Print Friendly, PDF & Email

 

قطعنامه ۵۹۸ در تاریخ ۲۹ تیر ۱۳۶۶ توسط شورای امنیت سازمان ملل به تصویب رسید. این قطعنامه که عمدتاً به نفع عراق و به زیان جمهوری اسلامی ایران تنظیم شده بود، بلافاصله از سوی عراق مورد پذیرش قرار گرفت اما جمهوری اسلامی ایران از پذیرش آن خودداری کرد و پیش شرط هایی را برای پذیرش آن عنوان کرد. ۱

رئیس جمهور وقت حضرت آیت الله خامنه ای، در تاریخ ۳۰ تیر ۱۳۶۶ یعنی یک روز پس از صدور قطعنامه ۵۹۸، در اجتماع مردم اردبیل طی یک سخنرانی با بیان اینکه قطعنامه تحت نفوذ آمریکا تهیه شده است، فرمودند:

« ایران، هرگز این قطعنامه را که با فشار و تحت نفوذ آمریکا تهیه و تصویب شده است، قبول نخواهد کرد.» ۲

دکتر علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه وقت ایران نیز در تاریخ اول مرداد ۱۳۶۶ یعنی دو روز پس از صدور قطعنامه ۵۹۸، طی مسافرتی به کشور آلمان غربی، در یک مصاحبه مطبوعاتی اظهار داشت:

« قطعنامه شورای امنیت به هیچ وجه نظرات ایران را در خود منظور نکرده و برای تصویب آن، ایران رسماً مورد مشورت قرار نگرفته است. ما دلیلی نداریم که آن را بپذیریم.» ۳

ولایتی در یک مصاحبه مطبوعاتی دیگر در تاریخ ۵ مرداد در ژنو نیز اظهار داشت:

« ما جنگ را تا تعیین سرنوشت جنگ که چیزی جز سقوط رژیم متجاوز بغداد نخواهد بود، ادامه خواهیم داد.» ۴

دکتر ولایتی در مورد جلسه شورای امنیت می گوید:

« جمهوری اسلامی ایران از شرکت در جلسه شورای امنیت در تاریخ ۲۰ ژوئیه ۱۹۸۷ (۲۹ تیر ۱۳۶۶) که وزرای خارجه ۷ کشور آمریکا، انگلستان، فرانسه، آلمان فدرال، ایتالیا، آرژانتین و امارات متحده عربی در آن شرکت داشتند و طی آن قطعنامه ۵۹۸ به تصویب رسید، به عنوان اعتراض خودداری کرد.» ۵

وی طی مصاحبه دیگری عدم مشورت با ایران در مورد تصویب قطعنامه ۵۹۸ و عدم اعلام عراق به عنوان متجاوز و آغازگر جنگ را از دلایل نپذیرفتن قطعنامه ذکر کرد و آن را نشان دهنده خط مشی غیر عادلانه و یک طرفه شورای امنیت دانست. وی گفت که ما دلیلی نمی بینیم تا قطعنامه ای را که برای تحمیل عقاید، ناعادلانه و غیر منصفانه است، بپذیریم. ولایتی به طور صریح گفت: قطعنامه شورای امنیت، مورد قبول ما نیست. ۶

امام خمینی نیز طی پیام مورخ ۶ مرداد ۱۳۶۶ خطاب به حجاج بیت الله الحرام ، به طور ضمنی مخالفت خویش با قطعنامه مذکور را اعلام می نمایند. ۷

آقای هاشمی نیز در یادداشت مورخ سوم مهر ۱۳۶۶ خود می نویسد:

« آقای خامنه ای و احمد آقا آمدند و اطلاع دادند که امام دستور داده اند در نماز جمعه بگویند که هیچ سازشی در پیش نداریم، جز با تنبیه متجاوز.»۸

دکتر ولایتی نیز در سفر به ژاپن در تاریخ ۴ آذر ۶۶، در دیدار با وزیر امور خارجه ژاپن اظهار داشت:

« قطعنامه سه نقطه ضعف دارد: الف – چه کشوری متجاوز بوده است؟  ب – طرح عملی برای صلح پایدار به دست نداده است   ج – ضمانتی برای عدم حمله مجدد عراق پس از صلح وجود ندارد.»

آقای ولایتی سپس گفت: « اگر کشورها بخواهند همان گونه که جنگ را تحمیل کردند، صلح را نیز بر ما تحمیل کنند، ما از قطعنامه دوم و سوم و چهارم هم نمی ترسیم.» ۹

ولی نهایتاً با فشارهای متعددی که توسط آقای هاشمی رفسنجانی وارد می شود، امام خمینی (ره) در تاریخ ۲۳ تیر ۶۷ وادار به پذیرش قطعنامه می شود و در تاریخ ۲۷ تیر ۶۷ نیز به طور رسمی به شورای امنیت سازمان ملل اعلام می گردد.

سال های بعد اما مشخص می گردد که حدود پنج ماه قبل از پذیرش قطعنامه توسط امام خمینی، یعنی در اسفند ماه ۱۳۶۶، نماینده وقت جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل یعنی محمد جعفر محلاتی، طی تسلیم یک یادداشت رسمی به رئیس شورای امنیت سازمان ملل، اعلام داشت که ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته است و آمادگی جمهوری اسلامی ایران را برای اجرای قطعنامه ۵۹۸ اعلام کرده بود! ۱۰

محسن رضایی در سال ۱۳۸۷ طی مقاله ای به این جریان چنین اشاره می کند:

« ایران قطعنامه ۵۹۸ را به صورت مشروط پذیرفت ولی بنا بر دلایلی آن را اعلان نکرد … لذا از هر نوع اظهار نظر منفی در مقابل قطعنامه جلوگیری شد … در جلسات خصوصی با سران کشورها، آن را یک قدم مثبت تلقی می کرد و فعالیت های مقدماتی در سازمان ملل را برای پذیرش آن شروع کرده بود.» ۱۱

رضایی طی مصاحبه دیگری در سال ۱۳۸۸ نیز با اشاره به این ماجرا می گوید:

   « ایران در سال ۱۳۶۶ قطعنامه را به صورت مشروط و غیر علنی می پذیرد. ایران پذیرش خود را به [شورای امنیت] سازمان ملل اعلام می کند و می گوید روی برخی از بندها ایراد دارد. پذیرش غیر علنی قطعنامه ۵۹۸ نکته ای است که تا به حال مطرح نشده و در سطح جامعه طرح نشده است اما ۲۱ سال پس از پایان جنگ، بد نیست به آن پرداخته شود. خیلی ها فکر می کنند ایران در سال ۱۳۶۷ قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت اما ایران یک سال قبلش قطعنامه را پذیرفته بود اما بنا نبود که این موضوع افشاء شود تا مذاکرات پیش رود و مانعی برای ادامه مذاکرات پیش نیاید.» ۱۲

البته آقای رضایی در سال ۱۳۸۵ نیز طی مصاحبه ای گفته بود:

« از زمان صدور قطعنامه ۵۹۸ [ یعنی ۲۹تیر ۶۶ ] تا زمان پذیرش آن از سوی ایران، هشت نه ماهی فاصله است.» ۱۳

یعنی در واقع محسن رضایی به ماجرای پذیرش قطعنامه در اسفند ۶۶ اشاره می کند.

آقای هاشمی طی مصاحبه ای در خرداد ۱۳۹۰ در جواب خبرنگاری که نظر وی را در باره اظهارات محسن رضایی مبنی بر این که “قطعنامه را از چند ماه قبل پذیرفته بودیم” می پرسد، چنین پاسخ می دهد:

« این برخلاف واقعیت است. همان روز که تصمیم به پذیرفتن گرفتیم و با امام مطرح کردیم و ایشان پذیرفتند، اعلام کردیم. شاید نظرشان در بین خودشان باشد.» ۱۴

یعنی جناب رفسنجانی ماجرای پذیرش قطعنامه در اسفند ۶۶ را تکذیب می کند!

اما حسین علایی ـ فرمانده نیروی دریایی سپاه در سال ۶۶ ـ در کتاب خود به نحو دیگری اظهارات رضایی مبنی بر پذیرش قطعنامه در سال ۶۶ را تأیید کرده، در این باره می نویسد:

« ایران قطعنامه ۵۹۸ را رد نکرد و پس از دو ماه از تصویب، آن را به صورت مشروط پذیرفت ولی به منظور عدم تأثیر منفی بر رزمندگان، از اعلام رسمی پذیرش آن خودداری کرد تا فرصت رایزنی را از دست ندهد». ۱۵

آقای هاشمی پس از صدور قطعنامه ۵۹۸، در فرصت های مختلف سعی می کند تا موضوع پذیرش آتش بس را مطرح کند. وی در یادداشت ۱۸ شهریور ۶۶ می نویسد:

« شب سران قوا مهمان احمد آقا بودیم. امام هم شرکت کردند. با حضور و تأیید امام، قرار شد به دبیر کل سازمان ملل بگوئیم که اگر شورای امنیت، عراق را به عنوان آغازگر جنگ معرفی کند، تا زمان تشکیل دادگاه، حاضریم آتش بس برقرار شود.» ۱۶

و این در حالی بود که نه آن موقع و نه بعدها، شورای امنیت هیچ گاه عراق را به عنوان آغازگر جنگ معرفی نکرد.

در تاریخ پنجم آذر ۱۳۶۶، سفیر مسکو در امارات متحده عربی به طور ضمنی به برخی از تلاش های پشت پرده چنین اشاره می کند: « شوروی علائم مثبتی از عراق و ایران درباره اجرای قطعنامه آتش بس شورای امنیت دریافت کرده است، اما افشای جزئیات آن در حال حاضر امکان پذیر نیست.» ۱۷

این تحرکات پشت پرده در حالی بود که فرماندهان جبهه ها هیچ کدام در جریان آن قرار نداشتند. به عنوان مثال، در تاریخ ۱۴ آذر ۶۶، قرارگاه رمضان در نشست با مسئولان اتحادیه میهنی کردستان عراق، در حضور جلال طالبانی رهبر این گروه، راههای ادامه همکاری و مقابله نظامی با ارتش عراق را مورد بررسی قرار داد. مهمترین دغدغه جلال طالبانی و همراهان وی، احتمال صلح میان ایران و عراق و سرگردان شدن نیروهای معارض در آن اوضاع، عنوان شد. ایرج مسجدی رئیس ستاد قرارگاه رمضان، در پاسخ، خطاب به جلال طالبانی گفت: خیال شما راحت باشد، ما تحت هیچ شرایطی با صدام صلح نمی کنیم. ما معتقد به مبارزه با رژیم بعث تا سرنگونی آن هستیم. ۱۸

رئیس شورای عالی دفاع یعنی حضرت آیت الله خامنه ای نیز در خطبه های نماز جمعه تهران در تاریخ ۲۰ آذر ۱۳۶۶، در واکنش نسبت به اجلاس سران آمریکا و شوروی، موضع جمهوری اسلامی ایران را چنین اعلام داشتند:

« بنده به سران آمریکا و شوروی اطلاع می دهم که ما منتظر حمایت شما از خودمان نخواهیم نشست و به فضل پروردگار و به اتکاء قدرت الهی و با وحدت و یکپارچگی ملت که در مانورها و اعزام ها دیده شده، خودمان به دست خودمان متجاوز را تنبیه و سرکوب خواهیم کرد.» ۱۹

سخنان فوق حاکی از آن است که رئیس جمهور نیز در جریان ماجرای “دیپلماسی پنهان” قرار نداشته است.

اما با کمال تعجب، دکتر ولایتی در مورخه ۲۱ دی ۶۶ موافقت تلویحی ایران با قطعنامه ۵۹۸ را اعلام می کند! سردار درودیان در این مورد می نویسد:

        « دکتر ولایتی وزیر امور خارجه وقت ایران، در تاریخ ۲۱ دی ۱۳۶۶ طی نامه ای به دبیرکل سازمان ملل نوشت: ایران از اجرای قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت به طور کلی و به هم پیوسته پشتیبانی می کند. تعیین روز D (اشاره به طرح اجرایی دبیر کل) باید با شروع آتش بس و کار بر روی تعیین هیئت بی طرف همراه باشد.» ۲۰

نماینده شوروی در سازمان ملل نیز در سوم بهمن ۱۳۶۶ اعلام کرد:

     « نامه وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران (مورخ ۲۱ دی ۱۳۶۶) نکات مثبت و خوبی داشته است که مهمترین آنها قبول رسمی برنامه اجرایی دبیرکل می باشد و جمهوری اسلامی ایران انعطاف پذیری خود را اثبات نموده است.» ۲۱

خبر ارسال نامه دکتر ولایتی، بلافاصله در محافل دیپلماتیک پخش می شود. به گزارش رادیو کویت در مورخه ۲۱ دی ۶۶، شاهزاده عبدالله [ ملک عبدالله ] ولیعهد عربستان، طی سخنانی که نشان می داد از نامه دکتر ولایتی مطلع شده است، اظهار داشت:

     « جنگ ایران و عراق در سال میلادی جاری به طور عملی پایان خواهد یافت … تمامی دلایل نشان می دهد این جنگ به مراحل نهایی خود نزدیک شده است.» ۲۲

به راستی کشورهای دست نشانده آمریکا، از کجا مطلع شده بودند که قرار است به زودی جنگ تمام شود؟!

دکتر ولایتی در کتاب “تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق بر جمهوری اسلامی ایران” توضیح می دهد که پذیرش طرح اجرایی دبیرکل، به معنای پذیرش کل قطعنامه ۵۹۸ می باشد. وی می نویسد:

« اولین مرحله طرح اجرائی دبیر کل سازمان ملل بر این مبنا بود که قطعنامه ۵۹۸ باید در کل و مجموع پذیرفته شود و هیچ بندی از بندهای قطعنامه بر دیگری ارجحیت و تقدم ندارد.» ۲۳

ولایتی در بخش دیگری از کتاب مذکور می نویسد:

« در تاریخ ۲۸ فوریه ۱۹۸۸ [ نهم اسفند ۱۳۶۶ ] اینجانب طی نامه ای به دبیرکل اعلام داشتم که برخورد گزینشی عراق با قطعنامه ۵۹۸ و ترجیح برخی بندها بر قسمت های دیگر، نشان دهنده عدم همکاری عراق است. برخلاف موضع عراق، روش جمهوری اسلامی ایران مبنی بر پذیرش طرح اجرایی، به عنوان تنها راه عملی برای حل و فصل مخاصمات، نشان دهنده حسن نیت جمهوری اسلامی ایران است و لازم است که اقداماتی تنبیهی علیه عراق به عنوان متجاوز به ایران اتخاذ شود.» ۲۴

دکتر ولایتی در نامه خود به دبیرکل، همچنین می گوید:

« دولتم بر این عقیده بود که طرح دبیرکل بر مبنا و جهت اجرای قطعنامه ۵۹۸ تنظیم شده است و بنا بر این، پذیرش آن (طرح اجرایی دبیرکل) مساوی با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ است.»۲۵

این نامه دکتر ولایتی در حقیقت اعلام پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران است.

اما چرا به یکباره دکتر ولایتی چنین کاری انجام می دهد؟ ماجرا از این قرار بود که آمریکا از چندی پیش، به دنبال ارائه یک قطعنامه جدید به شورای امنیت برای تحت فشار قرار دادن بیشتر ایران و وادار ساختن آن به پذیرش قطعنامه ۵۹۸ بود؛ اما روسها در مقابل این اقدام آمریکا ایستاده و مانع انجام آن می شدند. محمد جواد ظریف کارمند محلی وقت نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل، در این باره می گوید:

   « آمریکایی ها در اوایل سال ۱۹۸۸ میلادی یعنی دی ماه ۱۳۶۶، قطعنامه مفصلی را تدوین کرده و آن را در جلسه گروه اعضای دائم [شورای امنیت] منتشر کردند که در آن اقدامات سیاسی و اقتصادی علیه ایران، پایین آوردن سطح روابط و محدود شدن همه روابط بازرگانی با این کشور مطرح شده بود. البته روس ها و چینی ها تا مدتی برای پذیرش آن مقاومت می کردند.» ۲۶

ظریف در ادامه می گوید:

« فکر می کنم در اواخر ماه فوریه [ دهه اول اسفند ]، نماینده شوروی به بنده گفت: ما از مرکز دستورالعمل داریم که روز دوشنبه یعنی در جلسه بعدی اعضای دائم، مقاومت مان را متوقف کنیم و قطعنامه پیش خواهد رفت … ما این موضوع را به تهران گزارش دادیم. در تهران با حضرت امام (ره) مشورت کردند و قرار شد نامه ای بنویسیم با این مضمون که پذیرش طرح اجرایی دبیرکل، مثل پذیرش قطعنامه است [!] … در روز یکشنبه بنده نامه مفصلی را به امضای آقای مادرشاهی که در آن زمان نفر دوم بودند، تدوین کردم. به یاد دارم وقت زیادی را برای همین جمله گذاشتم که پذیرش طرح اجرایی مثل پذیرش قطعنامه است.» ۲۷

وی در جای دیگر به نقش خود در پذیرش طرح اجرایی دبیرکل چنین اشاره می کند:

« ما طرح اجرایی را پذیرفتیم و خواستار شروع آن شدیم، چرا که به دیدگاه های جمهوری اسلامی ایران نزدیکتر بود.»۲۸

ghatname3

در واقع، نامه آقای ولایتی در تاریخ نهم اسفند ۱۳۶۶، بر مبنای خبری بوده که جناب محمد جواد ظریف به تهران فرستاده بود. یعنی به خاطر آنکه ظریف در نامه خود گفته بوده که روس ها قصد ندارند در مقابل قطعنامه ارائه شده از جانب آمریکا مقاومت کنند و این قطعنامه شدید علیه ایران تصویب خواهد شد، وزیر خارجه تصمیم می گیرد تا نامه مورخ نهم اسفند ۶۶ را به دبیرکل سازمان ملل بنویسد. یعنی در واقع، در مقابل فشار آمریکا تسلیم می شوند. اما چند روز بعد، کا.گ.ب یا همان سرویس اطلاعاتی شوروی، یک هیئت رسمی به ایران می فرستد. آنها در ملاقات رسمی با مقامات اطلاعاتی ایران اظهار می دارند:

« نمایندگی نیویورک به شما خیانت کرده است؛ زیرا ما به نماینده شما گفته بودیم که در مقابل قطعنامه دوم مقاومت می کنیم، ولی آنها [بر عکس] این نامه را نوشتند.» ۲۹

اگر اظهارات هیئت اطلاعاتی شوروی درست باشد، معنای آن چنین می شود که جناب ظریف، با ارسال یک خبر دروغ، صحنه سیاسی را به نفع آمریکا برگردانده بود. البته آقای ظریف در بخش دیگری از سخنان خود، برای رد کردن مطالب هیئت روسی می گوید:

     « متأسفانه این مسائل در کشور ما به راحتی اشاعه می یابد؛ یعنی زمان آقای ولایتی، یک سرویس خارجی می دانست که اگر عکس یکی از سفرا را با یک خانم مونتاژ کند و بفرستد، می تواند آینده او را نابود کند. زمانی که ما نقاط ضعف خود را کاملاً نشان می دهیم، آنها نیز از آن سوء استفاده می کنند.» ۳۰

باید از جناب ظریف پرسید که اولاً، این اظهارات چه ربطی به مطالب هیئت روسی دارد؟! شما مدعی هستید که نماینده روسیه به شما گفته که قصد مقاومت در برابر آمریکا را ندارند؛ اما هیئت رسمی سرویس اطلاعاتی روسیه این ادعای شما را تکذیب کرده و خلاف آن را گفته است. باید ادعای بدون سند شما را باور کرد یا اظهارات یک هیئت رسمی در یک ملاقات رسمی را؟!

ثانیاً، آیا شما می توانید حتی یک مورد مصداق برای این ادعای خود ذکر کنید که یک سرویس اطلاعاتی خارجی عکس یک سفیر ما را با یک خانم خارجی مونتاژ و جعل کرده و از آن برای نابود کردن آینده او استفاده کرده باشد؟!

ثالثاً، این ادعا که پذیرش طرح اجرایی دبیرکل با مشورت با امام خمینی انجام شده است، نمی تواند صحت داشته باشد. زیرا مواضع علنی و قاطع امام خمینی در آن دوره، عکس این مطلب را نشان می دهد. پنهان کردن خبر این پذیرش از امام خمینی و مردم ایران، نشان دهنده عدم صحت این ادعا می باشد.

ظریف در جای دیگر به نکته حساسی اشاره می کند. وی می گوید:

« بعدها که آقای [جعفر] محلاتی را به کشور بازگرداندند، آقای ولایتی تصمیم گرفت که من را به عنوان سرپرست نمایندگی [نیویورک] بفرستد. اما آقای محتشمی پور که در آن زمان وزیر کشور بودند، با رفتن بنده مخالفت کردند. ایشان در هیئت دولت گفته بود که این فرد آمریکایی است و نمی تواند برود».۳۱

جالب است که آقای محتشمی پور وزیر کشور دولت میرحسین موسوی، در سال ۱۳۶۷ می گوید که آقای ظریف آمریکایی است. به راستی سوابق ظریف چه بوده که منجر به چنین امری شده است؟

طبق آنچه ظریف در کتاب خاطراتش بیان کرده، وی در یک خانواده مرفه و ثروتمند بزرگ شده و در دوران تحصیل در دبستان و دبیرستان تحت تأثیر جریان انحرافی انجمن حجتیه قرار داشته، در جلساتی نیز که در منزل سرکرده انجمن حجتیه ـ شیخ محمود حلبی ـ تشکیل می شده، شرکت می کرده است.۳۲

وی در مورد پدرش می گوید:

فکر می کنم در طول ۲۵ سالی که با پدرم بودم، نماز شب او ترک نشد. اما در عین حال از قبل از انقلاب تا زمانی که فوت کرد، بسیار مخالف انقلابیون و جمهوری اسلامی بود.۳۳

یعنی پدر آقای ظریف در زمان شاه، با انقلابیون که علیه شاه مبارزه می کردند، مخالف بوده و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با جمهوری اسلامی مخالف بوده است!

ظریف در دی ماه ۱۳۵۵ در سن ۱۷ سالگی و در حالی که هنوز دو سال از دوره دبیرستان وی باقی مانده بود، از کشور خارج شد و به آمریکا رفت. گرفتن پاسپورت و اخذ ویزای آمریکا، توسط یکی از دوستان پدرش که همکار ساواک بود، انجام گرفت! البته جناب ظریف از ذکر نام این دوست پدرش خودداری می کند تا مشخص نشود که این ارتباط تا کجای ساواک امتداد داشته است! این همکار ساواک از آنچنان نفوذی برخوردار بوده که ظرف دو سه روز ویزای آمریکا را برای وی می گیرد! ۳۴

سفر به آمریکا با درخواست و اصرار خود ظریف انجام می گیرد. در آن دوران عموی وی نیز در نیویورک زندگی می کرد و یکی از اقوام مادرش نیز ساکن آمریکا بود.۳۵

ظریف در جای دیگر می گوید :

« پس از مسئله گروگان گیری [سفارت آمریکا در سال ۱۳۵۸]، به دستور آقای کارتر ایرانی ها را دستگیر و ویزایشان را باطل می کردند. بنا بر این امکان بازگشت به ایران برای هیچ کس وجود نداشت. بنده قبل از این اتفاق، ازدواج کرده بودم و با همسرم دوران بسیار سختی را می گذراندیم … بنده قبل از انقلاب ویزای کثیرالمسافرت گرفته بودم لذا مشکلی برای [ آمدن به ایران و ] بازگشت به آمریکا نداشتم. همسرم پاسپورت و ویزای آمریکا نداشت … [ هنگامی که در آمریکا بودم ] به همسرم نامه نوشتم و در نهایت، ایشان با اصرار بنده به کنسولگری سفارت آمریکا در تهران رفته و نوبت گرفتند. متأسفانه ایشان در نوبت هزارم قرار گرفت که به این ترتیب گرفتن ویزا حداقل دو سال طول می کشید. بنده در مسیر آمریکا با شخصی که می گفت سفارت آمریکا در دانمارک به راحتی ویزا می دهد آشنا شده بودم. [ اواخر مهر ۱۳۵۸ ] از همسرم خواستم که به دانمارک بیاید تا من نیز از سانفرانسیسکو به او بپیوندم. گرفتن ویزا در آنجا فقط یک روز طول کشید و از آنجا به اتفاق هم به سانفرانسیسکو رفتیم ».۳۶

البته جناب ظریف باز هم اسم این فردی که مثلاً در مسیر آمریکا به طور اتفاقی! با او آشنا شده را نمی گوید. در عین حال جای این سؤال باقی است که آیا هیچ یک از آن هزار نفری که برای گرفتن ویزا به کنسولگری آمریکا در تهران مراجعه کرده بودند، بجای آنکه یکی دو سال در انتظار دریافت ویزای آمریکا بمانند، نمی توانستند به دانمارک بروند و یک روزه ویزای آمریکا را بگیرند؟! یا این خدمات ویژه فقط به کسانی داده می شد که از جاهای خاصی سفارش شده بودند؟!

طبق یک سند دفتر وابسته دفاعی آمریکا در تهران به تاریخ ۱۸ سپتامبر ۱۹۷۹ ( ۲۷ شهریور ۱۳۵۸ ) که دارای طبقه بندی “خیلی محرمانه” می باشد، سفارت آمریکا در ایران، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از حربه صدور ویزا، برای کسب اطلاعات محرمانه استفاده می کرده و از اعطای ویزا به اشخاص متفرقه خودداری می کرده است. یعنی فقط به کسانی ویزا می دادند که اطلاعات در اختیار سفارت آمریکا قرار دهند .۳۷

لذا آیا می توان باور کرد که در آن شرایط ـ که وزارت خارجه آمریکا به ایرانی ها به سختی ویزا می دهد ـ کسی به صورت عادی و بدون هیچ سفارشی به سفارت آمریکا در دانمارک مراجعه کند و یک روزه ویزای آمریکا را دریافت کند؟!

ظریف در بخش دیگری از خاطراتش می گوید:

«آمریکا به طبس حمله کرد و پس از آن آقای کارتر روابط را قطع کرد و در نتیجه کنسولگری ما [در سانفرانسیسکو] نیز باید به کار خود خاتمه می داد. در آن زمان کسی که با کنسولگری رابطه داشت اما دیپلمات نبود بنده بودم. سایر افراد، یا کارمند قدیمی کنسولگری بودند و یا از اعضای انجمن اسلامی که دیپلمات شده بودند. متأسفانه پس از قطع شدن روابط، آقای خرم و سایر کارمندان رسمی را که دیپلمات بودند اخراج کردند. به این ترتیب بنده مسئول کنسولگری شدم.

وی در جای دیگر در این باره می گوید: ظرف ۴۸ ساعت کارمندان کنسولگری ها و همچنین سفارت ما، آمریکا را ترک کردند. از بد حادثه چون در کنسولگری سانفرانسیسکو به صورت افتخاری کار می کردم، اخراج نشدم». ۳۸

به راستی چگونه است افرادی را که پاسپورت سیاسی و مصونیت دیپلماتیک داشتند، از آمریکا اخراج کردند اما آقای ظریف که نه پاسپورت سیاسی داشت و نه مصونیت دیپلماتیک ـ و به این خاطر بسیار را حت تر می توانستند ایشان را نیز اخراج کنند ـ در آنجا نگه داشتند؟! آیا این صرفاً یک حادثه تصادفی بوده یا یک نقشه از قبل طراحی شده؟!

دکتر ولایتی در بخش دیگری از کتاب خود، به تسلیم یادداشت ایران به رئیس شورای امنیت مبنی بر پذیرش قطعنامه ۵۹۸، چنین اشاره کرده است:

« در تاریخ سوم مارس ۱۹۸۸ [ ۱۳ اسفند ۱۳۶۶ ]، آقای محلاتی سفیر و نماینده دائمی جمهوری اسلامی ایران، در ملاقات با رئیس وقت شورای امنیت (نماینده یوگسلاوی) یادداشتی به او تسلیم کرد که در آن از جمله آمده بود: شما از انعطاف ما در خصوص اجرای قطعنامه ۵۹۸ مطلع هستید. نامه اخیر وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران به دبیرکل، آمادگی جمهوری اسلامی ایران را برای اجرای قطعنامه ۵۹۸ و پذیرش آن اعلان می کند.» ۳۹

نماینده ایران در سازمان ملل (محمد جعفر محلاتی) در اسفند ۶۶ در گفت و گو با دبیرکل سازمان ملل گفته بود:

« قطعنامه ۵۹۸ درخواست پذیرش رسمی از طرفین ندارد و قطعنامه فقط به اجرای مفاد خود عنایت دارد و جمهوری اسلامی قبول نموده است که بر اساس طرح دبیرکل، قطعنامه اجرا گردد.» ۴۰

شبکه تلویزیونی ای. بی. سی آمریکا نیز در اسفند ماه ۶۶ به نقل از منابع دیپلماتیک، خبر پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران را چنین اعلان می کند:

    « سفیر ایران در سازمان ملل، روز سوم مارس ۱۹۸۸ [۱۳ اسفند ۱۳۶۶] با تسلیم یادداشتی به رئیس شورای امنیت اعلام نمود که ایران قطعنامه ۵۹۸ درباره آتش بس میان ایران و رژیم بعث، عقب نشینی نیروهای طرفین به مرزهای بین المللی، تبادل اسرا و تشکیل کمیسیونی جهت شناسایی آغازگر جنگ را پذیرفته است و خاویر پرز دکوئیار را برای ترتیب دادن آن به منطقه دعوت کرد.» ۴۱

در فروردین سال ۱۳۶۷، محلاتی سفیر ایران در سازمان ملل، پس از بازگشت از نیویورک، در نامه ای به معاونت سیاسی نخست وزیر نوشت:

« نفس قبول قطعنامه ۵۹۸ از نظر حقوقی و اجرایی، با موضع جمهوری اسلامی نسبت به آمادگی برای اجرای قطعنامه هیچ تفاوتی ندارد.» ۴۲

آقای هاشمی نیز طی مصاحبه ای در تیر ماه ۱۳۹۰ می گوید:

« سیاست ما این بود که حدود هفت هشت ماه، قطعنامه را نه رد کنیم و نه بپذیریم. به این ترتیب آنقدر چانه زدیم تا بالاخره خواسته های ما تأمین شد. وقتی هم که خواسته های ما تأمین شد، رفتیم و با امام صحبت کردیم و امام هم با قبول قطعنامه موافقت کردند.»۴۳

طبق اظهار خود آقای رفسنجانی، حدود هفت هشت ماه بعد از تصویب قطعنامه توسط شورای امنیت سازمان ملل، و بعد از چانه زنی های بسیار، خواسته های ایران تأمین شده و ایشان با قطعنامه موافقت کرده است. هفت هشت ماه بعد از تیر ماه ۱۳۶۶، می شود اسفند ۱۳۶۶. یعنی همان زمانی که نماینده ایران در سازمان ملل با تسلیم یادداشتی به رئیس شورای امنیت، موافقت ایران با قطعنامه ۵۹۸ را به سازمان ملل اعلام کرده است. یعنی جناب رفسنجانی به طور غیر مستقیم ماجرای پذیرش قطعنامه در اسفند ماه ۶۶ را تأیید می کند! البته ایشان با یک مغالطه می خواهد ماجرای ۱۳ اسفند ۶۶ را به ۲۳ تیر ۶۷ بچسباند تا وانمود سازد که منظور وی همان تیر ماه است! در صورتی که تیر ۶۷ تا تیر ۶۶ یک سال فاصله دارد، نه هفت هشت ماه!

آیا جناب آقای رفسنجانی باز هم پذیرش قطعنامه در سال ۶۶ را تکذیب می کند؟!

حال باید سؤال کرد در حالی که شورای امنیت سازمان ملل هیچ گونه تغییری در مفاد قطعنامه ۵۹۸ نداده و همان گونه که در تاریخ ۲۹ تیر ۶۶ تصویب شده بود، آن را به اجرا گزاردند؛ کدام خواسته ایران را تأمین کردند؟!

باید از جناب آقای هاشمی رفسنجانی پرسید که مگر جنابعالی در جلسه ۱۸ شهریور ۶۶ سران قوا نگفته بودید که اگر شورای امنیت، عراق را به عنوان آغازگر جنگ معرفی کند، ما حاضریم تا زمان تشکیل دادگاه، با آتش بس موافقت کنیم؟! آیا در اسفند ماه ۶۶، شورای امنیت سازمان ملل، عراق را به عنوان آغازگر جنگ معرفی کرده بود که شما با قطعنامه ۵۹۸ موافقت کردید؟! شما خودتان به خوبی می دانید که شورای امنیت سازمان ملل نه در سال ۱۳۶۶ و نه پس از آن، هیچ گاه عراق را به عنوان آغازگر جنگ علیه ایران اعلام نکرد.۴۴

پس چرا با اجرای قطعنامه ۵۹۸ در اسفند ماه ۶۶ موافقت کردید؟ آیا جنابعالی نمی دانستید که طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اعلام جنگ و یا پذیرش صلح، فقط در حیطه اختیارات رهبری نظام می باشد؟ چرا این کار را مخفیانه و بدون اطلاع امام خمینی انجام دادید؟ چرا خبر آن را سانسور کردید و اجازه پخش آن را در رسانه های گروهی داخل کشور ندادید؟ چرا پس از گذشت ۲۶ سال از پایان جنگ، همچنان از این که خانواده های شهدا و جانبازان و رزمندگان از این اقدام شما مطلع گردند، در بیم و هراس بسر می برید و با تناقض گویی، آن را تکذیب می کنید؟!

محسن رضایی در کتاب “جنگ به روایت فرمانده” می گوید:

« مسئولان اصلی کشور در جلسات خصوصی، قطعنامه را تصویب کرده بودند و معتقد بودند این بهترین قطعنامه است و ما باید به دنبال پذیرش آن باشیم. فقط بحثی که داشتند این بود که دو یا سه بند آن باید جا به جا شود. مثلاً کمیته تعیین متجاوز جلوتر بیاید.» ۴۵

البته باید دید که منظور آقای محسن رضایی از “مسئولان اصلی کشور” چه کسانی هستند؟ چون از اظهارات آیت الله موسوی اردبیلی (رئیس وقت قوه قضاییه) در نماز جمعه مورخ ۱۴ اسفند ۱۳۶۶ برمی آید که ایشان از دیپلماسی پنهانی که جناب رفسنجانی در پشت صحنه هدایت آن را در دست دارد، بی اطلاع است. ایشان اظهار می دارد:

« آنها جنگ شهرها، جنگ خلیج فارس و جنگ تحمیلی را به ما تحمیل کردند، اما هرگز نخواهند توانست صلح تحمیلی را به ما تحمیل کنند.» ۴۶

رئیس جمهور وقت ـ حضرت آیت الله خامنه ای ـ نیز طی مصاحبه ای در تاریخ دهم اسفند خطاب به سازمان ملل و شورای امنیت، اظهار داشتند:

« ما در مقابل هیچ نوع فشار و اعمال قدرتی از سوی آمریکا و متحدین او در ناتو تسلیم نخواهیم شد و اگر فکر می کنند می توانند خللی در اراده راسخ ملت ما در جهت دفاع مشروع خویش ایجاد نمایند، در اشتباه می باشند زیرا ما دشمن متجاوز را منکوب خواهیم کرد … گام اول در جهت پایان بخشیدن جنگ، اعلام متجاوز بودن رژیم عراق است؛ در غیر این صورت هر نوع راه حل سیاسی به کلی مسدود خواهد شد و تنها راه حل برای خاتمه جنگ تحمیلی، راه حل نظامی خواهد بود».۴۷

ایشان همچنین در نماز جمعه ۵ فروردین ۱۳۶۷ تأکید کرده بودند:

  « ملت، دولت و مسئولان کشور ما تحمیلاتی که از سوی مجامع بین المللی می خواهند به ملت مظلوم ایران اسلامی شود را به هیچ وجه قبول نخواهند کرد.» ۴۸

این اظهارات نیز حاکی از آن است که رئیس جمهور نیز از ماجرای پذیرش پنهانی قطعنامه ۵۹۸ در اسفند ۱۳۶۶، اطلاعی نداشته است.

امام خمینی (ره) نیز که تا تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۶۷ در برابر اصرارهای مکرر جناب آقای رفسنجانی مبنی بر پذیرش قطعنامه ۵۹۸، مقاومت می کرد. لذا باید از جناب محسن رضایی پرسید این “مسئولان اصلی کشور” که در جلسات خصوصی خود قطعنامه را پذیرفته بودند، آیا غیر از جناب هاشمی رفسنجانی و میرحسین موسوی، بودند؟!

دو روز پس از اظهارات آیت الله موسوی اردبیلی، دکتر ولایتی نیز در تاریخ ۱۶ اسفند در اظهاراتی متناقض با دیپلماسی پنهانی که در جهت اهداف آقای هاشمی رفسنجانی بازی کرده، می گوید:

« تا تمام شرایط عادلانه و برحق ما تحقق نیابد، هیچ گونه راه حلی قابل قبول نخواهد بود … از جمله این شرایط، معرفی عراق به عنوان متجاوز و تنبیه رژیم جنایتکار آن کشور است … جمهوری اسلامی ایران همچنان معتقد است که سرنوشت نهایی جنگ در جبهه های نبرد حق علیه باطل و توسط رزمندگان ما رقم زده می شود.» ۴۹

ارسال یادداشت رسمی به شورای امنیت سازمان ملل و بازی آقای ولایتی در زمین آقای هاشمی رفسنجانی را باید باور کرد، یا این اظهارات را؟!

دکتر ولایتی در سال ۱۳۸۷ در این مورد اظهار می دارد:

« ما با قطعنامه ۵۹۸ مبنای قانونی پیدا کردیم برای کار با دبیرکل و توافقاتی شد که بخشی قابل بیان است و بخشی بیان کردنی نیست.» ۵۰

از جناب دکتر ولایتی باید پرسید آیا “بخشی که بیان کردنی نیست” ، همان ماجرای پذیرش غیر قانونی و پنهانی قطعنامه ۵۹۸  در اسفند ۶۶ بدون اطلاع و بدون اجازه امام خمینی (ره)، نمی باشد؟!

با یک نگاه اجمالی به یادداشت های آقای هاشمی در ماه های فروردین تا خرداد ۶۷، مشخص می شود که آقای دکتر ولایتی کارهایش را عمدتاً با آقای هاشمی هماهنگ می کرده است. به عنوان مثال:

۱۴ فروردین ۱۳۶۷ : «در منزل بودم. دکتر ولایتی آمد و گزارش سفر به یونان و سوئیس برای شرکت در کنفرانس خلع سلاح را داد … درباره مذاکرات در سازمان ملل مذاکره کردیم و برای پست سفارت هند برای دکتر محمد علی هادی نجف آبادی مشورت کرد؛ موافقت کردم.»۵۱

۵ اردیبهشت ۶۷ : «ظهر آقای دکتر علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه آمد و گزارش سفر به سوریه را داد. راضی است.»۵۲

۱۰ اردیبهشت ۶۷ : «دکتر ولایتی آمد. درباره یادداشت آمریکا و مسئله گروگان های فرانسوی مطالبی داشت.» ۵۳

اول خرداد ۶۷ : «عصر دکتر ولایتی برای مشورت در مورد لبنان و افغانستان و کیفیت برخورد با پیام های غربی ها و فرانسه آمد.» ۵۴

۱۴ خرداد ۶۷ : «دکتر ولایتی آمد. گزارش سفر به نیویورک و آلمان را داد … از مذاکرات با دبیرکل راضی است. درباره سمت وزارت خارجه، با توجه به ترکیب مجلس مشورت نمود و قبول سمت را مشروط به حمایت و داشتن پشتیبانی کامل برای سیاست خارجی کرد. گفتم هنوز زود است که درباره تعداد آراء مخالف و موافق نظر بدهیم؛ مخالفان ایشان در مجلس زیادند.»۵۵

جناب ولایتی! چه شد که از زمستان سال ۱۳۶۶ در راستای “سیاست پنهان” آقای هاشمی به ایفای نقش پرداختید؟ چه کسی به نماینده ایران در سازمان ملل مأموریت می دهد که در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۶۶ به شورای امنیت سازمان ملل اعلام کند که جمهوری اسلامی ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته و آماده اجرای آن است؟! آیا نمی دانستید که این کار مخالف صریح خط مشی امام خمینی (ره) و سیاست رسمی جمهوری اسلامی ایران است؟ آیا نمی دانستید که این کار موجب وارد آمدن ضربه روحی شدید به رزمندگان اسلام و در نتیجه تضعیف جبهه ها خواهد شد؟

جناب آقای ولایتی! چرا امام خمینی را در جریان این “سیاست پنهان” قرار ندادید؟ آیا پیام های مکرر امام خمینی در طی سال های جنگ تحمیلی از جمله پیام ششم مرداد ۱۳۶۶ ایشان را نشنیدید که فرمودند:

   « امروز بدون شک سرنوشت همه امت ها و کشورهای اسلامی به سرنوشت ما در جنگ گره خورده است و جمهوری اسلامی در مرحله ای است که پیروزی آن به حساب همه مسلمانان و خدای نخواسته شکست آن، به ناکامی و شکست و تحقیر همه مؤمنان می انجامد و رها کردن یک ملت و یک کشور و یک مکتب بزرگ در نیمه راه پیروزی، خیانت به آرمان بشریت و رسول خداست. لذا تب جنگ در کشور ما جز به سقوط صدام فرو نخواهد نشست.» ۵۶

آیا پیام هفتم خرداد ۱۳۶۷ ایشان را نشنیدید که فرمودند:

« سرنوشت جنگ در جبهه ها رقم می خورد، نه در میدان مذاکره ها.» ۵۷

آیا این پیام باعث بیداری و هوشیاری شما و پی بردن به اشتباه بزرگ خود نشد؟

جناب آقای ولایتی! به راستی سیاست پنهان ” اعلام پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در اسفند ۱۳۶۶ “، آیا در راستای تقویت جبهه های نبرد بود و یا تضعیف و ضربه زدن به آن؟!

جناب آقای ولایتی! آیا نمی دانید که شکست در فاو و شلمچه و جزایر مجنون و سایر نقاط غرب و جنوب در طی سه ماه  و تحمل هزاران شهید و هزاران مجروح و اسیر در این قضایا، از پیامد های همان “سیاست پنهان” بود؟! آیا فکر نمی کنید که پس از گذشت حدود سه دهه، باید از خانواده های شهدا و جانبازان و اسرا عذرخواهی و طلب حلالیت کنید؟

خود آقای هاشمی نیز در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۶۶ در گفتگو با خبرنگار واحد مرکزی خبر اظهار می دارد:

« ما قطعنامه ۵۹۸ را رد نمی کنیم و با دبیرکل سازمان ملل توافق کرده ایم که جای بندهای قطعنامه تغییر یابد و اول متجاوز مشخص گردد و عراق این هماهنگی را نشان نداده است و شاید آنها بخواهند ما این قطعنامه را همان طور که عراق و حامیانش می خواهند، بپذیریم و این امر محال است.» ۵۸

این ادعای آقای هاشمی به هیچ وجه صحت ندارد و دبیرکل سازمان ملل هیچ گاه نپذیرفته که ابتدا متجاوز مشخص گردد، چرا که در دی ماه ۶۶ دکتر ولایتی و در اسفند ماه ۶۶، نماینده ایران در سازمان ملل ـ در راستای دیپلماسی پنهان جناب آقای رفسنجانی ـ  اعلام کردند که ایران طرح اجرایی دبیرکل را پذیرفته است. دکتر ولایتی در کتاب “تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق بر جمهوری اسلامی ایران” توضیح می دهد که:

« اولین مرحله طرح اجرائی دبیر کل سازمان ملل، بر این مبنا بود که قطعنامه ۵۹۸ باید در کل و مجموع پذیرفته شود و هیچ بندی از بندهای قطعنامه بر دیگری ارجحیت و تقدم ندارد.»۵۹

لذا این ادعای جناب آقای هاشمی رفسنجانی نمی تواند صحت داشته باشد. آقای هاشمی طی مصاحبه دیگری در سال ۱۳۹۲ می گوید:

« [ در تاریخ ۲۳ تیر ۶۷ ] در جلسه ای ما پنج نفر خدمت امام رفته بودیم برای این که بگوییم وضع جنگ این گونه است. آیا می خواهیم ادامه بدهیم و یا نمی خواهیم ادامه بدهیم؟ نظر قاطع خود را گفتیم که مصلحت نمی بینیم. برای امام سخت بود که در آن شرایط بپذیرند ما قطعنامه را امضاء و قبول کنیم. ایشان گفتند که ما به مردم گفتیم اگر جنگ بیست سال هم طول بکشد، ما ایستاده ایم و در و دیوار پر از جنگ جنگ تا پیروزی و تا رفع فتنه است. اگر الان یکدفعه بیاییم و این گونه عمل کنیم، جواب مردم و رزمنده ها را چه باید بدهیم ؟ … من پیشنهاد کردم که اگر برای شما اعلام آن سخت است، این مشکل را من حل می کنم. من جانشین شما [در نیروهای نظامی] هستم و حق امضاء در این مسائل دارم، من می روم و می پذیرم.» ۶۰

عبارات فوق حاکی از یک اعتراف بسیار مهم و ناخواسته توسط آقای هاشمی رفسنجانی می باشد. معنای این عبارات آن است که امام خمینی (ره) تا تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۶۷ با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ موافقت نکرده و همه تلاش آقای رفسنجانی بر سر آن بوده تا امام خمینی را وادار به قبول قطعنامه کند. یعنی کسانی که در اسفند ماه ۱۳۶۶ با ارسال یادداشت رسمی به شورای امنیت سازمان ملل، پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از جانب جمهوری اسلامی ایران را اعلام کرده بودند، این کار را بدون اطلاع و بدون موافقت رهبری نظام انجام داده بودند. یعنی اقدامی کاملاً خلاف قانون اساسی.

ghatname2

 البته این یادداشت در مجله رمز عبور منتشر شده است.

پی نوشت ها :

۱- احمد سوداگر .” ۱۰ قطعنامه برای ۸ سال دفاع “. روزنامه ایران . ویژه نامه پذیرش قطعنامه ۵۹۸ . ۲۷ تیر ۱۳۸۹ . ص ۲۱

۲- محمود یزدانفام .” اسکورت نفتکش ها “. تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، ۱۳۷۸ . ص ۲۰

آقای هاشمی نیز در یادداشت ۳۰ تیر ۶۶ خود در این مورد می نویسد : قطعنامه ۵۹۸ ـ که در آن اشاره ای به کشور آغازگر جنگ نشده است ـ در چارچوب فصل هفت منشور ملل متحد تنظیم شده و اهمیت ویژه ای دارد . فشارهای دیپلماتیک آمریکا و سپس انگلیس مؤثرترین عوامل در تصویب قطعنامه ۵۹۸ بوده است . نظارت ، اقدامات و مواضع مقامات این دو کشور نقش محوری آنها را در این زمینه نشان می دهد .

اکبر هاشمی رفسنجانی .” دفاع و سیاست “. به اهتمام علیرضا هاشمی . تهران: دفتر نشر معارف انقلاب ، ۱۳۸۹ . ص ۱۸۸

۳- همان . ص ۵۱

۴- همان . ص ۱۰۰

۵- علی اکبر ولایتی .” تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق بر جمهوری اسلامی ایران “. تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، ۱۳۸۰ . ص ۲۳۷

۶- روزنامه رسالت . ۳۱ شهریور ۱۳۶۶

۷- صحیفه امام . جلد ۲۰ . ص ۳۲۷ – ۳۲۶

۸- دفاع و سیاست . پیشین ، ص ۲۹۱

۹- حسین اردستانی .” تکاپوی جهانی برای توقف جنگ “. تهران : مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، ۱۳۸۲ . ص ۱۲۷ – ۱۲۶

۱۰- محمد درودیان .” پایان جنگ: بررسی و تحلیل رویدادهای سیاسی ـ نظامی جنگ از عملیات والفجر ۱۰ تا اشغال کویت “. تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، ۱۳۹۰ . ص ۱۵۸

۱۱-  کامران غضنفری .” راز قطعنامه “. تهران: کیهان ، ۱۳۹۲ . ص ۲۶۲

۱۲-  سایت اطلاع رسانی تابناک . ۵ مهر ۱۳۸۸

۱۳- سایت ساجد . ۲۱ شهریور ۱۳۸۵ . به نقل از سایت بازتاب . ۲۷ تیر ۱۳۸۵

۱۴- سایت سلمان فارسی . ۳۱ خرداد ۱۳۹۰

۱۵- حسین علایی .” روند جنگ ایران و عراق . جلد دوم “. تهران: مرز و بوم ، ۱۳۹۱ . ص ۳۷۲

۱۶- دفاع و سیاست . پیشین ، ص ۲۶۵

۱۷- تکاپوی جهانی برای توقف جنگ . پیشین ، ص ۱۴۷

۱۸- همان . ص ۲۵۰

۱۹- همان . ص ۳۰۹

۲۰- پایان جنگ . پیشین ، ص ۱۵۶

۲۱- همان . ص ۱۵۶

۲۲- تکاپوی جهانی برای توقف جنگ . پیشین ، ص ۵۹۰

۲۳- تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق بر جمهوری اسلامی ایران . پیشین ، ص ۲۴۶

۲۴- همان . ص ۲۶۷

۲۵- درودیان . پایان جنگ . پیشین ، ص ۱۵۸

هم چنین رک. به : منوچهر پارسا دوست .” ما و عراق : از گذشته دور تا امروز “. تهران : شرکت سهامی انتشار ، ۱۳۸۵ . ص ۷۷۹

۲۶- محمد مهدی راجی .” آقای سفیر : گفت و گو با محمد جواد ظریف سفیر پیشین ایران در سازمان ملل متحد “. تهران: نشر نی ، ۱۳۹۲ . ص ۸۱

۲۷- همان . ص ۸۲

۲۸- همان . ص ۷۹

۲۹- همان . ص ۸۵

۳۰- همان . ص ۸۶

۳۱- همان . ص ۸۴

۳۲- همان . ص ۲۱

۳۳- همان . ص ۱۹

۳۴- همان . ص ۱۶

۳۵- همان . ص ۲۲

۳۶- همان . ص ۲۸ و ۳۰

۳۷- دانشجویان مسلمان پیرو خط امام .” اسناد لانه جاسوسی . جلد( ۶-۱) “. تهران: مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، ۱۳۶۸ . ص ۸۷-۸۶

۳۸- آقای سفیر . پیشین ، ص ۳۲ و ۷۱

۳۹- تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق بر جمهوری اسلامی ایران . پیشین ، ص ۲۶۸

۴۰- محمد درودیان . پایان جنگ . پیشین ، ص ۱۵۷

۴۱- همان . ص ۱۵۸

هم چنین رک. به : دفاع و سیاست . پیشین ، ص ۵۰۸

۴۲- همان . ص ۱۵۹

۴۳- سایت اطلاع رسانی جام جم آنلاین . ۲۷ تیر ۱۳۹۰

۴۴- علی رضا خداقلی پور .” نگاهی اجمالی به قطع نامه های شورای امنیت در مورد جنگ ایران و عراق “. فصلنامه مطالعات جنگ ایران و عراق . بهار ۱۳۸۲ . ص ۷۳

۴۵- محسن رضایی میرقائد .” جنگ به روایت فرمانده “. به اهتمام پژمان پورجباری . تهران: بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس ، ۱۳۹۰ . ص ۲۱۶

۴۶- روزنامه جمهوری اسلامی . ۱۵ اسفند ۱۳۶۶

۴۷- روزنامه جمهوری اسلامی . ۱۱ اسفند ۱۳۶۶

۴۸- ” چهار ساله دوم ؛ گزارشی از دومین دوره ریاست جمهوری حضرت آیت الله خامنه ای “. تهران: اطلاعات ، ۱۳۶۸ . ص ۷۴۹

۴۹- روزنامه جمهوری اسلامی . ۱۷ اسفند ۱۳۶۶

۵۰- درودیان . روند پایان جنگ . پیشین ، ص ۲۴۰

۵۱- اکبر هاشمی رفسنجانی .” پایان دفاع ، آغاز بازسازی “. تهران: دفتر نشر معارف انقلاب ، ۱۳۹۰ . ص ۶۲

۵۲- همان . ص ۹۶

۵۳- همان . ص ۱۰۲

۵۴- همان . ص ۱۳۳

۵۵- همان . ص ۱۵۴

۵۶- صحیفه امام . جلد ۲۰ . ص ۳۲۵

۵۷- صحیفه امام . جلد ۲۱ . ص ۵۳

۵۸- روزنامه جمهوری اسلامی . ۱۸ اسفند ۱۳۶۶

۵۹- تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق بر جمهوری اسلامی ایران . پیشین ، ص ۲۴۶

۶۰- سایت خبری انتخاب . ۲۹ تیر ۱۳۹۲

 
Motavaseliyan3

۳۲ سال فقدان سردار بزرگ ایران، احمد متوسلیان (بخش پایانی)

متوسلیان، غایب خاطرات رفسنجانی؛ غفلت یا سانسور؟
 
در بخش اول این یادداشت به ماجرای ربوده شدن حاج احمد متوسلیان و سه نفر همراهش توسط فالانژیستها اشاره شد و بیان گردید که چگونه سیاستمداران سیاست خارجی و دیپلماتهای وقت جمهوری اسلامی از زمان ربوده شدن این عزیزان تا سال ۷۵ یعنی به مدت ۱۴ سال علی رغم میانجی گریهای فراوان برای آزادی گروگانهای غربیِ در دست نیروهای مقاومت لبنان، هیچ گاه این میانجیگری خود را منوط به آزادی گروگانهای ایرانی نکردند؛ با وجود اینکه اخباری مبنی بر زنده بودن آنها تا آن زمان منتشر می شد.
 
چهار دیپلمات، زنده اند!
 
Motavaseliyan3در خرداد ماه ۱۳۷۶، احمد حبیب الله رئیس کمیته دفاع از حقوق زندانیان خارجی در اسرائیل، اعلام کرد: من از جانب اسرائیلی ها تأکید می کنم چهار ایرانی که در سال ۱۹۸۲ در لبنان ربوده شدند، زنده هستند.  احمد حبیب الله در چند سال قبل از آن نیز در مصاحبه های گوناگون مطبوعاتی اظهار داشته بود: گروگان های ایرانی زنده و در زندان های اسرائیل هستند.۱
در یکی از مقالات ماهنامه صبح به تاریخ مهر ۱۳۷۶، چنین آمده: یکی از زندانیان فلسطینی آزاد شده از زندان عتلیت تل آویو، ضمن تماس با دفتر سازمان عفو بین الملل در لندن، تأکید کرد که در زمان اسارتش در زندان عتلیت، یک بار در سال ۱۹۹۵ (۱۳۷۴) گروگان های ایرانی را با چشمان خود دیده است.۲
ماهنامه نداء القدس نیز در تاریخ پنجم مارس ۱۹۹۸ (۱۵ اسفند ۱۳۷۶) نوشت: منابع امنیتی تشکیلات خودگردان فلسطین اعلام کردند که چهار دیپلمات ایرانی که در سال ۱۹۸۲ هنگام اشغال لبنان توسط نیروهای رژیم صهیونیستی به اسارت این نیروها درآمده اند، هم اکنون در یکی از بازداشتگاه های رژیم صهیونیستی نگهداری می شوند.۳در خواست عجیب هاشمی از مجامع جهانی!
حسین اخوان برادر کاظم اخوان، در مردادماه ۱۳۸۰ در نامه ای خطاب به محسن میردامادی رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، با انتقاد از عملکرد مجلس در دوره های چهارم و پنجم در قبال این مسئله، و همچنین با انتقاد از عملکرد دولت در قبال این مسئله، می نویسد: اگر در یک کشور غربی این اتفاق می افتاد، برای دولتمردان آن کشور یک خجالت و فاجعه ملی محسوب می شد؛ اما در کشور ما آب از آب تکان نمی خورد و حتی عملکرد ۱۹ ساله آنان در قبال این قضیه، یعنی طولانی ترین گروگان گیری عصر حاضر، در معرض ارزیابی و تحلیل قرار نمی گیرد.۴
روزنامه رسالت در تیر ماه ۱۳۸۱ در خبری نوشت: حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در دیدار با فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)، با اشاره به گذشت ۲۰ سال از حادثه ربوده شدن حاج احمد متوسلیان و سه تن دیگر از اتباع کشورمان در لبنان که مصونیت دیپلماتیک داشته اند، خواستار فعال شدن مجامع بین المللی و جهانی برای مشخص شدن وضعیت آنان شد!۵
آقای هاشمی در حالی برای مشخص شدن وضعیت گروگان های ایرانی، خواستار فعال شدن مجامع جهانی می شود که از سال ۱۳۶۱ تا پایان ریاست جمهوری خود ایشان، بارها و بارها گروگان های آمریکایی و اروپایی با وساطت خود ایشان آزاد شده اند ولی حتی در یک مورد هم آزادی آنها مشروط به آزادی گروگان های ایرانی نشده است!
هفت سال طول کشید تا خاتمی نماینده معرفی کند!
سید رائد موسوی سخنگوی خانواده های دیپلمات های ربوده شده، می گوید: [پس از دستگیری سمیر جعجع، فرمانده فالانژیست ها در لبنان] وزارت خارجه زمان آقای خاتمی می توانست کارهای مهمی انجام دهد. ولی کوتاهی زیادی در این پرونده صورت گرفت. متأسفانه کسی سراغ سمیر جعجع نرفت؛ در یک برهه هفت یا هشت ساله، اقدامی صورت نگرفت.۶
آقای موسوی در ادامه می افزاید: از اواسط دهه ۷۰ خیلی کوتاهی شد. وزارت خارجه [کمال خرازی] در آن زمان خیلی بد پیگیری کرد. البته خود آقای خاتمی ـ به درخواست خانواده های گروگان ها ـ در دیداری که با حافظ اسد داشت، موضوع را مطرح کرد چون در آن زمان سوریه نفوذ زیادی در لبنان داشت؛ یعنی اگر در آن زمان همکاری خوبی بین ایران و سوریه برای پیگیری این پرونده شکل می گرفت که توافق آن را هم آقای خاتمی و حافظ اسد انجام داده بودند، به نتایج مطلوبی می رسیدیم. در آن زمان هم سمیر جعجع زنده بود و هم ایلی حبیقه، یعنی دو مهره اصلی که در این پرونده بودند. سمیر جعجع در آن زمان در زندانی بود که تحت سیطره سوری ها قرار داشت و ایلی حبیقه هم که مهره خود سوری ها بود.  قرار شد که نماینده سوریه و ایران این موضوع را پیگیری کنند که همانجا حافظ اسد نماینده خودش را معرفی کرد. نماینده ای که حافظ اسد انتخاب کرد، سرلشکر قاضی کنعان، فرمانده کل لبنان بود و می توان گفت که قدرت و نفوذ او از رئیس جمهور لبنان هم بالاتر بود. اما ظاهراً شش یا هفت سال طول کشید تا آقای خاتمی نماینده خود را معرفی کرد و تقریباً سال آخر ریاست جمهوری بود که نماینده معرفی شد! بدنه وزارت خارجه [تحت مسئولیت کمال خرازی] هم اعتقادی به پیگیری سرنوشت این چهار نفر نداشتند.۷ربیعی، نوشدارو یا نیش دارو؟!
بعدها سرلشکر قاضی کنعان خودکشی کرد. پیش از آن اگر کسی از ایران می رفت و پای کار می ایستاد، می توانست پرونده را به نتیجه برساند. سمیر جعجع و ایلی حبیقه را می آوردند و از این دو نفر بازجویی می شد؛ حداقل این بود که می توانستیم به اطلاعات و مدارک مهمی دست پیدا کنیم اما خیلی کوتاهی شد.۸
سال آخر دولت خاتمی هم که علی ربیعی به عنوان نماینده ایران معرفی شد، دیگر حافظ اسد در قید حیات نبود؛ نماینده حافظ اسد نیز خودکشی کرده بود؛ سوریه از لبنان خارج شده بود؛ ایلی حبیقه کشته شده بود؛ سمیر جعجع از زندان آزاد شده بود؛ و عملاً همه آن شرایطی که در آن زمان مهیا بود و می شد وضعیت این دیپلمات ها را پیگیری کرد، از بین رفته بود.۹
چه کسی از بازگشت متوسلیان نگران بود؟
نگاهی به این اتفاقات نشان می دهد دولت خاتمی بنا بر احتمال نزدیک به یقین طبق یک نقشه حساب شده، آنقدر معرفی نماینده را به تأخیر انداخت تا همه شواهد و قرائن و سر نخ ها و راههای پیگیری موضوع، عملاً مسدود شوند! دولت خاتمی موقعی نماینده معرفی کرد که مطمئن شد هیچ کار عملی برای بازگرداندن گروگان ها و یا اطلاع از وضعیت آنها نمی توان انجام داد! به راستی در کابینه آقای خاتمی، چه کسی از بازگشت احمد متوسلیان نگران بود و آمدن او را معادل برملا شدن دست خود می دانست؟!
سید رائد موسوی در تاریخ ۴ اردیبهشت ۱۳۸۳ در گفتگو با خبرگزاری مهر اظهار می دارد: متأسفانه مسئولان کشورمان برای جان اتباع خود ارزشی قائل نیستند. وقتی که خبرنگاری در عراق ربوده می شود، شاهد عکس العمل از سوی کشورهای آنان هستیم و تمام دستگاه سیاسی آن کشور به تکاپو می افتد، ولی این روند هیچ گاه در ایران دنبال نمی شود. اگر به روند رسیدگی به وضع شهدای دیپلمات در مزار شریف و یا کشته شدن دبیر اول سفارت ایران در بغداد، یا ایرانیانی که در شهرهای مقدس عراق به شهادت می رسند توجه شود، همه ناشی از سهل انگاری مسئولین در قبال جان ایرانیان است. چندین ایرانی در عراق توسط نیروهای لهستانی کشته می شوند، نه تنها اعتراضی به لهستان نمی شود، بلکه وزیر دفاع [آقای شمخانی] به آن کشور می رود و در مذاکرات خود هیچ اشاره ای به این مسئله نمی کند.
موسوی در خصوص نتایج کاری کمیته پیگیری نیز گفت: هر وقت که با این کمیته تماس گرفته می شود تا در جریان چگونگی کار قرار گیریم، آنها مسئله را امنیتی می دانند[!] و می گویند: تا زمان رسیدن به نتایج کامل، هیچ گونه اظهار نظری نمی کنیم. در تمام مدت ریاست جمهوری آقای خاتمی، بارها از ایشان برای مشخص شدن وضع دیپلمات های ربوده شده ایرانی، خواستار ملاقات حضوری شده ایم که تا کنون این اقدام عملی نشده است و این نشان می دهد که تلاشی برای روشن شدن وضعیت آنها صورت نمی گیرد.۱۰
پس از چندی ظاهراً اعتراض خانواده های گروگان ها به گوش آقای خاتمی رئیس جمهور وقت می رسد و آنها موفق می شوند که در مرداد ۸۳ با رئیس جمهور ملاقات کنند. برادر کاظم اخوان طی رنجنامه ای خطاب به برادرش در مرداد ۱۳۸۳ می نویسد: بالاخره پس از هفت سال انتظار، موفق شدیم با آقای خاتمی ملاقات داشته باشیم و ایشان قول دادند که این موضوع را تا پایان ریاست جمهوری خود روشن کنند. پرونده نیز از دست کسانی که تعمداً آن را در هاله ای از ابهام قرار داده بودند، خارج شد و به کسان دیگری سپرده شده است.۱۱
این جمله نشان می دهد که تا آن هنگام، پرونده این موضوع در دست کسانی بوده که آن را تعمداً در وضعیت مبهم نگه داشته بودند.آقای رضایی! تا حالا کجا بودید؟
محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۸۳ در این مورد اظهار می دارد: به طور جدی پرونده ۴ دیپلمات ربوده شده را پیگیری می کنم[!] ما امکانات بین المللی خیلی خوبی داریم که می توانیم با دست گذاشتن روی آن امکانات، از طرف های روبروی این پرونده ـ از فالانژهای لبنان گرفته تا کشورهای دیگر ـ  بخواهیم تا جواب های روشن و مشخصی را برای مردم و خانواده  هایشان ارائه دهند!۱۲
محسن رضایی در حالی این سخنان را مطرح می کند که طی مدت حدود ۱۶ سال فرماندهی بر سپاه پاسداران، هیچ اقدام عملی از سوی ایشان برای آزادی گروگان ها صورت نگرفت.
برای اینکه با بی اعتنایی جناب محسن رضایی نسبت به سرنوشت احمد متوسلیان و همراهانش، بیشتر آشنا شویم، به یک نمونه اشاره می کنیم. هاشمی رفسنجانی در یادداشت مورخ پنجم بهمن ۱۳۶۱ در خاطراتش می نویسد: آقای بهادران آمد و از اینکه گروهی از کردهای عراقی که چند نفر غربی را در عراق اسیر کرده و سپاه به آنها توجه نمی کند، گله داشت.۱۳
اگر محسن رضایی واقعاً دغدغه آزادی احمد متوسلیان را داشت، چرا از چنین فرصت گرانبهایی که در سال ۶۱ برایش پیش آمد، استفاده نکرد؟!
محسن رضایی در تاریخ ۱۵ تیر ۱۳۸۴ نیز در مراسم سالگرد ربوده شدن احمد متوسلیان و همراهانش می گوید: مسئولان وزارت اطلاعات و وزارت امور خارجه در مورد این پرونده کم کاری کرده اند. طی این سالها، دهها سند هسته ای و یا اسناد ارزشمند با اروپا امضاء شده و معتقدم که حداقل یکی از مابه ازاهای این سندها و قراردادها، می توانست این چهار ایرانی مظلوم باشند. مطمئن باشید اگر مسئولان عالی نظام اراده کنند که این موضوع را به سرانجام برسانند، قطعاً این کار انجام خواهد شد.۱۴
البته در اینکه افرادی همچون دکتر علی اکبر ولایتی با تصدی حدود ۱۶ ساله پست وزارت خارجه و کمال خرازی با تصدی ۸ ساله پست وزارت خارجه و علی ربیعی نماینده ویژه خاتمی، باید پاسخ دهند که در مدت مسئولیت خویش، چه اقدام عملی در این رابطه انجام داده اند، شکی نیست ـ و البته باید پرسید که آیا شواهد و قرائن حاکی از آن نیست که این حضرات کوتاهی های بسیاری در این مسئله داشته اند؟ ـ اما باید به محسن رضایی نیز یادآور شد که ظاهراً ایشان فراموش کرده یکی از افرادی که بسیاری از این اسناد ارزشمند را با اروپایی ها امضاء کرده، هاشمی رفسنجانی بوده که اصولاً بحث مبادله گروگان های ایرانی، ظاهراً برای ایشان اهمیت چندانی ندارد!سانسور ربوده شدن چهار دیپلمات در خاطرات هاشمی
Motavaseliyan4برای اینکه روشن شود مسئله اسارت یکی از مهمترین فرماندهان نظامی جبهه های جنگ، چقدر برای هاشمی کم اهمیت است، کافی است نگاهی به یادداشت های روزانه ایشان در سال ۱۳۶۱ انداخت تا روشن گردد در حالی که جناب هاشمی در یادداشت های روزانه خود از ذکر کوچکترین و بی اهمیت ترین مسائل نیز غفلت نمی کند؛ اما از تاریخ ۱۴ تیر ۶۱ یعنی روز اسارت متوسلیان و همراهانش، تا پایان سال ۶۱، حتی یک جمله در یادداشت های ایشان راجع به این موضوع دیده نمی شود! بدتر اینکه در هیچ کدام از مصاحبه ها و سخنرانی های ایشان در سال ۶۱ نیز کوچک ترین اشاره ای به این ماجرا وجود ندارد!کارشکنی ماست فروشها!
اما در مورد این جمله محسن رضایی که گفته بود: «اگر مسئولان عالی نظام اراده کنند که این موضوع را به سرانجام برسانند، قطعاً این کار انجام خواهد شد»، باید گفت این کلام حقی است اما به شرط آنکه آن دو فردی که احمد متوسلیان به آنها لقب «ماست فروش» داده و گفته بود «اینها عناصر عملیاتی نیستند و فقط بلدند در ستاد بنشینند و دستور بدهند»ـ و البته طی سه دهه گذشته همواره در پست های مهمی نیز قرار داشته اند ـ دست از کارشکنی های خود بردارند و با انواع و اقسام برنامه ها و طرح ها، جلوی هر گونه اقدام عملی را سد نکنند!آزادی ۳ گروگان توسط متوسلیان
جالب اینجاست، هنگامی که احمد متوسلیان پس از مدتی اقامت در لبنان و مشاهده اوضاع آنجا، برای دادن گزارش به تهران می آید، بعد از بازگشت دوباره به لبنان خبردار می شود که سه نفر از نیروهای ایرانی توسط مزدوران اسرائیل اسیر شده اند. وی بلافاصله اعلام می کند که چنانچه آنها نیروهای ایرانی را آزاد نکند، دست به عملیات نظامی علیه اسرائیل خواهد زد. اسرائیلی ها نیز که از این تهدید ترسیده بودند، فوراً سه نفر ایرانی را آزاد می کنند.
متاسفانه علی رغم ادعاهای مطرح شده توسط جناب رضایی ایشان برای آزادی احمد متوسلیان و همراهانش حتی برای یک بار هم که شده اسرائیلی ها را تهدید زبانی هم نکردند.باز هم کارشکنی در طرح آزادسازی
سردار میرفیصل باقرزاده رئیس بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس، در حاشیه مراسم سالگرد گروگان ها در ۱۵ تیر ۱۳۸۴ به مطلب مهمی اشاره می کند. وی می گوید: دو سال است که بنیاد حفظ آثار در این رابطه اقداماتی را به عمل آورده و در همین زمینه برای پیگیری سرنوشت این ۴ دیپلمات ایرانی، طرحی را تهیه کرده بودیم که حدوداً چهار سال پیش [یعنی در سال ۱۳۸۰] در ستاد کل نیروهای مسلح مطرح شد ولی هنگامی که خواستیم این طرح را به اجرا بگذاریم، گفتند که در سطوح دیگر از جمله در وزارت امور خارجه این موضوع در حال پیگیری است[!!] و این همان طرحی بود که منجر به آزادسازی تعدادی از اسرای حزب الله لبنان شد، اما متأسفانه در این بخش، موضوع باز گره خورد و متوقف شد.۱۵
همان گونه که ملاحظه می گردد، هر گاه که یک طرح عملیاتی برای آزادسازی گروگان ها مطرح می شود، آن کسانی که به هیچ وجه خواهان بازگشت احمد متوسلیان نیستند، فوراً به میدان آمده و با طرح کردن این مطلب که لازم نیست شما اقدامی انجام دهید و وزارت خارجه یا ارگان های دیگر در حال پیگیری این مطلب هستند؛ جلوی انجام هرگونه راهکار عملی را سد می کنند.
علیرضا اکبری مشاور سابق وزیر دفاع، در تیر ماه ۱۳۸۴ اظهار می دارد: بین سال های ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۶، دهها جاسوس یا افراد غربی در لبنان و خاورمیانه ربوده شدند که با وساطت و تلاش های دیپلماتیک ایران آزاد شدند، حال چگونه است که راجع به گروگان های خودمان این اتفاق نیفتاد؟!۱۶

اخبار زنده بودن گروگانها تا سال ۸۲
سید رائد موسوی فرزند سید محسن موسوی، در تاریخ ۲۶ تیر ۱۳۸۴ در یک کنفرانس خبری اظهار داشت: آخرین اخبار ما از سرنوشت چهار دیپلمات ربوده شده ایرانی، حکایت از آن دارد که یک سال و نیم پیش، یکی از افرادی که در مبادله حزب الله و رژیم صهیونیستی توسط این رژیم آزاد شد، به ما گفت که این افراد را در زندان حیفا دیده و وقتی عکس افراد مختلفی را برای شناسایی به او نشان دادند، او تصویر این چهار نفر را شناسایی کرد.۱۷
این نشان می دهد حداقل تا سال ۱۳۸۲، این چهار نفر هنوز زنده بوده و در اسارت صهیونیست ها بسر می برده اند.

ربیعی هم هیچ اقدامی نکرد!
موسوی همچنین با اشاره به کم کاری کمیته ای که از جانب آقای خاتمی مسئول پیگیری این مسئله شده بود، گفت: متأسفانه کمیته ای که آقای خاتمی به ریاست علی ربیعی حدود یک سال و نیم پیش تشکیل داد، هیچ اقدام مؤثری انجام ندادند و در این یک سال و نیم، تنها کار این کمیته، دسته بندی اطلاعات موجود بود و حتی هیچ اطلاعات جدیدی نیز به آن افزوده نشد.۱۸

چند پرسشِ تاریخیِ بی جواب مانده!
در پایان، چند سوال از همه کسانی که به نوعی در جریان این ماجرا بوده اند به ویژه آقای م.ر و آقای ش باید پرسید؛ سوالاتی که پاسخ به آنها بسیاری از مسائل را روشن خواهد کرد:  نام آن دو نفری که احمد متوسلیان در مورد آنها گفته بود: «اینها عناصر عملیاتی نیستند و فقط بلدند در ستاد بنشینند و دستور بدهند»چیست؟ گوینده این جمله که «احمد متوسلیان دندان کرم خورده ای بود که ما آنرا کندیم و انداختیم دور»، چه کسی بود؟
به راستی چه کسانی در این ۳۲ سال با انواع و اقسام کارشکنی ها و حیله ها ، مانع از بازگشت احمد متوسلیان و همراهانش شده اند؟ چه کسانی بازگشت احمد متوسلیان را مساوی با برملا شدن دست خود می دانند؟
چرا یک روز قبل از عملیات مبادله گروگان های ایرانی با گروگان های آمریکایی در سال ۶۱، معاون احمد متوسلیان از سمت خود برکنار و همان روز به ایران بازگردانده می شود؟ چرا اجازه داده نمی شود که وی در روز مبادله گروگان ها در صحنه حضور داشته باشد؟ چرا در روز مبادله، گروگان های آمریکایی آزاد می شوند اما از تحویل گرفتن گروگان های ایرانی خودداری می شود؟ چرا هیچ گاه آزادی گروگان های آمریکایی و اروپایی، موکول به آزادی احمد متوسلیان و همراهانش نشده است؟
به راستی که مظلومیت ۳۲ سال اسارت سردار مظلوم ژنرال احمد متوسلیان و همراهانش، می تواند پرده نفاق را از چهره برخی مدعیان انقلابی گری کنار بزند.

پی نوشتها
۱. مهدی انصاری و دیگران .» ماجرای مک فارلین «. تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، ۱۳۸۰ . ص ۴۳
۲. حمید داود آبادی .» کمین جولای ۸۲ «. تهران: نشر غنچه ، ۱۳۸۴ . ص ۷۶
۳. همان . ص ۷۷
۴. همان . ص ۱۴۴
۵. همان . ص ۱۶۰
۶. سید ابوطالب موسوی .» پرونده ربایش ؛ بیم ها و امیدها «. هفته نامه پنجره . ۱۷ تیر ۱۳۹۱ ، ص ۴۹
۷. همان . ص ۴۹
۸. همان . ص ۴۹
۹. همان . ص ۴۹
۱۰. کمین جولای ۸۲ . پیشین ، ص ۲۱۴
۱۱. همان . ص ۲۳۰
۱۲. همان . ص ۲۵۴
۱۳. اکبر هاشمی رفسنجانی .» پس از بحران ؛ کارنامه و خاطرات ۱۳۶۱ «. به اهتمام فاطمه هاشمی . تهران: دفتر نشر معارف انقلاب ، ۱۳۸۰ . ص ۳۷۲
۱۴. همان . ص ۲۶۸
۱۵. همان . ص ۲۶۹
۱۶. همان . ص ۲۷۹
۱۷. همان . ص ۲۸۰
۱۸. همان . ص ۲۸۱

مقاله فوق در هفته نامه ۹ دی طی ۲ شماره در تاریخ ۷ و ۱۴ تیر ۱۳۹۳ به چاپ رسیده است.

 
Motavaseliyan1

۳۲ سال فقدان سردار بزرگ ایران، احمد متوسلیان (بخش اول)

جهادگران حق طلب، قربانیان سازشکاران غرب طلب
 
از آزادی خرمشهر تا آزادی جنوب لبنان
 
 

Motavaseliyan1۱۲ روز پس از آزادسازی خرمشهر در خرداد سال ۱۳۶۱، تهاجم وحشیانه ارتش اسرائیل به جنوب لبنان آغاز شد. نیروهای اسرائیلی در عرض یک هفته خود را به بیروت رسانده و این شهر را به محاصره خود درآوردند. جمهوری اسلامی ایران که اشغال لبنان را پاسخی به عملیات الی بیت المقدس و آزادی خرمشهر می دید، تصمیم به پشتیبانی از دولت لبنان گرفت و با تأیید امام خمینی، یک هیئت عالی رتبه نظامی ایران روانه سوریه شد که احمد متوسلیان ـ فرمانده تیپ محمد رسول الله (ص) ـ  به عنوان یکی از مجرب ترین فرماندهان و کارشناسان نظامی، در آن هیئت حضور داشت. با هماهنگی های انجام شده، متوسلیان به تهران بازگشت و طی چند روز، با فراخوان همرزمان خود در پادگان امام حسین (ع)، حرکت به سوی لبنان را اعلام کرد و در ابتدای امر، به همراه پانصد نفر از داوطلبین تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص)، عازم سوریه شد و آنان را تحت عنوان قوای محمد رسول الله (ص)، در پادگان “زبدانی” واقع در نزدیکی مرز لبنان مستقر کرد. چندی بعد با تصمیم جمهوری اسلامی مبنی بر ورود به خاک عراق، قسمت اعظم قوای ایرانی مستقر در سوریه که به دلیل برخی مسائل جاری میان مسئولان سوری، هنوز موفق به رویارویی مستقیم با رژیم اشغالگر قدس نشده بودند، باید به ایران باز می گشتند تا در عملیات بزرگ آتی که “رمضان” نام داشت، شرکت کنند. احمد متوسلیان که قصد داشت پیش از بازگشت، برای مشاهده خطوط اسرائیل در بیروت و تهیه گزارشی از وضع موجود آن، سفری به این شهر داشته باشد، تصمیم خود را با سفیر ایران در سوریه حجت الاسلام محتشمی پور، در میان گذاشت و علی رغم مخالفت او با این عمل، با اصرار فراوان آماده حرکت به سمت بیروت شد.۱

ربودن حاج احمد در راه اجرای فرمان امام

Motavaseliyan2سردار سعید قاسمی نیز نقل می کند در صبح روز ۱۴ تیر ۶۱ در حالی که وی به همراه حاج همت سعی داشتند تا حاج احمد متوسلیان را از رفتن به بیروت منصرف کنند، حاج احمد می گوید: حضرت امام به بنده امر کرده اند گزارشی از وضعیت شیعیان جنوب لبنان را تهیه کنم و برای ایشان ببرم، لذا بهتر است خودم به این مأموریت بروم .۲
احمد متوسلیان به همراه سید محسن موسوی کاردار سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت، کاظم اخوان خبرنگار و عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی و تقی رستگار مقدم، در بعد از ظهر روز ۱۴ تیر ماه ۱۳۶۱ در حالی که با یک اتوموبیل مرسدس با پلاک رسمی و کد دیپلماتیک، در جاده ساحلی طرابلس ـ بیروت به سوی پایتخت در حرکت بودند و توسط یک اتوموبیل نیروهای امنیت داخلی لبنان ویژه امنیت سفارتخانه های خارجی اسکورت می شدند، در پست بازرسی “برباره” توسط شبه نظامیان مسیحی موسوم به فالانژیست، متوقف و ربوده شدند. شواهد موجود حکایت از آن دارد که نیروهای فالانژ به سرکردگی ایلی حبیقه و سمیر جعجع این چهار نفر را ربوده و پس از مدتی آنها را تحویل صهیونیست ها دادند .۳

رادیو اسرائیل: طراح عملیات فتح المبین به اسارت گرفته شد!
دقایقی بعد از ربوده شدن احمد متوسلیان و همراهانش، رادیو اسرائیل اعلام می کند: ژنرال احمد متوسلیان، طراح عملیات فتح المبین و بیت المقدس، در پست بازرسی “برباره” به اسارت گرفته شد.  این نشان می دهد که او را خوب می شناختند! مغز متفکر آزادسازی خرمشهر و فرمانده نیروهایی که عراق را به خاک سیاه نشاندند و داغ “محمره” را بر دلش گذاشتند؛ انگار همه چیز حساب شده بود!۴
سید رائد موسوی فرزند سید محسن موسوی و دبیرکل انجمن حمایت از دیپلمات های ربوده شده ایرانی، طی مصاحبه ای اظهار می دارد: قطعاً اسرائیلی ها روی حاج احمد متوسلیان تمرکز جدی داشتند. همه رسانه های سوریه اعلام کرده بودند که حاج احمد متوسلیان به عنوان فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) برای جنگ با اسرائیل آمده است … وقتی دیپلمات ها به سمت بیروت در حرکت بوده اند، اسکورت ارتش لبنان همراه اینها بوده و آنها هم با بیسیم هر دقیقه خبر می دادند که ما داریم می آییم. در واقع کل اطلاعات برباد رفته بود و حتی احتمال اینکه در بین ماشین های اسکورت، عامل نفوذی هم بوده باشد، بالای ۹۰ درصد است. ارتشیان لبنان اکثراً مسیحی هستند و خیلی قابل اعتماد نیستند. اینها راه می افتند و شب را هم در بعلبک می خوابند و فردایش دوباره حرکت می کنند. به نظر می رسد کل اطلاعات لو رفته بوده که چنین تیمی دارد می آید. قطعاً ارتش اسرائیل روی این تیم تمرکز و برنامه ریزی داشته است … وقتی این چهار نفر رسیدند، ایشان را نگه داشتند و پس از کنترل گذرنامه ها، اعلام کردند که این همان ماشینی است که دنبال آن بودیم. سپس ایرانی ها را از لبنانی ها جدا کرده و لبنانی ها را رها می کنند و فقط ایرانی ها را می برند. یعنی نوع واقعه نشان می دهد که با برنامه ریزی بوده و اتفاقی نبوده است.۵
گروگان گرفتن نماینده سیا توسط حزب الله
منصور کوچک محسنی جانشین احمد متوسلیان در نیروهای ایرانی در لبنان، در این باره می گوید: روز ۱۴ تیر، ساعت ۱ بعد از ظهر به ما خبر دادند حاج احمد متوسلیان را گروگان گرفته اند. ما یک دفتر کوچکی در بعلبک داشتیم که بیشتر جلسات را با شیخ عباس موسوی و ابوهشام، آنجا برگزار می کردیم. تا ساعت ۳ شب جلسه داشتیم. ابوهشام آدم کارکشته سیاسی نظامی بود. ایشان پیشنهاد کردند که در مقابل حاج احمد، تعدادی از نیروهای فالانژیست را به گروگان بگیریم تا بتوانیم در زمان مقرر مبادله کنیم که بنده پیشنهاد ایشان را پذیرفتم. بنا بر این چندی بعد ۷۰ نفر از نیروهای فالانژیست را به گروگان گرفتیم. اما نگهداری اینها مشکل بود. مشکل اساسی دیگری که داشتیم این بود که سفارتخانه مرتب از ما جواب می خواست و تماس می گرفت که در نهایت ما کلاً با سفارت قطع رابطه کردیم. تصمیم گرفتیم گروگان هایی که مؤثرتر هستند را نگه داشته و بقیه را آزاد کنیم. چند روز بعد از این ماجرا، بچه های جنوب لبنان آمدند و گفتند این آدم هایی که گرفته اید آدم های بزرگی هستند اما ما می خواهیم کسی را گروگان بگیریم که از اینها مهمتر است. گفتیم چه کسی است ؟ گفتند یک آمریکایی به نام دیوید دوج که نماینده سازمان سیا در خاورمیانه است. گفتیم اگر می توانید خودتان انجام دهید؛ ما نمی توانیم برای شما تعیین تکلیف کنیم. اینها رفتند و دیوید دوج آمریکایی را به گروگان گرفتند و حرفشان این بود که این گروگان باید با حاج احمد متوسلیان معاوضه شود… با بچه هایی که بعداً جزء حزب الله شدند، مرحله به مرحله پیش می رفتیم که یک روز آقای شمخانی و شهید داود کریمی از تهران با ما تماس گرفتند و گفتند که چنین بحث هایی (!)  مطرح شده است .۶

تلاش شهید همت برای آزاد کردن حاج احمد
در کنار اقدامات فوق، برخی از یاران حاج احمد، در تاریخ ۱۹ تیر ۶۱ از مسئولین مرکز درخواست اجازه جهت انجام عملیات نظامی برای آزاد کردن حاج احمد را می کنند اما با پاسخ منفی روبرو می شوند. جعفر جهروتی زاده که به همراه متوسلیان به لبنان رفته بود، در این باره می گوید: بنده خوب به یاد دارم که برادرهای عزیز مان حاج همت، دستواره، حاجی پور و سایر مسئولین قوای محمد رسول الله (ص) اصرار داشتند به هر شکل ممکن از تهران مجوز بگیرند و برای آزادسازی حاج احمد و همراهان او از چنگال فالانژیست ها اقدامی بکنند؛ منتها از ایران دستور رسید که به هیچ وجه تحت تأثیر احساسات و عواطف قرار نگیریم [!] و با هوشیاری، خونسردی مان را حفظ کنیم. ضمناً خبر دادند که قرار است هیئت عالی رتبه ای برای حل این مسئله از تهران به دمشق بیاید. متأسفانه بنابه یک سری دلایل، برادران ما، حاج همت و دیگران موفق نشدند از هیئت مزبور در رابطه با عملیات نظامی با هدف آزادسازی حاج احمد و دوستانش، مجوز دریافت کنند.۷

وقتی هاشمی زحمت عماد مغنیه را بر باد داد!
حجت الاسلام موسی فخر روحانی سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در بیروت، طی سخنانی در مورد ربوده شدن دیوید دوج، اظهار داشت: چند روزی پس از ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی، سران سازمان آزادیبخش فلسطین به سفار ت ایران آمدند و گفتند: امروز دیوید دوج رئیس دانشگاه آمریکایی بیروت، ربوده شد و ما فکر می کردیم دوستان ما که متمایل به اتحاد جماهیر شوروی هستند، او را ربوده اند و بعد معلوم شد که کار آنها نبوده است. بنابر این روی احزاب و گروه های گوناگون کار کردیم و سرانجام به این نتیجه رسیدیم که طرفداران شما او را بوده اند. از اینرو آمده ایم از شما برای نجات وی کمک بگیریم. گفتم: دیوید دوج فقط رئیس دانشگاه آمریکایی بیروت نبود؛ او رئیس C.I.A در خاور میانه هم بود .۸
صبح روز بعد، معلوم می شود که عماد مغنیه، عامل ربودن دیوید دوج بوده است. حجت الاسلام فخر روحانی در ادامه مصاحبه می گوید: ما می توانستیم به سهولت گروگان ها را جابجا [مبادله ] کنیم؛ اما چه کردیم؟ آقای هاشمی [ رفسنجانی ] دوج را به درخواست حافظ اسد تحویل سوریه داد و او از آنجا راحت به آمریکا رفت.۹

صدور فرمان عقب نشینی در یک قدمی آزاد سازی حاج احمد!
حجت الاسلام علی قنبری که جزو نیروهای اعزامی به لبنان بوده است، در مورد شناسایی سه نفر آمریکایی از میان فالانژ ها می گوید: ” از میان ۷۰ گروگان فالانژیست، نیروهای جنبش امل سه نفر از آنها را که آمریکایی بودند، جدا کردند تا با حاج احمد متوسلیان و سه نفر همراهش مبادله کنند” .
یکی دو ماه بعد، به درخواست آمریکا و اسرائیل، قرار می شود که گروگان های آمریکایی با حاج احمد متوسلیان و همراهانش مبادله شوند. اما یک روز قبل از موعد تبادل گروگان های آمریکایی، فردی به نام کنعانی به همراه رفیق دوست به لبنان رفته و اظهار می دارد که از طرف محسن رضایی [فرمانده سپاه] به عنوان جانشین احمد متوسلیان منصوب شده و آقای کوچک محسنی دیگر سمتی ندارد. هنگامی که کوچک محسنی به کنعانی می گوید قرار است فردا مبادله صورت گیرد، اجازه دهید تا ما فردا این مبادله را انجام دهیم و حاج احمد را آزاد کنیم، وی پاسخ می دهد که شما دیگر مسئولیتی ندارید و خودمان این کار را پیگیری می کنیم.
رفیق دوست نیز به کوچک محسنی می گوید که شما همین الان باید به تهران برگردید. کوچک محسنی به رفیق دوست می گوید ما می خواهیم سمیر جعجع را بگیریم اما رفیق دوست وی را به فرودگاه دمشق برده و روانه ایران می کند.
روز بعد، گروگان های آمریکایی به دولت سوریه تحویل داده می شوند تا آنها با تعدادی از نظامیان خود که در دست اسرائیلی ها بودند، مبادله کنند . اسرائیلی ها که می بینند طرف مقابل تمایلی به تحویل گرفتن احمد متوسلیان و همراهانش ندارد، آنها را مجدداً به اسرائیل باز می گردانند.

دندان کرم خورده را انداختیم دور!
مدتی پس از این ماجرا، یکی از اعضای سپاه تعریف می کند که یک روز در جلسه ای در مقر سپاه در تهران واقع در خیابان فلسطین، از یکی از مسئولین سپاه سؤال می شود که این چه برخوردی بود که با حاج احمد متوسلیان کردید ؟ مگر قرار نبود که در تبادل با اسرائیل ، او آزاد شود؟ اما فرد مقابل پاسخ می دهد : ” احمد متوسلیان دندان کرم خورده ای بود که ما آنرا کندیم و انداختیم دور” !
معلوم شد که احمد متوسلیان به دلیل اینکه از قبل با برخی آقایان اختلاف سلیقه داشته، لذا تبدیل به دندان کرم خورده شده و بعد هم او را دور انداختند !!
یکی از دوستان نزدیک حاج احمد متوسلیان نقل می کند که حاج احمد به دو نفر در سپاه لقب “ماست فروش” داده بود و معتقد بود که “اینها عناصر عملیاتی نیستند و فقط بلدند در ستاد بنشینند و دستور بدهند”.
به نظر می رسد که همین دو نفر تشخیص دادند که احمد متوسلیان دیگر تبدیل به دندان کرم خورده شده و باید او را دور انداخت! نقل شده که وقتی این دو نفر خبر اسارت حاج احمد را می شنوند، بسیار خوشحال می شوند!

گروگانهای آمریکایی عزیز تر از ۴ گروگان ایرانی!
از تیر ماه ۱۳۶۱ تا مرداد سال ۱۳۷۵، بارها و بارها برخی آقایان برای آزادی گروگان های آمریکایی و اروپایی میانجی گری می کنند و دهها نفر از آنها را آزاد می کنند. اما دریغ از اینکه حتی یکبار آزادی گروگان های غربی را موکول به آزادی حاج احمد و همراهانش کنند. در اینجا به برخی از این موارد اشاره می کنیم:
در تاریخ ۱۴ تیر ۱۳۶۴، روزنامه واشنگتن پست طی مقاله ای در مورد ماجرای گروگان گیری هواپیمای تی. دبلیو. ای نوشت: “رئیس مجلس ایران نقش عمده ای در آزادسازی ۳۹ تن آمریکایی گروگان هواپیمای ربوده شده تی. دبلیو. ای ایفا کرده است. اکبر هاشمی رفسنجانی هنگام دیدار از دمشق، برای آزادی گروگان ها پافشاری کرد. رفسنجانی چندین عضو گروه شیعه افراطی حزب الله و دیگر رهبران شیعه را فراخواند و به گفته یک مقام آمریکایی، گفت و گوهای دشواری را برای رهایی گروگان ها با آنها انجام داد”۱۰ این ۳۹ گروگان آمریکایی در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۶۴ آزاد شدند.۱۱
میرحسین موسوی نخست وزیر وقت نیز در تاریخ ۱۷ تیر ۱۳۶۴ در مصاحبه مطبوعاتی می گوید: ما بارها اعلام کرده ایم با هواپیما ربایی مخالفیم، آن هم به دلیل ملاحظات انسانی و یقیناً موضع ما در این زمینه توانست در آزادی گروگان های آمریکایی   هواپیمای ربوده شده آمریکا مؤثر باشد .۱۲
در موردی دیگر، آقای هاشمی در یادداشت مورخ ۲۳ مرداد ۱۳۶۴ خود می نویسد: به آقای محسن رضایی گفتم خوب است سپاه در لبنان تلاش کنند تا سرنخی از عوامل گروگان گیری آمریکایی ها پیدا کنند که در مقابل آزادی اسرای لبنانی در اسرائیل و نجات گروگان ها کمک کنیم .۱۳
در تاریخ ۲۴ شهریور ۱۳۶۴ ( ۱۵ سپتامبر ۱۹۸۵ ) یک گروگان آمریکایی به نام بنجامین ویز در معامله معروف به مک فارلین آزاد می شود .۱۴
در اردیبهشت ۶۵ نیز مسئله کمک به آزادی گروگان های فرانسوی مطرح می شود. در یادداشت مورخ ۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۵ آقای هاشمی چنین آمده : دکتر [حسن] روحانی و دکتر [ محمد علی ] هادی آمدند. درباره گرم گرفتن با فرانسه و کمک به آزادی گروگان های فرانسوی در لبنان ، توصیه می کردند.۱۵
همان گونه که ملاحظه می شود، فکر و ذکر همه آقایان، کمک به آزادی گروگان های غربی است و تنها چیزی که در این میان اهمیتی ندارد، آزادی احمد متوسلیان و همراهانش می باشد.
چندی بعد، با وساطت ایران ، یک گروگان دیگر غربی در تاریخ ۲۴ مهر ۱۳۶۵ در لبنان آزاد شد.۱۶
در تاریخ دوم نوامبر ۱۹۸۶ ( ۱۱ آبان ۱۳۶۵ ) نیز یک گروگان دیگر آمریکایی به نام دیوید جاکوبسن آزاد می شود.۱۷
یکی از کسانی که در رابطه با آزادی گروگان های غربی فعالیت می کند، آقای ولایتی ـ وزیر خارجه وقت ـ می باشد. در یادداشت ۱۳ آبان ۱۳۶۵ آقای هاشمی چنین می خوانیم: دکتر ولایتی آمد و خواست که کمک کنیم تا دو نفر از گروگان های فرانسوی در اختیار سوری ها قرار گیرند . قرار شد در جلسه فردا تصمیم گیری شود .۱۸
در نتیجه این تلاش ها، در تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۶۵ نیز دو گروگان فرانسوی در لبنان آزاد شدند. روز بعد، کاردار فرانسه در تهران، در دیدار با وزیر خارجه ایران [ دکتر ولایتی ] از کمک های ایران برای حل مشکلاتش در لبنان سپاسگزاری کرد .۱۹
به نظر می رسد اکنون نوبت آن رسیده باشد که جناب آقای ولایتی بعد از سه دهه سکوت، بگویند که برای آزادی گروگان های ایرانی نیز چقدر تلاش کرده اند؟!
آقای هاشمی در یادداشت ۱۰ آذر ۱۳۶۵ خود نیز می نویسد: آقای احمد وحیدی مسئول اطلاعات سپاه آمد. برنامه عملیات را گفت و مشورت کرد و گفتم یک گروگان فرانسوی در لبنان، اگر با شفاعت ما آزاد شود، خوب است.۲۰
آقای هاشمی رفسنجانی در تاریخ ۱۹ فروردین ۱۳۶۶، در مصاحبه با کیهان هوایی، در مورد نقش خود در آزادی گروگان های غربی می گوید: در رابطه با هواپیمای تی. دبلیو. ای، آنها حدود هزار نفر را آزاد کردند که خودم آنجا دخالت کرده بودم . همین حالا هم حاضریم به آزادی گروگان ها کمک کنیم. ما مسئولیتی در لبنان نداریم ولی قبول داریم برای اینکه یک انسان راحت شود ، کمک کنیم .۲۱
هاشمی رفسنجانی نیز باید به این سوال افکار عمومی پاسخ دهد که وقتی این همه دغدغه راحت شدن گروگان های غربی را داشته، چقدر برای آزادی احمد متوسلیان و یارانش از سوی او تلاش صورت گرفته است ؟!
رادیو صدای آمریکا نیز در تاریخ ۱۳ مرداد ۶۸ در باره پیشنهاد آقای هاشمی برای حل مسئله گروگان ها گزارش داد:” اکبر هاشمی رفسنجانی امروز جمعه به ایالات متحده در مورد حل بحران گروگان ها در لبنان پیشنهاد کمک کرد و گفت برای آزاد ساختن گروگان های غربی در لبنان ، راه حلی عاقلانه وجود دارد . وی خواستار این شد که آمریکا از اسرائیل بخواهد که یک روحانی شیعه را که هفته گذشته در جنوب لبنان ربوده ، آزاد کند “.۲۲
آیا در کنار طرح این مسئله،  هاشمی نمی توانست آزادی متوسلیان و همراهانش را نیز مطرح کند؟!
در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۳۶۹، آقای کمال خرازی نماینده ایران در سازمان ملل، در یک مصاحبه تلویزیونی می گوید: بر اساس شواهد به دست آمده از اظهارات اخیر سمیر جعجع و دیگر عوامل فالانژیست، چهار گروگان ایرانی هنوز زنده اند. جمهوری اسلامی ایران به دلایل انسانی، همه تلاش های خود را برای آزادی همه گروگان ها، صرف نظر از ملیت آنها، به کار برده است.۲۳
در شهریور ماه ۱۳۶۹، منصور رحمه از بازرگانان معروف مسیحی بیروت که روابط بسیار نزدیکی با سمیر جعجع دارد، در ملاقاتی در هتل سامرلند بیروت گفته بود: دیپلمات های ایرانی زنده اند و مدتی است که به اسرائیل منتقل شده اند. حتی وقتی که آنها در لبنان بودند، تصمیم در مورد سرنوشت آنها در اختیار موساد بود.۲۴

اعتراضها به بی توجهی وزارت خارجه به گروگانها
رضا اخوان طی مقاله ای در هفته نامه کیهان هوایی می نویسد: در ملاقاتی که به همراه خانواده گروگان ها در تاریخ ششم آذر ۱۳۶۹ با وزیر امور خارجه [دکتر ولایتی] داشتیم، ایشان تأکید کردند:” ایران به کوشش خود برای آزادی گروگان های ایران ادامه خواهد داد و از این قضیه چشم پوشی نخواهد کرد”. اما پس از آزادی گروگان های غربی، دلایل و شواهد مشهود، خلاف این ادعا را ثابت کرد و سرنوشت آنان به فراموشی سپرده شد. مهمترین عاملی که می توانست در آزادی گروگان های ایرانی مؤثر باشد، آن بود که وزارت امور خارجه، آزادی آنها را پیش شرطی برای رهایی گروگان های غربی قرار می داد و ایران باید با تضمین آزادی تمامی گروگان ها، به میانجی گری می پرداخت. اسرائیل، غرب و سازمان ملل قول هایی داده بودند که پس از آزادی گروگان های غربی، همه آنها را به فراموشی سپردند و معلوم نشد که چرا گروگان های غربی بدون هیچ پیش شرطی به طور یکطرفه آزاد شدند ؟!۲۵
۲۶ خرداد ۱۳۷۰، علی اکبر محتشمی پور سفیر سابق ایران در سوریه، طی مقاله ای در روزنامه جهان اسلام می نویسد: تأسف بار اینکه رسانه های ارتباط جمعی و سیاست گذاران خارجی جمهوری اسلامی ایران در وزارت خارجه نیز هیچ گونه اقدام جدی در محافل بین المللی و در داخل کشور ، برای آزادی مسلمانان اسیر در غرب و در فلسطین اشغالی و همچنین برای آزادی دیپلمات های ایرانی در لبنان نمی کنند.۲۶
آقای کمال خرازی پس از آزادی گروه دیگری از گروگان های غربی در بهمن ۱۳۷۰، در مصاحبه با ماهنامه میدل ایست اظهار داشت: با وجودی که ما در مسائل بشر دوستانه مانند آزادی گروگان ها کمک کردیم، معهذا در واشنگتن هیچ چیز تغییر نکرده است .۲۷
رضا اخوان طی مقاله ای در هفته نامه کیهان هوایی به تاریخ ۱۶ تیر ۱۳۷۲ می نویسد: «نمایندگان مجلس، در سال ۱۳۷۰ بیانیه ای خطاب به وزیر امور خارجه [دکتر ولایتی] در مورد نکوهش آزادی بی قید و شرط گروگان های غربی امضاء کردند. اما متأسفانه وزارت امور خارجه به جای پاسخ صریح و روشن در مورد قضیه گروگان های ایرانی، رویه سکوت و پرده پوشی را در پیش گرفته است. سکوت توجیه ناپذیر وزارت امور خارجه چه دلیلی دارد؟۲۸
روزنامه جمهوری اسلامی طی مقاله ای به تاریخ ۱۴ تیر ۱۳۷۵، با عنوان “به بهانه گذشت بیش از ۵۴۰۰ روز از اسارت چهار ایرانی در لبنان” به موضع گیری های ضعیف مسئولین و ارگان های دولتی بخصوص وزارت امور خارجه در قبال سرنوشت چهار ایرانی مفقود شده در لبنان پرداخته بود .۲۹
روزنامه سلام نیز طی مقاله ای در تیر ماه ۱۳۷۵ می نویسد: چهار ایرانی به گروگان گرفته شده، اولین قربانیان بحران موسوم به گروگان گیری در جنگ داخلی لبنان هستند و دهها تن دیگر نیز بعد از آنها در لبنان به گروگان گرفته شدند. اما با وجود آنکه گروگان های غربی با کمک و مساعدت جمهوری اسلامی ایران آزاد شده و به نزد خانواده هایشان بازگشتند، اما نه کسی تا کنون حاضر شده که به طور جدی برای تعیین سرنوشت گروگان های ایرانی به جمهوری اسلامی ایران کمک کند و نه مسئولان دستگاه دیپلماسی کشورمان حاضرند بپذیرند که هنگام مساعدت به آزادی گروگان های غربی در لبنان، تضمین کافی برای آزادی گروگان های ایرانی دریافت نکرده اند.۳۰
روزنامه جمهوری اسلامی نیز طی مقاله ای در مرداد ماه ۱۳۷۵ می نویسد: طی چند روز گذشته، در خبرها آمده بود که با میانجی گری اشمیت باور مسئول دفتر هماهنگی سازمان های اطلاعاتی و امنیتی صدراعظم آلمان، میان حزب الله و رژیم صهیونیستی، در ازای آزادی ۴۵ اسیر دربند رژیم اشغالگر قدس و تحویل پیکرهای مطهر ۱۴۰ تن از شهدای مقاومت، جسد ۲ سرباز اسرائیلی تحویل آن رژیم داده و ۱۷ تن از مزدوران ارتش آنتوان لحد نیز آزاد شدند. در همین رابطه، مقامات آلمانی از کلیه جناح های منطقه ای که در روند این مبادله نقش داشتند، به ویژه جمهوری اسلامی ایران، تشکر کردند و اشمیت باور گفته است اکنون به همکاری ایران دست یافته ایم و امیدواریم هر چه زودتر کلیه اسرا مبادله شوند.۳۱
همان گونه که ملاحظه می شود، آقایان تا مرداد ۱۳۷۵ ـ یعنی ۱۴ سال پس از اسارت احمد متوسلیان و همراهانش ـ  بارها و بارها اقدام به میانجی گری یک طرفه برای آزادی گروگان های غربی کرده اند بدون آنکه آزادی آنان را موکول به آزادی گروگان های ایرانی نمایند! آیا این شیوه عمل ناشی از بی دقتی و خطا بوده یا کاملاً آگاهانه و حساب شده؟!
ادامه دارد …….

پی نوشت ها:
۱.حمید داود آبادی .” کمین جولای ۸۲ “. تهران: نشر غنچه ، ۱۳۸۴ . ص ۳۹۲
۲. حسین بهزاد . گل علی بابایی .” همپای صاعقه “. تهران : حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی ، ۱۳۷۹ . ص ۷۸۲
۳.سید عبدالرضا خراسانی .” سی سال با دستان بسته “. هفته نامه پنجره . ۱۷ تیر ۱۳۹۱ . ص ۴۲
۴.رقیه کیه .” راه بی بازگشت “. هفته نامه پنجره . ۱۷ تیر ۱۳۹۱ . ص ۴۸
۵.سید ابوطالب موسوی .” پرونده ربایش ؛ بیم ها و امیدها “. هفته نامه پنجره . ۱۷ تیر ۱۳۹۱ . ص ۴۸
۶.منصور کوچک محسنی .” هفتاد فالانژیست را گرو گرفتیم “. هفته نامه پنجره . ۱۷ تیر ۱۳۹۱ . ص ۵۵
۷.همپای صاعقه . پیشین ، ص ۷۸۶
۸.عباس پرورده .” به تلافی چهار دیپلمات ، عماد مغنیه ، دیوید دوج آمریکایی را گروگان گرفت “. هفته نامه پنجره . ۱۷ تیر ۱۳۹۱ . ص ۴۷
۹.همان . ص ۴۷
۱۰.هادی نخعی و حمید رضا مشهدی فراهانی .” توسعه روابط با قدرت های آسیایی “. تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، ۱۳۸۳ . ص ۳۳۲
۱۱.همان . ص ۳۴۵
۱۲.همان . ص ۳۵۰
۱۳.اکبر هاشمی رفسنجانی .” امید و دلواپسی “. به اهتمام سارا لاهوتی . تهران: دفتر نشر معارف انقلاب ، ۱۳۸۷ . ص ۲۱۹
۱۴.جهانگیر منجزی .” شما بگوئید مجرم کیست ؟ ترجمه ای از گزارش کمیسیون تاور “. هوستون : مؤلف ، ۱۳۶۶ . ص ۱۱۰
۱۵.اکبر هاشمی رفسنجانی .” اوج دفاع “. تهران: دفتر نشر معارف انقلاب ، ۱۳۸۸ . ص ۹۷
۱۶.مهدی انصاری و دیگران .” ماجرای مک فارلین “. تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، ۱۳۸۰ . ص ۴۲
۱۷.شما بگوئید مجرم کیست ؟ پیشین ، ص ۱۲۹
۱۸.اکبر هاشمی فسنجانی . اوج دفاع . پیشین ، ص ۳۳۵
۱۹.مهدی انصاری و دیگران . ماجرای مک فارلین . پیشین ، ص ۳۷
۲۰.اوج دفاع . پیشین ، ص ۳۶۱
۲۱.همان . ص ۴۶
۲۲.اکبر هاشمی رفسنجانی .” بازسازی و سازندگی “. به اهتمام علی لاهوتی . تهران: دفتر نشر معارف انقلاب ، ۱۳۹۰ .  ص ۲۵۵
۲۳.حمید داود آبادی .” کمین جولای ۸۲ “. پیشین ، ص ۲۵
۲۴.مهدی انصاری و دیگران . ماجرای مک فارلین . پیشین ، ص ۴۳
۲۵.کمین جولای ۸۲ . پیشین ، ص ۳۱۴
۲۶.همان . ص ۳۴
۲۷.همان . ص ۳۱۵
۲۸.همان . ص ۳۱۵
۲۹.همان . ص ۵۸
۳۰.همان . ص ۵۹
۳۱.همان . ص ۶۲ – ۶۱

مقاله فوق در هفته نامه ۹ دی طی ۲ شماره در تاریخ ۷ و ۱۴ تیر ۱۳۹۳ به چاپ رسیده است.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


 قالب وردپرسدانلود رایگان قالب وردپرسپوسته خبری ایرانیقالب مجله خبریطراحی سایتپوسته وردپرسکلکسیون طراحی
Escort France kaszinok online Rtp slots 1xbet