true
it is true
trueit is false
الهیات آرماگدون هستهای مطالبى صرفاً بر روى کاغذ و مفاهیمى در ذهنها و اندیشه ها نیستند، بلکه چنین تبلیغ مىشود که پیروان این مکتب موظفند همه تلاش خود را براى عملى شدن آن به خرج دهند و از آنجا که شرط ظهور دوباره مسیح، بروز یک “جنگ فراگیر هسته ای” است دنیا براى رسیدن به صلح نهایى، باید هزینه این” جنگ مقدس” را بپردازد.
گروه معارف رجانیوز- مصطفی امیری*: شناخت اندیشه غرب در باب “مهدویت، آینده بشر و آخرالزمان”، به ما در تحلیل سیاست خارجى دولتهاى غربى بویژه آمریکا در جهان و مخصوصا در خاورمیانه و جغرافیای ظهور، کمک بسزایی میکند.
به گزارش رجانیوز درک درست این موضوع، مىتواند از رفتار و سیاست خارجى آمریکا، پرده بردارد و در نتیجه، چرایى بسیارى از مسائل و حوادث جهان، از جمله سیاستهاى خاورمیانهاى غرب را روشن کند و از حمایتهاى بىدریغ آنها از رژیم صهیونیستى، و علت مخالف با انرژی هسته ای ایران، رمزگشایى نماید.
برخی از متفکران و اندیشمندان، در کتابهای خود از جمله کتاب مسیحیت صهیونیست و بنیادگرای آمریکا و کتاب مسیح یهودی و فرجام جهان به تفصیل زمینه شکلگیری و اهداف و برنامههای جنبش مسیحیت صهیونیست را به طور خاص در غرب، به ویژه در ایالات متحده آمریکا، بررسی کرده اند و ابعاد دینی و مذهبی این جنبش را برجسته نموده و مدعی اند که تحلیل قدیمی «حمایت استراتژیک غرب بویژه آمریکا از اسرائیل» و «تأثیر لابی یهودی» در تصمیمگیریها و حمایت از یهود در دنیای غرب، قانع کننده نیست و معتقدند این اتحاد و حمایت ابدی از رژیم اسرائیل، فراتر از یک پیمان سیاسی، نظامی، امنیتی یا اقتصادی میباشد و پیوند بین یهود صهیونیست و مسیحیت انجیلی، بیش از اینکه سیاسی باشد، خاستگاهی فرهنگی دارد که در دین و اعتقاد آنها به سرنوشت و آینده جهان نهفته است که این اعتقاد نیز بر مبنای الهیات آرماگدون و جنگ نهایی هسته ای در خاورمیانه استوار است.
هال لیندسی در کتاب خود، “در پیشگوییهای انجیل، جای آمریکا کجاست” که از پرفروشترین کتابهای سال ۲۰۰۱ میلادی آمریکا بود، نقش ایالات متحده آمریکا را در جنگ جهانی آرماگدون بررسی نموده است. نویسنده اثبات میکند که دولت آمریکا جنگ نهایی مقدس را رهبری خواهد کرد و مخالفان مسیح در سراسر جهان را که قبل از آغاز این جنگ، باعث ایجاد ترس و وحشت در جهان شدهاند، شکست خواهد داد و دولت انگلیس در این جنگ مقدس، همکار آمریکا خواهد بود. (صهیونیسم مسیحی و جهان اسلام، فصلنامه کتاب نقد، ش ۳۲)
اما طنز روزگار این است که، چگونه امکان دارد داعیهداران یک حکومت سکولار، مدعی زمینهسازی برای ظهور مسیح شوند که نه یک سکولار، بلکه پیامبری الهی به شمار میآید و آنچه عملی خواهد نمود، حکم الهی است. به واقع، هیچ وجه تشابهی بین منتظران مسیح با خود مسیح وجود ندارد. مسیحی که پیامبر صلح و رحمت است، چگونه میتواند اعمال خشن و سرشار از بیرحمی آمریکا و اسرائیل را تأیید نماید. چه تشابهی بین حضرت مسیح و حاکمیت آمریکا و اسرائیل، وجود دارد؟ نیاز فطرى بشر به منجی و حاکمیت عدل الهی، امروز به دست شیادان آمریکایی در لباس مذهب، که با قدرت، پیوندى گسست ناپذیر یافتهاند و مثلث زر و زور و تزویر را دیگربار شکل دادهاند، بهسوى هدفهاى خاص سیاسى جهت داده مىشود و از درون آن “آپوکالیپس” و “آرماگدون هستهای” زاده مىشود و “پرستش اسرائیل” و حمله به مسلمانان و اشغال سرزمینها و غارت ثروت ملتها و تسخیر جهان، درمىآید.
بنابراین رفتار خارجى دولت آمریکا، غالباً تحت تأثیر، انگیزههاى ایدئولوژیک و اعتقادى و ریشه در “الهیات آرماگدون هستهای” دارد. با توجه به نفوذ اندیشههاى بنیادگرایى و صهیونیسم مسیحى بر هیئت حاکمه آمریکا، نمىتوان سیاست خارجى آمریکا بهویژه سیاست خاورمیانهاى آن را در چارچوبى غیر از دیدگاه اعتقادی، تحلیل نمود.
طرح سئوال؛ چرایی حمایت ابدی آمریکا از اسرائیل
اسرائیل کیست و چیست که همه دنیا، باید براى آن هزینه کند؟ آیا فقط دلیل سیاسی دارد و یا پشتوانه دینی؟ چرایی حمایت ابدی و همیشگی دنیای غرب و آمریکا از رژیم اسرائیل، چیست؟ مبانی نظری سیاست خارجی دولت آمریکا کدام است؟
درک درست این موضوع، مىتواند از رفتار و سیاست خارجى آمریکا، پرده بردارد و در نتیجه، چرایى بسیارى از مسائل و حوادث جهان، از جمله سیاستهاى خاورمیانهاى غرب را روشن کند و از حمایتهاى بىدریغ آنها از رژیم صهیونیستى، و علت مخالف با انرژی هسته ای ایران، رمزگشایى نماید.
دیدگاه اول: تحلیل سنتی
در برابر این سؤال، دو نوع پاسخ وجود دارد: یکى، پاسخ سنتى که همواره گفته شده و تکرار مىشود و خلاصهاش، آن است که غرب، پس از ظهور کمونیسم و توسعهطلبىهاى اتحاد جماهیر شوروى، براى تثبیت موقعیت و گسترش حوزه نفوذ خود در خاورمیانه و کنترل ملتها و دولتهاى مسلمان و دستاندازى بر ثروت و دارایى آنان، به بهانه دفاع از قوم یهود که گفته مىشود در جنگ جهانى دوم از سوى نازىها مورد ستم واقع شده بودند، با یک طرح استعمارى و با استفاده از غفلت مسلمانان و در اوج اختلاف و درگیرىهاى درون جامعه عرب، فلسطین را تصاحب نمود و آن را پایگاه ثابت خود در قلب جهان اسلام قرار داد و در طول این سالها نیز به رغم همه مخالفتها، غرب و بهویژه آمریکا نسبت به ادامه روند حمایت از اسرائیل و ایستادگى در برابر اعاده حقوق ملت فلسطین، تحتتأثیر لابى قدرتمند یهود، این پروژه را ادامه مىدهد. این پاسخ، سادهترین پاسخى است که به مسئله حمایت ابدی آمریکا و غرب از اسرائیل، داده شده است.
هرچند به وضوح مىتوان دریافت که غرب سرمایهدارى، که تمامى اقدامات خود را بر محور محاسبه سود و زیان و هزینه و فایده تنظیم مىکند، اما در قبال هزینه حداکثرى مادى و معنوى که براى حفظ موجودیت اسرائیل تاکنون پرداخته است، به منافع حداقلى خود نیز نرسیده است؛ بهویژه آنکه مقبولیت و اعتبار خود را نزد ملتهاى مسلمان و عرب به کلى از دست داده و موج نفرت عمومى و خشم و خشونت را علیه خود بسیج نموده است و هیچ چشمانداز روشنى نیز از پیروزى و موفقیت در افق آینده رژیم اسرائیل و حل مسائل عدیده آن وجود ندارد.
دیدگاه دوم: تحلیل واقعی
اتحاد و حمایت ابدی از رژیم اسرائیل، فراتر از یک پیمان سیاسی، نظامی، امنیتی یا اقتصادی می باشد و پیوند بین یهود صهیونیست و مسیحیت انجیلی، بیش از اینکه سیاسی باشد، خاستگاهی فرهنگی دارد که در دین و اعتقاد آنها به سرنوشت و آینده جهان نهفته است که این اعتقاد نیز، بر مبنای الهیات الهیات آرماگدون و جنگ نهایی هستهای در خاورمیانه استوار است.
در پرتو این تحلیل که به نظر می رسد واقعی تر نیز باشد؛ نه فقط چرایى ایستادگى دیوانهوار غرب و آمریکا بر حمایت از اسرائیل و ادامه تجربه شکستخورده تشکیل دولت اسرائیلى در خاورمیانه روشن مىشود بلکه رمز دشمنى غرب و بهویژه آمریکا با انقلاب اسلامى ایران، توسعه حضور نظامى آمریکا در خاورمیانه و خلیج فارس در آستانه سال ۲۰۰۰ میلادى، حادثه ۱۱ سپتامبر و رخدادهاى پس از آن، جنگ علیه تروریسم، محور شرارت خواندن ایران، و متعاقب آن حمله به عراق، طراحى براى تحریم و محاصره همه جانبه ایران و مخالفت با برنامه هستهای ایران و … بسان حلقههاى بههم پیوسته یک سناریوى کامل عملیاتى روشن مىشود.
مبانی نظری سیاست خارجی دولت آمریکا
پس از جنگ جهانى دوم، آمریکا، رهبرى بلامعارض غرب را در دست دارد؛ آن کشور به برکت موقعیت جغرافیایى خود و دورى از صحنه جنگ گستردهاى که اروپا را بهطور کامل و بخشهاى زیادى از شرق و غرب عالم را در آتش خود فروبرده بود، از آسیبهاى آن جنگ در امان ماند و با دخالت خود در حمله اتمى به ژاپن، راه پایان دادن به آن جنگ را هموار نمود و سپس با قبول مسئولیت بازسازى کشورهاى اروپایى آسیبدیده از جنگ، نقش برادر بزرگتر را ایفا کرد و در دوران جنگ سرد و تحتتأثیر سیاست “مهار شوروى” و حمایت از اروپا در برابر تعرض اتحاد جماهیر شوروى، با تشکیل “ناتو نظامی”، پایگاههاى نظامى خود را در سراسر اروپا توسعه داد و بدین ترتیب دنیای غرب، یکسره تحت سیطره سیاسى- نظامى آمریکا قرارگرفت.
دستکم از ۶۰ سال قبل تاکنون، حکومتهای کشورهاى اروپایى، بهویژه در سیاست خارجى خود، مستقل نبوده سیاست نهایى در غرب، نه در پایتختهاى این کشورها، بلکه در واشنگتن آمریکا رقم خورده است و این چیزى است که در رفتار سیاسى غرب و در اظهارات برخی از مقامات کشورهاى غربى به وضوح نمایان است؛ عباراتى نظیر آنچه در جریان همراهى انگلستان با آمریکا در جنگ عراق بر زبان تونی بلر، نخست اسبق وزیر انگلیس، جارى شد و او خود را “سگ دستآموز رئیس جمهور آمریکا” خواند، شاید زبان حال غالب دولتمردان کشورهاى غربى است!
اکنون، باید دید سیاست در آمریکا بر چه مدارى مىگردد و چه جریان و اندیشه و با چه رویکردى، بر فرایند سیاست خارجى آمریکا، اثرگذار است؟ زیرا درک درست این موضوع مىتواند از رفتار و سیاست خارجى آمریکا، پرده بردارد و در نتیجه، چرایى بسیارى از مسائل و حوادث جهان، از جمله سیاستهاى خاورمیانهاى غرب را روشن کند و از حمایتهاى بىدریغ آنها از رژیم صهیونیستى، و علت مخالف با انرژی هسته ای ایران، را رمزگشایى نماید.
طی دهه های گذشته، جریان جدیدی در آمریکا، از اتحاد سه نیروى فعال و قدرت برتر در عرصه سیاست آمریکا، یعنی “صهیونیستهاى یهودى” به عنوان قدرت مالی، “نومحافظهکاران” به عنوان قدرت اجرایی و “صهیونیستهاى مسیحى” به عنوان قدرت دینی، تشکیل یافته است. این مثلث، تمام آمریکا را در اختیار دارد و آمریکا، نیز تمام دنیا را در اختیار دارد.
صهیونیسم مسیحی، قدرت ایدئولوژیک آمریکا
جریان صهیونیسم مسیحى، را گروهى از کشیشان “بنیادگراى پروتستان” آمریکایى، رهبرى مىکنند. این جریان “راست مسیحى”، با عناوین دیگرى همچون “مسیحیان دوباره تولد یافته” نیز شناخته مىشوند و از آنجا که معتقد به ظهور دوباره مسیح بعد از هزار سال، مىباشند، به مسیحیان “هزارهگرا” نیز معروفند و از آنرو که معتقدند براى ظهور دوباره مسیح، باید چند خواسته یا “مشیت الهی”، را عملى کنند به عنوان مکتب” خواسته هاى مسیح” نیز شهرت یافتهاند. راست گریان مسیحی، به شدت “جبرگرا و تقدیری” هستند و معتقدند، شکست ها و پیروزی های آمریکا، در نقاط مختلف جهان، در تاریخ این کشور، تقدیر این کشور بوده و چاره ای جز آن، نیست. اولین مسیحی صهیونیست که وارد کاخ سفید شد «جیمی کارتر» بود. جیمی کارتر در نطقی که در کنیست اسرائیلی ایراد کرد می گوید که «رابطه ما با مردم اسرائیل فراتر از یک رابطه ویژه است. مسئله هم پیمانی و “نفوذ فرهنگ دینی یهودیت در مسیحیت” است و ما چیزی شبیه وحدت اخلاق، احکام و فرهنگ با شما یهودیان داریم» به این ترتیب مسئله را فراتر از یک پیمان سیاسی، نظامی، امنیتی یا اقتصادی می داند و این شاید اولین سیاستمدار بلندپایه کاخ سفید بشمار می رود که مسیحی صهیونیست است.
پس از او ریگان است که جمله معروفی بدین مضمون دارد: «من از خدا می خواهم به من این توفیق را بدهد که کلید شلیک موشک هسته ای را من فشار دهم تا جنگ آرماگدون آغاز شود.» و در ادامه خط مسیحیت صهیونیستی «جورج بوش» پسر (وابسته به کلیسای Rebirth)، مسئله جنگ صلیبی ها و اسلام را بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر مطرح می کند و مسأله یداللهی (دست خدا؛ جریان صهیونیسم مسیحی، معتقدند قدرتی که دارند تجلّی دست خدا است) و این که ما می خواهیم اراده خدا را محقق کنیم و نیروهای اهریمنی و کشورهای محور شرارت را ـ که به زعم او «ایران، عراق و کره شمالی» هستند ـ نابود کنیم. همه این واژه ها در سخنان رییس جمهور سابق آمریکا، ریشه در ادبیات و لاهوت عهد قدیم (تورات)، دارد. وی، مسئله آزادی ملتها را مطرح می کند- البته آزادی و دموکراسی از نوع آمریکایی به سبک و سیاق مسیحیت صهیونیست- که معتقدند که در رأس همه حکومتهای آزاده یک حکومت به نام حکومت آمریکا؛ باید وجود داشته باشد که به لطف همراهی با اسرائیل به عنوان خط مقدم، جبهه رویارویی و پایگاه مقاومت فرزندان خدا در مقابل نیروهای اهریمنی باشد.
نئوکانها، قدرت اجرایی آمریکا
جریان دیگرى که در متن ساختار قدرت در آمریکا حضور دارد، جریان موسوم به “نو محافظهکارى راست افراطى” است. نسل جدید نومحافظهکاران از دوران حکومت ریگان به صحنه آمد و با ریاست جمهوری جرج بوش پسر به اوج رسید. این جریان، در پرونده خود، طراحى پروژه فروپاشى شوروى را در کارنامه خود دارد؛ اعلامیه” قرن جدید آمریکا” را نیز تهیه کرده و براساس آن، طرح حمله به عراق را طراحى و اجرا کرده است.
این گروه، آمریکا را قدرت برتر جهان مىدانند و تنها فرهنگ آمریکایى را، اصیل مىشناسند، لیبرال دموکراسى موجود در آمریکا را الگوى نهایى و پایانى سعادت بشر مىدانند. تلاش مىکنند جهان را در قبضه قدرت آمریکا درآورند. و هماینک قدرتمندترین و فراگیرترین جریان و تشکیلات سیاسى در آمریکا به حساب مىآیند. این جریان، نیز همچون صهیونیستهاى یهودى، حمایت از رژیم اسرائیل را اصل دانسته و براى حفاظت از آن رژیم، ایده خاورمیانه بزرگ را با مرکزیت اسرائیل، طرح و تعقیب مىکنند.
صهیونیستهاى یهودى، قدرت مالی و رسانه ای آمریکا
سومین قدرت بزرگ آمریکا، صهیونیست های یهودی هستند که در قالب جمعیت یهودیان ساکن آمریکا، گردهم میآیند. لابىهاى قدرتمندى همچون” ایپک” که منویات رژیم اسرائیل را در آمریکا تعقیب نموده و حافظ منافع رژیم صهیونیستى در لایههاى نظام تصمیمگیرى آمریکاست، نمونه بارز تبلور اراده و قدرت صهیونسیم یهودی در آمریکا، می باشد. هدف راهبردى صهیونیسم یهودى، با عنایت به نفوذ گسترده و امکانات فوقالعادهاش در آمریکا، حمایت همیشگی از اسرائیل و پىگیرى برنامهها و خواسته هاى این رژیم در در جهان، است. در طول سالهاى تشکیل اسرائیل، این جریان، آمریکا را واداشته است که از اسرائیل پشتیبانى مالى و تسلیحاتى کند، در مجامع بینالمللى از آن رژیم، جانبدارى کند و هر قطعنامهاى علیه اسرائیل را در سازمان ملل بىاثر سازد و در شوراى امنیت، وتو نماید، و هم پیمانان آمریکا را وادار به حمایت از اسرائیل و عقبنشینى در قبال خواسته هاى آن رژیم، نماید.
هالیوود، در خدمت آخرالزمان آمریکایی
این جریان در آمریکا، برای تسریع این حوادث، از تمام ابزارها و امکانات، کمال استفاده را داشته اند. و تنها یک نمونه از هزاران نمونه این ابزارها، صنعت “فیلم سازی هالیوود” می باشد که کاملا در جهت خدمت به اهداف صهیونیست ها و جنبش “مسیحیان انجیلی و از نو تولد یافته” حرکت می کند. فیلم هایی سیاسی و براساس محورهای دینی، تولید و به نمایش در می آیند. محتوای بیشتر این فیلم ها بر محور حمایت از اسرائیل قبل از ظهور حضرت مسیح، دور می زند. فیلم «اسرائیل کلید نجات آمریکا» و «قدس د،س» و یا «ماتریس» (Matrix ) و …، نمونه هایی از صدها فیلم در هالیوود است که بر این عقیده، استوار است. به عنوان مثال، فیلم ماتریس، ساخت سال ۲۰۰۰، و در آستانه ورود به هزاره سوم میلادی، آینده تیره و تارى را براى بشریت و جهان، مجسم مىکند که تنها نقطه روشن، شهرى است به نام zion یا (صهیون) که امید بشر به آن است و انسان در آن نجات مىیابد و به کمال مىرسد.
الهیات آرماگدون، تبلور مثلث شوم “عقیده، ثروت و قدرت آمریکایی”
بعد از معرفی سه قدرت برتر “دینی، اجرایی و مالی” آمریکا و تحلیل اجمالی از ساختار قدرت در آمریکا، به روشنی، درمی یابید که سیاست خارجى آمریکا از لحاظ ایدئولوژیک و نظرى، تحتتاثیر صهیونیسم مسیحى، از نظر عملى و اجرایى، توسط نومحافظهکاران و نئوکان ها، و از حیث مالى و رسانهاى، توسط صهیونیستهاى یهودى، حمایت و پشتیبانی، مىشود و رفتار دولت فعلى آمریکا در جهان و بویژه در خاورمیانه، تبلور اراده این جریان سه وجهى، است.
آرزوی مسیحیت صهیونیسم، جهان در انتظار جنگ هستهای آرماگدون
مسیحیان صهیونیست، معتقد به هفت مرحله یا هفت مشیّت الهىاند که به ترتیب در آخرالزمان به وقوع مىپیوندد. این باور هفت مرحلهای بودن پایان تاریخ از نظر این جنبش، مستلزم تحقق حوادثی است که از جمله این حوادث: یهودیان باید دو مسجد «الاقصی» و «قبۀ الصخرۀ» در بیتالمقدس را منهدم کنند و به جای این دو، معبد بزرگ هیکل سلیمان را بنا نمایند. و بعد از این تخریب، جنگ نهایی مقدس (آرماگدون) به رهبری آمریکا و انگلیس آغاز میشود. البته قبل از آغاز جنگ آرماگدون، رعب و وحشت جامعه آمریکا و اروپا را فراخواهد گرفت. همچنین قبل از ظهور دوباره مسیح، صلح در جهان هیچ معنایی ندارد و مسیحیان برای تسریع در ظهور مسیح باید مقدمات جنگ آرماگدون و نابودی جهان را فراهم نمایند.
متاسفانه از وجوه مشترکِ اعتقادات کسانى که مراحل چندگانه اندیشه مسیحیت صهیونیستى را بیان کردهاند، جنگ آرماگدون یا جنگ فرات است. مسیحیان صهیونیست با کنار هم قرار دادن دو آیه از کتاب مقدس، نتیجه مىگیرند که این جنگ اتمى، هستهای و نوترونى خواهد بود.
مسیحیان صهیونیست
معتقد به هفت مرحله یا هفت مشیّت الهىاند که به این ترتیب در آخرالزمان به وقوع مىپیوندد:
۱٫ بازگشت یهودیان به فلسطین؛
۲٫ ایجاد دولت یهود در ارض موعود؛
۳٫ موعظه شدن بنى اسرائیل و دیگر مردم دنیا به وسیله انجیل؛
۴٫ دوره وجد یا سرخوشى؛ بهشت رفتن کسانى که به کلیسا ایمان آوردهاند؛
۵٫ دوره هفت ساله حکومتِ دجال یا آنتىکراست (ضد مسیح، موعود اسلام) و بدبختی یهودیان و دیگران؛
۶٫ وقوع جنگ آرماگدون یا جنگ همهگیر که در آن، همه زمین به سختى نابود خواهد شد؛
۷٫ شکست لشکریان دجال (آنتی کراست، ضد مسیح، موعود اسلام) و ایجاد حکومت مسیح به پایتختى قدس (اورشلیم). در این دوره، یهودیان به مسیح ایمان مىآورند.
گروهی معتقدند مرحله اول تا سوم تحقق یافته است. توضیح بیشتر اینکه: مرحله اول یعنی بازگشت یهودیان به فلسطین (تا سال ۱۹۴۸ میلادی) و دوم (در سال ۱۹۴۸ میلادی) تحقق یافته است و اکنون دنیا در مرحله سوم (کلیساى تلویزیونى) به سر مىبرد و بقیه مراحل تا سال ۲۰۰۷ میلادی و به اعتقاد برخى تا سال ۲۰۲۶ میلادی و… تحقق خواهد یافت.
در مرحله چهارم تا هفتم این نظریه، اختلاف است، ولى یکى از روایتهای این مرحله چنین است: مسیح در دورهاى مىآید و در برابر مسیحیان صهیونیست ظاهر مىشود و عدهاى (به روایتى ۱۴۴ نفر) را با سفینه به بهشت مىبرد و نابودى جهان طى جنگ آرماگدون را مشاهده میکنند. ولى مسیح در گیرودار نابودى جهان، به زمین برمىگردد و در جنگ آرماگدون بر سپاه شر و دجال (موعود اسلام)، پیروز مىشود و حکومت هزارساله خود را بنیاد مىنهد.
حوادث برای تحقق مراحل هفت گانه پایان تاریخ و مقدمه ظهور مسیح
این باور هفت مرحلهای بودن پایان تاریخ از نظر این جنبش، مستلزم تحقق حوادثی است که باید تا ظهور دوباره مسیح به وقوع پیوندد و پیروان این مکتب وظیفه دینی دارند تا برای تسریع در عملی شدن این حوادث بکوشند. این حوادث عبارتند از:
۱٫ مهاجرت یهودیان به فلسطین. یهودیان از سراسر جهان باید به فلسطین آورده شوند و تشکیل دولت و کشور اسرائیل در گسترهای از رودخانه نیل تا فرات به وجود آید و یهودیانی که به اسرائیل مهاجرت نمایند، اهل نجات خواهند بود؛
۲٫ یهودیان باید دو مسجد «اقصی» و «صخره» در بیتالمقدس را منهدم کنند و به جای این دو، معبد بزرگ هیکل سلیمان را بنا نمایند؛ از سال ۱۹۶۷ میلادی تا به حال یهودیان و مسیحیان صهیونیست بیش از صد بار به این دو مسجد حمله کردهاند.
۳٫ روزی که یهودیان دو مسجد اقصی و صخره را در بیتالمقدس منهدم کنند، جنگ نهایی مقدس (آرماگدون) به رهبری آمریکا و انگلیس آغاز میشود؛ در این جنگ جهانی تمام جهان نابود خواهد شد.
۴٫ روزی که جنگ آرماگدون آغاز شود، تمامی مسیحیان پیرو اعتقادات «عملی نمودن خواستههای مسیح» که مسیحیان دوباره تولد یافته هستند و نیز یهودیان ایمان آورده به مسیحیت، نجات یافته، و حضرت مسیح را خواهند دید و توسط یک سفینه عظیم از دنیا به بهشت منتقل خواهند شد و از آنجا همراه با او نظارهگر نابودی جهان و عذاب سخت در این جنگ مقدس و نابودی بقیه خواهند بود؛
۵٫ در جنگ آرماگدون زمانی که پیروزی ضدمسیح (دجال) نزدیک است، مسیح همراه مسیحیان دوباره تولدیافته و یهود ایمان آورده به مسیحیت، در جهان ظهور خواهد کرد و ضدمسیح را در پایان این جنگ مقدس شکست خواهد داد و حکومت جهانی هزارساله خود را در مرکزیت بیتالمقدس برپا خواهد ساخت. آنگاه معبد سلیمان که مسیحیان و یهودیان قبل از آغاز جنگ آرماگدون به جای مسجد اقصی و صخره در بیتالمقدس ساختهاند محل حکومت جهانی حضرت مسیح خواهد شد؛
۶٫ دولت صهیونیستی اسرائیل با کمک آمریکا و انگلیس، مسجد اقصی و مسجد صخره در بیتالمقدس را نابود خواهد کرد و معبد بزرگ به دست آنان در این مکان ساخته خواهد شد و این رسالت مقدس به عهده آنهاست.
۷٫ این حادثه پس از سال دوهزار میلادی حتماً اتفاق خواهد افتاد؛
۸٫ قبل از آغاز جنگ آرماگدون، رعب و وحشت جامعه آمریکا و اروپا را فراخواهد گرفت؛
۹٫ قبل از ظهور دوباره مسیح، صلح در جهان هیچ معنایی ندارد و مسیحیان برای تسریع در ظهور مسیح باید مقدمات جنگ آرماگدون و نابودی جهان را فراهم نمایند.
جنبش تدبیری، خطرناکترین شاخه صهیونیسم مسیحی
از مهمترین و خطرناکترین جنبشهاى اصولگراى صهیونیسم مسیحى «جنبش تدبیرى» است. این جنبش، به اخبار کتاب مقدس درباره چگونگى تدبیر خداوند در جهان هستى و سرانجام آن، استناد میکنند از جمله:
۱٫ باید در روند برپایى دولت اسرائیل و بازگشت یهودیان، سرعت بخشید.
۲٫ آنگاه دشمنان خدا به اسرائیل حمله میکنند و جنگ اتمى آرماگدون شعلهور میشود که ویرانىهاى بسیار و میلیونها کشته بر جاى مىگذارد.
۳٫ پس از این رخداد، حضرت مسیح ظهور مىکند تا پیروان خود را نجات دهد.
۴٫ سپس صلح و آرامش در حکومت مسیح استقرار مىیابد. این حکومت، هزار سال در زیر آسمان و روى زمین جدید ادامه پیدا خواهد کرد.
بنابراین اعضاى این جنبش معتقدند که تشکیل حکومت یهودى در کشور فلسطین نشانه نزدیک شدن ظهور حضرت مسیح است. تا زمانىکه یهود به طور کامل بر فلسطین تسلط پیدا نکرد و دو مسجد الاقصى و قبۀ الصخرۀ، معدوم و معبد بزرگ یهود به جاى آن بنا نگردد، ظهور حضرت به تأخیر خواهد افتاد.
جنگ هستهای آرماگدون
متأسفانه از وجوه مشترکِ اعتقادات کسانى که مراحل چندگانه اندیشه مسیحیت صهیونیستى را بیان کردهاند، جنگ آرماگدون یا جنگ فرات است. مسیحیان صهیونیست با کنار هم قرار دادن دو آیه در صحیفه خزیقال و زکریاى نبى نتیجه مىگیرند که این جنگ، اتمى، هسته ای و نوترونى خواهد بود.
بر اساس اعتقادات مسیحیان صهیونیست، باید حوادث زیر صورت گیرد تا مسیح دوباره ظهور کند. البته پیروان اندیشه مسیحیت صهیونیستى وظیفه دارند براى تسریع در ظهور حضرت مسیح و این حوادث، کوشش نمایند:
۱٫ باید یهودیان از سراسر جهان به فلسطین آورده شوند و کشور اسرائیل در گسترهاى از رودخانه نیل تا فرات به وجود آید؛ یهودیان مهاجر، اهل نجات خواهند بود؛
۲٫ یهودیان باید مسجدالاقصى و صخره در بیتالمقدس را منهدم کنند، و به جاى آن، معبد بزرگ یهودیان (هیکیل سلیمان) را بنا نهند؛
۳٫ روزى که یهودیان، مسجدالاقصى و صخره را منهدم نمایند، جنگ نهایى مقدس (آرماگدون) به رهبرى آمریکا و انگلیس آغاز میشود.
۴٫ در روز آغاز جنگ آرماگدون، مسیحیان، توسط سفینهای از دنیا به بهشت منتقل مىشوند و از آن جا همراه مسیح، نظارهگر نابودى جهان و عذاب سخت خواهند بود؛
۵٫ زمانى که در جنگ آرماگدون، ضد مسیح یا دجال (آنتی کراست، موعود اسلام) در حال پیروزى است، مسیح همراه مسیحیان به بهشت میرود و ظهور مىکند، ضد مسیح را شکست مىدهد و حکومت هزار ساله و جهانى خود را که مرکز آن بیتالمقدس (اورشلیم) است، برپا خواهد کرد.
متاسفانه از وجوه مشترکِ اعتقادات کسانى که مراحل چندگانه اندیشه مسیحیت صهیونیستى را بیان کردهاند، جنگ آرماگدون یا جنگ فرات است. جنگ آرماگدون در دره مجدو در دشت خزرال واقع در شمال اسرائیل و در ساحل غربى رود اردن روى مىدهد. گفته مىشود که آیه زیر در صحیفه خزیقال و زکریاى نبى درباره این جنگ است:
الف) بارانهاى سیلآسا و تگرگهاى آتش و گوگرد، موجب تکانهاى سختى در زمین خواهد شد. کوهها سرنگون میشوند، صخرهها خواهند افتاد و جمیع حصارهاى زمین منهدم خواهند شد؛
ب) گوشت پاهاى ایشان در حالت ایستاده، کاهیده خواهد شد و چشمهای آنها گداخته میشود و زبانهایشان در دهانشان کاهیده خواهد شد.
مسیحیان صهیونیست با کنار هم قرار دادن این دو آیه، نتیجه مىگیرند که این جنگ، اتمى، هسته ای و نوترونى خواهد بود.
آمریکا، در تدارک جنگ هسته ای آرماگدون
اکنون به معرفی “الهیات آرماگدون” و مبانی ایدئولوژیک و سیاست اعتقادی دولت آمریکا، و نتیجه آن در خاورمیانه، خواهیم پرداخت. دیدگاه و اعتقاد و دیدگاه قدرت ایدئولوژیک در هیئت حاکمه آمریکا، چنین است که قبل از ظهور و بازگشت مجدد مسیح، دنیا و جهان بعد از ویرانی “مسجد الاقصی” در فلسطین و احداث و بنای مجدد “معبد سلیمان” مورد ادعای یهودیان، به جای آن، جنگ جهانى آرماگدون، آغاز و هفت سال به طول مىانجامد. دنیا، طى یک این جنگ هستهاى آرماگدون، نابود خواهد شد!
قدرت دینی و اعتقادی در آمریکا معتقدند، مسیحیان باید براى رسیدن به صلح جهانى و حاکمیت جهانی مسیح، مقدمات جنگ هسته ای آرماگدون را فراهم کنند. از اینرو، مبناى نظرى اعتقادی و بالطبع آن، سیاستهاى خاورمیانهاى دولت آمریکا، برگرفته از آموزههاى مکتب “مبلغان انجیل” می باشد، که آن نیز مبتنى است، بر پیشگویىهایى درباره آخرالزمان که ” آپوکالیپس” و “الهیات آرماگدون”، خوانده مىشود و از “سفر دانیال” در تورات (عهد قدیم) و رویاها و “مکاشفات یوحنا” در انجیل (عهد جدید)، برگرفته شده است. براساس این پیشگویىها، حوادثى چند، باید به وقوع بپیوندد تا عیسى مسیح مورد ادعای جنبش مسیحیان راست گرا، دوباره ظهور نماید و پیروان این مکتب مىبایست بهعنوان وظیفه شرعى! براى تسریع در عملى شدن این حوادث، تلاش نمایند. طبق مبانی “مبلغان انجیل”، این نماد قدرت برتر و ایدئولوژیک در آمریکا، حوادثی را طراحی کردند که “مقدمات ظهور مسیح”، باشد که سناریوى ساخته و پرداخته آنها در مورد این تحول و مقدمات آن به شرح زیر است:
۱- باید یهودیان از سراسر جهان به فلسطین آورده مىشوند و کشور اسرائیل در حدفاصل رود نیل تا فرات به وجود مىآید.
۲- باید یهودیان، مسجد الاقصى و مسجد صخره را در بیت المقدس ویران کرده و به جاى آن معبد (هیکل) سلیمان را بنا کنند.
۳- آنگاه که دو مسجد یاد شده در بیت المقدس و در فلسطین، منهدم و ویران شدند، جنگ نهایى مقدس! بین قواى” خیر” و نیروى” شر” آغاز خواهد شد؛ قواى خیر، به رهبرى آمریکا و انگلیس و نیروى شر که با میلیونها نفر از مشرق، روسیه، ایران و عراق به سوى غرب هجوم مىآورند در منطقهاى به نام” هار مجدو” یا” آرماگدون” واقع در درهاى در شمال فلسطین و در نزدیکى حیفا، با یکدیگر برخورد مىکنند. به اعتقاد قدرت ایدولوژیک آمریکا، در این جنگ جهانى که هفت سال طول می کشد، دنیا و جهان، طى یک نبرد هستهاى، نابود خواهد شد!
۴- در این هنگام عیسى مسیح، به زمین باز خواهد گشت و مسیحیان دوباره تولد یافته را با یک سفینه عظیم با خود به آسمان خواهد برد.
۵- در جنگ هسته ای آرماگدون هنگامىکه قواى شر به فرماندهى ضد مسیح (دجال منجی اسلامی) در حال پیروزى است، عیسى مسیح، به همراه “مسیحیان دوباره تولد یافته”، ظهور خواهد کرد و ضد مسیح را شکست مىدهد و حکومت جهانى خود را به مرکزیت بیتالمقدس و در معبد سلیمان که به جاى مسجد الاقصى و مسجد صخره، ساختهشده است، برپا مىکند.
۶- مسیحیان براى تعجیل در ظهور مسیح، باید کشور بابل، یعنى کشور عراق را نابود کنند و رودخانه فرات باید کاملا خشک شود و این از علائم ظهور و رجعت عیسى مسیح است!
۷- با ظهور دوباره مسیح و شکست دجال، صلح همیشگی بر جهان حکمفرما مىشود، از اینرو، مسیحیان باید براى رسیدن به صلح جهانى، مقدمات جنگ هسته ای آرماگدون را فراهم کنند.
نکته مهم در این باب آنکه، الهیات آرماگدون هسته ای، مطالبى صرفا بر روى کاغذ و مفاهیمى در ذهنها و اندیشهها نیستند، بلکه چنین تبلیغ مىشود که پیروان این مکتب موظفند، همه تلاش خود را براى عملى شدن آن به خرج دهند و از آنجا که شرط ظهور دوباره مسیح ، بروز یک “جنگ فراگیر هسته ای” است دنیا براى رسیدن به صلح نهایى، باید هزینه این” جنگ مقدس” را بپردازد و از آنرو که آمریکا جنگ آرماگدون را رهبرى خواهد کرد، مىبایست و حق دارد مقدمات آن را فراهم کند، پایگاههاى خود را در منطقه خاورمیانه و خلیجفارس توسعه دهد و بدان دلیل که نقطه کانونى این جنگ، هارمجدون در سرزمین فلسطین است، رژیم اسرائیل را از هر جهت تدارک و حمایت کند، عراق را اشغال نماید، سوریه و لبنان را در اختیار گیرد و ایران را تحت فشار سیاسى- اقتصادى و محاصره نظامى قرار دهد.
وقتی صحنه و نقشه “سایت دینامیک آینده بشر و خاورمیانه” از منظر هیات حاکمه آمریکایی ها، ترسیم و تصویر میشود، درمی یابیم که غالب جنگ ها و اقدمات آمریکا، بیشتر با پشتوانه الهیات آرماگدون و با انگیزه عقیدتی و دینی، انجام می پذیرد و بقیه دلایل همچون استفاده از نفت و انگیزه های اقتصادی ایجاد جنگ، دلیل اصلی و واقعی نمی باشد.
خاورمیانه، نمود عینی مبانی نظری سیاست خارجی آمریکا
صدام و رژیم بعث عراق در یک توافق پنهانى با دولت آمریکا، درحالىکه حمایت همه رژیمهاى وابسته به آمریکا در منطقه خلیجفارس را باخود دارد، جنگ تمام عیارى را با جمهورى اسلامى ایران با انگیزه توقف انقلاب اسلامى آغاز مىکند، بعد از مدتی طرح آمریکایی “تجزیه و فروپاشی امپراتوری شوروی” که از مدتها قبل زمینههاى آن فراهم آمده است، بهبار مىنشیند و امپراتورى بزرگ شوروى که در ادبیات راستهاى افراطى حاکم بر آمریکا ” امپراتورى شر” نامیده مىشود، سقوط مىکند و آمریکا داعیهدار” نظم نوین جهانى” مىشود.
در همین حال، صدام دیکتاتور عراق، با فروپاشى شوروى به سوى آمریکا، چرخش مىکند، وی پس از ناکامى در جنگ با ایران، به کویت، نیز حمله میکند و راه را براى حضور گسترده آمریکا در خلیج فارس فراهم کند؛ آمریکا به بهانه بازپسگیرى کویت، عملیات “طوفان صحرا” را طراحى مىکند و منطقه خلیج فارس را صحنه تاخت و تاز ارتش خود و متحدان اروپائىاش قرار مىدهد؛ پایگاههاى ثابت نظامى آمریکا در کویت، عربستان، قطر، بحرین، امارات و عمان برپا مىشوند و ناوگان های آمریکا رسما در خلیجفارس مستقر مىشود.
در آستانه هزاره سوم میلادی، عملیات های جدید جنگی، با پشتوانه دینی و عقیدتی، با شدت ادامه می یابد. درست در آغاز هزاره سوم و در سال ۲۰۰۱ میلادی، “حادثه یازده سپتامبر” رخ می دهد. جهان به دو گروه خیر و شر، تقسیم میشود و رسما “الهیات آرماگدون” در ادبیات سیاسی جهان، نقش اول را ایفا می کند و رییس جمهور اسبق آمریکا، جرج بوش پسر، در یک نطق رسمی تلویزیونی جهان را به دو گروه خیر و شر، تقسیم می کند که برگرفته از الهیات توراتی و نظریه آرماگدونی، دارد. حمله آمریکا به عراق به بهانه حمایت از آزادی و تروریسم قوای شر، آغاز میشود. رئیسجمهور اسبق آمریکا بر این اقدام خود، نام” جنگ صلیبى” مىگذارد و این نشانه دیگرى است از ردپاى اندیشههاى صهیونیسم مسیحى در سیاست خارجی آمریکا. جرج بوش پسر، طبق ادبیات “کلیسای انجیلی” جهان را به “دو گروه خیر و شر” تقسیم می کند، رئیسجمهور آمریکا در این “جنگ صلیبى”، خود را “نماینده عیسى مسیح”، معرفى مىکند که مامور آزادی جهان از دست نیروهای اهریمن است.
طبق مبانی نظری و اعتقادی سیاست خارجی آمریکا، بعد از عراق، نوبت کشور سوریه است تا بار دیگر، صحنه تاخت و تاز نقشه های شوم قدرت های استکباری و در جهت اهداف رژیم اسرائیل و صهیونیسم بین الملل، قرار گیرد.
و اما درباره کشور ایران طرح مستقل و متمایزى وجود دارد. از آنجا که حمله نظامى با توجه به توانمندىهاى منحصربهفرد ایران و سابقه مقاومت پیروزمندانه ملت ایران در مقابل تهاجم خارجى، ناممکن مىنماید، راهبرد دو پایه” فشار از خارج و فروپاشى از داخل” انتخاب مىشود و اینبار تلاش ایران براى دستیابى به فنآورى صلحآمیز هستهاى، کانون اصلى فشار علیه این کشور قرار مىگیرد. ایران را محکوم به تعلیق فعالیتهاى هستهاى خود مىکنند اما رهبرى قدرتمند و ملت مقاوم ایران با پشتوانه ملت ایران، ایستادگى مىکنند.
جمع بندی
بىآن که بخواهیم در خصوص میزان موفقیت آمریکا و غرب در تعبیرخواب آشفته “جنگ و نبرد هسته ای آرماگدون” که از سالها قبل، زمینهسازى شده، قضاوتى صورت بدهیم، – هرچند اکثریت مسلمانان، معتقدند، غرب در این موج جدید و تهاجم علیه اسلام و جهان شرق، جز ناکامى و شکست و تحمل خسارتهاى فراوان و هزینههاى سنگین هیچ دستآوردى نداشته و نخواهد داشت، و هر کس وضع دیروز و امروز فلسطین، را تصور کند، تصدیق خواهد کرد که رژیم جعلى اسرائیل، قابل دوام نیست و فکر تشکیل یک کشور مصنوعى یهودى با ملیتهاى گوناگون در قلب خاورمیانه و جهان اسلام، از ابتدا اندیشهاى باطل و فکرى خام بوده است- اما تصور مىکنیم، توانسته باشیم به سوال اصلى این یادداشت، یعنى رمز حمایت دیوانهوار غرب و آمریکا از رژیم صهیونیستى و تحمیل این همه خسارت بر ملت فلسطین و کشورهاى خاورمیانه و جهان اسلام، تا حدودى پاسخ گفته باشیم؛ مادام که صهیونیسم و اندیشههاى بیمارگونه توراتى و گریبان هیئت حاکمه آمریکا را رها نکرده است، سیاستهاى آمریکا و در نتیجه غرب بر همین پاشنه، مىچرخد.
بعد از مطالعه این نوشتار به این جمعبندی نیز خواهید رسید:
۱٫ چرایی حمایت همیشگی و دائمی آمریکا از رژیم اسرائیل، غالبا، ریشه در اعتقادات و مبانی دینی هیئت حاکمه آمریکا دارد. سیاست خارجى آمریکا از لحاظ ایدئولوژیک و نظرى، تحتتاثیر صهیونیسم مسیحى، از نظر عملى و اجرایى، توسط نومحافظهکاران و نئوکان ها، و از حیث مالى و رسانهاى، توسط صهیونیستهاى یهودى، حمایت و پشتیبانی، مىشود و رفتار دولت فعلى آمریکا در جهان بویژه در خاورمیانه، تبلور اراده این جریان سه وجهى است.
۲٫ نفوذ اندیشه یهود صهیونیسم در مسیحیت و بالطبع آن، پیوند بین یهود صهیونیست و مسیحیت انجیلی، بیش از اینکه سیاسی باشد، خاستگاهی فرهنگی دارد که در دین و اعتقاد آنها به سرنوشت و آینده جهان، نهفته است که این اعتقاد نیز، بر مبنای الهیات آرماگدون و جنگ نهایی هسته ای بین لشکر خیر وشر، در خاورمیانه، استوار است.
۳٫ دیدگاه و اعتقاد و دیدگاه قدرت ایدئولوژیک در هیئت حاکمه آمریکا، چنین است که قبل از ظهور و بازگشت مجدد مسیح، دنیا و جهان بعد از ویرانی “مسجد الاقصی” در فلسطین و احداث و بنای مجدد “معبد سلیمان” مورد ادعای یهودیان، به جای آن، جنگ جهانى آرماگدون، آغاز و هفت سال به طول مىانجامد. دنیا، طى یک این جنگ هستهاى آرماگدون، نابود خواهد شد!
۴٫ “الهیات آرماگدون هسته ای”، مطالبى صرفا بر روى کاغذ و مفاهیمى در ذهنها و اندیشهها، نیستند، بلکه در آمریکا، چنین تبلیغ مىشود که پیروان این مکتب موظفند همه تلاش خود را براى عملى شدن آن به خرج دهند و از آنجا که شرط ظهور دوباره مسیح، بروز یک “جنگ عالمگیر هسته ای” است. دنیا، براى رسیدن به صلح نهایى باید، هزینه این “جنگ مقدس” را بپردازد و از آنرو که آمریکا جنگ آرماگدون را رهبرى خواهد کرد، مىبایست و حق دارد مقدمات آن را فراهم کند، پایگاههاى خود را در منطقه خاورمیانه و خلیجفارس توسعه دهد و بدان دلیل که نقطه کانونى این جنگ، هارمجدون در سرزمین فلسطین است، رژیم اسرائیل را از هر جهت تدارک و حمایت کند، عراق را اشغال نماید، سوریه و لبنان را در اختیار گیرد و ایران را تحت فشار سیاسى- اقتصادى و محاصره نظامى قرار دهد.
۵٫ طنز روزگار این است که، چگونه امکان دارد داعیهداران یک حکومت سکولار، مدعی زمینهسازی برای ظهور مسیح، شوند که نه یک سکولار، بلکه پیامبری الهی به شمار میآید و آنچه عملی خواهد نمود، حکم الهی است. به واقع، هیچ وجه تشابهی بین منتظران مسیح با خود مسیح وجود ندارد. مسیحی که پیامبر صلح و رحمت است، چگونه میتواند جنگ ها و اقدمات سرشار از بیرحمی آمریکا و اسرائیل را در منطقه خاورمیانه را تأیید نماید. چه تشابهی بین حضرت مسیح و حاکمیت آمریکا و اسرائیل، وجود دارد؟ نیاز فطرى بشر به منجی و حاکمیت عدل الهی، امروز به دست شیادان آمریکایی در لباس مذهب، که با قدرت، پیوندى گسستناپذیر یافتهاند و مثلث زر و زور و تزویر را دیگربار شکل دادهاند، بهسوى هدفهاى خاص سیاسى جهت داده مىشود و از درون آن “آپوکالیپس” و “آرماگدون هسته ای” زاده مىشود و “پرستش اسرائیل” و حمله به مسلمانان و اشغال سرزمینهای اسلامی و غارت ثروت ملتها، درمىآید.
۶٫ طبق آنچه گفته شد، دلیل اصلی مخالفت غرب و بویژه آمریکا و اسرائیل، با پیشرفت برنامه هسته ای ایران، ریشه در مسائل حقوقی و فنی، ندارد؛ بلکه مخالفت، صرفا به دلیل ایدولوژیک و اعتقادی، می باشد. بنابراین، هرچند ممکن است، بین دولت فعلی ایران و کشورهای غربی درباره “پرونده هسته ای ایران، توافقی متزلزل، بر روی کاغذ، حاصل شود. اما با توجه به مبانی نظری و اعتقادی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه، و با نگاه و رسوخ اندیشه توراتی در سیاستمداران حاکم بر آمریکا و نفوذ قدرت یهود صهیونیسم که ریشه در الهیات جنگ هسته ای آرماگدون، دارد، ماراتن انرژی هسته ای ایران، به پایان نخواهد رسید. و شاید راز “خوشبین نبودن” به حل همیشگی مساله هسته ای ایران، این موضوع، باشد.
——————————————–
*دانش آموخته حوزه علمیه قم
منبع: فرهنگ نیوز
falseit is false
true
it is true
true
it is true
true
it is true