Print Friendly, PDF & Email

از مجموعه مقالات ارائه شده در همایش دوم ایران و استعمار انگلیس

از اولین و مشهورترین امتیازاتی که در عصر ناصری داده شد، همین امتیاز رویتر است. طبق این امتیاز، بهره‌برداری و استخراج کلیه معادن ایران اعم از معادن زغال‌سنگ، آهن، مس، سرب، نفت و هر معدن دیگری که در کشور قابل بهره‌برداری بود، به جز طلا و نقره و سنگ‌های قیمتی، و نیز بهره‌برداری از جنگل‌ها و احداث قنات و کانال‌های آبیاری اراضی و همچنین احداث راه‌آهن و تراموا، ایجاد جاده‌ها، خطوط تلگراف و کارخانه‌های صنعتی به مدت هفتاد سال و اجازه تمام گمرکات و صدور انحصاری هرگونه محصولات از ایران به مدت بیست ‌و پنج سال، در برابر ۰۰۰/۴۰ پوند و ۶۰ درصد سود حاصل از این امتیاز به رویتر داده شد.
به موجب این امتیاز، ایران عملاً استقلال سیاسی- اقتصادی خود را از دست می‌داد و بدون جنگ و خونریزی تبدیل به مستعمره انگلستان می‌شد. این امتیاز به قدری همگان را دچار حیرت کرد که لُرد کرزن درباره‌اش چنین گفته بود: «واگذاری کلیه منابع صنعتی یک مملکت به دست یک خارجی حقیقتاً عجیب و غریب به نظر می‌رسد و حرارت انگلیسی‌دوستی در تهران در هیچ تاریخی به این اندازه بالا نرفته بود».
وقتی خبر امتیازنامه رویتر در روزنامه‌های ممالک اروپا منتشر شد، به قول لُرد کرزن بهت و حیرت خارق‌العاده‌ای به مردم اروپا دست داد. هیچ‌کس فکر نمی‌کرد چنین امتیازی با این شرایط به یک بیگانه داده شود؛ امتیازنامه‌ای که ایران را دربست به خارجیان واگذار می‌نمود و آنها می‌توانستند تا مدت هفتاد سال کلیه منابع حیاتی کشور را تحت اختیار و سلطه خود بگیرند و به مستعمره‌ای تبدیل کنند که بدون جنگ و خونریزی و بدون رنج و زحمت و فقط با دادن چند لیره رشوه به هیأت حاکمه ایران به دست آمده بود.
خودِ ناصرالدین‌شاه و سپهسالار نیز بعدها که به معایب و مضار امتیازنامه پی بردند همیشه اعطای آن را از بزرگ‌ترین اشتباهات خود می‌شمردند. در مدتی که ناصرالدین شاه در اروپا به سر می‌برد در خارج و داخل ایران حوادثی روی داد؛ و شاه و صدراعظم ایران کم کم به اشتباه خود در مورد امتیاز رویتر پی بردند از جمله این حوادث یکی مخالفت شدید روسیه و دیگر مخالفت بعضی از رجال و روحانیون ایران بود.
به علت اهمیت این قرارداد، در اینجا متن آن را می‌آوریم:
بسم الله الرحمن الرحیم
[مقدمه] فی‌مابین دولت اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران و بارون جولیوس دورویتر مقیم لندن فقرات ذیل متعهد و برقرار است:
فقره اول- دولت علّیه ایران به حکم این قرارنامه به بارون جولیوس دورویتر اجازه و اختیار تام می‌دهد که در فرنگستان به هر اسم و با هر شرایط که خود مشخص نماید، یکی یا چندین کمپانی‌ها تأسیس و احداث بکند که در تمام خاک ایران به آن کارهای مفیده که در این امتیازنامه مذکور است، اقدام بکند و آنها را مجری بدارد.
فقره دویم- دولت علّیه ایران از برای مدت هفتاد سال امتیاز مخصوص و انحصاری و قطعی راه‌آهن بحر خزر را الی خلیج فارس به بارون جولیوس دورویتر و به شرکا یا به وکلای او اعطا و واگذار می‌نماید و همچنین به ایشان حق مخصوص و انحصاری و قطعی می‌دهد که هر شعبات راه‌آهن که مناسب بدانند خواه به جهت اتصال ولایات و شهرها در داخله خاک ایران به جهت اتصال راه‌های ایران به راه‌های آهنی ممالک خارجه از هر نقطه از نقاط سرحدات رو به فرنگستان و هندوستان بسازند و به کار بیندازند.
فقره سیُم- و نیز دولت علّیه ایران به اصحاب این امتیاز حق مخصوص و امتیاز انحصاری داده است که در هر نقطه که مناسب بدانند تراموای‌ها بسازند خواه به جهت اتصال شهرها و قصبه‌ها و بلوکات با همدیگر خواه به جهت اتصال این اماکن به راه‌های آهنی یا به آن نقاطی که کمپانی در آنجاها کار دارد؛ کمپانی از برای ساختن این تراموای‌ها همان امتیازات و حقوق را خواهند داشت که به جهت راه‌آهن در فقرات چهارم و پنجم و ششم داده شده است.
فقره چهارم- هر قدر زمین که به جهت ساختن خطوط راه‌های آهنی و شعبه‌های آنها و راه‌های جفت و راه‌های گریز و تخلف و راه‌های احتیاط و راه‌های خروج و ورود و منازل و منزلگاه و اماکن سکنی از برای مأمورین و کارخانجات آهنگری و کارخانجات نجاری و ملحقات اینها لازم شود، دولت علّیه ایران همه آنها را از املاک خالصه مجاناً به این کمپانی می‌دهد. در خصوص اراضی که تعلق به اشخاص داشته باشد، باید کمپانی با صاحبان آن اراضی با رضای طرفین قراری بگذارد، اما دولت علّیه ایران با تمام وسایل، کمال سعی و اهتمام را خواهد کرد که این اراضی را به قیمت جاریه مملکت از برای کمپانی خریده و تحصیل شود و اگر لازم شود اصحاب این اراضی را موافق قاعده مجبور نماید که اراضی خود را به کمپانی بفروشند. علاوه بر عرض مقرره راه‌های آهنی دولت علّیه ایران، از هر طرف خطوط راه‌آهن هر قدر که طول آنها باشد از املاک خالصه و از آن اراضی که تا امضای این قرارنامه زراعت نکرده باشند و بی‌حاصل مانده باشد، مقدار بیست متر به کمپانی بدهد. هرگاه علاوه بر شهرها و دهات که کمپانی به اقتضای مصلحت خود لازم داند، مختار است از برای راه‌های آهن، منازل قرار بدهد مصلحت کمپانی مقتضی باشد که در بعضی نقاط دوردست و لم‌یزرع منازل بسازد و دولت ایران در جایی که کمپانی بخواهد به کمپانی مجاناً چهار هزار زرع مربع زمین خواهد داد که به جهت مأمورین خود که در آنجا باشند، بتوانند اسباب گذران امن و سهل فراهم بیاورد.
فقره پنجم- کمپانی اجازه و اختیار تام دارد که به جهت ساختن و تعمیر راه‌های خود هر مصالحی که لازم داشته باشد از قبیل ریگ و سنگ و آهک و غیره از املاک خالصه مجاناً بگیرد؛ و به جهت مصالح تفرعاتی از قبیل آلات و اوزار و آزوقه و دواب و غیره که کمپانی بخواهد در جایی که کار دارد بخرد، دولت قدغن خواهد کرد که بیش از قیمت رواج مملکت چیزی و رسومی نگیرند.
فقره ششم- هر نوع مصالحی که به جهت ساختن و به کار انداختن طرق آهن لازم باشد، داخل خاک ایران خواهد شد بی‌آنکه هیچ رسومی بدهد، نه رسوم دریا به جهت خروج امتعه نه رسوم دخول نه رسوم انبار و نه هیچ رسوم دیگر که در عرض راه چه از جانب دیوان و چه از جانب اشخاص مطالبه شود؛ و گمرک حق مواظبت خواهد داشت، اما به طوری که سرعت و درستی ورود مصالح را به محلی که مقصود است به هیچ‌وجه به تأخیر نیندازد و همچنین حق معافیت از هر نوع رسوم از برای هر قسم مصالحی که به‌جهت اقدامات و کار کردن و تحصیل تمتعات کمپانی لازم بشود از جانب دولت، معهود و برقرار است. مأمورین و عمال کمپانی از هر نوع مالیات داخله معاف خواهند بود و همچنین کل اراضی کمپانی هر قبیل و هر قدر که باشد از هر نوع مالیات و رسوم معاف خواهند بود و محصولات کل عمال و امتعه کل تصرفات کمپانی به آزادی از تمام خاک ایران عبور و مرور خواهند کرد و در حین خروج از خاک ایران از هر نوع رسوم و مالیات معاف و آزاد خواهند بود.
فقره هفتم- طرز ساختن خط راه‌آهن و موعدی که باید بر سر آن هر قطعه راه‌آهن به کار بیفتد با موافقت دولت معین خواهد شد و دفتر قبول ملحق خواهد شد به این امتیازنامه حاضره.
فقره هشتم- روزی که این قرارنامه ممضی [امضا] شود چهل هزار لیره انگلیس به اسم دولت ایران و اصحاب این امتیاز در بانک انگلستان رهن گذاشته خواهد شد. هرگاه از تاریخ این قرارنامه الی پانزده ماه دیگر شروع به کار نشود، این مبلغ ضبط خواهد شد؛ مگر اینکه تأخیر شروع کار به حکم اسباب مهمه به واسطه چنان موانعی باشد که از اراده کمپانی خارج باشد از قبیل جنگ و غرق و تعطیل حمل و نقل در ممالک خارجه. در مقابل قبض حاکم رشت مشعر بر اینکه به قدر کفایت ساختن راه‌آهن از رشت الی طهران میل‌های آهن وارد انزلی شده است، این مبلغ چهل هزار لیره رهن به کمپانی رد خواهد شد.
فقره نهم- کمپانی تعهد می‌کند که در تمام مدت این امتیاز از منافع خالص عمل راه‌آهن صدی بیست به دولت ایران بدهد.
فقره دهم – بر سر انقضای مدت این امتیاز که عبارت از هفتاد سال است باید اصحاب این امتیاز قبل از وقت در باب اینکه تصرف و تمتع این راه‌های آهن در دست ایشان باقی بماند و امتداد بیابد، باید با دولت گفتگو بکنند و قراری بگذارند؛ در صورتی که در این باب فی‌مابین دولت و اصحاب امتیاز قرار تازه میسر نشود، جمیع خطوط راه‌آهن که به حکم این امتیاز و قرارنامه ساخته شده باشد با مصالح ثابته و دواره‌ خود مال دولت خواهد شد. در باب ابنیه و توابع خط راه‌آهن رجوع خواهد شد به آن قواعدی که عموماً سایر دول رعایت کرده‌اند و شروط آن در این باب برای دولت مساعدتر از همه باشد. اصحاب این امتیاز در عوض راه‌آهن که به دولت واگذارند حق مطالبه هیچ تنخواه و هیچ تلافی نخواهد داشت.
فقره یازدهم- دولت علّیه ایران به حکم امتیازنامه و قرارنامه حاضره به اصحاب این امتیاز حق مخصوص و امتیاز انحصاری و قطعی می‌دهد که در مدت طول این امتیاز در تمام ممالک ایران معادن زغال‌سنگی و آهن و مس و سرب و پطرول و غیره را و هر معدن دیگر که ایشان مناسب بدانند، کار بکنند و از آنها تمتع بردارند، به غیر از آن معادن که ملک مردم است و صاحبان آنها الآن در آنها کار می‌کنند. در خصوص این نوع معادن هرگاه کمپانی بخواهد آنها را بخرد، باید با صاحبان آنها با رضای طرفین معامله نماید. به طور وضوح مقرر است که هیچ یک از کارگزاران و مأمورین دولتی و مذهبی و هیچ‌یک از رعایا و تبعه و اشخاص نمی‌توانند درخصوص یک معدن ادعای حق تصرف نماید، مگر در صورتی که مدت پنج سال قبل علناً و با معرفت و تصدیق عامه در آن معدن کار کرده باشد. خارج از این شرط هر معدنی که کمپانی پیدا بکند مثل زمین ساده عادی محسوب خواهد شد و از جانب کمپانی به قیمت متداوله آن ولایت خریده خواهد شد و اگر لازم بشود، دولت صاحب یا اصحاب آن زمین را مجبور خواهد کرد که آن را به قیمت متداوله آن ملک به کمپانی بفروشد. دولت معادن طلا و نقره و جواهر را برای خود نگاه می‌دارد. از برای کار کردن این نوع معادن دولت می‌تواند با کمپانی قرارهای مخصوص بگذارد.
فقره دوازدهم- از محصولات خالص هر معدنی که کمپانی به کار بیندازد دولت ایران از منافع خالص آن سالی صدی پانزده مرسوم مقرر خواهد گرفت.
فقره سیزدهم- از برای کار کردن معادن و اتصال آنها به راه‌های آهنی و تراموای و طرق دیگر هرقدر زمین که لازم بشود از املاک خالصه مجاناً به کمپانی داده خواهد شد. به جهت کار کردن این معادن، کمپانی بهره‌یاب خواهد بود از همان امتیازاتی که در فقره ششم برقرار است و همچنین محکوم همان تعهدی خواهد بود که در فقره دهم معین است.
فقره چهاردهم- دولت علیه ایران به حکم این قرارنامه به اصحاب این امتیاز حق مخصوص و امتیاز انحصاری و قطعی می‌دهد که در مدت طول این امتیاز در جنگل‌های ایران کار بکند و این جنگل‌ها را به کار بیندازد و از آنها تمتع بردارند، این نوع کار کردن و تحصیل تمتع کمپانی در جنگل‌های ایران به هر ترکیبی باشد بر هر زمینی که تا امضای این قرارنامه زراعت نشده باشد جایزه و معمول خواهد بود. در هر جایی که کمپانی درخت‌های آنجا را بریده باشد هر اراضی که دولت بخواهد بفروشد، کمپانی قبل از همه کس حق خواهد داشت که آن اراضی را از دولت به قیمت متداوله بخرد. دولت ایران از منافع خالص این جنگل‌ها سالی صدی پانزده قسمت خواهد برد.
فقره پانزدهم- دولت علیه ایران به اصحاب این امتیاز مخصوص و امتیاز انحصاری می‌دهد که در مدت این امتیاز در تمام ممالک ایران به جهت برگردانیدن رودخانه‌ها و مجاری آب‌ها و ساختن بندها و سدها و ساختن استخرها و کندن چاه‌های سیاله و مجراهای مصنوعی و به جهت آوردن آب‌هایی که دولت بر آنها حقی به کسی نداده باشد و جاری کردن آن آب‌ها به نقاط مختلفه که خودِ اصحاب این امتیاز مصلحت بداند، هر عمل و کاری و اقدامی که لازم باشد بکند و مجری بداند هیچ صاحب ملکی نمی‌تواند به عبور این آب‌ها هیچ ممانعتی بکند یا به عبور آنها موانع و عوایق بگذارد، و از آن طرف هم به هر صاحب ملکی که عبور این آب‌ها خساراتی وارد بیاورد، کمپانی تلافی خواهد کرد. دولت علیه ایران به جهت کارها و بناهای آب‌کشی و هر نوع احداثاتی که تعلق به آب داشته باشد هر قدر زمین که لازم بشود به کمپانی مجاناً خواهد داد و علاوه بر این، دولت ایران از هر طرف جوی‌هایی که کمپانی ساخته باشد مقدار بیست متر زمین به طول آن جوی‌ها مجاناً به کمپانی خواهد داد و هر زمین بایری که کمپانی به واسطه آب‌هایی که آورده باشد دایر بکند تصرف اختیاری و زراعت آن زمین حق کمپانی خواهد بود. کمپانی قیمت آب‌هایی که بخواهد بفروشد به اتفاق دولت یا رضای طرفین معین خواهد کرد. دولت ایران از منافع خالص این آب‌ها سالی صدی پانزده قسمت خواهد برد.
فقره شانزدهم- به جهت ساختن راه‌آهن که امتیاز آن به حکم این قرارنامه و به اصحاب این امتیازنامه واگذار و داده شده است و به‌جهت اجرای اعمالی که مقتضی کارها و اقدامات دیگر است که در فوق ذکر شده است، دولت علیه ایران به بارون دورویتر و شرکا یا به وکلای او اجازه و اختیار تمام می‌دهد که به حکم این قرارنامه ابتدائاً یک سرمایه اولی که عبارت از صدوپنجاه میلیون فرانک یا شش میلیون لیره انگلیس باشد به رسم حصه‌های شراکت یا سندهای قرض صادر نمایند، منفعت و قیمت و طرز و شروط صدور این مبلغ را خود اصحاب این امتیاز مشخص و معین خواهند کرد.
فقره هفدهم- دولت علّیه ایران به حکم این قرارنامه به جهت هر سرمایه که صادر شده باشد یا بعد صادر شود، سالی صدی پنج منفعت و علاوه بر آن صدی دو هم به جهت ادای سرمایه به کمپانی ضمانت می‌کند.
فقره هجدهم- این ضمانت صدی هفت بر عهده مداخل معادن و آب‌ها و جنگل‌های دولت علّیه ایران است…
مطالعه این قرارداد هر خواننده‌ای را به تعجب وامی‌دارد که چطور ممکن است پادشاهی این‌گونه اختیار کشورش را در مقابل هیچ، به بیگانه واگذار کند.

اعتراضات داخلی و خارجی به امتیاز رویتر
در داخل ایران مخالفت‌های شدیدی با امتیاز رویتر صورت گرفت. در مدتی که ناصرالدین‌شاه در «فرنگستان» بود، عده‌ای از رجال و علماء موقع را مغتنم شمرده و امتیازنامۀ رویتر را محکوم کرده و آن را وسیله‌ای برای عزل میرزاحسین‌خان سپهسالار قرار دادند.
در این موقع فعالیت مخالفان سپهسالار در داخل ایران شدت گرفت. تحریکات روس‌ها هم بی‌تأثیر نبود؛ و کار به جایی رسید که از ایران به ناصرالدین‌شاه تلگرام شد تمام مردم ایران علیه میرزاحسین‌خان سپهسالار که می‌خواهد در ایران راه‌آهن بکشد و «کفار فرنگ» را به ایران بیاورد قیام کرده‌اند و باید این شخص از صدارت عزل شود. محرکین و مخالفین عمده عبارت بودند از: انیس‌الدوله سوگلی حرم ناصرالدین شاه که به واسطه ممانعت سپهسالار از ادامه مسافرت او به اروپا با وی دشمن گردیده بود؛ و سردسته رجال مخالف فرهادمیرزا معتمدالدوله که در غیاب شاه، نیابت سلطنت را برعهده داشت.
رهبری جناحی از مخالفین واقعی را، که بدون هیچ‌گونه منافع شخصی به مخالفت برخاسته بودند، مجتهد آگاه و روحانی مبارز و بزرگ تهران مرحوم حاج ملاعلی کنی (متوفی ۱۳۰۶ق) به عهده داشت. ایشان در دو مسئله مهم سیاسی دخالت مستقیم داشت؛ یکی در مورد فراماسونری و تشکیلاتی که میرزا ملکم‌خان به وجود آورده بود، به شدت به مخالفت برخاست و تا شاه دستور انحلال و برچیده شدن آن را صادر ننمود از پای ننشست؛ و دیگری همین امتیاز رویتر که تمام منابع درآمد ایران را به کمپانی انگلیسی واگذار کرده بود. وی این امتیاز را برخلاف اسلام و مصالح اسلام شناخته بود و معتقد بود این امتیاز موجب از دست رفتن استقلال سیاسی و اقتصادی کشور و تبدیل شدن ایران به مستعمره انگلستان است. ایشان به همراه عده‌ای دیگر از علما به دشمنی سپهسالار برخاسته او را بی‌دین خواندند و در نامه‌ها به ناصرالدین شاه نوشتند سپهسالار را با خود به تهران نیاورد. این نامه در رشت به دست شاه رسید و چون علما در آن زمان بسیار نیرومند بودند، شاه ناگزیر شد حکمرانی گیلان را به سپهسالار بدهد؛ و او را در آنجا گذاشت و خود به تهران آمد. روس‌ها اولین کشور خارجی بودند که به این قرارداد اعتراض کردند و خواستار لغو آن شدند؛ زیرا از اینکه رقیب انگلیسی آنها توانسته بود غنیمت بزرگی را به صورت انحصاری به دست آورد، ناراحت بودند.
سرانجام این قرارداد به علت اعتراضات داخلی و خارجی و همچنین تخلف در اجرای مفاد آن در زمان تعیین شده، هرگز به مرحله اجرا نرسید ولی بدنامی آن برای میرزاحسین‌خان سپهسالار، صدراعظم ناصرالدین شاه ماند.

ملاقات سپهسالار با وزیرمختار انگلیس
سپهسالار در ۱۶ رمضان ۱۲۹۰، تاسمن، وزیرمختار انگلیس را به منزل خود دعوت کرد و موضوع فسخ امتیازنامه رویتر را با او در میان ‌گذاشت. جریان این مذاکرات را خودِ سپهسالار به ناصرالدین شاه چنین گزارش می‌دهد:
قربان خاک پای جواهرآسای اقدس همایون مبارک شوم. روز دوشنبه ۱۶ شهر حال بر حسب امر قدر همایون شاهنشاهی روحنا فداه مستر طامسن وزیرمختار انگلیس را نزد خود احضار نمودم دو ساعت به غروب مانده، آمد. به مشارالیه گفتم سرکار اقدس همایون ملوکانه روحنا فداه از آنجایی که دولت انگلیس را حقیقه دوست صمیمی واقعی خودشان می‌دانند و شخص شما را خیرخواه و صدیق می‌شمارند به من فرمودند که شما را نزد خود خواسته فرمایشات آتیه را به شما بگویم و جواب تحصیل نموده به عرض آستان مبارک برسانم. می‌فرمایند هیچ‌کس به قدر خودِ من فطرتاً طالب انتظام و اصلاح در امور و ترقی دولت نیست و باز هیچ‌کس به قدر من نمی‌داند که وسیله ترقی پیروزی به همان قواعدی است که در ممالک فرنگستان از روی علم و بصیرت و حکمت مجری نموده‌اند که اعظم آنها راه‌آهن و تلگراف و تسهیل تجارت و مراودات و اجرای عدل و انصاف و تأمین مال و جان است. قبل از آنکه به سفر فرنگستان بروم و این همه اعمار و ثروت و انتظام را به رأی‌العین مشاهده نمایم، همیشه طالب و راغب این امور بودم چنانکه قرارنامه راه‌آهن قبل از عزیمت فرنگستان انعقاد یافت. حالا که خود، همه آنها را مشاهده نمودم و به دقت حکمت همه را مطالعه کردم، به مراتب میل و شوق من در اجرای قواعد حسنه بالمضاعف شده است و با چه خیالات عالیه معاودت می‌کردم که بعد از ورود به مقر سلطنت فوراً درصدد اجرای آنها برآیم. در اول ورود به خاک ایران این مقدمه روی داد و ما را مجبور کرد که چندی خیالات خود را [به] تأخیر انداخته با تدبیر در اصلاح امور داخله برآییم از جمله مقدمه راه‌آهن را به قدری در اذهان علما و عموم ملت مضر و مخرب دین و دولت و تمامی ملت به قلم داده‌اند که هر قدر بخواهیم این فقرات را از ذهن آنها بیرون بیاوریم و محسنات و منافع این کار را تعداد دهیم عجالتاً امکان نخواهد داشت تنها به اختلال افکار علمای دارالخلافه اکتفا نکرده‌اند به جمیع علمای ولایات شروحات نوشته‌اند و بر آنها یقین نموده‌اند که این عمل مخرب جمیع قواعد دینیه و قدیمه دولت است و هر روزه از حکام ولایات راپورت‌های موحشه می‌رسد. از برای رفع و دفع این خیالات و تصحیح افکار عامه عجالتاً چاره‌ای به جز الغا و ابطال قرارنامه چیزی به نظر مبارکشان نمی‌رسد. در صورتی که شرایط خود قرارنامه این حق را به طور تصریح به دولت می‌دهد و صاحبان امتیاز به آنچه وعده نمودند وفا نکردند و باز فرمودند که به شما اطمینان بدهم که در محسنات راه‌آهن به هیچ‌وجه تغییر اعتقاد نفرموده‌اند و می‌دانند که قوه و قدرت آتیه دولت منوط به راه‌آهن است. پس از آنکه این قرارنامه حاضر که موجب این همه گفتگو شده است لغو و باطل شد و اذهان آرام گرفت آن وقت به فاصله دو یا سه ماه با همین بارون رایتر [رویتر] یا کمپانی دیگر مضایقه ندارند سهل است اصرار خواهند فرمود که قرار مجددی از روی اساس تازه در ایجاد راه‌آهن بدهند. حالا رأی و سلیقه شما در آنچه از اول تا آخر گفتم چه چیز است بیان کنید تا عرضه دارم. گفت: از روزی که گفتگو و مذاکره راه‌آهن با بارون رایتر [رویتر] به میان آمده است دولت انگلیس کلیه [کلاً] بی‌طرف مانده است. یعنی تا امروز یک کلمه با دولت ایران مذاکره در این فقره نکرده است؛ نه اعانت و تشویق و نه اهانت و ممانعت کرده است. رسماً من هم باید خود تأسی نموده بی‌طرف بی‌طرف و ساکت بمانم. گفتم: البته در نظر دارید که دولت شما در مجلس پارلمنت حمایت خود را از این امتیازنامه به بارون رایتر [رویتر] دریغ داشت و امروز در این مسئله بارون رایتر [رویتر] در تحت حمایت انگلیس نیست. گفت: از جمیع مذاکرات در پارلمنت و جوابی که به رایتر [رویتر] دادند اطلاع دارم. بعد شرح مفصلی از وخامت نتیجه حرکت که به وقوع رسیده است و سوءتأثیر او در جمع فرنگستان خاصه در انگلیس بیان کرد و گفت حقیقه امر را محرمانه به تو می‌گویم. اعلیحضرت شاهنشاهی آن قبول عامه که در لندن تحصیل فرموده بودند غیب کردند و دولت انگلیس امروز از دولت ایران مأیوس است و چه قدر با نیت خوب حاضر شده بود که تقویت‌ها و معاونت‌هایی کلیه از دولت ایران نماید. در جواب او گفتم: بهترین و بزرگ‌ترین صفت ملت انگلیس در دنیا انصاف و حقانیت است[!!] اما در این موقع چه بحثی بر شخص همایونی می‌توانید وارد آورد که قبول عامه در لندن را غیب فرموده باشند. امر ناگواری برخلاف میل و رضای مبارک ایشان به وقوع رسید و هر قدر تصور نمایید متغیر شدند و راه خبر را به اردوی متوقفین دارالخلافه مسدود نمودند و هرچه نوشتند انحصار به خودشان داشت و کار را به قدری بزرگ قلم دادند که باز می‌توان گفت سرکار اقدس همایونی کمال قوت قلب را به عمل آوردند. گفتم: یک فقره به شما می‌گویم یقین بدانید که در مسائل داخلیه ایران و استعمال تدابیر لازمه به جهت تحصیل مقصود هیچ‌کس را به قدرت ذات اقدس ملوکانه روحنا فداه تامّه ندارند و خدا می‌داند خیلی خوب و با تدبیر و عقل کامل حرکت می‌فرمایند و آنچه شما منظور دارید که استقلال کلیه اوامر سلطنتی باشد، به عمل آمده و عنقریب تکمیل خواهد شد. بعد فصلی راجع به شخص فدوی خانه‌زاد و خیالات و پولتیک عاقلانه خانه‌زاد به قول او بیان و اظهار تأسف و ملامت زیاد از پاره حالت‌ها بیان کرد که عرض آنها از طرف خانه‌زاد به هیچ‌وجه مناسب نیست. خوب است به وسایل دیگر به عرض خدام آستان مبارک برسد. همین‌قدر فدوی در جواب گفتم: من کمال تشکر و خاکساری را از آنچه تا به حال درباره من فرموده‌اند دارم و خود به رأی‌العین مشاهده می‌نمایم که جمیع اوقات مبارکشان مصروف تقویت و اصلاح کار من است که از آن جمله همین فقره راه‌آهن و اصراری که می‌فرمایند باز جزء اعظم او از برای خودِ من است. حالا اگر واقعاً شما به طوری که می‌گویید وجود نابود مرا از برای پیشرفت خدمات و اوامر همایونی لابدمند می‌دانید پس تقویت و معاونت نمایید تا این فقره راه‌آهن لغو و باطل شود و امورات بر وفق مراد صورت گیرد. گفت در آخر فصل هشتم من یک قدری اشتباه دارم. به این معنی که اگر در رأس وعده یا نزد ماه شروع به کار نکنند شما حق ضبط آن چهل هزار لیره انگلیسی را دارید لکن بعد اگر او باز میل‌های آهنی از رشت الی طهران را آورد آن وقت باز می‌تواند مشغول کار بشود. فدوی خانه‌زاد قرارنامه را آورد و فصل هشتم را مجدداً مطالعه نمود. رفع اشتباه از او کردم بعد خود او به فدوی گفت: فصل ۲۳ قرارنامه هم مقوی خیال و رأی شما می‌تواند شد او را هم مراجعت کردم. دیدم واقعاً اسلحه خوبی است. گفت: حالا که میل همایونی بر این است و شما هم می‌گویید الغای ابطال این فقره موجب تقویت شماست، شخصاً آنچه در قوه داشته باشم معاونت روحانی در تقویت خیال شما خواهم نمود. گفتم: عجالتاً بزرگ‌ترین تقویت‌ها عدم حمایت از صاحب‌امتیاز است. گفت: آن فقره را در پارلمنت جواب داده‌اند تا امروز هم من به هیچ‌وجه مداخله و اظهار حمایتی از کمپانی مزبور نکرده‌ام. بعد گفت: آیا سرکار اعلیحضرت شاهنشاهی تجویز می‌فرمایند که در میان فرنگستان امروز خیوه را مقدم‌تر و باتربیت‌تر از ایران تصور نمایند. گفتم: چنین امری به تصویر احدی نیامده و نخواهد آمد. گفت: در خیوه از برکت قشون روس اساس اسارت و بنده فروش موقوف کردند و دولت ایران از این فقره بهتر و بیشتر از همه نفع برد و اسرای چندین ساله او از خیوه آزاد شدند و آمدند و بلکه چند سال است که در خصوص منع اسارت سیاه‌ها سعی و اهتمام دارد و با جمیع دول و امارت‌ها عهدنامه منعقد کرده است. مثل دولت عثمانی و خدیو مصر و امیر زنگبار و امام مسقط و غیره و غیره.
لکن دولت ایران هنوز داخل عهدنامه نشده است. این اوقات سواد عهدنامه بسیار مختصر از دولت به من رسیده است که ترجمه ننموده نزد شما می‌فرستم که به ملاحظه همایونی برسانید. گفتم: مطلبی که هنوز اظهار ننموده‌اید و نمی‌دانید رد می‌شود یا قبول هیچ حق نداشتید و ندارید که اسباب گله و شکایت خود قرار بدهید یا خیوه را به جهت تربیت مستعدتر از ایران بگویید. همین‌قدر به شما می‌گویم نه خودتان تغییر اعتقاد درباره ایران بالخاصه درباره ذات مقدس همایونی روحنا فداه بدهید و نه بگذارید برای دولت و ملت خودتان تغییر اعتقادی بشود زیرا که عظمت و قدرت و درست قولی و حسن وفای دولت انگلیس به خوبی بالاتر از آنچه شما میل داشته باشید مشهود خاطر مبارک گشته و اطمینان تمام به شما دارند و با سایرین مماشات می‌فرمایند چنان که خود شما هم مماشات می‌کنید. خلاصه صحبت خیلی زیادتر از این شد که به عرض خاکپای مبارک، روحنا ‌فداه رسانیدم. در حضور انور مشهود است که از برکت تربیت همایونی در صحبت و مذاکره امکان ندارد که اهالی خارجی بتوانند بر فدوی تفوق حاصل کنند. الامرالاشرف الاقدس الاعلی مطاع غلام خانه‌زاد حسین.

اعلان بطلان امتیازنامه
با آنکه آمدن سپهسالار به تهران با وجود آن همه مخالفت‌ها کار خطرناکی بود و همه مخالفین او را منشأ و موجد این گرفتاری‌ها می‌دانستند، ناصرالدین شاه با زحمت بسیار او را برای حل این موضوع به تهران احضار و با سمت وزیر امور خارجه مأمور فسخ و لغو امتیازنامه رویتر کرد. برای بررسی راهکارهای لغو قرارداد، مجلسی با صوابدید سپهسالار مرکب از کامران‌میرزا نایب‌السلطنه، میرزایوسف‌خان مستوفی‌الممالک، حسام‌السلطنه مرادمیرزا، اعتضادالسلطنه و خودِ سپهسالار تشکیل شد و موضوع، مطالعه و سپس گزارش به شرح ذیل برای ناصرالدین شاه تهیه شد:
به تاریخ شب چهارشنبه بیستم شهر رمضان‌المبارک (۱۲۹۰) حسب‌الامرالاقدس‌الاعلی در مجلس خاص دربار اعظم دستخط همایون در باب اعلان بطلان و فسخ امر راه‌آهن زیارت شد. صورت منظورات ملوکانه در این مسئله بیان شد بالضرور. تفصیل اقدامات به این امر هم که موافق امر ملوکانه جناب جلالت مآب مشیرالدوله متصدی بوده‌اند برای مزید اطلاع اعضای مجلس شرح داده هیأت امروزه این کار را که در چه نقطه است توضیح نموده‌اند معلوم شد که عجالتاً در ملاقات سفیر انگلیسی و سئوال و جواب‌ها که با میرزا ملکم‌خان و کلنس [کولینز] وکیل رایتر [رویتر] شده است تنها دلایل فسخ و ابطال قوتی یافته است نه اینکه هنوز از ختم و قطع کار اطمینان حاصل شده باشد و اگر در این حالت با اعلان و انتشار امر، اقدام شود شاید باز زحمتی حادث شود و وسیله حرف و ادعایی به دست وکلای او بیفتد. صلاح در این است که اولاً چند روز تأمل شود تا جواب تلگراف‌ها که به لندن گفته شده است برسد و یکباره از اسکات یأس رایتر مطمئن شویم. ثانیاً: بعد از اختتام امر و اطمینان از گذشته کار و بطلان راه‌آهن را لازم نیست فرمان بنویسند و در مجمع عوام بالای منبر خوانده شود همین قدر با شرح مقدمات مسئله به طوری که قصور و کوتاهی را منحصراً به رایتر و وکلای او بگذارند شرحی بر روزنامه‌های دولتی چاپ شود و به بعضی ولایات هم مختصراً با تلگراف اخبار کنند بیش از این ضرورت ندارد. رأی مجلس این است که معروض افتاد تا مقتضیات رأی آسمان آسای اعلیحضرت همایون اروحنا ‌فداه باشد. نایب‌السلطنه امیرکبیر- یوسف بن محمد بن حسن- حسام‌السلطنه اعتضادالسلطنه- غلام خانه‌زاد حسین و برای اطلاع مردم در روزنامه‌های رسمی ایران مورخ ۱۹ رمضان ۱۲۹۰ این اعلان منتشر می‌گردد.
چند روز بعد از آن از طرف حسنعلی‌خان وزیر فواید عامه بطلان امتیازنامه رسماً به کولینز نماینده رویتر و از طرف وزارت امور خارجه به سفارت انگلیس اطلاع داده شد. اعلان رسمی لغو امتیاز به شرح زیر است:
هو
اعلان رسمی
چون بارون ژولیس رایتر [رویتر] در ماه قرارنامه راه‌آهن که با دولت علّیه ایران منعقد کرده بود وفای به وعده‌های صریحه مندرجه در قرارداد خود ننموده و شروع به عمل در مدت معینه نکرد لذا دولت علّیه ایران به موجب حقی که به مدلول فصول قرارنامه به جهت خود باقی گذارده بود قرارنامه مزبور الغاء و ابطال نموده و در حکم کان لم یکن گذارد و این رأی ثابت خود را به موجب تحریرات رسمیه به وکیل مشارالیه در دارالخلافه معلوم ساخت و از تاریخ امروز قرارنامه راه‌آهن منعقده با بارون مشارالیه و امتیازاتی که به او داده شده بود عاطل و باطل و از درجه اعتبار ساقط است.
همچنین در تاریخ پنجم دسامبر ۱۸۷۳ (جمعه ۱۴ شوال ۱۲۹۰ق) تلگرافی به شرح ذیل به سفارتخانه‌های ایران در لندن و پاریس و پطرزبورغ و استانبول مخابره شد: «چون بارون رویتر از عهده تعهدات خود برنیامد و مخصوصاً شرایطی که در فصل هشتم و بیست‌وسه مقرر است بیش از انقضای مدت مجری نشد، در این صورت که امتیازی باقی نمی‌ماند و مثل این است که کان لم یکن است، برای آگاهی خودتان اطلاع داده شد». در تلگراف به سفارت ایران در لندن این مطلب هم اضافه شده است: «وجهی که به رسم ضمانت در بانک گذاشته شده باید ضبط نمایید به هیچ‌وجه اجازه ندارید در باب قرارنامه مخصوص راه‌آهن گفتگو نمایید. طهران پنجم دسامبر ۱۸۷۳».

اقدامات رویتر بعد از لغو امتیازنامه
بعد از بطلان امتیازنامه، رویتر و نمایندگان او در کشورهای مختلف اروپا، سروصدای زیادی در روزنامه‌های اروپا به راه انداختند و دولت ایران را به بدقولی و بی‌اعتباری متهم کردند. در تهران نماینده رویتر به دولت ایران اخطار کرد امتیازنامه به قوت خود باقی است و هر خسارتی که به واسطه انتشار خبر لغو امتیازنامه متوجه آنها گردد، به عهده دولت ایران است.
پس از لغو امتیازنامه مهم‌ترین اقدام جولیوس دورویتر مسافرت به روسیه بود؛ ظاهراً منظور رویتر از این سفر آن بود که قسمتی از امتیازنامه را به عده‌ای از سرمایه‌داران روسی بفروشد و آنها را در این کار شرکت دهد تا ضمن تهیه سرمایه‌ای شاید بدین‌وسیله بتواند موافقت دولت روسیه را هم برای اجرای امتیازنامه در ایران جلب نماید، ولی موفق به انجام این امر نشد. اختلاف بارون جولیوس دورویتر و دولت ایران نزدیک به هفده سال به طول انجامید و در این مدت رویتر با تشبث به دولت انگلستان اقدامات زیادی برای اثبات دعاوی بی‌اساس خود به عمل آورد و با مکر و حیله نقشه‌هایی طرح کرد و پیشنهادهایی به دولت ایران داد و در نهایت در سال ۱۸۸۹م رویتر در برابر لغو امتیازی که به دست آورده بود، پاداش و غرامتی مطالبه نکرد. او مبلغ چهل هزار لیره را که به عنوان سپرده به شاه ایران داده بود، هنگام دریافت امتیاز تأسیس بانک با سود آن از شاه دریافت نمود. ناصرالدین شاه برای جبران اقدام خود در مورد لغو امتیاز رویتر، امتیاز تأسیس بانک شاهی ایران (بانک شاهنشاهی) را به رویتر داد.
همچنین با مداخله ولف، وزیرمختار انگلیس، و تصویب شورای وزیران ایران و موافقت شاه و امین‌السلطان، امتیاز بانک و معادن ایران به مدت شصت سال به پسر رویتر داده شد؛ این بانک بعدها به بانک شاهنشاهی ایران تبدیل شد. بانک جدید با سرمایه یک میلیون لیره استرلینگ شروع به کار کرد و به زودی توانست حق انحصاری نشر اسکناس و تأسیس شعب در شهرستان‌ها و خارج از کشور ایران را به‌دست آورد. کمی بعد ناصرالدین شاه امتیاز استخراج کلیه معادن ایران، غیر از طلا و نقره و احجار کریمه را نیز به بانک مزبور اعطا کرد.

فهرست منابع و مآخذ
– آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی، تهران، نشر نی، چاپ پنجم، ۱۳۷۹٫
– پژوهشکده تحقیقات اسلامی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، زمزم هدایت، ۱۳۸۵٫
– حسینیان، روح‌الله، درآمدی بر انقلاب اسلامی، تلخیص: ابوذر گوهری‌مقدم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۸.
– کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۷.
– لسانی، ابوالفضل، طلای سیاه، بلای ایران، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۷٫
– مدنی، سیدجلال‌الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج ۱، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۸٫
– مهرجو، حبیب‌الله، خاطرات و اسناد مرتضی کاشانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۰.
– نصر، سیدتقی، ایران در برخورد با استعمارگران، بی‌جا، مؤلفان و مترجمان ایران، ۱۳۶۳.

پانوشت‌ها
 
سوپ خرچنگ
گزارشی درباره پیمان ۹ اوت ۱۹۱۹*
دکتر افشین پرتو**

فروپاشی قدرت‌های بزرگ از مهم‌ترین نتایج جنگ جهانی اول بود؛ و فروپاشی روسیه تزاری، یک سال قبل از آنکه جنگ رسماً به پایان برسد، تحولی بود که مستقیماً در ایران تأثیر و انعکاس داشت. با فروپاشی روسیه، یکی از دو کفتاری که به جان ایران افتاده بودند، از صحنه کنار رفت؛ و آن دیگری فرصت را مغتنم شمرد تا به یکباره ایران را فرو برد.
رسیدن خبر چیرگی بلشویک‌ها بر روسیه، یگان‌های پریشان ارتش روسیه در ایران را در هم ریخت و به فرمان ستاد جبهه قفقاز ارتش روسیه، یگان‌های از هم گسسته از پاییز سال ۱۹۱۷ میلادی راهی بازگشت به روسیه شدند. در سوم مارس سال ۱۹۱۸ میلادی/ ۱۳ اسفند سال ۱۲۹۶ خورشیدی پیمان برست لیتوفسک میان روسیه بلشویک و آلمان بسته شد. در میان آن چه دو سوی پیمان پذیرای آن شدند یکی نیز «تخلیه ایران از نیروهای روسیه و عثمانی و گرامیداشت استقلال سیاسی و اقتصادی و تمامیت ارضی ایران بود».
تهی شدن ایران از نیروهای روسیه و عثمانی، انگلیس را به چیرگی بر قفقاز برای پیشگیری از تازش عثمانی‌ها به آن پهنه برانگیخت. تازش نخستین نیروهای انگلیسی به سوی قفقاز از راه رشت و انزلی با ایستادگی نیروهای جنگل در گیلان روبرو شد، ولی انگلیس توانست میرزاکوچک‌خان را با آن چه در سر داشت هم‌اندیش سازد  و در پی آن نیروهای ژنرال دنسترویل در ژوئن سال ۱۹۱۸ میلادی/ خرداد ۱۲۹۷ خورشیدی از رشت گذشته و از راه انزلی به باکو تاختند.
برآیند تازش انگلیسی‌ها به باکو فرو افتادن حکومت شائومیان در باکو و بر سر کار آمدن دولت ضدکمونیستی «هیأت مدیره دریای کاسپی» در این شهر بود. حکومت زیر فرمان انگلیسی‌ها در باکو دیری نپایید؛ و در سپتامبر سال ۱۹۱۸ میلادی/ شهریور ۱۲۹۷ خورشیدی ژنرال نوری پاشا و نیروهایش در تازش به قفقاز بر باکو چیره شدند و حکومتی به نام « آذربایجان» در آن شهر برپا داشتند. گماشتگان عثمانی بر باکو تنها ۴۵ روز آن شهر را زیر فرمان داشتند و در ۳۰ اکتبر سال ۱۹۱۸ میلادی/ ۸ آبان ۱۲۹۷ خورشیدی پس از سر فرود آوردن عثمانی و دستینه نهادن بر پای پیمان پایان دادن به جنگ در مودروس، باکو و قفقاز را رها نموده و به عثمانی بازگشتند و نیروهای ژنرال تامسون انگلیسی دگرباره بر باکو چیره شدند.
انگلیسی‌ها پس از چیرگی بر باکو به تندی حکومت «مساواتیان» را بر سر کار آوردند و جمهوری‌های ارمنستان و گرجستان را ناوابسته به حکومت بلشویکی روسیه شناختند و یگان‌هایی از نیروهای خود را به فرماندهی ژنرال سر ویلفرد مالسون راهی ترکستان و آسیای میانه نمودند تا جای تهی مانده از نیروهای گریخته روسیه را پر کنند. انگلیس بر آن بود تا یک حلقه پدافندی بدانگونه که خود «کمربند بهداشتی» می‌نامیدش، پیرامون سرزمین‌های زیر فرمان دولت نوبنیاد بلشویک روسیه پدید آورد و برای توان بخشیدن به این اندیشه بود که بر آن شد تا ایران را همه سویه به زیر فرمان خود آورد و بر آن پایه در پاییز سال ۱۹۱۸ میلادی/ ۱۲۹۷ خورشیدی زنجیره‌ای از گفتگوها را با وثوق‌الدوله نخست‌وزیر ایران آغاز کرد.
روی کار آمدن کابینه وثوق‌الدوله، ناتوانی بی‌اندازه دربار قاجار، در هم ریزی توان روس‌ها در قفقاز و بی‌هماورد ماندن انگلیس در ایران و سرزمین‌های فراسوی مرزهای ایران همه و همه سبب شد انگلیس تلاش تند و ناایستایی را برای چیرگی همه سویه بر ایران و قفقاز و آسیای میانه و دریای مازندران آغاز کند. بر آن پایه نیروی دریایی کوچکی به فرماندهی دریادار نوریس انگلیسی در دریای مازندران پدید آمد.
عثمانی در اکتبر سال ۱۹۱۸ میلادی/ آبان ۱۲۹۷ خورشیدی و آلمان در ۱۱ نوامبر سال ۱۹۱۸ میلادی/ ۲۰ آبان ۱۲۹۷ خورشیدی شکست را پذیرفتند. جنگ پایان یافت. آلمان چشم به فردا دوخت و عثمانی خموش در گوشه‌ای نشست و روسیه سخت درگیر جنگ‌های درونی خود بود. انگلیس نمی‌خواست آن چه را که روزگار به او ارزانی داشته به آسانی از دست دهد. او توان رو به رشد ایالات متحده را می‌دید و نمی‌خواست آن چه را که گرد آورده دو دستی ارزانی او دارد. یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای انگلیس در آن سال‌ها ایران بود و انگلیس می‌دید همه چیز برای چیرگی همه سویه اش بر ایران جنگزده و هراسان آماده است. ایران و پیرامون آن در چنگ ارتش انگلیس بود. در شمال نیروی نورپرفورس به فرماندهی ژنرال تامسون؛ در جنوب نیروی پلیس جنوب به فرماندهی ژنرال سر پرسی سایکس؛ در خاور حلقه خاوری ایران به فرماندهی ژنرال ویلفورد مالسون؛ و در باختر نیروی زیر فرمان ژنرال دنسترویل؛ و در دریای مازندران نیروی دریادار نوریس آماده پا نهادن به ستیزه‌های نظامی بودند و همه آن‌ها زیر فرمان سرفرمانده ارتش انگلیس در میان دورود، ژنرال مارشال بودند.
جنگ پایان یافته بود؛ اما هنوز کابینه جنگ در انگلیس بر سر کار بود. لرد کرزن وزیر خارجه انگلیس، ایرانِ تهی از هماوردان کشورش را آماده افتادن به آغوش این پیر چپاولگر می‌دید. باور همگانی چیره بر کمیته خاوری کابینه انگلیس آن بود که «نیروهای انگلیس باید ایران را ترک کرده و آن کشور را به حال خود رها کنند تا به هر جهمنی می‌خواهد برود».  اما لرد کرزن به چیزی جز این می‌اندیشید و بر آن باور بود که چیرگی بر ایران، انگلیس را از هر آسیبی در این پاره از جهان پاس خواهد داشت. بر پایه تلاش او بود که کمیته خاوری کابینه انگلیس در ۳۰ دسامبر سال ۱۹۱۸ میلادی پذیرفت گفتگویی برای بسته شدن پیمانی تازه با ایران- بدانگونه که لرد کرزن می‌خواست- آغاز گردد.  آن کس که باید گفتگو را آغاز می‌کرد و پی می‌گرفت سرپرسی کاکس وزیرمختار انگلیس در تهران بود.
سر پرسی کاکس مرد توانمندی بود؛ اما بدانگونه که سر دنیس رایت می‌نویسد:
… یک انتخاب نامساعد بود. پیشینه کاکس در هند و خلیج فارس او را برای ایرانیان ناخوشایند ساخته بود … بنابراین احتمال داشت به جای تشویق موجب تحریف موافقتنامه بدفرجام ایران و انگلیس شود که کرزن طراح آن بود…
دکتر کاتوزیان می‌نویسد:
… دولت انگلیس برای حفظ منافع خود در ایران و در منطقه به شدت خواستار تثبیت اقتصاد سیاسی ایران بود و در پی انقلاب اکتبر در روسیه این خواست مبرم‌تر شد. دولتمردان ایران نیز به همان ‌اندازه نگران حفظ وحدت و عادی کردن اوضاع کشور بودند. با این همه آمیزه فقر ملی و آشوب سیاسی و تفرقه اجتماعی و تضادهای قبیله‌ای و قومی و آشفتگی و از هم گسیختگی اقتصادی که در پی انقلاب مشروطه و جنگ جهانی اول پدید آمده بود، دستیابی به این هدف را دشوار می‌کرد.
بر پایه پندار او دولتمردان ایران راه پاسداری از یکپارچگی ایران را گردن نهادن به اندیشه کرزن دانستند و به آن تن در دادند.
گفتگو بر سر پیمان تازه میان کاکس و گروهی سه نفره از سوی دولت ایران- وثوق‌الدوله نخست‌وزیر که به گفته کاتوزیان سیاستمداری هوشمند و توانا اما نامحبوب بود و دو وزیر کابینه‌اش نصرت‌الدوله فیروز وزیر عدلیه و صارم‌الدوله وزیر دارایی- در نهان آغاز شد. شاید بتوان گفت همزمان با آغاز گفتگوهای تهران گفتگوهای صلح پاریس برای آشکارسازی نتایج جنگ بزرگ نیز آغاز شد.
با آغاز به کار کنفرانس صلح پاریس، ایران نیز گروهی را برای شرکت در آن کنفرانس راهی پاریس نمود؛ ولی انگلیس بدان سبب که نمی‌خواست شرکت ایران به عنوان کشوری مستقل در کنفرانس صلح، جلوی برنامه‌هایش را- بر پایه پیمانی که بر سر آن مشغول گفتگو با دولتمردان ایران بود- بگیرد، مانع از شرکت گروه ایرانی در آن کنفرانس شد. بهانه انگلیس برای جلوگیری از شرکت ایران در آن کنفرانس اعلام بی‌طرفی از سوی ایران در جنگ بزرگ بود. اصلی که انگلیس خود آن را شکسته و به عنوان نخستین کشور حاضر در جنگ بی‌طرفی اعلام شده از سوی ایران را محترم نشمرده و به ایران تاخته بود.
هیأت نمایندگی ایران در بر دارنده ذکاء الملک فروغی، حسین علاء، نبیل‌الدوله کاشی، انتظام الملک، امان الله میرزا جهانبانی و به ریاست علی قلی‌خان مشاورالممالک انصاری وزیر خارجه ایران به امید بهره‌گیری از یاری‌های ایالات متحده آمریکا و به آهنگ یافتن راهی برای حضور رسمی در کنفرانس صلح پاریس در ژانویه سال ۱۹۱۹ میلادی/ دی ۱۲۹۷ خورشیدی وارد پاریس شد. وثوق‌الدوله عمدا مشاورالممالک را به پاریس فرستاده بود تا وی مدتی از تهران دور باشد و او بتواند با ایمن بودن از شر وی گفتگوی خود را با کاکس پی گیرد.  فرّخ می‌نویسد:
… وقتی مشاورالممالک را به این طریق دور کردند و مشاور در پشت در کنگره ورسای برای ایران سینه چاک می‌کرد، وثوق در تهران مشغول زدوبند با سفیر انگلیس بود تا قرارداد۱۹۱۹ را تنظیم نماید… .
در روزهایی که گفتگو برای فروش ایران در تهران پی گرفته می‌شد، هیأت نمایندگی ایران بیانیه‌ای در پاریس منتشر نمود و خواستار الغای پیمان سال ۱۹۰۷ روسیه و انگلیس، الغای کاپیتولاسیون، جبران خساراتی که ایران در جنگ بزرگ متحمل شده بود، آزادی عمل در مسایل اقتصادی، رهایی ایران از بندهای عهدنامه‌های اقتصادی تحمیل شده به ایران و بازپس گرداندن سرزمین‌هایی که روسیه و انگلیس در سده نوزدهم میلادی از ایران جدا کرده بودند به ایران شدند  و از شورای چهار نفره کنفرانس ورسای ـ ویلسون و لوید جرج و کلمانسو و اورلاندو- خواست ایران را در کنفرانس پذیرفته و شنوای خواست‌های ایران شوند. با همه تلاشی که هیأت ایرانی در پاریس انجام داد، مخالفت انگلیس با شرکت ایران در آن کنفرانس همه راه‌ها را بر روی شرکت ایران در کنفرانس صلح ورسای بست.
تهران روزهای سخت و پر هراس پس از جنگ را می‌گذراند. وثوق‌الدوله سرسپارانه همه کارهای خود را بر پایه خواست‌های انگلیس استوار کرده بود. وی بر پایه اندیشه‌ای که در سر داشت، براوین سفیر دولت بلشویکی روسیه را شش ماه در تهران سرگردان کرد و پی در پی از دولت بلشویکی روسیه خواستار بازپس‌خوانی وی شد و سرانجام براوین را به روسیه بازگرداند. با رفتن براوین دولت بلشویکی روسیه به تندی کولومیتسف را- که پیش‌تر دبیر کمیته انقلابی بندر انزلی و آشنا با اوضاع ایران بود و می‌توانست در توان بخشیدن به روابط ایران و روسیه بلشویکی نقشی بزرگ بازی کند- راهی ایران نمود، ولی وثوق‌الدوله استوارنامه او را نیز نپذیرفت و بنا بر انگیزه‌‌های او گروهی از افسران روسی ضد بلشویک ساکن تهران به محل زندگی کولومیتسف در تهران تاخته و او را از تهران و ایران فراری دادند. فرار کولومیتسف از تهران با آغاز رسمی گفتگوهای میان وثوق‌الدوله و سر پرسی کاکس همزمان شد.
درگیری‌های دولت بلشویکی روسیه در قفقاز چندگاهی تلاش روس‌ها را برای فرستادن سفیری دیگر به تهران باز ایستاند؛ ولی در ژوئیه سال ۱۹۱۹ میلادی/ تیر ۱۲۹۸ خورشیدی بار دیگر کولومیتسف با استوارنامه‌ای تازه و طرح پیمانی که بر پایه آن همه امتیازهایی که در دوران فرمانروایی تزارها از ایران گرفته بود، لغو؛ و همه وام‌هایی که ایران از روسیه گرفته بود به ایران بخشوده؛ و همه راه‌های شوسه و خط‌های آهن و تأسیسات بندری ایران که تحت تملک روس‌ها بود، به ایران واگذار می‌شد، به تهران آمد.  اما وثوق‌الدوله که به آخرین بخش گفتگوهای خود با کاکس رسیده و آماده بستن پیمان با انگلیس گشته بود حاضر به پذیرش کولومیتسف نشد و بنا بر انگیزه‌‌های نهانی او، قزاق‌های روسی ضدبلشویک، وی را در راه رسیدن به تهران در آشوراده  دستگیر نموده و در ساری تیرباران کردند.  برآیند آن چه روی داده بود خشم بی‌اندازه دولت بلشویکی روسیه و بریده شدن پیوندهای بسیار کم توانی بود که میان دولت ایران و دولت بلشویکی روسیه وجود داشت.
با بریده شدن پیوندهای میان دولت ایران و دولت بلشویکی روسیه، تنها یک مانع بر سر راه بسته شدن پیمان میان ایران و انگلیس مانده بود؛ بودن کسی چون علی قلی‌خان مشاورالممالک انصاری در راس وزارت امور خارجه. وثوق‌الدوله به انگیزش انگلیسی‌ها مشاور الممالک را از وزارت امور خارجه برکنار کرد و به عنوان سفیر راهی استانبول در ترکیه نمود و نصرت‌الدوله فیروز هم‌اندیش خود را بر جای او نشاند.
همه چیز آماده بود. در روز ۱۸ مرداد سال ۱۲۹۷ خورشیدی/ ۹ اوت سال ۱۹۱۹ میلادی/۷ ذی‌القعده سال ۱۳۳۷ قمری پیمان میان دولت‌های ایران و انگلیس به امضای وثوق‌الدوله و سر پرسی کاکس رسید. پیمان چنین بود:
نظر به روابط محکمه دوستی و مودت که از سابق بین دولتین ایران و انگلیس موجود بوده است، و نظر و اعتقاد کامل به این که مسلماً منافع مشترک و اساسی هر دو دولت در آتیه تحکیم و تثبیت این روابط را برای طرفین الزام می‌نماید و نظر به تهیه وسایل ترقی و سعادت ایران به حد اعلی، بین دولت ایران از یک طرف و وزیرمختار اعلی‌حضرت پادشاه انگلستان به نمایندگی از سوی دولت خود از طرف دیگر، مواد ذیل مقرر می‌شود:
دولت انگلستان با قطعیّت هر چه تمام‌تر تعهداتی را که مکرر در سابق برای احترام مطلق به استقلال و تمامیت ارضی ایران نموده است تکرار می‌نماید.
دولت انگلستان خدمات هر عده مستشار و متخصص را که برای لزوم استخدام آن‌ها در ادارات مختلف بین دولتین توافق حاصل گردد به خرج دولت ایران تهیه خواهد کرد. این مستشاران با کنترات اجیر و به آن‌ها اختیارات مناسب داده خواهد شد. کیفیت این اختیارات منوط به توافق بین دولت ایران و مستشارها خواهد بود.
دولت انگلستان به هزینه دولت ایران صاحب منصبان و ذخایر و مهمات سیستم جدید را که برای حفظ نظم در داخل و سرحدات در نظر دارد تهیه خواهد کرد. تعداد و مقدار و ضرورت حضور صاحب منصبان و ذخایر و مهمات مزبور به توسط کمیسیونی که از متخصصین ایرانی و انگلیسی تشکیل خواهد شد و احتیاجات دولت ایران را برای تشکیل نیروی نظامی مزبور تشخیص خواهد داد، تعیین خواهد گردید.
برای تهیه وجوه مالی لازم به جهت انجام اصلاحات مذکور در ماده ۲ و۳ این قرارداد دولت انگلیس وامی متناسب برای دولت ایران تهیه خواهد کرد. تضمین‌های لازم برای این وام با موافقت دولتین از عایدات گمرکات یا عایدات دیگر دولت ایران تعیین می‌شود و تا زمانی که مذاکرات مربوط به استقراض خاتمه نیافته، دولت انگلستان وجوه مالی لازم را برای اصلاحات مذکور به صورت مساعده به دولت ایران پرداخت خواهد کرد.
دولت انگلستان با تأیید کامل احتیاجات ضروری ایران برای ترقی و تعالی به وسایل حمل و نقل که موجب تأمین و توسعه تجارت و جلوگیری از قحطی در کشور می‌باشد، حاضر است تا اقدامات مشترکی با ایران برای تاسیس خطوط راه آهن و یا انواع دیگر وسیله نقلیه به عمل آورد و در این مورد با مراجعه به متخصصین و موافقت قبلی دولتین طرح‌هایی که سهل‌تر و مفیدتر باشند مورد توجه قرار گیرند.
دولتین موافقت می‌نمایند که نسبت به انتخاب کمیسیون مشترکی از متخصصین امر برای بررسی و تجدیدنظر در تعرفه‌های موجود گمرکی به جهت حفظ منافع کشور و ترقی و تعالی آن اقدام نمایند.
به پیوست پیمان، دولت انگلیس در نامه‌ای به وثوق‌الدوله موافقت خود را با سه مورد از خواست‌های چندگانه ایران اعلام داشته بود. آن سه مورد تجدید‌نظر در معاهدات موجود بین دولتین، دفاع از دعاوی ایران از دولت‌های متخاصم به علت صدمات مادی‌ای که در زمان جنگ متحمل شده بود و اصلاح خطوط مرزی‌ای که طرفین آن را عادلانه و موجه بدانند، بود. بر این پایه راه دستیابی ایران به خواسته‌هایی چون تفویض نیروی پلیس جنوب به ایران، راهیابی ایران به گفتگوهای کنفرانس صلح پاریس و خروج سربازان و افسران انگلیسی از ایران بسته شده بود.
ایران فروخته شده بود و آن هم بس ارزان. پیمان اوت ۱۹۱۹ میلادی نمایش همه سویه سیاست بزرگی‌جویانه کرزن بود. وی در روزی که پیمان به امضای وثوق‌الدوله رسید در نامه‌ای به کابینه جنگ انگلیس در پاسخ به پرسش آنان در زمینه این که چرا نباید ایران را به حال خود رها کرد نوشت:
موقعیت جغرافیایی و اهمیت و عظمت منابع ما در آن کشور و امنیت آینده امپراتوری شرقی ما [هندوستان] مانع از آن می‌شود و امکان نمی‌دهد که ما درباره آن چه که در ایران می‌گذرد بی‌تفاوت و بی‌علاقه باشیم. اگر قرار است ایران به حال خود رها شود باید بیم آن را داشته باشیم که بلشویک‌ها نفوذ خود را در شمال ایران گسترش دهند. بالاخره این که ما در جنوب ایران منابع عظیمی از نفت را در اختیار داریم که در خدمت نیروی دریایی بریتانیا است، که حافظ منافع ما در آن قسمت از دنیا می‌باشد.
هارولد نیکلسون این پیمان را پیمانی دوستانه نامید که سبب سرازیر شدن سرمایه‌های انگلیسی به سوی ایران خواهد شد و از اجرای طرح تازشگرانه روسیه بلشویک به ایران جلوگیری خواهد کرد. لرد سیدنهایم نماینده مجلس عوام انگلیس در پشتیبانی از این پیمان در مجلس گفت:
این قرارداد علیه دیکتاتورهایی که در روسیه زمام امور را در دست گرفته‌اند، بسته شده است.
پیمان بسته شد. از آنجا که انگلیس پیش‌تر اندیشیده بود که بسته شدن چنین پیمانی واکنش‌هایی در پی خواهد داشت و عاقدان آن ممکن است با خطرهایی روبرو گردند، بر آن بود تا به پشتیبانی از امضاکنندگان بر پای پیمان برخیزد و آنان را در برابر هر خطری بیمه نماید. در روز بسته شدن پیمان، سر پرسی کاکس در نامه‌ای به وثوق‌الدوله نوشت:
موجب بسی خوشوقتی است که به آگاهی حضرت اشرف برسانم که دولت اعلی‌حضرت پادشاه انگلستان مرا مجاز نموده است به آگاهی برسانم که بر پایه پیمانی که امروز ۹ اوت سال ۱۹۱۹ میان دولت اعلی‌حضرت پادشاه بریتانیای کبیر و دولت ایران بسته شده، دولت بریتانیای کبیر آماده است تا حسن خدمت و پشتیبانی خود را در اختیار حضرت اشرف گذاشته و در آینده چنانچه لازم باشد به حضرت اشرف پناهندگی سیاسی در امپراتوری بریتانیا اعطا نماید.
این نامه کاملاً محرمانه که به زبان فرانسه نوشته شده بود و در سه نسخه جداگانه برای وثوق‌الدوله، نصرت‌الدوله فیروز و صارم‌الدوله فرستاده شد، نشان‌دهنده سرسپردگی همه سویه آن سه تن به سیاست چیرگی‌جویانه انگلیس است و بی‌گمان این سرسپردگی بی‌اجر نمانده بود.
انگلیس برای بسته شدن پیمان اوت ۱۹۱۹ رشوه‌ای بزرگ پرداخت. جیمز بالفور- یکی از کسانی که در پی بسته شدن پیمان برای آماده ساختن زمینه اجرای آن به ایران آمده بود- می‌نویسد:
بر پایه ماده یک پیمان مقرر شده بود که در زمان حضور مشاور مالی انگلستان برای انجام وظایف خود در تهران دو میلیون پوند به دولت ایران پرداخت گردد و این دو میلیون پوند زیر‌نظر مشاور مالی انگلستان به مصرف دگرگونی‌های لازم برسد… در آخرین لحظات بستن پیمان سه وزیر ایرانی تأکید کردند که بر پایه گفتگوهای پیشین شرط امضای پیمان پرداخت یک صد و سی هزار پوند از آن وام به آن‌ها می‌باشد. با این خواسته موافقت شد و بلافاصله پس از امضای پیمان آن پول مستقیماً به آن سه وزیر پرداخت گشت و آن سه تأکید نمودند که با آن که این پول بخشی از وام دو میلیون پوندی انگلستان به ایران است و بر پایه پیمان انگلستان حق نظارت بر مصرف آن وام را دارد، نباید درباره چگونگی مصرف این یک صد و سی هزار پوند تحقیقی صورت گیرد و باید این امر کاملاً سرّی نگه داشته شود.
حسین مکی نوشته است:
بابت قرارداد ۱۹۱۹ یک صد و سی هزار پوند خرج کرده‌اند که از این مبلغ دویست هزار تومان به وثوق‌الدوله و صد هزار تومان به نصرت‌الدوله فیروز و صد هزار تومان به صارم‌الدوله وزیر مالیه وقت و مقداری هم بین مدیران جراید موافق و سایر اشخاص متنفذی که طرفدار قرارداد بودند تقسیم شد.
در میان پشتیبانان پیمان یکی نیز سیدضیاء‌الدین طباطبایی مدیر روزنامه رعد بود  که علاوه بر رشوه دریافتی جایزه‌ای چون عضویت در هیأت اعزامی به باکو برای به رسمیت شناختن دولت مساواتیان دریافت داشت.
سیدحسن تقی‌زاده پس از بیان ارقامی که مکی به آن‌ها اشاره نموده می‌نویسد:
اعلی‌حضرت رضا شاه که بر سر کار آمد گفت این حرامزاده‌ها از خارجه پول گرفته‌اند، باید پس بدهند. من وزیر مالیه بودم و مأمور شدم که این پول‌ها را پس بگیرم و گرفتم.
سروصدای پرداخت چنین رشوه‌ای در همان روزهای نخست پس از بسته شدن پیمان در جهان پیچید. روزنامه تایمز پس از چندی نوشت:
ما یک دولت انگلوفیل را که آفریده خودمان بود برانگیختیم که از مرزهای شمالی کشورش پشتیبانی خواهیم کرد و به یاری رشوه‌های پنهان به مبلغ یک صد و سی هزار پوند که از جیب مالیات‌دهندگان انگلیسی ربوده شده بود کوشیدیم تا پیمان انگلستان و ایران را به انجام برسانیم. مردم انگلستان درباره این پول که وزارت خارجه در سال ۱۹۱۹ در پی امضای این پیمان پرداخته خبر ندارند ولی مسلمانان از آن آگاهند.
علی‌اکبر دهخدا در هامش نسخه‌ای از کتاب زندگی سیاسی سلطان احمد شاه قاجار نوشته حسین مکی به خط خود نوشته است:
به شش نفر زین‌العابدین رهنما، سیدمحمد تدین، ملک‌الشعراء بهار، سیدضیاء‌الدین طباطبایی، یک تاجر سیاسی که بعدها وکیل دماوند شد و فعلاً نامش را فراموش کرده‌ام و گویا کسرایی باشد و علی دشتی مدیر روزنامه شفق از پول مزبور داده نشد. به آن‌ها در آن وقت که روسیه انقلابی در بلوکوس [= محاصره اقتصادی] بود و ایران هم صدور مال‌التجاره را قدغن کرده بود، اجازه صدور مقدار کثیری خواربار و کفش داده شد و آن‌ها هم اجازه نامه‌ها را در بازار تهران فروختند و هر کدام چند هزار تومان پولی به دست آوردند که تدین خانه شهری و تجریش را از آن پول خرید و ملک‌الشعرای بهار خانه شهری خرید.
وثوق‌الدوله ایران را به یک وام دو میلیون پوندی فروخت و یک صد و سی هزار پوند از آن وام را میان خود و دو یار میهن‌فروشش تقسیم کرد. شگفت این که دولت چاره‌ای نداشت جز آن که بهره هفت درصدی آن یک صد و سی هزار پوند را نیز بپردازد. تضمین بهره وام از درآمد گمرک بود.  کانلی می‌نویسد:
پیمان ۱۹۱۹ گامی بود بی‌میانجی که هدفش پدید آوردن زمینه‌ای پربهره برای کالاهای انگلیسی در ایران بود.
پیمان را وثوق‌الدوله بست و باجش را و نشان حمام را او از دولت انگلیس گرفت؛  اما احمدشاه- شاهی که بسیار کوشیده‌اند او را از بسیاری تهمت‌ها دور دارند و با پیمان ۱۹۱۹ مخالف نشانش دهند- بی‌گمان از آن چه وثوق‌الدوله بر پایش امضا نهاده بود پیش‌تر از آن که دیگران آگاه گردند، آگاه بود. با آن که مکی می‌نویسد:
پس از انتشار متن قرارداد و اعلامیه وثوق‌الدوله در جراید عده‌ای از درباریان و نزدیکان شاه به حضور او رفتند و مشاهده کردند که شاه در حالی که از شدت عصبانیت گونه‌هایش برافروخته و نهایت تغیّر و خشم در چهره‌اش پیداست گاهی به صفحه اول روزنامه و متن اصلی اعلامیه رسمی دولت خیره شده و پس از اندکی آن را ورق زده و به متن قرارداد نگاه کرده، مات می‌گردد … بالاخره شاه به یکی از عموهای خود رو کرده می‌گوید: هیچ فهمیده‌اید که وثوق‌الدوله بدبخت چه دسته گلی برای ما به آب داده است؟ او گفت: خیر قربان، مگر چه شده است؟ شاه با نهایت تشدد و تغیّر خاطر می‌گوید: دیگر چه می‌خواستید بشود؟ مگر نفهمیده‌اید که دولت قراردادی بسته است؟ بگیرید این اعلامیه دولت را بخوانید تا بفهمید.
ولی کرزن در یادداشت روز ۹ اوت ۱۹۱۹ خود، یعنی روز بسته شدن پیمان برای کابینه انگلیس می‌نویسد:
پادشاه ایران که در سرتاسر مذاکرات منتهی به این قرارداد با نظری بسیار مساعد شرکت داشته است، در همین آینده نزدیک از کشورمان دیدن خواهد کرد تا بدین وسیله حسن نیت خود را نسبت به اولیای این کشور علناً ابراز دارد.
و سر پرسی کاکس در تلگرامی به لرد کرزن به آگاهی او می‌رساند:
در بین اسنادی که فهرستشان را خدمتتان فرستاده‌ام فقط دو فقره از آن‌ها (قرارداد اصلی و نامه مربوط به خواسته‌های دولت ایران درباره تغییرات مرزی) انتشار یافته است. بقیه این اسناد، حتی توافقنامه مربوط به اعطای وام هنوز منتشر نشده است. متن دو سند بالا در روزنامه یکشنبه پایتخت برابر دهم اوت ۱۹۱۹ منتشر شد و من مخصوصاً تعمد داشتم که هر دوی آن‌ها با جلب رضایت قبلی شاه پیش از عزیمت ایشان به اروپا انتشار یابد، زیرا در غیر این صورت مخالفان حتماً شایع می‌کردند که چون شاه با قرارداد مخالف بوده، انتشار آن در غیاب معظم‌له صورت گرفته است.
ملک‌الشعرا در پشتیبانی از این پیمان می‌کوشد احمدشاه را مخالف پیمان وثوق‌الدوله جلوه دهد. وی می‌نویسد:
بعد از انتشار مواد قرارداد در جراید، تحریکات شدیدی بر ضد وثوق‌الدوله شد و جمعی از دموکرات‌های تشکیلی و آزادی‌خواهان شبنامه‌ها و مقالات شدیداللحنی بر ضد دولت منتشر ساختند و گفته شد که سلطان احمد شاه نیز با آن‌ها هم‌داستان است. معلوم شد شاه افراد ناراضی را به قصر خود طلبیده، آن‌ها را به مخالفت با دولت ترغیب می‌کند و نیز گفته شد که برای امضای قرارداد حق‌الزحمه می‌خواهد و صریح می‌گوید که شما پول گرفته‌اید و امضا کرده‌اید، من که پولی نگرفته‌ام چرا امضا کنم؟ این صحبت‌ها در میان خواص و نزدیکان دولت گفته می‌شد و آنچه شک نداریم اینست که شاه مردم را به مخالفت با وثوق‌الدوله ترغیب می‌کرده است.
این نیز نشانی بر آگاه بودن احمد شاه از جریان گفتگوهایی است که برآیندش آن پیمان شوم شد. بر پایه گفته او شاه نیز ‌خواهان رشوه‌ای برای تن در دادن به آن پیمان است. اما نه به صورت یک جا و نقدی بلکه به صورت مقرری ثابتی که هر ماهه به او پرداخت گردد. خواسته شاه را انگلیسی‌ها نمی‌پذیرند؛ چه آن که در همان روز بسته شدن پیمان کاکس در نامه‌ای به وثوق‌الدوله می‌نویسد:
عطف به قراردادی که امروز میان دولتین ایران و انگلستان امضا شد افتخار دارم نتیجه مکاتباتی را که با حکومت متبوع خود درباره شخص اعلی‌حضرت سلطان احمد شاه انجام داده‌ام به استحضار برسانم. کابینه انگلستان چنین نظر داده است که جلب موافقت پارلمان بریتانیا با آن قسمت از درخواست اعلی‌حضرت که یک مقرری ثابت مادام‌العمر به ایشان پرداخت گردد عملاً غیرممکن است. اما در مقابل دولت متبوع من حاضر است پرداخت حقوق فعلی اعلی‌حضرت را کماکان ادامه دهد، مشروط بر آن که معظم‌له از صمیم قلب پشتیبان کابینه عالی جناب باشند و آن را بر سر کار نگه دارند.
صرف‌نظر از اطمینان‌هایی که تاکنون داده شده است اجازه می‌خواهم این نکته را نیز شخصا اضافه کنم که اعلی‌حضرت می‌توانند امیدوار باشند که پس از سر و سامان پیدا کردن وضع مالی ایران بر اساس قرارداد تازه، شخص مقام سلطنت و کارکنان دربار ایشان بی‌گمان از این افزایش درآمد داخلی سهم شایان و قابل توجهی خواهند برد.
و به جای پذیرش خواسته شاه تنها به دادن تضمین به شاه بسنده می‌کند و در نامه‌ای به آگاهی او می‌رساند:
عطف به پیمانی که امروز ۹ اوت ۱۹۱۹ میان ایران و بریتانیا بسته شد، از سوی حکومت متبوع خود اجازه دارم به آگاهی جناب عالی برسانم که اعلی‌حضرت احمد شاه قاجار و جانشینان ایشان تا زمانی که بر پایه سیاست و صوابدید ما در ایران عمل کند از پشتیبانی دوستانه دولت بریتانیا بهره‌مند خواهند شد.
احمد شاه از آن چه بر سر ایران می‌آمد آگاه بود و راهی برای سودبری خود می‌جست. سه روز پس از بسته شدن پیمان، احمدشاه راهی اروپا شد تا به انگلیس برود و آن چه را که در جستجوی آن بود در آن دیار به دست آورد. شاه راهی اروپا شد و مردم هراس‌آلود چشم به فردا دوختند. مردم به هدف انگلیس از بستن چنین پیمانی با بدگمانی می‌نگریستند و در این اندیشه بودند که با چیرگی انگلیس بر امور مالی و ارتش ایران سرنوشت غم‌انگیز مصر در انتظار ایران می‌باشد. انگلیس کوشیده بود خواسته خود یعنی چیرگی بر ایران را با گرامی داشتن استقلال و تمامیت ارضی ایران در مقدمه پیمان پنهان کند؛ ولی مردم چنین گرامیداشت ناراستی را پیش‌تر در متن پیمان ۱۹۰۷ که میان روسیه و انگلیس بر سر ایران بسته شده بود، دیده و دریافته بودند انگلیس در جستجوی راهی برای چیرگی همه سویه بر ایران اما در قالبی تازه است. واکنش مردم در برابر پیمان ۱۹۱۹ خروش بود.
کالدول وزیرمختار ایالات متحده در تهران، در گزارش ۲۸ اوت ۱۹۱۹ خود به وزارت خارجه کشورش می‌نویسد:
احساسات همگانی که برای رویارویی با پیمان برانگیخته شده همچنان بدون هرگونه دگرگونی بر جای مانده است. دیروز عصر شماری از نمایندگان مجلس و وزیران پیشین و تنی چند از ایرانی‌ها ضمن دیدار با نخست‌وزیر مخالفت و اعتراض خود نسبت به پیمان را به آگاهی او رساندند. تظاهرات خشم‌آلودی از سوی گروه‌های گوناگون مردم انجام گرفته و در برخی از مراکز استان‌ها نیز بازارها به اعتراض تعطیل گشته است … بسیاری از ایرانی‌ها بر این باورند که پذیرش پیمان به منزله پایان دادن به استقلال ایران خواهد بود.
وثوق‌الدوله به تندی دریافت که واکنش مردم تندتر از آن است که وی پیش‌تر به آن اندیشیده بود. او می‌دید ماه محرم در راه است و خموش داشتن مردم برانگیخته شده در آن ماه آسان نیست مگر آن که پیش‌تر از فرارسیدن آن ماه مردم بپذیرند که انگیزه‌‌های مخالفان پیمان بی‌پایه است و بر پایه پنداری خوش پیمان بسته شده و شانس بزرگی برای ایران و ایرانی به شمار می‌رود. به درخواست او سر پرسی کاکس در ۲۸ ذی‌الحجه سال ۱۳۳۸ قمری/ ۹ سپتامبر ۱۹۱۹ میلادی نامه‌ای برای چاپ در روزنامه‌های تهران نوشت. کاکس در آن نامه چنین نوشته بود:
نظر به این که معدودی از اهالی ایران که همواره مناسبات بین دولتین ایران و انگلستان را تیره و مکدر خواسته و از راه جهالت و قدرناشناسی موجبات زحمات و اشکالات برای مملکت خود را فراهم نموده‌اند، در این اوقات نیز با سوءتدبیر و تفهیم عمدیِ قرارداد جدیدی که مابین دولتین منعقد گشته است، خواسته‌اند تولید نگرانی در اذهان مردم نمایند هرچند جناب اشرف در بیانیه خود که به عامه مردم ابلاغ گردید حقایق مقاصد دولتین از قرارداد جدید را به اطلاع مردم رسانده‌اند، این جانب نیز مناسب دانستم خاطر جناب اشرف را بار دیگر مستحضر و مطمئن سازم که غرض اصلی از قراردادی که دولتین انعقاد آن را لازم دانسته‌اند، استقلال کامل دولت ایران و تهیه وسایل توانایی و اقتدار آن دولت برای حفظ و برقراری نظم و امنیت در داخل و جهت رفع مخاطرات مرزی و بالاخره در جهت تهیه وسایل ترقی و تکامل مملکت ایران بوده است.
دولت بریتانیای کبیر به هیچ وجه نخواسته است تا به موجب این قرارداد استقلال دولت ایران و اختیارات آن را محدود نماید، بلکه خواسته است تا این کشور کهنسال که به واسطه اختلافات و ضعف داخلی در مخاطره قرار داشت به حفظ استقلال خود قادر باشد و نظر به موقعیت مهم ایران منافع مشترک دولتین در نتیجه این قرارداد بهتر محفوظ و مرعی گردد. اشخاصی که تعبیراتی غیر از این می‌نمایند برخلاف نفس قرارداد و روح آن صرفا تاویلات غرض‌آلود می‌کنند.
این جانب یک بار دیگر خاطر آن جناب اشرف را از مقاصد اولیای دولت انگلستان در عقد این قرارداد مطمئن می‌سازم، تا آن جناب اشرف نیز دلایل محکم‌تری برای رفع سوء تعبیرات معدودی دشمنان مغرض داشته باشد و هم چنین خاطر آن جناب اشرف را اطمینان می‌دهم که اجرای مواد قرارداد مطابق و موافق اصولی خواهد بود که به هیچ وجه با استقلال و حاکمیت ایران مغایرت نداشته باشد. در این موقع احترامات فائقه را تجدید می‌نمایم.
پ.ز. کاکس
در پی چاپ نامه کاکس در روزنامه‌های تهران، وثوق‌الدوله در ۹ سپتامبر ۱۹۱۹ اعلام حکومت نظامی نمود و اعلامیه‌ای صادر کرد که در آن ضمن تشریح اوضاع کشور نوشت یک ماه از بستن پیمان می‌گذرد و همه فرصت کافی را برای بیان نظرهای خود درباره آن پیمان داشته‌اند و با نگاهی به واکنش‌های پدیدآمده می‌توان دریافت که بیشتر مردم پذیرای آنند و تنها شمار اندکی از ناخرسندان و دشمنان نخست‌وزیرند که مغرضانه و نه از روی پنداری راستین با پیمان مخالفت می‌کنند و مردم را برای رویارویی با آن برمی‌انگیزانند. از آن روست که برای پشتیبانی از مصالح عالیه کشور بر آن گشته‌ام تا کردارهای مغرضانه این گروه ناخرسند و بدبین را سرکوب نمایم.
در شامگاه ۹ سپتامبر دستگیری مخالفان آغاز شد و شماری از سیاستمداران و مردان سرشناس مخالف با پیمان دستگیر و زندانی گشتند. کاکس در گزارش روز ۱۰ سپتامبر خود به لرد کرزن می‌نویسد:
پنج نفر از توطئه‌کنندگان غیرروحانی دستگیر شدند و به کاشان تبعید گشتند و پانزده نفر از اشخاص دیگر به وسیله پلیس دستگیر و بازداشت شده‌اند. تأثیر و نتیجه این کار دولت بسیار خوب و مفید بوده است و افکار عمومی و مطبوعات هم آن را با آرامش مورد تأیید قرار داده‌اند. هیچ یک از مجتهدان و روحانیون در این واقعه گرفتار نشده‌اند ولی به آن‌ها اخطار شده است که چنان چه بعد از این در سیاست دخالت کنند با آن‌ها به همین نحو رفتار خواهد شد.
وثوق‌الدوله بر آن گمان بود که دستگیری و زندانی نمودن و تبعید مخالفان ایستادگی‌ها را خواهد شکست و بر همان پایه دستور جلوگیری از همه فعالیت‌های مذهبی را در محرم آن سال داد. ولی آن نشد که او می‌اندیشید. کاکس در ۲۲ سپتامبر ۱۹۱۹ از برپا گشتن یک گردهمایی بزرگ در خراسان یاد می‌کند و می‌نویسد شرکت‌کنندگان در آن گردهمایی به سختی با پیمان درافتاده‌اند و از مردم خواسته‌اند تا هم پیمان با بلشویک‌ها و با یاری جستن از آن‌ها انگلیسی‌ها را از ایران برانند.  او در گزارشش در کنار تلاش برای کوچک و ناچیز جلوه دادن ایستادگی‌های مردم ناچار به بیان این حقیقت شده است که آثار و نشانه‌های ناخرسندی به شکل‌ها و اندازه‌های گوناگون از سوی مردمی که به گروه‌های زیر وابسته‌اند، ابراز می‌گردد:
– عناصر تندرویی که در راس آن‌ها سیدحسن مدرس و امام جمعه خویی قرار دارند

– دشمنان و رقبای سیاسی نخست‌وزیر و تنی چند از سیاستمداران که در ماه‌های پسین بی‌کار شده‌اند
– افسران ارتش قزاق چه ایرانی و چه روس
– سفارتخانه‌های فرانسه وایالات متحده و روسیه بلشویکی در تهران
گزارش کنسول ایالات متحده در تبریز در ۲۴ سپتامبر بیانگر مخالفت مردم آن شهر با این پیمان است. وی گزارش می‌کند انتشار متن پیمان با ناخرسندی فراوان مردم از هر قشر و طبقه‌ای به ویژه روشنفکرانی که آن را پیش‌درآمد چیرگی همه‌سویه یک کشور خارجی بر سرنوشت ایران می‌دانند روبرو گشته است.
در همان روز کالدول وزیرمختار ایالات متحده در تهران در گزارشی از برانگیخته شدن احساسات همگانی در برابر پیمان و افزایش مخالفت‌ها سخن می‌گوید و می‌نویسد:
مردم از ترس زندانی شدن و تبعید نمی‌توانند دست به تظاهرات علنی بزنند و شمار فراوانی از ایرانیان ناخرسند از سفارتخانه‌های ایالات متحده و فرانسه تقاضای پناهندگی کرده‌اند.
آن روز‌ها احمدشاه در اروپا بود ولی هنوز به انگلیس نرسیده بود. نصرت‌الدوله فیروز در ۱۴ سپتامبر وارد لندن شد و روز بعد در ضیافتی پرشکوه که به افتخار او در هتل کارلتون برپا شده بود حاضر شد. در آن ضیافت لرد کرزن گفت:
این پیمان چیز تازه‌ای نیست و ما نمی‌خواهیم که ایران تنها کشوری برای پاسداری از هند باشد و خواهانیم که ایران شالوده صلح دنیا باشد و گمانی نیست جز آن که ما استقلال این کشور را گرامی خواهیم داشت.
نصرت‌الدوله هم گفت:
حسن‌نیت و درک حقایق توسط هر دو دولت به آن‌ها اجازه درک این حقیقت را داد که مناسبات دوستانه بین دو کشور باید بر پایه احترام متقابل به هر کدام از دو کشور باشد. این نتیجه شایان توجه هر دو طرف ما را به سوی انعقاد قرارداد ۹ اوت هدایت کرد، قراردادی که باعث برخورداری ایران از استقلال سیاسی و اقتصادی خواهد شد.
احمدشاه در ۳۱ اکتبر سال ۱۹۱۹ به لندن رسید. در ضیافت کاخ باکینگهام که جورج پنجم شاه انگلیس برایش برپا داشته بود سخنی از پیمان ۹ اوت ۱۹۱۹ به میان نیامد، اما در ضیافت کارلتون هاوس احمدشاه در پاسخ به سخنان کرزن گفت:
بسیار خوشحالم که از این موقعیت سود جسته و به آگاهی شما برسانم که تا چه اندازه از پیمانی که اخیراً میان دولت‌های ایران و بریتانیای کبیر بسته شده راضی و شادمانم. پیمانی که در آینده سبب پر توانی بیشتر روابط دو کشور خواهد گشت.
و تایمز در گزارش آن ضیافت نوشت:
بی‌گمان پذیرایی از یک شاه بسیار خوب است، اما اگر ما درصدد به دست آوردن اعتماد مردمی هستیم که محمدعلی شاه را از تخت سلطنت فرو افکندند و امروز نگران کارهای پسر جوانش احمد شاه هستند به چیزهایی بیش از یک سوپ خرچنگ نیاز داریم.
شاه نیز پذیرای این پیمان شد و اگر بعد از آن روی گرداند به خاطر ایستادگی مردم در برابر آن بود. نه فشار وثوق‌الدوله کارساز شد و نه پشتیبانی شاه از او.
انتشار خبر پیمان ۱۹۱۹ موجی از مخالفت را میان روحانیون برانگیخت. مرحوم سیدحسن مدرس در مخالفت با آن پیمان در سخنانی در مجلس شورای ملی گفت:
بنده خیال می‌کنم همه متن قرارداد را مطالعه کرده باشند. چون من اهل سیاست نبودم ابتدا آن را نخواندم، هرچند که یکی از مخالفان بودم. هر چه از من پرسیدند که این قرارداد کجایش بد است؟ گفتم من سر درنمی‌آورم. من سیاسی نیستم، آخوندم. فقط چیزی که می‌فهمم این است که بد است. بد‌تر از همه آن ماده اولش است که می‌گوید استقلال ایران را به رسمیت می‌شناسیم (خنده نمایندگان) این مثل این است که یکی به من بگوید من سیادت تو را می‌شناسم.
مقارن ورود هیأت‌های انگلیسی برای سامان‌دهی به اجرای پیمان، سیدحسن مدرس و شیخ حسین لنکرانی به سخنرانی علیه پیمان مزبور پرداختند و مردم را به رویارویی با این پیمان برانگیختند. حاج آقا جمال اصفهانی از مجتهدین محافظه‌کار و بنام تهران نیز که به طور معمول در سیاست مداخله نمی‌کرد به مخالفت با این قرارداد برخاست. احمدعلی سپهر یکی از شاهدان این رویدادها در خاطرات خود می‌نویسد:
میزبان محترم [شیخ حسین لنکرانی] اظهار داشت من مصمم هستم امشب ملاقاتی با دو مجتهد بزرگ بنمایم. از حاج امام جمعه خوئی استدعا کنم دستور دهند مسجد ترک‌ها برای ایراد وعظ و خطابه در اختیار آزادیخواهان قرار گیرد و از آقا سیدحسن مدرس تمنا کنم هم رابطه شخصی خود را با وثوق‌الدوله قطع کند و هم پیشوایی نهضت مخالفین قرارداد را بپذیرد …
مخالفان پیمان حتی حزبی علیه تشکیلات وثوق‌الدوله و افرادی که مانند او با گرفتن رشوه به دفاع از پیمان می‌پرداختند، تشکیل دادند. حسن اعظام‌الوزاره قدسی یکی دیگر از شاهدان در این باره می‌گوید:
با تلاش‌ها و کوشش‌های علما و آقا سیدموسی مجتهد حزبی به نام جامعه ملیون اسلامی تشکیل گردید و پس از تنظیم مرامنامه و نظام نامه‌ای کاغذهایی به نام جمعیت و حزب جامعه ملیون اسلامی طبع نموده و مُهری نیز حاضر شد و حزب شروع به پخش اعلامیه و اطلاعیه شبنامه کرد و از اشخاص برجسته معروف چون آقا میرزا رضا‌خان نائینی، حاج شیخ حسین یزدی، حاج شیخ زین‌العابدین شاه حسینی، مستشار‌الدوله، ادیب‌السلطنه، آقا سیف‌اله‌خان نواب و سیدحسن مدرس و … برای عضویت در حزب دعوت گردید. همچنین این جمعیت بیانیه‌ای علیه قرارداد انتشار داد و مقدمات مراجعت احمد شاه به ایران را فراهم کرد.
روزنامه‌ها هم آوا با مردم به مخالفت با پیمان برخاستند و تنها روزنامه رعد که سیدضیاء‌الدین آن را منتشر می‌کرد به پشتیبانی از پیمان برخاست و گاهی روزنامه ایران که ملک‌الشعراء بهار آن را منتشر می‌نمود و به نوشته یحیی دولت‌آبادی با کمک خرجی‌ای که از دولت می‌گرفت کارش می‌گشت،  مقاله‌هایی به پشتیبانی از پیمان در خود داشت. در برابر کسانی هم بودند که از همان آغاز به مخالفت با پیمان در روزنامه‌ها برخاستند که نام‌آورترین‌شان عشقی و فرخی بودند.
عشقی در کنار مقاله‌های تند و بی‌پروایش شعرهایی نیز سرود و از آن میان:

دست و پای گله با دست شبانان بسته‌اند
گرگ‌های آنگلو ساکسون بر آن بنشسته‌اند
ای وثوق‌الدوله ایران ملک بابایت نبـود
مزد کار دختر هر روزه یـک جایت نبـود خوانی اندر ملک ما از خون خلق آرسته‌اند
هیأتی هم بهرشان خوان گسترانی می‌کنند
اجرت‌المثل متاع بچگی‌هایت نبـود
تا که بفروشی به هر کو زر فشـانی می‌کند
یا:
وای از این مهمان که پا در خانه ننهاده هنوز    پای صاحب‌خانه را از خانه بیرون می‌کند
داستان موش و گربه‌ست عهد ما و انگلیـس
شیر هم باشیم گـر ما، روبـه دهــر است او
هیچ مــی‌دانی حـریف مـا چه دارد در نظر
انگلیس آخر دلش بهـر من و تو ســوخته؟
آن‌که در آفریک بر ریگ بیابان چشم داشت مـوش را گر گـربه گیرد رها چون می‌کند؟
شیر را روباه معـروف است مغبـون می‌کند
اینهمه خرج گزافـی را که اکنـون می‌کند؟
آن‌‌که بهر یک وجب خاک این‌قدر خون می‌کند
چشـم‌پوشی از دیار گنـج قـارون می‌کند؟

عشقی در مقاله‌ای می‌نویسد:
این معاهده در ذهن بنده جز یک معامله فروش ایران به انگلستان چیز دیگری تلقی نشده، این بود که از بدو اطلاع از این مسئله شب و روز هرگاه که راه می‌روم فرض می‌کنم روی خاکی راه می‌روم که تا دیروز مال من بود و حالا مال دیگری است… این بود که شب و روز این اندیشه مرا راحت نگذارده و هر ساعتی یک نفرینی به نظم یا نثر به مرتکب این معامله می‌کنم… .
فرخی قصیده‌ای بلند در زندان سرود که پاره‌ای از آن چنین است:
داد که دستور دیو خوی ز بیداد
داد قراری که بی‌قراری ملت
کاش یکی بردی این پیام به دستور
چشم بدت دور، وه چه خوب نمودی
در مائه بیستم که زنگی آفریک
خواجه ما دست بسته، پای شکسته
کشور جم را به باد بی‌هنری داد
زان به فلک می‌رسد ز ولوله و داد
کای ز قرار تو داد و ز عهد تو فریاد
خانه ما را خراب و خانه‌ات آباد
گشته ز زنجیر و بند بندگی آزاد
یکسره ما را به قتلگاه فرستاد

چندگونگی برخورد اهل قلم ایران در میان مردان عرصه قلم انگلیس نیز دیده شد. روزنامه‌های انگلیس با توجه به این که وابسته به کدام حزب و گروه و یا جناح فکری و سیاسی بودند، برخوردهایی گوناگون و گاه متضاد با این پیمان نمودند. بیشتر روزنامه‌های وابسته به محافظه کاران از پیمان ۹ اوت ۱۹۱۹ پشتیبانی کرده و تأکید داشتند به سبب وجود منافع فراوان در ایران برای انگلیس، پشتیبانی انگلیس از استقلال و حاکمیت ایران ضروری است. در برابر مطبوعات لیبرال به انتقاد و ابراز ناخرسندی از سیاست انگلیس پرداختند.
روزنامه تایمز بر آن باور بود که این پیمان وسیله‌ای است برای توان بخشیدن به موقعیت کشور ایران به عنوان محوری در کشورهای خاورمیانه و نوشت اگر بخواهیم امنیت را در خاورمیانه پاس داریم این بهترین گامی است که برداشته شده است.
روزنامه اسپکتیتور در کنار پشتیبانی از بایستگی بستن چنین پیمانی نوشت:
پیمان ایران و انگلیس دولت بریتانیا را توانا می‌سازد تا جلوی دست‌اندازی روس‌ها به ایران را بگیرد… ما از این که می‌بینیم روزنامه‌های فرانسه حملات سختی به این پیمان می‌کنند بسیار متاسفیم هر چند که شاید این حملات به علت عدم درک درست از مفهوم و آن چه که در این پیمان است، باشد…
در سر مقاله روزنامه نیو استیتمن نوشته شد:
پیمان ایران و انگلیس برخلاف ظاهرش که مشکوک به نظر می‌رسد، واقعاً برای اختناق ایران نیست. این پیمان بی‌گمان سبب فراوانی نفوذ ما در ایران خواهد شد و به وسیله این پیمان کمک‌هایی که ایران به آن نیاز دارد در اختیار آن کشور قرار خواهد گرفت و سبب خواهد شد که ما قادر به اجرا و انجام شرافتمندانه تعهدات خود در ایران شویم. بنابراین موردی برای ترس ایرانی‌ها وجود ندارد.
سردبیر روزنامه اوت لوک در یکی از مقالات خود نوشت:
پیمان تازه ایران و انگلیس مورد استقبال همه کسانی قرار خواهد گرفت که قلبا به منافع ایران و انگلیس علاقه‌مند هستند. این قرارداد در حد خود عبارت است از نظم و ترتیبی ساده و روشن و حساس و به طور خلاصه عبارت است از اعمال و اجرای سیاستی بجا و صحیح و درست.
نشریه فورنایتلی ریویو پس از بررسی تاریخچه روابط ایران و انگلیس به این پیمان پرداخته و نوشته:
ما به خوبی می‌فهمیم که به عنوان وظیفه باید به همسایه خود کمک‌های لازم را که موجب نجات او می‌شود بنماییم. بی‌گمان این پیمان در یک جو اعتماد رویارو تهیه گشته و بسته شده است و موجب نجات ایران خواهد شد.
دیلی تلگراف روزنامه ناشر افکار چپ میانه هدف انگلیس از بستن آن پیمان را رهایی و نجات ایران از برزخ هرج و مرج  دانست. نشریه نیر ایست ناشر افکار بازرگانان و سرمایه‌داران انگلیسی در خاورزمین بستن چنین پیمانی را به دولت‌های ایران و انگلیس شادباش گفت و آن را سرآغاز دلچسبی برای سیاست تازه پس از جنگ انگلیس در ایران دانست.
در برابر روزنامه‌های پشتیبان سیاست انگلیس و پیمان بسته شده، برخی از روزنامه‌ها نیز به رویارویی با آن برخاستند. روزنامه منچستر گاردین-  روزنامه لیبرال متمایل به چپ میانه- نوشت:
اگر چنین پیمانی را کشور دیگری با ایران بسته بود بی‌گمان عنوان تحت‌الحمایگی به خود می‌گرفت و اجرا و اعمال نوعی قیمومیت قلمداد می‌گشت.
دیلی نیوز روزنامه لیبرال با کنایه نوشت تا زمانی که این پیمان استقلال ایران را بدانگونه که در آن آمده است تضمین کند، دست ایران برای هیچ اقدامی باز نیست  و لیورپول پُست سرّی بودن جریان گفتگوهای منجر به پیمان و نحوه بسته شدن آن را ناخوشایند دانست.
این پیمان تنها ایران را نیازرده بود. چه بسیار بودند کسانی که در گوشه و کنار جهان هر یک به سببی به پرخاش به آن پرداختند. اما در میان همه فرانسوی‌ها و آمریکایی‌ها و روس‌ها هر یک به دلیل ویژه‌ای با آن در افتادند.
تندترین واکنش خارجی از سوی فرانسوی‌ها به نمایش در آمد. آغازگر واکنش فرانسه در ایران موسیو بوبن وزیرمختار فرانسه در ایران بود. ناخرسندی فرانسوی‌ها از کرده انگلیسی‌ها بیشتر ریشه در درگیری آن‌ها در سوریه داشت. آنان تلاش و پیروزی انگلیس در بستن پیمان را کوششی در راه گسترش جویی می‌دیدند و دریافته بودند  چیرگی انگلیس بر ایران که گستره‌ای سه برابر خاک فرانسه داشت و ثروتی بی‌اندازه در آن یافته می‌شد، گونه‌ای نابرابریِ توان میان اَبَرتوانمندان [= ابرقدرت‌ها] بزرگ جهانی پدید می‌آورد. دولتمردان فرانسه برآیند بسته شدن پیمان را تحت الحمایه شدن ایران برآورد کردند و کوشیدند تا انتقام تلاش انگلیس در راه مرزمند [= محدود] کردن حضور فرانسه در سوریه را با رویارویی در برابر تلاش انگلیس برای فروبردن ایران بگیرند. کرزن در نامه‌ای به لیندسی کاردار سفارت انگلیس در تهران می‌نویسد:
بر پایه آگاهی‌های به دست آمده وزیرمختار فرانسه در تهران بیشترین تلاش خود را انجام می‌دهد تا پیمان را ناهنجار و زشت جلوه دهد… از این رو دور نیست که بکوشد تا همکار آمریکایی خود را نیز برانگیخته و با خود همدست کند و به یاری او در راه بی‌اعتبار کردن پیمان تلاش نماید.
پی‌گیری تلاش برای رویارویی با پیمان ۹ اوت از سوی بوبن، سرانجام کرزن را به واکنش واداشت و وی گلایه نامه تندی به سفارت فرانسه در لندن فرستاد و از دولت فرانسه خواست تا جلوی کارهای دشمنانه بوبن در تهران را بگیرد. پاسخ سفارت فرانسه به گلایه نامه کرزن آن بود که میان کرده‌های بوبن و سیاست خارجی فرانسه هماهنگی وجود ندارد و بی‌گمان این موضوع از سوی دولت فرانسه به بوبن اطلاع داده خواهد شد.
کرزن می‌دانست برخلاف بیانیه سفارت فرانسه در لندن، دولت فرانسه پشتیبان کردار بوبن در تهران است و بر آن پایه در نامه‌ای به کاکس نوشت:
برداشت من این است که دولت فرانسه بدانگونه که وانمود می‌کند از کارهای بوبن در تهران بی‌خبر نیست.
او راست می‌گفت؛ چه این که آلبر توماس وزیر تسلیحات فرانسه در ۲۹ اوت سال ۱۹۱۹ در پارلمان فرانسه گفت:
اگر ما در برابر اشتباهات آن‌ها که پیش چشمانمان انجام می‌گیرد خموشی پیشه کنیم و هشدار ندهیم و اعتراض نکنیم و از دوستانمان نخواهیم که وظایفشان را برای برقراری صلح در جهان انجام دهند، آنگاه جهانیان حق خواهند داشت که ما را در اشتباه آن‌ها شریک و مسئول بدانند.
شگفت این که این گفته کسی است که به دوستی با انگلیس در میان سیاستمداران فرانسوی شهره بود. وی گفت:
ایمان دارم و به راستی بر این باورم در این دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم، بریتانیای کبیر با آن سنت‌های ژرف و ریشه دارش توانی است بزرگ برای آزاد ساختن ملت‌های پس مانده به سبب ناداری و نادانیشان. لذا نمی‌توانم در برابر کاری که جزییات آن به تازگی فاش شده و به گوش ما رسیده است- منظورم پیمانی است که بریتانیای کبیر با ایران بسته- خموش بمانم. زیباترین و راستین‌ترین دلیلی که انگلستان برای ابراز حسن نیت و بی‌غرضی خود می‌توانست به جهان ارائه کند دادن استقلال به این گونه ملت‌های تحت الحمایه بود نه بستن قراردادی از این نوع که اخیراً با حکومت ایران امضا کرده است. انگلیس با این کار می‌خواهد مرزهای امپراتوری خود را بیش از پیش گسترش دهد و به این شکل دوستان خود را به شک اندازد که این سرزمین گسترده زیر چیرگی انگلیس را در آینده چه بنامند، امپراتوری گسترش‌جویان یا امپراتوری آزاد‌کنندگان؟
تندروی سیاستمداران فرانسوی، انگلیس را به فشار آوردن به ایران برای محدود ساختن میزان فعالیت فرانسوی‌ها به ویژه بوبن در تهران برانگیخت و بر پایه فشار آن‌ها بود که وثوق‌الدوله به صمدخان ممتازالسلطنه وزیرمختار ایران در پاریس دستور داد گلایه نامه‌ای تنظیم کند و آن را به وزارت خارجه فرانسه بفرستد.
وزارت خارجه فرانسه گلایه نامه دولت ایران را برای بوبن فرستاد و بوبن در واکنش به آن وثوق‌الدوله را بازخواست کرد. پاسخ وثوق‌الدوله اعلام بی‌اطلاعی از آن نامه و مقصر دانستن ممتازالسلطنه در تنظیم آن نامه بدانگونه بود. بوبن پذیرای خموشی نبود و با پشتیبانی او وابسته نظامی سفارت به برانگیختن افسران ژاندارمری برای رویارویی با پیمان پرداخت.
سفارت فرانسه حافظ منافع شهروندان سوئدی در ایران بود و به بهانه پشتیبانی از سرنوشت افسران سوئدی ژاندارمری خود را برای این اقدامات محق می‌دانست. موسیو مالزاک کنسولیار فرانسه در تهران به قاضی عسکر ژاندارمری گفت اگر ژاندارم‌ها از پذیرش پیمان سر باز زنند از پشتیبانی سفارتخانه‌های فرانسه و ایالات متحده برخوردار خواهند شد.
هم زمان با اقدامات سفارت فرانسه در تهران روزنامه‌های فرانسه نیز به بررسی پیمان مزبور و مخالفت با آن برخاستند. لحن روزنامه‌های فرانسه در برابر سیاست انگلیس در ایران لحن متعارف سیاست و روابط بین‌الملل نبود و نمی‌توان بر آن نام انتقاد نهاد. نشریه لوروپ نوول نوشت:
ایران منحصراً زیر کنترل بریتانیا در آمده و از وجود همه نیروهای دیگر پاک شده است. آن نیرویی که بیش از همه آسیب دیده فرانسه است. این فرانسه بود که لرد کرزن بر ضد آن ماه‌های طولانی دسیسه کرده و توانسته است در برابر آن پیروزی لازم را به دست آورد.
نشریه اکو دو پاری نوشت:
اگر شرط‌های نگاشته شده در پیمان ایران و انگلیس بیانگر مفهوم تحت‌الحمایگی نیست، باید گفت که واژه‌ها معنی خود را از دست داده‌اند… در هیچ جای متن پیمان رسماً اشاره‌ای به تحت‌الحمایگی نشده و تردیدی نیست که حتی عبارات یکی از مفاد پیمان تضمین‌کننده استقلال و تمامیت ارضی ایران است ولی بقیه موارد موجود در قرارداد به شکلی است که کسی را فریب نخواهد داد.
روزنامه لوتان ارگان نیمه رسمی وزارت امور خارجه فرانسه در کنار بررسی و تحلیل پیمان نوشت:
پیمان ایران و انگلیس زیانی برای منافع اقتصادی فرانسه ندارد چرا که اصلا فرانسه در جستجوی هیچ منفعت اقتصادی در ایران نیست. این قرارداد ظاهراً بر استقلال و تمامیت ارضی ایران تصریح و تأکید دارد. این تصریح پیش‌تر در پیمان ۱۹۰۷ روسیه و انگلیس نیز انجام گرفته بود، در حالی که هدف از بستن چنین پیمانی دو پاره ساختن خاک ایران بین دو همسایه شمالی و جنوبی بود. اگر به پیمان بنگریم همان مفاهیم و جملاتی را که پیش‌تر در پیمان ۱۹۰۷ برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران به کار رفته بود، در پیمان تازه می‌یابیم. پس به سختی می‌توان پذیرفت که آن مفاهیم در ۱۹۱۹ معنای دیگری جز واژه‌ها و مفاهیم به کار رفته در سال ۱۹۰۷ داشته باشد.
ژورنال دودبا پیمان ایران و انگلیس را پیش‌درآمد قرار گرفتن ایران در ردیف و موقعیت مصر دانست و افزود افکار همگانی در ایران پیشوازی از این پیمان ننموده است.
در برابر نوشته‌های روزنامه‌های فرانسه، نشریه انگلیسی نیشن نوشت:
امپریال%



قالب وردپرسدانلود رایگان قالب وردپرسپوسته خبری ایرانیقالب مجله خبریطراحی سایتپوسته وردپرسکلکسیون طراحی
Escort France kaszinok online Rtp slots 1xbet