکالها» معروف بودند تعلق داشت. موضع بهزاد نبوی در خصوص گروگانهای آمریکایی، پس از تسخیر لانه جاسوسی این چنین آمده است:
«بهزاد نبوی چنانکه خود می گوید معتقد بودند که گروگانها باید ابتدا محاکمه و سپس آزاد شوند (البته نه محاکمه واقعی برای دریافت مابه ازاء بلکه محاکمه سیاسی و حیثیتی امریکا) اما علیرغم نظر خود این مسئولیت دشوار را با شهامت تمام پذیرفتند و در اجرای نظریات مجلس شورا از هیچ کوششی فروگذار نکردند.» (مجله حضور، پاییز ۱۳۷۵، شماره ۱۷)
همچنین به این بخش از سخنان بهزاد نبوی که در دیدار با دانشجویان دانشگاه تهران و پس از جنگ خلیج فارس بین آمریکا و عراق ایراد شده است دقت کنید:
«این جنگ یک فرصت تاریخی برای حمله به اسرائیل به وجود آورده بود که از دست رفت. در طول تاریخ سابقه نداشته که اسرائیل مورد حمله واقع شود … و عکسالعمل نشان ندهد، زیرا از جنگ که او را در منجلاب خواهد انداخت وحشت دارد. پس ما از این طریق میفهمیم که آمریکا یک نقطه ضعف اساسی دارد و آن اسلامی-اسرائیلی شدن جنگ است. لذا وظیفه ما این بود که به هر طریق که ممکن است سمت و سوی جنگ را عوض میکردیم. ما میبایست در سیاست خارجی و مواضعمان در قبال عراق این نکته محوری را نصبالعین قرار میدادیم» (تکثرگرایی در جریان اسلامی، عباس شادلو: ص ۲۳۹ به نقل از روزنامه سلام ۹ اسفند ۶۹)
آیا باور کنیم که گفتههای فوق از زبان یک جیرهخوار و جاسوس آمریکا صادر شده است؟ چرا با وجود این همه اسناد و مدارک معتبر، تا کنون بهزاد نبوی در دادگاه انقلاب به اتهام جاسوسی و خیانت و ترور نخستوزیر و رئیس جمهور محاکمه نشده است؟ چرا این کتاب به کوتاهی وزیر اطلاعات وقت، حجت الاسلام و المسلمین ریشهری در ارائهی گزارشهای خیانتکارانهی بهزاد نبوی و میرحسین موسوی به رئیسجمهور و حضرت امام اشارهای نکرده است؟
لینک این مقاله در روزنامه مردمسالاری ۱۳۹۲/۱۰/۱۴
تغییر دیدگاه امام از ویژگیهای فقه پویای شیعه
در ابتدای بخش دوم این نقد لازم است به بازخوانی یکی از یادداشتهای همین وبلاگ با عنوان «رأی دادن زنان؛ مخالف احکام اسلام یا تکلیف شرعی» بپردازم. در این یادداشت به سیر تاریخی تغییر نظر حضرت امام در خصوص دو موضوع رأی دادن و نامزد شدن زنان برای انتخابات اشاره شد که چگونه در خلال سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ ابتدا نظر ایشان در خصوص حق رأی دادن زنان تغییر کرد و از حرام شرعی به امری مجاز و سپس به عنوان تکلیف شرعی شناخته شد و بعد از آن در خلال سالهای ۱۳۴۲ تا۱۳۵۷، نامزد شدن زنان از امری مفسدهانگیز، به عنوان یک حق تغییر یافت. اشاره به این موضوع از این جهت در نقد کتاب «راز قطعنامه» مهم است که تغییر دیدگاه یک مرجع تقلید یا رهبر جامعه مسلمانان امری طبیعی است. آیا در موضوع تغییر دیدگاه حضرت امام برای موضوع رأی دادن زنان نیز کسی ایشان را مجبور به خوردن جام زهر کردند؟ آیا برای حلال شدن بازی شطرنج مطابق شرایط عرف و روز جامعه، باز هم میتوان بر روی نقش اطرافیان خائن مانور کرد؟ پر واضح است که این چنین نیست.
راز قطعنامه چیست؟
جان کلام کتاب راز قطعنامه این است که حضرت امام همواره بر ادامهی جنگ تا سقوط صدام(فتح بغداد) و حتی بالاتر از آن رفع فتنه از عالم تأکید داشتند (صفحه ۸۷) اما به جهت آن که برخی افراد نظیر هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی، بهزاد نبوی، حسن روحانی و دیگران به این فرمایش امام اعتقاد نداشتند، عملاً مانع شدند که چنین آرزویی جامهی عمل به خود بپوشد. این اختلاف دیدگاه در صفحه ۸۸ کتاب از زبان آقای شمخانی این چنین آمده است:
«امام میگفت “جنگ جنگ تا رفع فتنه”، سپاه معتقد بود: “جنگ جنگ تا پیروزی” و آقای هاشمی میگفت: “جنگ جنگ تا یک پیروزی”»
آیت الله هاشمی رفسنجانی در تبیین دیدگاه خود این گونه میگوید:
«شما میروید و بغداد را میگیرید ولی اگر آمریکا بمب اتم بزند شما چه کار خواهید کرد؟»(صفحه ۸۱). «دنیا پیروزی مطلق ما را نمیپذیرد، لذا به مرور بر ما فشار میآورد»(صفحه ۸۹)
محسن رضایی این تفاوت دیدگاهها را بدین صورت شرح میدهد:
«دو دیپلماسی، شامل دیپلماسی انقلابی و دیپلماسی رسمی کشور، فعال بود. در دیپلماسی رسمی کشور که وزارت خارجه، دولت و مجلس پیگیری میکردند، عموماً دنبال این بودند که جنگ زودتر تمام بشود و با همه کشورها هم صحبت میکردند. اما سیاست دیگر، سیاست نیروهای انقلاب و امام بود که میگفتند جز با زور نمیتوانیم حقوقمان را بگیریم و این زمانی انجام میشود که آنها بفهمند ما قدرت داریم و در موضع دست بالایی قرار داریم» (صفحه ۹۵)
نکته بسیار مهم این است که حضرت امام از این تفاوت دیدگاهها کاملاً مطلع بودند و با علم و اطلاع کامل و به پیشنهاد رئیس جمهور وقت (رهبر معظم انقلاب)، آقای هاشمی رفسنجانی را به جانشینى فرماندهى کل قوا منصوب مىنمایند.
نویسنده در صفحه ۹۹ کتاب این گونه آورده است:
«ایشان(آقای هاشمی) در صدد برمیآید که این نظر خود را به امام خمینی نیز تحمیل کند»
آیا غیر از این است که حضرت امام با علم و اطلاع کامل از تفاوت استراتژی پیشبرد جنگ با آقای هاشمی، ایشان را به عنوان جانشینى فرماندهى کل قوا منصوب کردهاند؟ پس دیگر بیان چنین جملهای محلی از اعراب ندارد. کما این که این انتصاب به پیشنهاد رئیس جمهور وقت انجام شده است و حتی در متن نامه پذیرش قطعنامه کلمه «تمام مسئولین»آمده است:
«به واسطه حوادث و عواملى که از ذکر آن فعلًا خوددارى مىکنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامى کارشناسان سیاسى و نظامى سطح بالاى کشور، که من به تعهد و دلسوزى و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع کنونى آن را به مصلحت انقلاب و نظام مىدانم» (صحیفه امام ج۲۱ ص۹۲)
آیا نویسنده کتاب، رئیس جمهور وقت (آیت الله خامنهای) را در زمرهی تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی آن زمان میداند یا خیر؟ دقت نظر حضرت امام در به کاربردن اصطلاحات و واژهها زبانزد خاص و عام بوده و هست. امامی که کسبهی بازار نجف ساعتهای خودشان را با رفت و آمد آن بزرگوار تنظیم میکردند و اهل اغراق و غلو نبودند، بعید است که در زمان نوشتن «تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی» دیدگاه رئیس جمهور منتخب مردم را به عنوان رئیس قوهی مجریه مدّ نظر نداشته باشند. لذا این گونه سیاه و سفید پنداشتنها و استثنا کردن یک جناح و جریان فکری از مسئولیت تمامی اتفاقات رخ داده در جنگ هم خلاف واقع است و هم خلاف عقل و انصاف.
حمایت حضرت امام از انتخاب مجدد موسوی به عنوان نخست وزیر
یکی از بهترین شواهدی که نشان میدهد دولت میرحسین موسوی در پشتیبانی جبهههای جنگ کوتاهی نکرده است، حمایت ایشان از میرحسین موسوی در پاسخ به سؤال برخی نمایندگان مجلس برای انتخاب مجدد نامبرده به عنوان نخست وزیر است. حضرت امام با اطلاع کامل از اختلافاتی که بین رئیس جمهور وقت (آیت الله خامنهای) و میرحسین موسوی وجود داشت، این نامه را مینویسند:
«با تشکر از حضرات آقایان، اینجانب چون خود را موظف به اظهار نظر مىدانم، به آقایانى که نظر خواستهاند، از آن جمله جناب حجت الاسلام آقاى مهدوى و بعضى آقایان دیگر، عرض کردم آقاى مهندس موسوى را شخص متدین و متعهد، و در وضع بسیار پیچیده کشور، دولت ایشان را موفق مىدانم؛ و در حال حاضر تغییر آن را صلاح نمىدانم. ولى حق انتخاب با جناب آقاى رئیس جمهور و مجلس شوراى اسلامى محترم است» (صحیفه امام، ج۱۹، ص: ۳۹۳)
لذا تعابیری نظیر آن چه در صفحه ۱۶۵ کتاب آمده است، به نظر من ارائهی تصویری نادرست از دقت نظر و نگاه بلند حضرت امام و خدشهدار کردن هوشمندی و درایت آن بزرگوار است:
«ایشان(محسن رضایی) به نزد امام خمینی رفته و مدعی میشود که در صورت عدم انتخاب مجدد میرحسین موسوی، جبهههای جنگ لطمه خواهد خورد»
آیا نعوذ بالله حضرت امام یک فرد عامی و دهنبین بود که به گفته فرمانده جنگ و نامه تنی چند از نمایندگان مجلس نظر خود را تغییر دهد و آن گونه که نویسنده روایت کرده است یک عامل اخلالگر در پشتیبانی جبههها را مجدداً در سمت رئیس هیئت دولت تثبیت کند؟ حضرت امام به راحتی میتوانستند در این موضوع سکوت کنند و انتخاب نخستوزیر را مطابق آن چه در قانون اساسی آمده است به رئیس جمهور وقت واگذار کنند، اما این کار را نکردند و به کار بردن دو واژهی «متدین» و «متعهد» پس از نام مهندس موسوی آب پاکی را بر تمامی نتیجهگیریهای نویسندهی کتاب ریخته است.
چرا محسن رضایی دوباره ابقا شد؟
در این کتاب از محسن رضایی به عنوان یکی از شخصیتهای تأثیرگذار در تثبیت دولت میرحسین موسوی و سپس پذیرش قطعنامه ۵۹۸ نام برده شده است. از صفحه ۱۷۴ تا ۱۸۲ کتاب به کوتاهیهای محسن رضایی در همین خصوص پرداخته شده است، اما نویسنده به این سؤال اساسی پاسخ نمیدهد که چرا پس از ارتحال حضرت امام و شروع دوره رهبری آیت الله خامنهای، محسن رضایی به مدت ۸ سال دیگر در سمت فرماندهی سپاه پاسداران ابقاء میشوند؟ به هر حال این دو مقوله با هم قابل جمع نیست. یعنی آن حجم از قصورات و تقصیرها با ابقای مجدد نامبرده همخوانی ندارد. در بین فرماندهان سپاه کم نداشتیم و نداریم که از عهده مسئولیت فرماندهی سپاه بربیایند و نمیتوان از استدلال قحط الرجال استفاده کرد.
بیتوجهی نویسنده به برخی اسناد و حوادث مهم
در صفحات ۲۱۳ تا ۲۱۵ کتاب، آقای غضنفری به درستی، بیتوجهی آقای هاشمی در خصوص آزادسازی احمد متوسلیان (فرمانده قوای محمد رسولالله در لبنان) و هیئت همراه وی را مورد توجه قرار داده است و از این که آقای هاشمی به اندازه یک کوفته برنجی و شلغم که در خاطرات روزانه خود اشاره کرده، به این مسأله مهم نپرداخته است، گلایه میکند. متقابلاً همین پرسش مطرح است که نویسنده محترم، چگونه از برخی نامهها و حوادثی که کاملاً عکس نتیجهگیریهای نویسنده را اثبات میکرده، به سادگی عبور کرده است و هیچ توضیح یا توجیهی در خصوص آنها نیاورده است؟ از جمله نامه ۳ آذر ۶۷حضرت امام به میرحسین موسوی در خصوص رد شایعاتی که ایشان جبهههای جنگ را به خوبی پشتیبانی نکردهاند، انتصاب آقای هاشمی به عنوان جانشین فرمانده کل قوا، حمایت مجدد امام از انتخاب دوباره میرحسین و امثالهم.
چرا اسناد خیانت و توطئه به دادگاه ارائه نشده است؟
این پرسش مطرح است که چرا این همه اسناد جاسوسی، همکاری با منافقین، خیانت، بمبگذاری و توطئه علیه جمهوری اسلامی، به جای انتشار در یک کتاب، به دادگاه انقلاب و مراجع قضایی ارائه نشده است؟ آیا طرح چنین مسائلی در یک کتاب تاریخی-پژوهشی پسندیده است؟
رهبر انقلاب در خطبههای نماز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸ افراد را از ایراد اتهاماتی که در دادگاهها اثبات نشده است پرهیز دادهاند:
« سیاهنمائى دورههاى گذشته هم در این مناظرهها مشاهده شد؛ هر دو بد بود. اتهاماتى مطرح شد که در جائى اثبات نشده است؛ به شایعات تکیه شد، بىانصافیهائى احیاناً دیده شد؛ هم بىانصافى نسبت به این دولت با این همه حجم خدمت، و هم بىانصافى نسبت به دولتهاى گذشته و دوران سى ساله. آقایان در خلال صحبت احساساتى شدند و لابلاى حرفهاى خوب، حرفهائى هم که خوب نبود، گفته شد… این بخش معیوب قضیه، بنده را ناخرسند کرد؛ متأثر شدم. براى طرفداران نامزدها هم آن بخشهاى معیوب، آن تعریضها، آن تصریحها، التهابآور و نگرانکننده بود، که البته از هر دو طرف هم بود … اینجا چون اسم آورده شده است، مجبورم اسم بیاورم. به طور خاص از آقاى هاشمى رفسنجانى، از آقاى ناطق نورى من لازم است اسم بیاورم و باید بگویم. البته این آقایان را کسى متهم به فساد مالى نکرده؛ حالا در مورد بستگان و کسان، هر کس هر ادعائى دارد، بایستى در مجارى قانونى خودش اثبات بشود و قبل از اثبات نمیشود اینها را رسانهاى کرد» [+]
رهبری پس از برگزاری دادگاه متهمان حوادث سال ۸۸ نیز این چنین میفرمایند:
«همین جا من این را هم بگویم: اینکه در دادگاهها – که در تلویزیون هم پخش میشد – از قول یک متهمى چیزى راجع به یک کس دیگرى گفته میشود، من این را بگویم که این، شرعاً حجیت ندارد. بله، متهم هرچه دربارهى خود در دادگاه بگوید، این حجت است. اینکه بگویند در دادگاه دربارهى خودش اگر اعترافى کرد، حجت نیست، این حرف مهملى است، حرف بىارزشى است؛ نه، هر اقرارى، هر اعترافى، شرعاً، عرفاً و در نزد عقلا در یک دادگاه در مقابل دوربین، در مقابل بینندگان میلیونى که متهم علیه خود بکند، این اعتراف مسموع است، مقبول است، نافذ است؛ اما علیه دیگرى بخواهد اعترافى کند، نه، مسموع نیست. فضا را نباید از تهمت و از گمان سوء پر کرد.»[+]
همچنین رهبر معظم انقلاب پس از عدم انتخاب آقای هاشمی به عنوان رئیس مجلس خبرگان و در دیدار با اعضای این مجلس میفرمایند:
«رفتارهای غیر اخلاقی و توهین آمیز، مخالف مصلحت انقلاب و کشور است، موجب اختلاف و دو دستگی می شود و به شکوه و عظمت نظام اسلامی ضربه می زند» [+]
در یک کار پژوهشی اینچنینی، که امکان نقل همهی گفتهها و اسناد و شواهد تاریخی وجود ندارد، اسناد و مدارک گردآوری شدهی نمونه، میبایست معرف جامعهی هدف باشد. اما شواهدی که در این کتاب ارائه شده است، نمونهی خوب و واقعی از رخدادهای تاریخی نیست و گویی نویسنده قبل از شروع به پژوهش، تکلیف خودش را در خصوص نتایج پژوهش مشخص کرده و صرفاً به دنبال اسناد و مدارکی است که ادعای وی را اثبات کند. در کتب روش تحقیق یکی از اولین اصول پژوهش، بیطرفی نویسنده نسبت به نتایج تحقیق ذکر شده است، در غیر این صورت ناخودآگاه فرایند پژوهش به سمت نتایج دلخواه پژوهشگر سوق داده خواهد شد. این انتقاد همان گونه که پیشتر شواهدش ارائه شد به صورت جدی به کتاب راز قطعنامه وارد است.
نقاط مثبت کتاب
تناقضهایی که در برخی موضعگیریهای رسمی و اظهاراتی که در جلسات خصوصی از سوی بعضی مسئولین نظام از جمله آقایان هاشمی رفسنجانی و محسن رضایی در این کتاب آمده، جالب توجه است. اگر چه بنده رویکرد کلی آقای هاشمی را در حرکت به سمت صلح و خاتمهی جنگ تأیید میکنم، لکن بیان جملات خلاف واقع از هر کس که باشد مذموم و ناپسند است.
اشاره به نقش باند نیویورکیها (محمدجعفر محلاتی، فرهاد عطایی و سیروس ناصری) در تنظیم و تصویب قطعنامه ۵۹۸ از دیگر نکات بدیع و جالب کتاب است. البته در همین مسأله، نویسنده به نقش دکتر ولایتی وزیر خارجه وقت اشارهای نمیکنند.
سیر روایی کتاب و قلم نگارنده روان و شیواست و همین امر مطالعهی آن را تسهیل مینماید. کتاب راز قطعنامه ضمن یک حرکت کل به جزء، ابتدا به مواضع حضرت امام و رئیس جمهور وقت (آیت الله خامنهای) در خصوص ادامهی جنگ میپردازد و سپس به تشریح دلایل چهارگونه آیت الله هاشمی رفسنجانی (جانشین فرمانده کل قوا) در پذیرش قطعنامه پرداخته است و یک به یک آنها را رد میکند و پس از آن به نقش سایر افراد و عواملی که به پذیرش قطعنامه ۵۹۸ منجر شد، میپردازد. از این حیث ساختار کتاب مناسب است و خواننده خط داستان پذیرش قطعنامه را گم نمیکند.
در پایان ضمن تشکر مجدد از تلاش نویسندهی محترم کتاب، تأکید میشود که نگارش این نقد، نخست به منظور پاسداشت حقیقت و سپس به جهت تشویق نگارنده به تکمیل کتاب و پاسخ به سؤالات مطروحه در این نقد تنظیم شده است و بنده جناب آقای کامران غضنفری را یکی از خادمان صدیق و یاران انقلاب میدانم که اخلاص و پاکدستی ایشان بر من اثبات شده است، اگر چه همهی ما به خاطر تعلقات جناحی و سیاسی، ممکن است در خصوص قضاوت دیگران دچار خطاها و لغزشهایی بشویم.
حاشیه: سخنی با یک دوست
جناب طنز سیاسی!
وبلاگ شهروند دردمند، اردوی تشکیلاتی بسیج در طرح ولایت نیست که امثال سردار مشفقها هر چه دلشان خواست ببافند و بگویند. اینجا جلسه روضهخوانی حاج منصور ارضی در حسینیه صنف لباسفروشان نیست که به سادگی آب خوردن، این و آن را حرامزاده و زنازاده بخوانیم و برای سر این و آن جایزه تعیین کنیم. اینجا گعدهی بچههای اطلاعات با حاج رضا سراج یا حسین شریعتمداری نیست که سرمایههای نظام را یکی یکی لجنمال کنیم و خودمان را قهرمان پاک و مطهر مبارزات نظام بخوانیم. اینجا بر اساس اطلاعات به دست آمده از شنود یا جاسوسهای اعزام شده به جلسات محفلی اصلاحطلبان بحث نمیکنیم. اینجا به صورت مستند و بر اساس گفتههای افراد در جراید یا رسانههای رسمی صحبت میکنیم. اطلاق واژهی ابوالفتنه به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نیازمند سند است. جاسوس خواندن یکی از کارگزاران نظام (بهزاد نبوی) نیازمند اثبات در دادگاه انقلاب است. لذا پیش فرض بسیاری از گفتههای شما دچار نقصانهای جدّی است که تا ابهامات آنها برطرف نشود، بنده قادر به پاسخگویی به آنها نیستم. به عنوان نمونه: «در آن زمان بسیاری از مردم هاشمی و موسوی را می پرستیدند». اما با این حال به سؤالات شما پاسخ میدهم:
۱. به نظر شما اگر ادامه جنگ اشتباه بود، چرا امام خمینی ره پذیرش قطعنامه را به خوردن جام زهر تعبیر کردند؟
پاسخ: قرآن مجید نیز میفرمایند: « عَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» (سوره بقره؛ آیه ۲۱۶) بسا چیزى را خوش ندارید و آن براى شما بهتر است، و بسا چیزى را دوست دارید و آن براى شما بدتر است، و خدا مىداند و شما نمىدانید
چه بسا پذیرش قطعنامه پس از آن همه موضعگیریهای سفت و سخت در صلح نکردن با صدام، بسیار تلخ باشد، لکن نتیجه و اثر آن برای پایداری و ثبات جمهوری اسلامی و نشان دادن صلحطلبی و خردگرایی مسئولین نظام به جامعهی جهانی و بهرهمندی از آثار و برکات صلح که در کلام حضرت امام نیز بدین صورت تجلی یافته است، بسیار شیرین و ماندگار باشد. به عنوان نمونه به این سخنان حضرت امام پس از پذیرش قطعنامه دقت کنید:
«من باز تأکید مىکنم که ما در سیاست خود براى رسیدن به صلح در چهارچوب قطعنامه شوراى امنیت جدى هستیم، و هرگز پیشقدم در تضعیف آن نخواهیم بود» (صحیفه امام ج۲۱ ۱۳۴؛ پیام به فرماندهان و مسئولان سپاه)
«راستى مگر فراموش کردهایم که ما براى اداى تکلیف جنگیدهایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند، آن ساعتى هم که مصلحت بقاى انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است، آیا از اینکه به وظیفه خود عمل کرده است نگران باشد؟ نباید براى رضایت چند لیبرال خود فروخته در اظهارنظرها و ابراز عقیدهها به گونهاى غلط عمل کنیم که حزب اللَّه عزیز احساس کند جمهورى اسلامى دارد از مواضع اصولىاش عدول مىکند. تحلیل این مطلب که جمهورى اسلامى ایران چیزى به دست نیاورده و یا ناموفق بوده است، آیا جز به سستى نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمىشود؟! تأخیر در رسیدن به همه اهداف دلیل نمىشود که ما از اصول خود عدول کنیم. همه ما مأمور به اداى تکلیف و وظیفهایم نه مأمور به نتیجه.» (صحیفه امام ج۲۱ ۲۸۴ پیام منشور روحانیت؛ ۳۰ بهمن ۶۷)
۲. آیا صرف تعریف و تمجید امام از هاشمی تایید کننده همه رفتارهای اوست؟
پاسخ: خیر! بنده هم چنین چیزی در نقد خود ننوشتهام. اتفاقاً از این که نویسنده، برخی تناقضگوییهای جناب آقای هاشمی را مورد دقت نظر قرار داده است، تشکر کردهام. اما حرف اصلی من این است که نویسنده کتاب تصویری به دور از واقعیت از آیت الله هاشمی ارائه میکنند و به این سؤال اصلی پاسخ نمیدهند که چرا با وجود آن همه سرپیچی، امام روز به روز مسئولیتهای مهمتری در جنگ به ایشان میسپارند؟
۳. نظر شما درخصوص اقدام بسیار تاسف بار و قابل تامل آقای هاشمی در دادن وعده دروغ به محسن رضایی چیست؟ آقای رحیم صفوی در این خصوص افشا کردند که هاشمی در اواخر جنگ و در ایام رایزنی هایش برای قبول قطعنامه، دیداری با محسن رضایی ترتیب داده و به او می گوید ما ۱۰ میلیارد دلار ذخیره کردیم برای روز مبادا.. شما هرچه لازم دارید برای ادامه جنگ بنویسید و به من بدهید. آن از همه جا بی خبر هم یک طومار بلند بالا می نویسد و به هاشمی می دهد! هاشمی هم آن را نزد امام ره برده و می گوید ببین، سپاه گفته اگر این اقلام تهیه نشود قاد به ادامه جنگ نیستیم!
پاسخ: در این کتاب چنین چیزی نیامده است و بنده هم اطلاعی از این موضوع ندارم.