Print Friendly, PDF & Email

بعد از جنگ جهانی اول که مسئله یهودیان در دستور کار کنفرانس صلح پاریس قرار گرفت، سوکولف ریاست هیئت نمایندگی یهود در این کنفرانس را برعهده داشت و در جامعه ملل در سال ۱۹۲۰ نمایندگی یهود در این کنفرانس را بر عهده داشت و در جامعه ملل در سال ۱۹۲۰ نمایندگی یهودیان را عهده‌دار شد وظیفه این شخص تنظیم و تطبیق سیاست و سازمان صهیونیسم با واقعیات پس از جنگ جهانی اول بود. در سال ۱۹۲۹ زمانی که سازمان آژانس یهود تأسیس شد، او به ریاست بخش اجرایی این سازمان رسید و در سالهای ۱۹۳۱ و ۱۹۳۳ ریاست کل آن را در اختیار داشت. ناهوم سوکولف در سال ۱۹۳۶ در لندن درگذشت. او پیشتر کتاب تاریخ صهیونیسم را در باب شکل‌گیری این جریان به رشته تحریر درآورد.
یکی از سرشناس‌ترین یهودیان فرانسه در قرن گذشته، یعنی ژوزف سالوادور (۱۸۷۳-۱۷۹۶) از اندیشه صهیونیسم حمایت کرد. وی اولین یهودی فرانسوی بود که پس از آزادی یهودیان این کشور، اندیشه‌های یهودیت باستانی را براز می‌کرد. از سال ۱۷۸۹ که اولین چاپ کتاب وی تحت عنوان «رساله‌ای در باب موسوّیت» انتشار یافت.
در سال ۱۸۴۰ که مسأله شرق با تمامی تحولات ناگوار آن بار دیگر مطرح شد، سالوادور بروز کشمکش و ناآرامی را در مناطقی که گهواره ملت یهود بود پیش‌بینی کرد و صحت این پیش‌بینیها پانزده سال بعد که ملل مسیحی جهان غرب برای پاسداری از اماکن مقدس جنگ خونینی به راه انداختند، بیش از پیش، تقویت شد. براساس پیش‌بینیهای سالوادور، فلسطین سرانجام به مرکز اقتصادی یهود و در عین حال مرکز آرمانهای ملی‌گرایانه این قوم تبدیل خواهد شد. «روح تازه‌ای به کالبد کوهستانهای یهودیه و بلندیهای موریه   که امروزه در دست ترکهاست دمیده خواهد شد و همچنانکه در گذشته به صورت استعاره می‌گفتند سرانجام روزی فرا خواهد رسید که این ارتفاعات بر تمامی کوهها و تپه‌ها سایه خواهند افکند. مسأله شرق، که هر چند وقت یکبار به علت وقوع حوادث مهم دیگر به پشت صحنه رانده می‌شود و از انظار پنهان می‌گردد، نسل کنونی را تحلیل خواهد برد و به قرن آتی کشیده خواهد شد. امروز، در سال ۱۸۵۳، ماهیت مسأله شرق در واقع مسأله سیاسی ملی‌گرایانه و داردانل است. فردا ممکن است این مسأله به بحث تجاری درباره مصر، دریای سرخ و سوئز تبدیل شود. وحدت اروپا که تا این حد به آن اشتیاق نشان داده می‌شود و از آن تجلیل می‌کنند و هرگز تحقق نیافته است، در حال حاضر از لحاظ اهمیت در مرتبه دوم قرار دارد.
مرکز تحولات جهان، تغییر یافته است. یهودی عصر جدید، باید بر روی همان خاکی که یهودی دوران باستان را پروراند، نشو و نما کند.
آسیای صغیر فقط دو عنصر زندگی، دو نژاد مستعد برای تمدن و پیشرفت، یعنی یونانیها و یهودیان را در خود جای داده است. با وجود انحطاط عمیق یهودیان شرق، با فرارسیدن روزی که تجدید حیات این جماعت (که از غرب سرچشمه خواهد گرفت)، آغاز خواهد شد. این یهودیان در پرتو نیروی ناشی از این نام و وعده سعادت آتی خود، بار دیگر به مرکز ثقل توجه تمامی نیروهای یهودی شرق و حتی بخشهایی از اروپا تبدیل خواهند شد.
یک کشور جدید، در سواحل جلیله و کنعان باستانی تشکیل خواهد شد و در آنجا یهودیان، می‌توانند باتوجه به خاطره‌های تاریخی، ظلم و ستمی که در برخی از کشورها نسبت به یهودیان صورت گرفته است و همدردی پاک‌دینانه انگلیس، ادعای خود را پیش ببرند. این کلمات سالوادور شبیه فریاد یک نسل فراموش شده
است. باید به خاطر داشت این کلمات زمانی نوشته شدند که یهودیان فرانسه تنها یک‌امید و آرزو داشتند وآن ادغام وهمگونگی بامحیط اطراف خود بود. نکته جالب این است که این مرد بزرگ که یک یهودی تمام عیار و در عین حال یک میهن‌پرست فرانسوی و از چهره‌های برجسته ادبیات یهود فرانسه بود با چنین قاطعیت و صراحتی از ایده ملی یهودیان و بازگشت آنان به فلسطین حمایت کرده است.
برای آنکه انگیزه وی را در نوشتن مطالب فوق روشن کنیم کافی است فقط یادآور شویم که وی این عبارت را در آستانه بروز جنگ کریمه که ظاهرآ برای بررسی جدی‌تر مسائل شرق در مقایسه با گذشته زمان مناسب‌تری به نظر می‌رسید، بیان کرده بود. وی در این باره می‌گوید که «یهودیان دوران جدید باید بر روی همان خاکی که یهودیان دوران باستان مستقر بودند، نشو و نما کنند». از این گفته به خوبی می‌توان دریافت که وی به وحدت ناقص یهودیان که وجود ملیّت معنوی خود را احساس نمی‌کردند و می‌کوشیدند تاتمامی آثارو نشانه‌های آنرا ریشه‌کن کنند، اعتقادی نداشت. وی تأکید داشت که نیروهای یهودی شرق و حتی بخشی از اروپا باید این یهودی تازه را خلق کنند.
ژوزف سالوادور نیز همانند تمامی اندیشمندان دوران خود، از انقلاب کبیر فرانسه، آزادی یهودیان و برادری تمامی ملل، الهام گرفته بود.
مضمون اصلی کتابهایی که در زمینه قوانین موسی(ع)،   نوشته است «رسالت
جهانی یهودیت»   را تشکیل می‌هد. هیچ یک از اندیشمندان یهودی مکتب همگونگی، با چنین قدرت، انسجام، شیوایی و شکوه از این نظریه دفاع نکرده است. از اینرو از ژوزف سالوادور به عنوان پدر یهودیت نوین مترقی یاد می‌شود. ازنظر وی هیچ‌گونه تضادی بین اندیشه او درباره دستآورد معنوی و مرکز دنیوی که مکاتب سیاسی زمان وی عنوان می‌کردند، وجود نداشت. به اعتقاد ما، این واقعیت نشان می‌دهد که اولین ایده رسالت یهودی که یهودیان برجسته قرن پیشین در ذهن داشتند، به هیچ‌وجه مطلوبیت یک ملیّت آتی یهودی را نفی نمی‌کرد.
مجادله بر سر این موضوع را می‌توان از مقاله‌ای طولانی که در سال ۱۸۶۴ در نشریه فرانسوی یهودی «آرشیو ایزرائیلیت»   ] بایگانی قوم یهود[ که هر دو هفته
یکبار چاپ می‌شد مشاهده کرد.
آقای لازار لوی ـ بینگ   یکی از کسانی که با این نشریه همکاری داشت در نامه‌ای تحت عنوان «احیای ملیّت یهود»   که به تاریخ ۲۱ مارس از مارسی ارسال
شده بود و سپس در نامه‌ای به تاریخ ۲ مه از همین شهر تحت عنوان «دنباله یک جدل»   با قاطعیت و روشنی تمام اعتقاد خود را به آینده ملی قوم یهود، مورد تأکید قرار داده و تضمین آینده ملی یهود را تنها راه‌حل مشکل یهود، توصیف کرده است. اعتقادات مذهبی وی قوی بود و از صمیم قلب امیدوار بود تا روح حاکم بر آن عصر را با حقایق ابدی یهودیت، آشتی دهد. او معتقد بود قومی که از ایمان به خداوند دست بردارد، اساس باورهای اخلاقی‌اش سست خواهد شد. وی معتقد بود که اتحاد بین یهودیان و دوستداران آزادی، شرط لازم برای پیشرفت بشریت است. وی معتقد بود یهودیان با خدمت به کشور خود و زمینه‌سازی برای آینده این قوم، بهترین خدمت را به تمدن بشری ارائه خواهند داد. وی می‌گوید بی‌تردید اقلیتی از یهودیان در کشورهای آزاد جهان بیش از هر چیز علاقه دارند وضعیت فعلی خود را حفظ کنند و توان آنها صرف محیط زندگی‌شان می‌شود اما اکثر یهودیان در جهت منافع قوم یهود گام برخواهند داشت. هیچ تضاد و ناسازگاری بین بازگشت یهودیان به فلسطین که انبیاء آن را وعده داده‌اند و میهن‌پرستی یهودی که برای سعادت ملل مختلف تلاش می‌کند، وجود ندارد.
موریس هس   (۱۸۷۵-۱۸۱۲) نویسنده و ملی‌گرای سرشناس یهودی در مقاله‌هایی تحت عنوان «نامه‌های در باب رسالت قوم یهود در تاریخ بشریت»   از دیدگاههای سالوادور به شدت حمایت کرده است. در مقابل ام.دی ناتان فرمانده واحد توپخانه در نامه‌ای که تحت عنوان «مسأله مورد بحث»   به تاریخ ۲۱ آوریل از شهر تولون فرستاده بود و نیز ام. بنوا لوی   در نامه‌ای تحت عنوان «تلاش برای آشتی»   که به تاریخ ۱۵ ژوئن نگاشته بود، اندیشه بازگشت قوم یهود به فلسطین را رؤیایی بلندپروازانه و غیرعملی خواندند و آن را محکوم کردند.
بحث درباره این موضوع با پیوستن یک کلام‌شناس مسیحی به نام دکتر ابرام فرانکو پتاول   از هواداران بازگشت یهودیان به فلسطین، ابعاد تازه‌ای گرفت. وی با
انتشار دو کتاب، از دیدگاه کلامی به بررسی موضوع بازگشت یهودیان به فلسطین پرداخت. با وجود این، مضمون نامه‌های وی خطاب به یهودیان، چندان روشن نبود. وی تلاش کرد تا نوعی آشتی و تفاهم ایجاد کند اما تصویر ناخوشایندی از خود ارائه داد. اقدامات و نوشته‌های وی باعث تشدید مخالفت با بازگشت یهودیان به فلسطین شد و به جای بحث با سلطان به مجادله با مردم منتهی گردید.
در این میان، یک نویسنده دیگر فرانسوی به نام ارنست لاهارن،   منشی خصوصی ناپلئون سوم با آنکه پیرو کلیسای کاتولیک رم بود با نوشتن رساله‌ای از احیای قوم یهود به عنوان یک ملت پشتیبانی کرد. وی تحت‌تأثیر اندیشه پیشرفت تمدن بشری و حقوق ملتها قرار داشت. گرچه رساله وی تاحدودی احساساتی و شدیدآ عاطفی است اما اشتیاق و دلبستگی وی به اندیشه بازگشت یهودیان به فلسطین، بسیار احترام‌برانگیز است. باید اعتراف کرد که تمامی نویسندگان فرانسوی آن دوره، موضوع بازگشت یهودیان به فلسطین را بصورت انتزاعی و تجریدی مورد بحث قرار داده‌اند. آنها به جای آنکه راهکارهای دقیقی ارائه دهند فقط به ابراز امیدهای واهی و ارائه پیشنهادهای مبهم و توسل بسنده کرده‌اند.
در اینجا لازم است تا دیدگاههای اسحاق موسی(ع) آدولف کرمیو   که از یهودیان فرانسه به‌شمار می‌رود، با دقت ویژه‌ای مورد ارزیابی قرر گیرد. وی در سال ۱۷۹۶ در شهر نیمس   به دنیا آمد. وی که مدتی از عمر خود را صرف تحصیل در رشته حقوق کرده بود در سال ۱۸۱۷ کار وکالت را آغاز کرد. کرمیو به علت شیوایی کلام، شهرت بسیار کسب کرد. قدرت بیان بی‌مانند وی سبب شد تا در دادگاهها از اعتبار و نفوذ خاصی برخوردار شود. و به تدریج بر میزان شهرت و اعتبار وی افزوده شود. وی در سال ۱۸۴۰ به عنوان فرستاده ویژه یهودیان فرانسه برای شرکت در بحثها و همایشی که از سوی سر موزز مونته فیوره صهیونیست انگلیسی درباره کشتارهای دمشق برپا شده بود به لندن سفر کرد. کرمیو در آن زمان نایب رئیس «انجمن مرکزی یهودیان»   فرانسه بود.
کرمیو پس از ورود به انگلیس، پس از سر موزز مونته فیوره به سرشناس‌ترین شخصیتی تبدیل شد که برای دریافت غرامت از محمدعلی پاشا در خصوص قتل‌عامهای دمشق، به مبارزه برخاست.
کرمیو سپس همراه مونته فیوره به شرق سفر کرد و با رهنمودهای منطقی و زیرکی سیاسی خود به حل بسیاری از مشکلات کمک کرد.وی پس از موفقیت در مأموریت شرق، همراه مونته فیوره به قسطنطنیه رفت و در آنجا به وی کمک کرد تا فرمان دوازدهم رمضان را که به نفع یهودیان بود از سلطان عبدالحمید بگیرد. کرمیو دو سال پس از این دستآورد خیره‌کننده، برای اولین بار در صحنه سیاسی ظاهر شد. وی به عضویت مجلس نمایندگان انتخاب شد و نفوذ و اعتبار فوق‌العاده‌ای کسب کرد. کرمیو به حزب چپگرای افراطی پیوست و علاوه بر کسب نفوذ در میان اعضای حزب خود، بیش از هر کس دیگر در تلاشهایی که زمینه‌ساز انقلاب ۱۸۴۸ شد، شرکت کرد. از آن به بعد، وی با آنکه همیشه در مصدر امور قرار نداشت، اما به یکی از رهبران سیاسی برجسته فرانسه تبدیل شد.
کرمیو در چندین نوبت در کابینه فرانسه عضویت داشت و در سال ۱۸۷۰ ازجمله اعضای حکومت دفاع ملی، بود.
آزادی یهودیان در الجزایر در پرتو تلاش و ابتکارهای وی میسّر شد. وی در سال ۱۸۶۰ با مونته فیوره در گردآوری اعانه برای مسیحیان سوریه همکاری کرد. در همان سال، کرمیو به جمع‌آوری کمک جهت «اتحاد جهانی یهود»   کمک کرد. وی اولین رئیس اتحاد جهانی یهود بود و تا زمان مرگ خود در سال ۱۸۸۰ همچنان این سمت را حفظ کرد و در تمامی مسائل و فعالیتهای عمده این سازمان مشارکت داشت. کرمیو نه تنها در مبارزه دفاع از حقوق یهودیان فعال بود بلکه برای اندیشه‌های صهیونیستی مبارزه می‌کرد.
تلاشهای طولانی وی از زمان دفاع و حمایت از قربانیان یهودی دمشق تا کنگره برلن در سال ۱۸۷۸ او را به مظهر و تبلور شخصی تمامی آرمانهای یهود مبدل ساخته است.
کرمیو خالق و بنیانگذار اتحاد جهانی یهود بود. تلاشهای کرمیو سبب شد تا این سازمان که در ابتدا اهمیت و اعتبار چندانی نداشت به هنگام مرگ وی از نفوذ و اهمیت خاصی برخوردار شود. آخرین فعالیت رسمی وی به عنوان رئیس اتحاد جهانی یهود، امضاء دادخواستی به نیابت از سوی مدارس مذهبی اورشلیم بود.
مبارزات کرمیو در جهت آزادی یهودیان الجزایر و اهمیت بین‌المللی اتحاد جهانی یهود سبب شد تا مبارزه‌ای علیه این سازمان و شخص کرمیو صورت گیرد. شایعاتی علیه مقاصد و اهداف اتحاد جهانی یهود بر سر زبانها افتاد و این سازمان به عنوان یک جنبش ضد ملی، ضد مسیحیت و حتی ضد بشری محکوم شد. حتی در روزنامه‌های چندین کشور و انواع اتهامات جنایات به این سازمان نسبت داده شد. شاید کرمیو یک صهیونیست به معنی نوین این واژه نبود اما بدون اغراق می‌توان گفت که علایق وی به یهودیت، برداشت وی از عظمت قوم یهود و عشق وی به فلسطین ماهیت صهیونیستی داشت. وی ترکیبی جالب از یک یهودی بزرگ و یک فرانسوی میهن‌پرست بود. برای کرمیو احیای سرزمین مقدس از اولویت ویژه‌ای برخوردار بود.
وی در جای دیگری گفته بود: «باید اعتراف کرد که تاکنون توجه چندانی به مسأله شرق معطوف نشده است». وی درباره مدرسه کشاورزی «میکوه اسرائیل» در نزدیکی یافا گفت: «این مدرسه در آینده به دژ بسیار مستحکمی تبدیل خواهد شد. وقتی یهودیان به سرزمین بومی خود پای بگذارند، دیگر هرگز آن را ترک نخواهند کرد». وی در تمامی‌سخنرانیهایش‌ بر ضرورت فراگیری‌ زبان‌ عبری‌ تورات‌ تأکید می‌کرد. وی می‌گفت: «اشتیاق قوم یهود به استفاده‌از زبان‌ عبری، کاملا مشهود است و کسانی که عدالت را پایمال می‌کنند ناگزیرند تا سرانجام به آستان یهودیان یعنی اعقاب و جانشینان اولین کسانی که کلام الهی را دریافت کردند، روی آورند». این‌گونه سخنان بود که به اتحاد جهانی یهود به‌ویژه در مراحل ابتدایی موجودیت‌آن روح بخشید.
آلبرت کوهن   (۱۸۷۷-۱۸۱۴) ازجمله اعضای بسیار فعال اتحاد جهانی یهود و
از شاگردان و مریدان کرمیو بود. که چندین انجمن محلی و پستهای دیگر را سرپرستی کرد. کوهن علاوه بر عضویت در «انجمن مرکزی یهودیان فرانسه»، ریاست «انجمن نیکوکاری پاریس»   و ریاست «انجمن سرزمین موعود»   را برعهده داشت و از جمله اعضای سرشناس اتحاد جهانی یهود به‌شمار می‌رفت. می‌توان گفت کوهن ترکیبی از یک یهودی آرمانگرا و عملگرا بود.
وی ازجمله خدمتگزاران جامعه یهودیان پاریس بود اما بیشتر وقت خود را در جهت امور مربوط به فلسطین صرف کرد. کوهن در زمینه کشف و شهود، استعدادی خارق‌العاده داشت و سیر تحولات مهم فلسطین را پیشگویی کرد.
شارل نتر   (۱۸۸۷-۱۸۲۵) ازجمله دیگر یهودیان سرشناس فرانسه و از پیشگامان اسکان یهودیان در فلسطین به‌شمار می‌رود. کرمیو از سال ۱۸۵۸ نقش بسیار فعالی در اداره و تقویت «انجمن حمایت از کارگران یهود در پاریس»   ایفا کرد. وی و کرمیو در سال ۱۸۵۹ (در پی ماجرای مورتارا)   همراه با گروه دیگری از همقطارانشان تصمیم گرفتند. اتحاد جهانی یهود را تأسیس کنند.
این سازمان سرانجام در سال ۱۸۶۱ تأسیس شد. نتر عضو کمیته ششم بود که مسئولیت تدوین اصول و مقررات حاکم بر این سازمان و چگونگی فعالیت آن را برعهده داشت. نتر پس از تأسیس چند مدرسه در ترکیه و مغرب، تمام توجه خود را به وضعیت و شرایط مدارس فلسطین معطوف کرد. وی به اورشلیم سفر کرد و درباره مدارس یهودیان در فلسطین بررسیهای گسترده‌ای انجام داد. وی پس از بازگشت به پاریس، طرح تأسیس یک مدرسه کشاورزی در سرزمین مقدس را با همقطاران خود در میان گذاشت. این طرح بلافاصله تصویب شد. وی سپس به فلسطین بازگشت و در حومه یافا محل وسیع و مناسبی را برای تأسیس مدرسه کشاورزی انتخاب کرد. وی شخصآ بر عملیات احداث مدرسه کشاورزی «میکوه اسرائیل»، چندین بنای مختلف، حفر چاهها، تقسیم‌بندی زمین و احداث باغچه‌ها نظارت کرد. در این میان کرمیو نیز به هنگام احداث مدرسه کشاورزی «میکوه اسرائیل» بیکار نبود. او در این راه تلاش بسیار کرد و مدرسه کشاورزی میکوه اسرائیل به مؤسسه دلخواه تمامی رهبران اصلی اتحاد جهانی یهود تبدیل شد. نکته جالب این است که عنوان معروفترین اثر منشه بن‌اسرائیل یعنی میکوه اسرائیل که در سال ۱۶۵۰ منتشر شده بود پس از گذشت دویست و بیست سال از زمان انتشار آن، بر روی این مدرسه کشاورزی نهاده شد. کوهن پس از تأسیس مدرسه کشاورزی میکوه اسرائیل چندین بار به فلسطین سفر کرد. وی در سال ۱۸۸۲ برای بازدید از یافا که آخرین بازدید او بود پاریس را به قصد فلسطین ترک کرد و در سر راه خود به فلسطیتن به لندن رفت تا درباره مسائل مهم مربوط به یهودیان ساکن این سرزمین با مسئولین سازمان یهودی انگلیس مشورت کند. وی به هنگام بازدید از این مدرسه کشاورزی در یافا درگذشت.
نگاهی به تاریخ یهودیان صهیونیست انگلیس در تبلیغ اندیشه و سیاست بازگشت و استقرار یهودیان در فلسطین پیشگام بودند حاکی است که، پیشرفت ملی در این زمینه مرهون تلاش یهودیان فرانسه یا دقیق‌تر بگوئیم یک فرد یهودی فرانسوی است. فعالیت و کوشش عاشقان صهیون با آغاز فعالیت گسترده بارون‌ادموند دو روچیلد   در سالهای ۹۶-۱۸۹۵ برای ایجاد آبادی یهودی‌نشین در فلسطین وارد مرحله تازه‌ای شد.
بارون ادموند دو روچیلد یکی از شخصیتهای تاریخ معاصر یهودیان است. بارون روچیلد که در زمان حیات خود از شهرت و اعتبار ویژه‌ای برخوردار بود، بهترین سالهای زندگی و نیز ثروت سرشار خود را نه در راه لذت‌جویی و نه پیشرفت و کامیابی شخصی بلکه تقویّت و بهبود زندگی مادی و معنوی قوم ستمدیده یهود، صرف کرد. اغراق‌آمیز نخواهد بود اگر بگوئیم وی به عنوان یک فرد انساندوست در سرتاسر جهان بلندآوازه شد و نام او با پیشرفتها و دست‌آوردهای بزرگ یهودیان در فلسطین پیوند ناگسستنی دارد. بارون روچیلد دوست انسانهای ستمدیده و مطرود از هر ملیت یا قومی است و همدردی بی‌شائبه وتلاشهای بی‌وقفه وی برای کمک به برادران یهودی خود، او را در بین شخصیتهای نام‌آور یهود، در رتبه اول قرار می‌دهد.
شور و شوق بشردوستانه وی را می‌توان به احساسات ژرف ملی‌گرایی یهودی وی، نسبت داد.

ایجاد سکونت گاهی امن برای یهودیان در فلسطین، عمده‌ترین دلمشغولی بارون روچیلد در طول حیات خود بود.
دل سپردن به اندیشه بازگرداندن یهودیان به فلسطین و اسکان آنها در این سرزمین در دورانی که حتی فداکارترین افراد نیز از گام برداشتن در این راه بی‌اجر و مزد، اکراه داشتند، از جمله ویژگیهای ممتاز و ارزشمند فعالیتهای اجتماعی بارون روچیلد محسوب می‌شد.
بارون روچیلد زمانی به مسأله فلسطین علاقمند شد که نظریه همگونگی، در بین یهودیان اروپای غربی به شدت رواج می‌یافت.
براساس این نظریه، یهودیت می‌بایست خود را از سنتهای کهنه مرتبط با فلسطین و ایمان به احیای دوباره این سرزمین رها می‌کرد. هواداران این نظریه معتقد بودند که وابستگی عاطفی به فلسطین و دل بستن به آینده سرزمین مقدس، باید قطع شود. آنها بر این باور بودند که گذشته و آینده را نباید در وضعیت فعلی، مداخله داد.
تنها کاری که رهبران یهود در آن زمان می‌توانستند برای تخفیف آلام و شوربختی همکیشان خود انجام دهند، خیرخواهی بود. در چنین شرایطی بود که بارون روچیلد به یک شخصیت و نیروی اجتماعی، تبدیل شد. وی با دست کشیدن از نظریه همگونگی، با عاشقان صهیون، همکاری کرد.
وی در انگلیس با استقبال و تجلیل چشمگیر روبرو شد. نمایندگان جامعه یهودیان انگلیس با حفظ روحیه میهن‌پرستی انگلیسی خود، از جنبش اسکان یهودیان در فلسطین حمایت کردند. سرهنگ آلبرت ادوارد ویلیامسون گلداسمیت (۱۹۰۴-۱۸۴۶) از نوادگان یک خانواده قدیمی و سرشناس انگلیسی ـ یهودی، ازجمله اعضای برجسته جنبش عاشقان صهیون و از هواداران سرسخت آرمان ملی یهود محسوب می‌شد.
وی حرفه نظامی را برگزید و در ژانویه ۱۸۶۸ پس از دو سال و نیم خدمت در
هنگ تفنگداران ارتش انگلیس در «والمر»   (انگلیس) به همراه یگان تحت امر خود، رهسپار هند شد.
سرهنگ گُلداسمیت در سال ۱۸۸۹ به سمت معاون آجودان کل قرارگاه ارتش انگلیس در هند منصوب شد و تا سال ۱۸۹۲ در همین سمت باقی ماند. در سال ۱۸۹۲ سرهنگ گُلداسمیت مسئولیت سازماندهی مهاجرنشینهای کشاورزی یهودی در آرژانتین را برعهده گرفت و با گرفتن یکسال مرخصی با سمت مدیرکلی این مهاجرنشینها، رهسپار آمریکای جنوبی شد. در دوران سرپرستی وی، سه قطعه زمین بزرگ مساحی و قطعه‌بندی شد. حدود هفتصد خانوار در چهار مهاجرنشین اسکان یافتند. بیشتر یهودیان مستقر در این کولونیها از فعالیتهای کشاورزی و اصول ابتدایی آن اطلاعی نداشتند. این کولونیها به گونه‌ای سازماندهی شده بودند که اعضای آن بتوانند تجربه‌های لازم را کسب کنند.
تشکیلات اداری و اجرایی این مهاجرنشین‌ها آن چنان ساده بود که هر مهاجرنشینی تقریبآ به صورت خودگردان اداره می‌شد. سرهنگ گُلداسمیت پس از بازگشت به انگلیس به اتفاق آراء به ریاست اتحادیه عاشقان صهیون در انگلیس و ایرلند انتخاب شد.
الیم هنری دِاَویگدور   (۱۸۹۵-۱۸۴۱) یکی دیگر از کسانی است که در راه تحقق هدف اسکان یهودیان در فلسطین، مشارکتی فعال داشت. وی مهندس راه و ساختمان بود و بر کار احداث  شبکه‌های راه‌آهن در سوریه و ترانسیلوانیا   (رومانی) و شبکه راه‌آهن وین نظارت داشت. هنری داویگدور چندین کتاب در رشته راه و ساختمان تألیف کرد و در زمینه‌های دیگر نیز، آثاری از خود باقی گذاشت. وی با نام مستعار «سرگردان»   داستانهای جالب و خواندنی منتشر کرد و استعداد خود را در مقام نویسنده و نیز انسانی جستجوگر، اثبات کرد. برای مدتی با یک نشر مُد به نام «ونیتی فیر»   همکاری کرد و سپس نشریه «اگزمینر»   و پس از چندی نشریه ورزشی «یاتینگ گازت»   را خریداری کرد.
او نیز همانند سرهنگ گلداسمیت  از اولین کسانی بود که به جنبش تأسیس کولونیهای یهودیان در سرزمین مقدس پیوست. اندیشه ایجاد مهاجرنشین‌ها در فلسطین با مخالفت یهودیان ثروتمند و همگون شده، روبه‌رو شد چون در آن زمان اندیشه همگونگی حتی در میان یهودیان انگلیس نیز طرفداران زیادی داشت. عده‌ای چنین تصور می‌کردند که تعداد بی‌شماری از یهودیان تلاش می‌کنند تا از ظهور مسیح موعود جلوگیری کنند. آنها چنین می‌پنداشتند که فلسطین سرزمینی است بی‌آب و علف که تنها به درد گدایان و زائران پرهیزکار می‌خورد. آنها هیچ علاقه‌ای به خواندن آثار نویسندگان به ویژه مطالبی که از سوی «صندوق اکتشاف فلسطین» درباره امکانات موجود در این سرزمین انتشار یافته بود، نداشتند. یهودیان طرفدار همگونگی، آموخته بودند که وعده‌های مقدس، را درباره آینده سرزمین فلسطین بی‌اعتبار سازند. آنها از موقعیت و جایگاهشان راضی بودند و کسانی را که به اندیشه بازگشت به فلسطین معتقد بودند، افرادی خیالپرداز توصیف می‌کردند و حاضر نبودند در برابر وعده‌های این‌گونه افراد از چیزهایی که دارند، دست بردارند. آنها اندیشه بازگشت به فلسطین را ماجراجویانه و دور از عقل می‌دانستند و بر این عقیده بودند که مشارکت در چنین طرحی ممکن است موقعیت اجتماعی آنان را که به تازگی کسب کرده بودند به خطر اندازد.
این‌گونه برداشتها و انگیزه‌ها سبب شد تا بسیاری از یهودیان سرشناس خودشان را از جنبش  اسکان یهودیان در فلسطین که انجمنهای عاشقان صهیون به راه انداخته بودند، دور نگهدارند.
اما داویگدور، با این‌گونه یهودیان، تفاوت داشت. وی به فراست دریافته بود که وحشت اقشار ثروتمند و سرشناس یهود از به خطر افتادن موقعیتشان در صورت مشارکت در جنبش عاشقان صهیون، کاملا بی‌مورد است. وی می‌دانست که با تلاش بیشتر، می‌شد به نتایجی رسید که چشمگیرتر از نتایجی باشد که تا آن زمان در پی تلاش انجمنهای عاشقان صهیون حاصل شده بود، به شرط آنکه در این راه دوراندیشی و احتیاط لازم صورت گیرد.
داویگدور با شور و حرارت بسیار، طرح ایجاد کولونیها را در فلسطین دنبال کرد. وی زمانی فعالیتهای خود را آغاز کرد که اتحادیه عاشقان صهیون هنوز وجود نداشت اما همایشهای متعددی در حمایت از ایجاد مهاجرنشینهای یهودی در فلسطین برپا شد بدون آنکه در این زمینه گام عملی برداشته شود. پیش از هر اقدام دیگری، لازم بود برای بهره‌برداری از توش و توان هواداران جدّی طرح اسکان یهودیان در فلسطین و جلوگیری از اقدامات شتاب‌زده‌ای که ممکن بود طرح را در نطفه خفه کند، سازمانی مناسب، تأسیس شود.
داویگدور، با آگاهی کامل از این اهداف، ضرورت تدوین سریع یک اساسنامه دقیق را برای شکل دادن به فعالیت جنبش ایجاد کولونیها در فلسطین و نیز تعیین راهکارهای دقیق و قانونمند این جنبش ، مورد تأکید قرار داد. وی برای تحقیق این هدف، تمامی توان سازماندهی خود را به کار گرفت و با کمک سرهنگ گلداسمیت مقررات و دستورالعملهایی را برای چگونگی فعالیتهای آتی این جنبش تنظیم و تدوین کرد. خدمات وی به انجمن عاشقان صهیون، بسیار زیاد است. اویگدور علاوه بر سخنرانی در همایشهای متعدد در گوشه و کنار لندن، برای جلب حمایت همگانی از طرح مهاجرنشین‌ها به نقاط مختلف انگلیس سفر کرد. وی سپس به پاریس رفت و برای خرید زمین در فلسطین، مذاکرات مهمی انجام داد. اویگدور به علت تجربیات گسترده و مهارت فوق‌العاده در زمینه دادوستد، کاملا برای چنین مأموریتی شایستگی داشت. وی توانست هزار هکتار زمین «هائورنا» را به قیمت مناسب خریداری کند.
با عزیمت سرهنگ گلداسمیت  به آرژانتین، بار مسئولیت اویگدور سنگین‌تر شد. اویگدور سپس به ریاست اتحادیه انجمنهای عاشقان صهیون انتخاب شد و همزمان به عنوان فرمانده «تنت غربی»   به امور مربوط به این شاخه خاص رسیدگی کرد.
ریاست نشست کمیته مرکزی عاشقان صهیون در پاریس، ازجمله رویدادهای برجسته فعالیتهای وی محسوب می‌شود. برخی از شاخه‌های اتحادیه انجمنهای عاشقان صهیون در قاره اروپا و آمریکا به این نتیجه رسیده بودند که در پرتو تلاشهای هماهنگ، می‌توان به نتایج ارزشمندی دست یافت.
در همایش پاریس طرح تأسیس مهاجرنشین‌ها مورد ارزیابی و بررسی قرار گرفت و هماهنگی‌های لازم در این زمینه به عمل آمد.ویلیام اِوارت گلادستون   (۱۸۹۸-۱۸۰۹)، آن «پیرمرد بزرگ» (چهار دوره
نخست‌وزیر)، خطیب و اندیشور انگلیسی به علت حمایت از مبارزات حق‌طلبانه مردم علیه حکومتهای خود کامه در کشورهای مختلف جهان، تحسین جهانیان را برانگیخت. وی در راه آزادی، آزادی نژاد و مذهب، قیام کرد. در هر گوشه از جهان که دفاع از آزادی ضرورت داشت، گلادستون پیشگام و پیشآهنگ می‌شد. وی بر این باور بود که به جای کمک به یهودیان جهان بهتر است به یهودیان انگلیس کمک شود. و برای یهودیان به عنوان یک قوم، هیچ نوع گامی برنداشت. با وجود این، اسقف ایکتاتیوس   (۱۹۰۸-۱۸۳۷) از گلادستون به عنوان یکی از دوستان جنبش صهیونیسم یاد کرده است.
پدر ایگناتیوس، خود سالیان متمادی از جنبش بازگشت یهودیان به فلسطین با شور و حرارت پشتیبانی کرد بدون آنکه گرایش نوکیش‌گرایانه داشته باشد. وی سالها با ایراد سخنرانی و انتشار مقالات متعدد از آرمان ملی قوم یهود، حمایت و دفاع کرد. او در یکی از سخنرانیهای خود تحت عنوان « وامداری جهان به یهودیان» در چهاردهم اکتبر ۱۸۹۶ چنین گفت :
… مایه تأسف است که حقیقت باشکوه درباره «قوم برگزیده» را، برخی از یهودیان انکار می‌کنند. کسانی وجود دارند که از معجزه حفظ و تداوم بقای نژاد یهود، به رغم تلاش جهانی برای همگون ساختن این قوم و نیز معجزه ادامه حیات جداگانه و ناهمگون آن، غافلند.
… بگذارید تا جهان موطن یهودیان را در اختیار آنان قرار دهد. فلسطین گهواره قوم یهود، موطن باستانی و واقعی این قوم، مهد تاریخ عظیم و با شکوه یهودان بوده است و ریختن سرشک حسرت به خاطر این سرزمین بود که به ادبیات یهود غنا و زیبایی خاصی بخشید. فلسطین، حق یهودیان است و خداوند این سرزمین را به آنان هدیه کرده است. حق یهودیان بر فلسطین بیش از حق مردم انگلیس بر انگلیس است…!؟
اعتراف گلادستون به نبوغ قوم یهود در آثار و نوشته‌هایش خود، صحت ادعای پدر ایگناتیوس را درباره دیدگاه گلادستون در قبال ویژگیهای متمایز این قوم، ثابت می‌کند:
… برای ابراز قدردانی و ادای دین به یونانیان باستان، نیازی نیست تا مأموریتی را که خداوند متعال برعهده این قوم برگزیده (یهودیان) محول کرده است، فراموش یا آن را بی‌ارزش قلمداد کنیم. پُل مقدس می‌گوید، یهودیان در هر زمینه‌ای، بسیار سودمند بوده‌اند. خداوند به قوم یهود وحی نازل کرده است. خداوند به این قوم وعده داده است. قوم یهود مأموریت دارد تا از اصل مهم و اساسی یگانگی خداوند پاسداری کند و تنها در پرتو خداوند یگانه است که می‌توان اندیشه الهی را در بین ابنای بشر و حرکت انسان به سمت کمال، پاسداری کرد.
… فلسطین، همواره ناتوان و منفور بوده است. این سرزمین همیشه گمنام و در بیشتر مواقع در زیر پای فرمانروایان مستبد لگدمال شده است. اما گلهای بهشت که در عین زیبایی حالت پراکنده دارند، تنها در خاک فلسطین شکوفه می‌دهند…
در اینجا یک بار دیگر ارتباط نزدیک بین صهیونیسم و اندیشه‌های مطرح شده در کتاب مقدس را، مشاهده می‌کنیم.
در روز ۲۹ ماه مه ۱۸۹۱ در تالار بزرگ اجتماعات در مایل اِند   (لندن)، در
مراسمی که طی آن آقای ساموئل مونتاگ  عضو پارلمان انگلیس که بعدها لقب لرد سوئیز لینگ دریافت کرد، عریضه‌ای را که قرار بود به سلطان عثمانی تسلیم شود قرائت می‌کرد. الیم اچ داویگدور اعلام کرد که:
«… وی از آن جهت به ایجاد مهاجرنشین‌های یهودی در قاره آمریکا اعتراض دارد که یهودیان هر قدر به سمت غرب پیش بروند به همان اندازه از صهیون دور می‌شوند. من ترجیح می‌دهم که یهودیان به کشوری بازگردند که زمانی موطن قوم یهود بود، کشوری که برادران یهودی می‌توانند در کنار یکدیگر کار کنند، سرزمینی که تعطیلی روز شنبه برای همه روز تعطیل باشد و در یوم کیپور   در سراسر کشور از خوردن امساک شود. من اطمینان دارم که بسیاری از یهودیان ثروتمند آماده‌اند تا با گشاده‌رویی و طیب خاطر از تمامی اموال و دارائیهای خود و امید به پیشرفت مادی دست بکشند و همراه برادران خود به سرزمین اجدادی خود بازگرداند. آنها در مراسم عید پسح، امید به بازگشت به فلسطین را با بیان عبارت «سال آینده در اورشلیم» در دل خود زنده نگه می‌دارند. آیا به زبان آوردن چنین سخنی تنها یک شعار است یا از درون وجود آنها می‌جوشد. سپس سرهنگ گلداسمیت رشته سخن را به دست گرفت و چنین گفت: «… قوم بنی‌اسرائیل برای کاری مهم‌تر از تجارت آفریده شده است. بگذارید آنها نه تنها برای یافتن موطنی برای برادران مطرود خود بلکه برای احیا آرمان ملی خود در اسرائیل، تلاش کنند».
وی پس از چندی در یک سخنرانی در شهر ادینبور و انگلیس، همین مضمون را تکرار کرد:
«… در میان ملل جهان هیچ ملتی به اندازه اسکاتلندیها چه در زمینه عشق به کتاب مقدس و چه همدلی و علاقه به هر آنچه که در یهودیت یافت می‌شود، به قوم یهود نزدیک‌تر نیست. انجمن عاشقان صهیون یک مؤسسه خیریه نیست بلکه هدف اصلی آن تقویت آرمان ملی یهود در فلسطین است. قوم یهود تنها در پرتو آرمان ملی توانسته است موجودیت خود را حفظ کند وگرنه تاکنون نشانه‌ای از این قوم بر روی کره زمین برجای نمانده بود». سرهنگ گلداسمیت در ادامه سخنان خود گفت:
این یهودیان، از اعقاب یهودیان مؤمنی هستند که در بابل در اقلیت بودند و این قوم همچنان در طول تاریخ در مقام وارثان وعده‌های الهی، به حیات خود ادامه داده‌اند در حالی که از اعقاب گروه اکثریت که از آرمان ملی خود روی برتافتند، نشانه‌ای برجای نمانده است. برخی می‌گویند که اعضای انجمن عاشقان صهیون نمی‌توانند شهروندان خوبی باشند! باید به این‌گونه افراد یادآور شد که عاشقان واقعی صهیون که پس از گذشت دو هزار سال ایمان خود را حفظ کرده‌اند، برای دفاع از کشوری که در آن زندگی کرده‌اند جان خود را هم فدا خواهند کرد…
در سال ۱۸۸۳ که از فلسطین بازدید کردم، مهاجرنشین‌های یهودی در حال شکل‌گیری بود. مردم به اندیشه ایجاد چنین مهاجرنشین‌هایی که یهودیان در آنها به امور کشاورزی  بپردازند به دیده تمسخر نگاه می‌کردند. در آن زمان، کولونی کشاورزی وجود داشت اما به علت نبودن امکانات لازم، ساکنان این مراکز کشاورزی از فعالیت بازمانده بودند و برخی با چنگ و دندان زمینها را شخم می‌زدند. بر اثر مساعدتهای بارون ادموند دو روچیلد، اوضاع کاملا فرق کرده است.
در آینده، تأسیس کولونیها با بهره‌گیری از تجربه‌های به دست آمده با سهولت بیشتری صورت خواهد گرفت…
فراتر از آن، انگلیس در شکل‌گیری اندیشه صهیونیستی نقش محوری ایفا می‌کرد شناخت هرتزل از اهمیت نقشی که انگلیس برای صهیونیسم دارد را می‌توان با نقل و قولهایی از دو نامه وی به خوبی نشان داد :
وین، ۲۸ فوریه
ریاست محترم، ـ دوستان من در انگلیس از میزان تعلق خاطر من نسبت به خود و میزان انتظارات من از آنها برای آرمان مشترکی که برای تمامی ما عزیز است، آگاهند. از اولین لحظه ورودم به جنبش صهیونیستی، به انگلیس چشم دوخته‌ام چون با درنظر گرفتن وضعیت کلی در این کشور به این نتیجه رسیدم که در این سرزمین است که می‌توان اهرم ارشمیدس را به کار انداخت…
تئودور هرتزل
هرتزل در نامه جداگانه‌ای خطاب به ویس کنت میلر  رئیس کنفرانس صهیونیستی انگلیس به تاریخ سوم ژانویه ۱۹۰۳ چنین نوشت:
۱٫ همایش صهیونیستی در ششم ماه مارس ۱۸۹۸ در تالار شهر کلرکن ول   برگزار شد.
تمامی آزادیها و برابری حقوق که یهودیان انگلیس از آن برخوردارند و وضعیت شادی‌بخش یهودیان ساکن مستعمرات انگلیس و حمایت بشردوستانه‌ای که حکومت انگلیس با اعتراض به بدرفتاری با برادران یهودی من، به عمل می‌آورد، رشته‌هایی هستند که ما را به ملت شکوهمند انگلیس پیوند می‌دهد… سرانجام آن روز فرا خواهد رسید که ما بتوانیم قدرشناسی خود را نسبت به بریتانیای کبیر و باشکوه، ثابت کنیم.
انگلیس تقریبآ به مرکز مؤسسات مالی صهیونیسم تبدیل شده بود: صندوق ملی یهود، تراست استعماری یهود و شرکت انگلیس و فلسطین به عنوان شرکت‌های انگلیسی به ثبت رسیده‌اند.
به همین دلیل صهیونیستهای انگلیسی از چنان موقعیت و نفوذی برخوردار بودند که اصلا با توجّه به تعداد یهودیان، قابل توجیه نبود. به هر حال باید اعتراف کرد که شرایط برای رشد سریع سازمان صهیونیستی در انگلیس نامناسب بوده است. جامعه رسمی یهود به علت ذهنیت روستایی و کوته‌نظری خود مدتها به صهیونیسم به دیده تردید می‌نگریستند. تا همین اواخر، پیروان هرتزل، در اقلیتی بودند که علیه تعصب و بی‌تفاوتی گسترده، مبارزه می‌کردند. تعدادی از صهیونیستهای انگلیسی از جمله دکتر ام. گاستر (خاخام اسپانیایی و پرتغالی تبار)، جوزف کاون ، ال.جی. گرینبرگ  و اسرائیل زنگویل  (که پس از گذشت چند سال جنبش صهیونیستی را ترک کرد و اتحادیه سرزمینی یهود را تأسیس کرد) نقش مهمی در شکل دادن به سیاست صهیونیستی ایفا کرده‌اند و همان‌گونه که پیش از این اشاره شد به تازگی گروهی از جوانان یهود، به عرصه فعالیتهای صهیونیستی قدم گذاشته‌اند.
همان‌گونه که هرتزل با درایت خاص خود به اهمیّتی که انگلیس برای موفقیت جنبش صهیونیستی داشت پی برده بود، انگلیس نیز زودتر از دیگر قدرتهای آن زمان، بر اهمیت جنبشی که هرتزل آن را رهبری می‌کرد واقف شد. برپایی چهارمین کنگره یهود در لندن در سال ۱۹۰۰ با انبوهی از تحلیل‌ها و اظهارنظرهای موافق در مطبوعات انگلیس همراه بود. نیازی به شناسایی رسمی بیشتر نبود. در سال ۱۹۰۲ از هرتزل دعوت شد تا اطلاعات و شواهدی در اختیار «کمیسیون سلطنتی مهاجرت»  قرار دهد. همین دعوت از هرتزل نشان می‌دهد که ادعای صهیونیسم به عنوان دارنده حق در مسأله‌ای که با سرنوشت توده‌های یهود ارتباط دارد حتی از همان ابتدای فعالیتهای این جنبش، در انگلیس پذیرفته شده بود. پس از چندی، دولت انگلیس گام مهم‌تری در جهت به رسمیت شناختن صهیونیسم، برداشت.
در اکتبر ۱۹۰۲، کمیته اجرایی سازمان صهیونیست برای واگذاری بخشی از شبه‌جزیره سینا به یهودیان، با دولت انگلیس وارد مذاکره شد. هدف این بود که یهودیان در آنجا حکومتی خودمختار تشکیل دهند. این مذاکرات به علت قید و شرطهای خاصی که از سوی حکومت مصر پیش کشیده شده بود با شکست روبرو شد و پس از آن وزارت مستعمرات انگلیس، بخشی از خاک اوگاندا واقع در شرق آفریقا را به صهیونیستها پیشنهاد کرد. مفاد و شرایط این پیشنهاد در نامه مورخ ۱۴ اوت ۱۹۰۳ خطاب به ال.جی. گرینبرگ تحت عنوان «شکل موافقتنامه ای که دکتر هرتزل پیشنهاد کرده است تا بین حکومت اعلیحضرت پادشاه انگیس و تراست استعماری یهود برای تأسیس یک مهاجرنشین یهودی در شرق آفریقا امضاء شود» گنجانده شده است. در این نامه تصریح شده است:
که مارکی لنسداون   (وزیر خارجه وقت انگلیس) موضوع را با توجه به این مسأله که حکومت اعلیحضرت همواره از هر طرح مناسب و مطالعه شده‌ای که هدف آن بهبود وضعیت نژاد یهود باشد استقبال می‌کند، مورد مطالعه قرار داده است… اگر مکانی یافت شود که تراست استعماری یهود و دولت اعلیحضرت آن را مناسب تشخیص دهند، لنسداون آماده خواهد بود تا پیشنهادهای مربوط به ایجاد یک مهاجرنشین یا سکونتگاهی برای یهودیان را با نظر مساعد مورد بررسی قرار دهد، مشروط بر آنکه اعضای جامعه یهود بتوانند آداب و رسوم ملی خود را اجرا کنند… مهم‌ترین ویژگیهای این طرح، واگذاری قطعه زمینی بزرگ، انتصاب یک مقام یهودی به عنوان رئیس حکومت محلی و اعطای اختیارات لازم به این مهاجرنشین برای تصویب مقررات و قوانین مدنی در زمینه مسائل مذهبی و امور صرفآ داخلی است. اعطای این خودمختاری مشروط به حق اعمال کنترل عمومی از سوی حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلیس است.
این بیانیه، شور و هیجان فراوانی در اردوگاه صهیونیستیها برانگیخت. صهیونیستهای بسیار متعصب از این بیانیه چنین نتیجه گرفتند که صهیونیسم باید از تلاش‌های خود در جهت تملک فلسطین دست بردارد و اسکان یهودیان را در شرق آفریقا موردتوجه قرار دهد. به همین دلیل آنها به حق با تغییر برنامه اسکان یهودیان از فلسطین به شرق آفریقا مخالفت کردند. برخی دیگر بر این عقیده بودند که چنین تغییری هرگز مطرح نبوده است. آنها می‌گفتند شرق آفریقا نباید جای فلسطین را بگیرد بلکه باید پناهگاهی موقت برای یهودیان باشد که به علت شرایط زندگیشان، نمی‌توانند تا تبدیل شدن فلسطین به کشور یهود، در محیطهای خصمانه کشورهای زادگاه خود به انتظار بنشینند.
سرانجام کنگره ششم یهودیان پس از بحثهای پرهیجان، با تصویب پیشنهادی ضمن قدردانی از هدیه بسیار با ارزش و بی‌سابقه دولت انگلیس، تصمیم گرفت تا کمیسیونی مرکب از کارشناسان را برای مطالعه شرایط سرزمین موردنظر به شرق آفریقا، اعزام کند. حتی همین پذیرش موقت طرح اسکان یهودیان در شرق آفریقا، با مخالفت تعداد زیادی از نمایندگان حاضر در کنگره ششم به ویژه یهودیان روس رو به رو شد که به هرگونه انحراف از برنامه ناب فلسطین با دیده بی‌اعتمادی عمیق می‌نگریستند. اعضای کمیسیون تحقیق درباره شرق آفریقا در اواخر سال ۱۹۰۴ روانه این سرزمین شدند و در ماه مه ۱۹۰۵ گزارش خود را که به اندازه کافی برای توجیه اقدام صهیونیستی در جهت ایجاد مهاجرنشین‌های یهودی در شرق آفریقا مساعد نبود، تسلیم کردند. در این فاصله زمانی هرتزل فوت کرد (سوم ژوئیه ۱۹۰۴).
پیشنهاد مربوط به تأسیس مهاجرنشین یهودی در اوگاندا نه تنها بحران در درون جنبش صهیونیسم را شدت بخشید بلکه پیامد مهم‌تر دیگری نیز داشت و آن تبدیل صهیونیسم به یک جنبش سیاسی مهّم در سطح بین‌المللی بود و در عین حال علاقمندی دولت انگلیس را به یافتن راه‌حلی برای مشکل یهود نیز، نشان داده شد. اما در پی این کامیابیهای خیره‌کننده، شرایط چنان تغییر کرد که جنبش صهیونیستی ناگزیر شد تا صحنه سیاسی‌ای را که هرتزل این جنبش را وارد آن کرده ساخته بود، موقتآ ترک کند و به جای آن، تمامی فعالیتهای خود را در جهت تقویت سازمان و افزایش مایملک یهودیان در فلسطین متمرکز سازد. نتایج به دست آمده در هر دو زمینه به اندازه کافی، فقدان پیروزی‌های نمایشی را جبران می‌کند. در واقع در پرتو تلاش‌های آرام و سازنده دوره دهساله پیش از بروز جنگ اول جهانی است که جنبش صهیونیستی می‌تواند امروزه با اطمینان نظرات خود را در قبال پیمان صلح بیان کند.
در این میان، فرصت همکاریهای بیشتر بین دولت انگلیس و جنبش صهیونیسم وجود نداشت. علت این امر تا حدودی از خط مشی دولت انگلیس در قبال شرق نزدیک ناشی می‌شد. اما در میزان حمایت اندیشمندان و نویسندگان انگلیسی از اندیشه صهیونیسم کاسته نشد. در اینجا به برخی از اظهارنظرهای حمایت‌آمیز از جنبش صهیونیستی در این مقطع زمانی که صهیونیسم دوران نوین خود آغاز کرده بود اشاره می‌کنیم.
در سال ۱۸۹۶ هولمن هانت  نقاش نامدار انگلیسی به بارزترین شکل ممکن به حمایت از اندیشه صهیونیستی پرداخت و مسأله ایجاد کشور یهود را در فلسطین مطرح کرد. روزنامه جوئیش کرونیکل در صفحه ۹ شماره ۲۱ فوریه ۱۸۹۶ خود نامه‌ای را از هولمن هانت در ستونی تحت عنوان آقای هولمن هانت و مسأله اسکان یهودیان در فلسطین به چاپ رساند. وی در این نامه که در تاریخ ششم ژانویه ۱۸۹۶ از دریکوت لاج  در شهر فولهم نوشته شده بود اندیشه‌هایی مشابه دیدگاههای دکتر هرتزل مطرح کرده است. وی در نامه خود «وقوع جنگی را پیش‌بینی کرده است که به کشته و معلول شدن تعداد بی‌شماری از افراد برجسته نژادهای اصیل دنیای متمدن و نابودی ثروت و ثروتمندترین افراد منجر خواهد شد. وی برای جلوگیری از این پدیده شوم به چاره‌جویی پرداخته و بازپس دادن فلسطین را به یهودیان پیشنهاد کرده است.
وی گفته است این اقدام علاوه بر خدمت به یهودیان، سبب خواهد شد تا عامل رقابت و کشمکش بین قدرتهای اروپایی از میان برود. هولمن هانت در نامه خود نوشته است فلسطین به زودی به صحنه هولناک رقابت بین نیروهای مسلح قدرتهای اروپایی تبدیل خواهد شد و کشمکش میان آنها بی‌تردید نتایج بسیار نفرت‌آوری برای جهان در پی خواهد داشت. روسیه و یونان بر سر کلیسای یونان، فرانسه و ایتالیا بر سر زبان لاتین و پروس و اتریش بر سر مسائل سیاسی آلمان با یکدیگر به رقابت خواهند پرداخت… علاوه بر این موارد، انگلیس نیز بر سر فلسطین با رقبای خود درگیر کشمکش خواهد شد…» هولمن در این نامه همانند یک پیشگو بدون آنکه وارد جزئیات شود آینده را پیش‌بینی کرده است.
در این میان، مطبوعات انگلیس از فعالیتهای عملی در جهت اسکان یهودیان در فلسطین حمایت کردند:
مهاجرنشین‌های یهودی در فلسطین
کنسول آمریکا در بیروت گزارشی درباره مهاجرنشین‌های یهودی متعدد در فلسطین تهیه کرده که به تازگی وزارت امور خارجه در واشنگتن آن را منتشر ساخته است…
کنسول ایالات متحده معتقد است بدون توجه به کامیابی یا ناکامی جنبش صهیونیستی در تحقق هدف ویژه خود، تبلیغ درباره این هدف به توسعه فلسطین، کشوری که با گشاده‌رویی گرایشهای نوین را می‌پذیرد، کمک می‌کند… گرچه گفته می‌شود که جنبش صهیونیستی نویدهای تازه‌ای به یهودیان ساکن در فلسطین بخشیده است، آنها بر این اساس اعتقاد یافته‌اند که شخم‌زدن زمین در واقع نیایش به درگاه خداوند است… از سوی دیگر، کنسول آمریکا در بیروت معتقد است که در حال حاضر چشم‌انداز برای یهودیان ساکن در فلسطین و خود فلسطین از هر زمان دیگر روشنتر است و جای پای نفوذ اروپایی در فلسطین محکم‌تر شده است و موج اندیشه‌های نوین را نمی‌توان بیش از این سد کرد.
لازم به یادآوری است که در جریان انتخابات پارلمانی در سال ۱۹۰۰، فدراسیون صهیونیستی انگلیس با ارسال نامه‌ای برای تمامی نامزدهای انتخاباتی از آنها خواست تا از جنبش صهیونیستی حمایت کنند و بین نود تا یکصد نفر از آنان به نامه‌های ارسالی پاسخ دادند و اکثر پاسخ‌های دریافتی بسیار دلگرم کننده بود. لرد رابرت سسیل  در سال ۱۹۰۶ نوشت: «به اعتقاد من اندیشه محوری جنبش صهیونیسم، ارزش آن را دارد که حمایت شود. علاوه بر تمامی ملاحظات دیگر، چنین به نظر می‌رسد که اعاده ملیّت به یهودیان و تجدید حیات ملت یهود، در صورتی که بتوان به این مهم نایل شد، راه حلی رضایت‌بخش برای مسائلی است که از مهاجرتهای یهودیان ناشی می‌شود، چرا که در غیر این صورت انطباق یهودیان با محیط بسیار دشوار خواهد بود.
صندوق اکتشاف فلسطین، بدون شک نقش مهمی در تداوم بخشیدن به توجه مردم انگلیس به فلسطین ایفا کرده است و دست کم برخی از کسانی که برای این صندوق کار می‌کردند از حامیان سرسخت اندیشه ملی یهود، بودند.
سرهنگ سی.آر. کوندرا  ازجمله شخصیتهای سرشناسی است که تقریبآ تمامی عمر خود را صرف اکتشاف در سرزمین مقدس کرد. وی از سال ۱۸۷۵ مساحی‌بخشی از سرزمین مقدس را آغاز کرد. وی علاوه بر نوشتن کتابهای ارزشمند درباره فلسطین از دیدگاه یک جستجوگر، از هیچ تلاشی برای حمایت از دیدگاههایی که جنبش صهیونیستی درباره آینده سرزمین مقدس دارد دریغ نورزید. وی صهیونیستها را رهبران طبیعی‌ای می‌دانست که یهودیان بینوا و ستمدیده برای تسکین آلام خود و کسب راهنمایی به آنها روی می‌آورند. او معتقد بود ملت فاقد کشور، چاره‌ای جز تحمل و خویشتنداری ندارد. وی می‌گفت مردم انگلیس باید از رشد تمدن و رفاه و آسایش در فلسطین به عنوان یکی از مستعمرات دوردست خود در همسایگی مصر، بسیار شادمان باشند.
در اینجا لازم می‌دانم نکاتی را نیز درباره دیدگاههای لرد گوایدر (۱۹۱۵-۱۸۴۱) در قبال روابط اعراب و یهودیان بازگو کنم. وی نیز همچون صهیونیستها معتقد بود که فلسطین می‌تواند بدون آنکه زیانی متوجه اعراب شود به موطن یهودیان تبدیل گردد و از آنجا که یهودیان ترکیبی از شرق و غرب هستند می‌توانند به اعراب برای دستیابی به جایگاه گذشته‌شان در تمدن بشری کمک کنند. صهیونیسم هرگز نخواسته است تا از نفوذ و قدرت خود علیه غیریهودیان در فلسطین استفاده کند. صهیونیسم امیدوار است سرانجام روزی فرا رسید که حتی متعصب‌ترین اعراب نیز (که خوشبختانه تعداد آنها در مقایسه با جنجالی که ایجاد می‌شود بسیار اندک است) خط مشی غیردوستانه خود را تغییر دهند و یهودیان و اعراب در کنار یکدیگر در راه اعتدال تمدن شرق همکاری کنند.
البته برخی از مقامهای انگلیسی نسبت به تشکیل یک حکومت عرب در فلسطین تا حدودی بدبین هستند. یکی از باصلاحیت‌ترین محققان مسأله شرق می‌گوید:
براساس معیارهای ما، حکومت بومی عرب به اندازه حکومت ترکیه بد است و اگر تحت قیمومت اروپاییان قرار نگرفته باشد همان‌گونه که در دوران معاصر در مناطق تحت حاکمیت عثمانی شاهد بوده‌ایم در مجموع از حکومت عثمانی نیز بدتر است. حکومتهای بدوی و ابتدایی عرب، همچون کشورهای عربستان مرکزی تا حدودی قابل قبول هستند، اما در مواقعی که جمعیت آنها چندان هم با عناصر، آداب و سنن و اندیشه‌های غیر عرب آلوده شده باشند، حکومتهای عرب نمی‌توانند به خوبی کشور را اداره کنند. این ویژگی را در شهرهای سرزمین مقدس در مقاطع زمانی مختلف، و در یمن، از گذشته‌های دور به این طرف می‌توان مشاهده کرد. یک اروپایی که مدت زیادی در یمن، سرزمینی که از حاکمیت ترکیه ناله سر داده و شاهد جبّارترین حکومتها بوده، سکونت داشته است می‌گوید حکومت امام بومی، سبب شد تا دولت ستمگر جای خود را به ستمگری توأم با هرج و مرج بسپارد.
در این سوی دریای مانش در فرانسه، همیشه دولتمردان و نویسندگانی بوده‌اند که درک درستی از اندیشه و آرمان صهیونیستی داشته‌اند، «لئون بورژوا»  که سیاستمداری غیریهودی بود در بین دولتمردان معاصر از شهرت و اعتبار بیشتری برخوردار است. دیدگاههای وی درباره صهیونیسم تحت عنوان «صهیونیسم و مسیحیّت»  در سال ۱۸۹۹ توسط خانم برتافون ساتنر  (۱۹۱۴ـ۱۸۴۳) در شهر لایپزیک منتشر شد. وی درباره لئون بورژوا می‌گوید:
بورژوا در گفتگو با من، با شور و شوق، دیدگاههای خود و علل متعدد حمایت از جنبش صهیونیستی را تشریح کرد. پس از گذشت سالیان دراز، همگونگی تمام عیار گرچه نمی‌توان آن را کاملا ناممکن دانست، اما هنوز در دوردست قرار دارد و تا تحقق کامل آن، افراد بسیاری در صورتی که بخواهند پیوندشان را با هویّت یهودیشان بگسلند، باید رنج بکشند. تاکنون، تفاوت یهودیان با محیط اطرافشان چنان چشمگیر بوده است که همگونگی بدون جلب توجه ناممکن است. یهودیان به علت کاستیها و در عین حال ویژگیهای بسیار برجسته خود شناخته می‌شوند. صهیونیست بودن یعنی موضع‌گیری علیه یهودستیزی. مردمی که یهودیان در بین آنان زندگی می‌کنند حتی بیش از خود یهودیان از احساس تنفر نسبت به یهودیان آسیب می‌بینند چون احساس یهودستیزی با فرهنگ منافات دارد و از تحقق آرمان صلح جلوگیری می‌کند. باید صهیونیسم را تقویت کرد. در برخی از محافل متعصب یهود، این استدلال مطرح می‌شود که، باید خوشحال باشیم که یهودیان از یک عنصر جهان وطنی برخوردارند.
درباره یهودیان فرانسه باید بگوییم که بیش از این هم به میزان دلبستگی رهبران اتحادیه جهانی صهیونیسم به جنبش صهیونیستی در دهه شصت قرن نوزدهم اشاره کرده بودیم. جانشینان رهبران نسل پیشین این اتحادیه نیز از پیش‌کسوتان خود چیزی کم نداشتند. میشل ارلانگر   (۱۸۹۲-۱۸۲۸) یکی از اعضای فعال کمیته مرکزی «اتحادیه» و نایب رئیس شاخه این اتحادیه در پاریس از هیچ تلاشی در زمینه ایجاد مهاجرنشین‌های یهودی در فلسطین دریغ نکرد. در سایه تلاشهای وی بود که بارون ادمون دو روچیلد به برنامه ایجاد مهاجرنشین‌های یهودی در فلسطین کمک کرد. موفقیت طرحها و برنامه‌های بارون تا حدود زیادی مدیون آگاهی ارلانگر از موقعیت مکانی و شرایط مناطق مهاجرنشین و درک عملی و تلاشهای بی‌دریغ وی است که‌از عشق‌به یک‌آرمان مقدس‌سرچشمه می‌گرفت و بر مشکلات فائق می‌آمد.
زادوک کاهن، خاخام اعظم فرانسه از دیگر یهودیان تأثیرگذار فرانسوی بود در مراحل اولیه کار در شکل‌گیری برنامه ایجاد مهاجرنشین‌های یهودی در فلسطین، نقش نداشته است. او برای اجرای تمامی طرحهای مربوط به اسکان یهودیان در فلسطین کمک کرد.
تمامی مقامهای یهودی ساکن در فلسطین و یهودیان کشورهای دیگر که برنامه‌هایی در رابطه با اسکان یهودیان در فلسطین داشتند برای تحقق اهداف و برنامه‌های خود به زادوک کاهن متوسل می‌شدند و تمامی بار مسئولیت و مشکلات آنها بر دوش وی قرار می‌گرفت. وی برای چندین سال پی در پی این وظیفه و مسئولیت خطیر را برعهده داشت و خدمات شایانی در زمینه ایجاد مهاجرنشین‌های یهودی در فلسطین ارائه داد. همیشه گروهی از هواداران بانفوذ برنامه بازگشت یهودیان به فلسطین در پاریس، جمع می‌شدند. در این میان، علاوه بر بارون دو روچیلد، حامی بزرگ طرح اسکان یهودیان در فلسطین، می‌توان به دانشوران سرشناسی چون پروفسور جوزف هالوی   (۱۹۱۸-۱۸۲۸) که از نیم قرن پیش در صف مقدم احیاکنندگان زبان عبری در شرق قرار داشته، دکتر والدمار مردخای ولف هافکاین  ، عضو انستیتو پاستور که بعدها با فعالیتهای چشمگیر پزشکی خود در هند شهرت فراوانی به دست آورد و دکتر امیل میرسون   یکی از اعضای هیئت مدیره اتحادیه مهاجرنشین‌های یهودی اشاره کرد که با بهره‌گیری از تجربه‌های بی‌مانند خود، توانست روش قدیمی ایجاد مهاجرنشین‌های یهودی را در فلسطین تجدید سازمان دهد.
از این رو، یهودیت در فرانسه آن چنان که در مواردی عنوان می‌شود هرگز دژ تسخیرناپذیر همگونگی نبوده است. جنبش هرتزل در محافلی از جامعه یهودیان که تا آن زمان با اندیشه‌های مرتبط با فلسطین بیگانه بودند با استقبال روبه رو شد و گرچه صهیونیسم قدیم و جدید در یکدیگر ادغام نشدند هر دو، هدف واحدی را دنبال می‌کردند. سازمان نوین صهیونیستی اندکی پس از تشکیل اولین کنگره یهود از طریق «فدراسیون صهیونیستی»   که ستون اصلی آن را ماکس نوردائو تشکیل می‌داد جای پایی در فرانسه به دست آورد.
دکتر الکساندر مارمورک  ، پزشک سرشناس و یکی از برجسته‌ترین شخصیتهای صهیونیستی از زمان شکل‌گیری این جنبش، چندین سال ریاست این فدراسیون را برعهده داشت. الکساندر مارمورک به همراه برادران خود به نام‌های اسکار   و ایزیدور   از هواداران اصلی آرمان ملی یهود در محافل دانشگاهی
فرانسه بودند. دست اجل خیلی زود به زندگی ایزیدور پایان داد. اسکار ۱۹۱۰-۱۸۶۳) برای چندین سال با هرتزل همکاری کرد اما مرگ نابهنگام وی، جنبش صهیونیستی را از وجود رهبری توانا محروم کرد. اما فعال‌ترین و با استعدادترین این سه برادر یعنی الکساندر در جنبش صهیونیستی فعال بوده است. کسان دیگری چون بر،   خانم ماری شاح،   دکتر ژاکوبسون،   دکتر ناهوم اسلوتس   و چند نفر دیگر نیز در جنبش صهیونیستی فرانسه فعالیت داشته‌اند.
در این میان برنار لازار   (۱۹۰۴-۱۸۵۶) یکی از اولین شاگردان هرتزل از شهرت بسیاری برخوردار است.
وی که در شهر نیمز به دنیا آمده است در عنفوان جوانی به پاریس رفت. وی در رشته خط‌شناسی باستانی و تاریخ در دانشگاه سوربن به تحصیل پرداخت و برای مدتی در زمینه باستان‌شناسی به فعالیت پرداخت اما پس از مدتی به ادبیات و حرفه روزنامه‌نگاری روی آورد. وی با روزنامه‌های فیگارو، «پژواک پاریس»   و نشریات دیگر همکاری و «اقدام اجتماعی»   را پایه‌گذاری کرد. وی جزوه‌ای تحت
عنوان «ماجرای پاناما» منتشر کرد و چندین داستان نوشت. انتشار کتاب «یهودستیزی، تاریخ و علل آن»   به دوئل بین برنار لازار و ادوارد درومون   منجر
شد.
لازار رهبری اعتراضهایی را که به آزادی سروان آلفرد دریفوس منجر شد برعهده داشت و جزوه‌های وی درباره ماجرای این افسر یهودی که به خیانت متهم شده بود بدون تردید عامل اصلی تبرئه وی در دادگاه تجدید نظر بود. توجه و رسیدگی به وضعیت یهودیان رومانی ازجمله دیگر مسائلی بود که وی به شدت به آن علاقه نشان داد.
لازار در مقاله‌هایی که در نشریات پاریس به چاپ می‌رسیدند با سبک نگارش ویژه خود به دادخواهی از یهودیان رومانی برخاست. وی از هواداران سرسخت هرتزل و یک صهیونیست تمام عیار بود. لازار پس از آنکه در زمینه فعالیتهای بشردوستانه در جنبش سوسیالیستی فرانسه به موقعیتهای چشمگیر دست یافت و خدمات ادبی و سیاسی شایانی به کشورش، ارائه داد به جرگه ملی‌گرایان یهود پیوست و به زبان گویای یهودیت نوین، تبدیل شد. وی که اندیشمندی روشن بین و نویسنده‌ای خوش ذوق بود مقاله‌های خیره‌کننده‌ای در روزنامه‌های فلمبو   و «پژواک صهیونیست»   منتشر کرد.
وی در سال ۱۹۰۰ نوشت :
صهیونیسم اثبات شخصیت ماست. ما به خویشتن خویش و نبوغ و سرنوشت خود برای آنکه شایسته گذشته‌مان باشیم اطمینان داریم. اگر تاریخ ما اندیشه‌هایی را برای آینده‌مان به ما الهام نکند و اگر پی نبریم که باید برای خود کانونی فراهم کنیم، لیاقت گذشته‌مان را نداریم. ما می‌خواهیم در این کانون، دنیای خود را بنا کنیم، دنیایی که بزرگی و کوچکی آن اهمیتی ندارد اما مطابق با آرمان، تمدن، اندیشه و احساسات ما خواهد بود. این راه حل راستین مشکل ماست. ما خواهان جذب و انهدام، نابودی، آرامش گورستان و خاموشی مرگبار نیستیم. ما نمی‌خواهیم در پوست گرگ فرو رویم. این مأموریتی نیست که ما بر عهده داشته باشیم. ما خواهان جایگاه ویژه خود همچون کارگری لایق در کارگاه عظیم بشری هستیم. نقش ما که تاکنون بزرگ بوده است بزرگ‌تر نیز خواهد شد.
این غلبه حق بر زور، پیروزی حقوق فردی بشر و گروه افراد خواهد بود که همان ملتها هستند. این که می‌گویند شاید فقط برخی گروههای بی‌ملیت یهودی وجود داشته باشد، امّا دیگر ملتی به نام اسرائیل وجود ندارد، حرف یاوه‌ای بیش نیست  .
این گروههای کوچک مهم نیستند، آنچه مهم است خلق یهود است که کاملا در اکثریت قرار دارد. این خلق، گذشته و سنتهایی دارد که به آنها افتخار می‌کند و از آنها پاسداری خواهد کرد.
لازار، علاقه و توجه خاصی به مسائل گوناگون صهیونیسم نشان داد و همواره دیدگاهی ملی‌گرایانه، همراه با آزادمنشی اتخاذ کرد.گرچه وی اندکی پیش از مرگش به علت اختلاف نظر تاکتیکی با هرتزل در قبال ترکیه (لازار اتحاد با ترکهای جوان را پیشنهاد کرد) از جنبش صهیونیستی کناره‌گیری کرد اما تا پایان عمر همچنان صهیونیسم وفادار بود. نام لازار در ذهن یهودیان بیشتر به عنوان یک صهیونیست نقش خواهد بست تا در مقام یک هوادار دریفوس. مرگ وی در سال ۱۹۰۴ برای صهیونیسم فرانسه، ضایعه‌ای جبران‌ناپذیر بود.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


 قالب وردپرسدانلود رایگان قالب وردپرسپوسته خبری ایرانیقالب مجله خبریطراحی سایتپوسته وردپرسکلکسیون طراحی
Escort France kaszinok online Rtp slots 1xbet