Print Friendly, PDF & Email

از مجموعه مقالات ارائه شده در همایش دوم ایران و استعمار انگلیس
موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
سیدضیاءالدین طباطبایی تا پیش از کودتا
از آنجا که کودتای اسفند ۱۲۹۹ با محوریت شخص سیدضیاء شکل گرفت، ابتدا به زندگی او اشاره کوتاهی می‌نمائیم. نامبرده فرزند آقا سیدعلی یزدی، از روحانیون دربار مظفرالدین شاه، می‌باشد. در ایام نوجوانی انقلاب مشروطه را درک نمود و در مهاجرت کبری همچون دیگر طلاب به قم مهاجرت کرد. ورودش به شیراز با پیروزی انقلاب مشروطه همزمان شد. سید در شیراز روزنامۀ اسلام و با توقیف آن روزنامۀ ندای اسلام را منتشر ساخت. انتقادهای او از متنفذین و مستبدین فارس منجر به تهدید قتلش از جانب ایشان شد. پس شیراز را با قیافه و لباس مبدل ترک گفت  و به تهران رفت که در محاق استبداد صغیر فرو رفته بود. او در تهران به کمیتۀ جهانگیر پیوست و مأمور نوشتن بیانیه و برقراری ارتباط میان آزادیخواهان شد. همچنین با تشکیل یک گروه کوچک سعی در ساختن نارنجک و ترساندن هواداران محمدعلی شاه نمود که نقشه‌اش لو رفت. از بیم خشم شاه به سفارت عثمانی و بریتانیا پناهنده شد که عذر او را خواستند؛ بناچار به سفارت اطریش- مجارستان روی آورد که انصافاً از او در «محکمۀ محاکمات وزارت امور خارجه» حمایت همه جانبه‌ای نمودند.  در فتح تهران نیز از جانب کمیتۀ جهانگیر «مأمور تسخیر تلفون خانه و خیابان لاله زار و چراغ برق بود».
پس از سقوط دیکتاتوری محمدعلی شاه، احزاب و روزنامه‌های جدیدی شروع به فعالیت نمودند. سیدضیاء در حالی که کمتر از بیست سال داشت، روزنامۀ شرق را منتشر ساخت که از جانب افراد متمولی همچون ارباب بهمن زرتشتی و ماطاوسخان ارمنی حمایت مالی می‌شد. افکار تند سیدضیاء و انتقادات پی در پی او از کابینه‌ها باعث توقیف‌های چندبارۀ روزنامه شد و در نهایت ادارۀ نظمیه با صدور ابلاغیه‌ای در اوایل خرداد ۱۲۸۹ از ادامۀ نشر روزنامه جلوگیری کرد.  برق جایگزین روزنامۀ شرق شد؛ اما این روزنامه هم گرفتار توبیخ دستگاه حاکمه شد و انتشار مقالۀ «روح ملت از این مجلس خبر ندارد» نمایندگان مجلس را نیز به شکایت از سیدضیاء وادار ساخت. سرانجام برای حفظ قداست مجلس، سیدضیاء حاضر شد بدون اینکه محکوم گردد، کشور را ترک کند.
سیدضیاء دو سال بعد به ایران برگشت و خرده‌گیری‌های او از دولت علاءالسلطنه و ناصرالملک که از برپائی انتخابات مجلس خودداری می‌کردند،  منجر به توقیف همیشگی این روزنامه شد. سید در کمتر از یک هفته روزنامۀ رعد را منتشر کرد و طبق معمول به مخالفت با دولت‌های ضعیف ادامه داد. او بی‌تدبیری طبقۀ حاکم در ادارۀ مطلوب کشور را عامل مهم بی‌سامانی و فشار دولت‌های شمالی و جنوبی می‌دانست.  با شروع جنگ جهانی اول، در آبان ۱۲۹۴ ایران به تصرف بیگانگان درآمد و روزنامۀ رعد به جمع طرفداران انگلیس اشغالگر پیوست. در حالی که دیگر جراید دل به آلمان‌ها بسته بودند. سیدضیاء نظر مساعدی نسبت به اعلام بی‌طرفی کابینۀ مستوفی‌الممالک نداشت و دولت را محکوم می‌کرد به اینکه «نه از جنگ بهره می‌برد و نه از بی‌طرفی واقعی پیروی می‌کند».
پس از سقوط دولت سپهسالاراعظم، میرزاحسن‌خان وثوق‌الدوله مأمور تشکیل کابینه شد. علیرغم حضور تعدادی از هواداران انگلیس در این دولت، نخست‌وزیر از پذیرفتن پیشنهاد دولت‌های انگلیس و روسیه مبنی بر نظارتشان بر امور مالی و نظامی ایران- که پیش از این به امضای سپهسالار رسیده بود- امتناع نمود.  این اتفاق بی‌تأثیر در مخالفت‌های روزنامۀ رعد با این کابینه نبود که در نهایت منجر به محاکمۀ سیدضیاء شد. او از این محکمه پیروز بیرون آمد؛ اما به خاطر «صدمه و زحمت روحی» نیازمند استراحت و «فراغت دماغ» شده بود.  لذا ایران را به مقصد روسیه، که در آتش انقلاب می‌سوخت، ترک گفت. او در پطروگراد شاهد سخنرانی لنین بود که در آن لغو قرارداد ۱۹۰۷م و دیگر امتیازات روسیه در ایران را اعلام کرد.
سیدضیاء قریب به دو سال در اروپا توقف نمود و پس از بازگشت، روزنامۀ رعد را مجدداً از ۲۰ مهر ۱۲۹۲ منتشر ساخت. بعد از این سیدضیاء سرسختانه از وثوق‌الدوله حمایت می‌کرد. وثوق موفق به دستگیری و مجازات کمیتۀ مجازات شده بود. ظاهراً  سیدضیاء نیز در لیست سیاه این کمیته قرار گرفته و تا مدتی در نگرانی به سر می‌برد.  علاقه‌مندی سیدضیاء به امور اجرائی بعد این زمان آشکارتر شد و در روزنامۀ خود از سپردن امور به اشخاص لایق سخن می‌گفت؛ به عنوان نمونه زندگی نامۀ «کلمانسو» را که در فرانسه از شغل روزنامه‌نگاری به مناصب بالای سیاسی رسیده بود، تشریح کرد. همچنین شش مقاله تحت عنوان «اگر وزیر بودم چه می‌کردم» منتشر ساخت. تماس او با انگلیسی‌ها و دیگر اتباع بیگانه حاضر در تهران نیز افزایش پیدا کرد.

زمینه‌های کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹
پس از پیروزی انقلاب روسیه، تمام امتیازات آن کشور در ایران ملغی اعلام شد و شروع به تخلیۀ نیروهای خود از شمال ایران کردند. مردم ایران نیز کم و بیش از تفکرات انقلابیون روسی به هیجان آمده و انتظار تحولی در کشور را می‌کشیدند. ورود این افکار توسط سربازان روسی حاضر در ایران صورت می‌گرفت، «به ویژه مردم شهر‌هایی چون تبریز، کرمانشاه، رشت و… با سرمشق گرفتن از شوراهای نمایندگان سربازان در یگان‌های ارتش روسیه شروع به پدید آوردن شوراهای محلی نمودند.  تشکیل کمیته مجازات و قتل جاسوسان بیگانه را هم می‌توان در همین چارچوب تفسیر نمود؛ اقدامات آن‌ها باعث سقوط کابینۀ اول حسن وثوق در رجب ۱۳۳۵ شد که تا روی کار آمدن مجدد او در شعبان ۱۳۳۶، کابینه‌ها سیاست ضدانگلیسی در پیش گرفتند.
پس از پایان یافتن جنگ جهانی اول، قیمومیت عراق طبق نظر جامعۀ ملل به انگلستان سپرده شد؛ این کشور «خیال داشت پسر پادشاه حجاز را در کشور جدید بر تخت نشاند و ادارۀ امور آنجا را به مأموران انگلیسی بسپرد».  با این شرایط جدید ایران میان دو مستعمرۀ انگلستان یعنی هند و عراق قرار می‌گرفت و از اهمیت دو چندانی برخوردار شده بود. اوضاع داخلی کشور هم رو به وخامت گذارده بود؛ فقر گسترده، ناامنی در نقاط مختلف، دخالت بیگانگان و جنبش‌های محلی چون نهضت جنگل و خیابانی مردم را مستاصل ساخته بود و همه مشتاق شکل‌گیری یک دولت مرکزی مقتدر به انتظار نشسته بودند، به همین خاطر مدرس از سپردن ریاست‌الوزرائی به وثوق‌الدوله حمایت نمود. انگلستان هم به خاطر حضور دائمی نیروهایش در ایران که هزینه‌های سنگین مالی، نظامی و سیاسی به دنبال داشت، دولت وثوق‌الدوله را با پرداخت رشوه تشویق به امضای قرارداد ۱۹۱۹م کرد. با عقد این قرارداد ایران به یک کشور تحت‌الحمایه و پایگاه مناسبی در برابر شوروی تبدیل می‌شد؛ بدون اینکه انگلستان هزینۀ چندانی برای آن بپردازد. سیدضیاء در حاشیۀ مذاکرات انگلیسی‌ها با وثوق‌الدوله حاضر بود و روزنامه‌اش از قرارداد مزبور حمایت می‌کرد.  او عقد قرارداد را «دورۀ تجدید ایران» شمرد و با درج ۹ مقاله در روزنامه به دفاع از کابینه پرداخت. سیدضیاء از جمله روزنامه‌نگارانی بود که به خاطر تمجید از کابینه مبلغ بیست و پنج هزار تومان رشوه دریافت نمود.
تقلای بیش از اندازۀ سیدضیاء باعث واکنش دیگر افراد از جمله عبدالله مستوفی شد که بنا به تقاضای سیدحسن مدرس رسالۀ ابطال الباطل را در رد قرارداد فوق نگاشت و در آن به نقش سیدضیاء و حمایتش از وثوق‌الدوله اشاره نمود. نویسنده از سیدضیاء به عنوان «مولانا رعدالدین» یاد کرده که کابینۀ مستوفی‌الممالک را بخاطر کوتاهی در حل مشکلات کشور «ملامت کرده از انواع هتاکی و هرزگی را به کابینه معمول می‌داشت» اما در مورد وثوق‌الدوله «تمام خرابکاری‌ها تمام مفاسد اعمال شما را ستایش و حتی برای کار چاقی شما مطالبۀ اجرای قرارداد را هم از قول ملت می‌نماید».  سیدضیاء علت حمایتش از قرارداد را چنین توجیه می‌کرد که «بستن قرارداد برای جلب حمایت دولت انگلستان ضرورت داشت؛ ما می‌دانستیم که بعداً مجلس این قرارداد را رد می‌کند ولی در آن اوقات خطر تجزیه را از ایران رد می‌کرد»  این مطلب در حالی بیان می‌شد که بریتانیا پیش از تصویب قرارداد در مجلس شورای ملی، به اجرای مفاد آن پرداخت. در ضمن افشای قرارداد باعث حیرت و اعتراض دولت‌های دیگر از جمله فرانسه و آمریکا شد که سیدضیاء درصدد پاسخگوئی به برخی از آن‌ها برآمد.
سید‌ضیاء به پاداش حمایت از کابینۀ وثوق‌الدوله، در رأس هیاتی برای عقد قرارداد تجاری با دولت باکو عازم قفقاز شد. پیشینۀ همکاری مطبوعاتی سیدضیاء با محمدامین رسول‌زاده حاکم «آذربایجان مستقل» و سیاست انگلستان در انتخاب وی بی‌تأثیر نبوده است. قراردادی که به امضای طرفین رسید، مورد تأیید رئیس‌الوزرا قرار نگرفت. بنابراین سیدضیاء هیأت را در آذربایجان گذارد و به ایران برگشت تا توضیحات لازم را به کابینه بدهد. هر چند ورود بلشویک‌ها در اردیبهشت ۱۲۹۹ به آذربایجان، تمام زحمات سیدضیاء را به باد داد، اما باعث شد تا سیدضیاء در مرکز توجه محافل سیاسی قرار گرفته  و به او یک وجهۀ نیمه دولتی بدهد. از طرف دیگر بریتانیا نیز نظر مساعدتری نسبت به او پیدا کرد و به قول آوری آن‌ها مفتون بینش سیاسی وی شدند که ترکیبی از بینش اروپایی و ایرانی شده بود.

کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹
اواخر سال ۱۲۹۶، سازمان کمیتۀ آهن در اصفهان و با حمایت کنسولگری انگلیس و دخالت کلنل هیگ، تأسیس شد. یحیی دولت‌آبادی که در خرداد ۱۲۹۸ (رمضان ۱۳۳۷ق) به اصفهان مسافرت کرده بود، از شوق جوانان و مردم برای ورود به کمیته، شگفت‌زده شده و علت علاقه‌مندی جوانان را دستیابی به «شغل دولتی» ذکر کرده است.  مدیریت کمیته بر عهدۀ «حسین‌خان معتمد گیلانی» بود؛ او پس از شنیدن خبر دایر شدن مرکز کمیتۀ آهن در تهران، آن را «خطرناک» تشخیص داده و بدون اطلاع کلنل هیگ، به موجب یک ماده از نظامنامه، کمیته را منحل اعلام نمود  بار دیگر کمیته در سال ۱۲۹۸ با نام کمیتۀ «فولاد» یا «زرگنده» در تهران شکل گرفت. جلسات کمیته در خانۀ ییلاقی سیدضیاء، نزدیک به سفارت انگلیس تشکیل می‌شد. سیدضیاء ریاست کمیته را بر عهده داشت و اشخاصی چون عدل‌الملک، کلنل کاظم‌خان سیاح، میرزاکریم‌خان رشتی، سلطان‌محمدخان عامری، ماژور مسعودخان کیهان و سلطان اسکندرخان، در آن عضویت داشتند.  پس از سقوط کابینۀ وثوق‌الدوله در تیرماه ۱۲۹۹، کمیتۀ زرگنده بر فعالیت خود افزود و با حزب سوسیالیست به همکاری پرداخت.  با تشکیل کابینۀ میرزاحسن‌خان مشیرالدوله (تیر ماه ۱۲۹۹)، «وستهال سوئدی، رئیس نظمیه و برخی دیگر از اشخاصی که از مقام خود منفصل شده بودند، به کمیته پیوستند.»  مشیرالدوله با انتشار بیانیه‌ای در ۲۸ شوال ۱۳۳۸ق/ ۲۴ تیر ۱۲۹۹، دربارۀ قرارداد ۱۹۱۹ اعلام کرد «موقوف‌الاجری خواهد بود تا وقتی که برای مجلس شورای ملی ایران عرضه شده تصویب گردد»  و به دنبال آن، مستشاران نظامی و مالی انگلیس از ایران خارج شدند.
مشیرالدوله توانست با سرکوب قیام شیخ‌محمد خیابانی و عقب ‌راندن نیروهای جنگل، تا حدودی امنیت را مجدداً به ایران بازگرداند. با موافقت احمدشاه، مشاورالممالک انصاری جهت مقدمات انعقاد پیمان میان ایران و حکومت جدید شوروی در مرداد ۱۲۹۹ عازم شد. «این اقدام مشیرالدوله مطبوع خاطر انگلیسیها نیفتاد و فعالیت دیپلماسی بریتانیا را بر ضد او تحریک نمود.»  مقامات انگلیسی که از حضور در قفقاز نتیجه‌ای به دست نیاورده بودند، به ناچار با نمایندۀ تام‌الاختیار لنین در ژوئن ۱۹۲۰م/ خرداد ۱۲۹۹ به مذاکره پرداختند. آنها راجع به ایران تصمیم گرفتند که انگلستان، ایران را به پایگاه ضدانقلاب شوروی تبدیل نکند و هر دو کشور خاک ایران را تا ۱۱ فروردین ۱۳۰۰/۳۱ مارس ۱۹۲۱ تخلیه کنند.  با علنی شدن این طرح، سیدضیاء نقشه‌ای برای تشکیل یک نیروی بزرگ ایرانی تحت فرماندهی افسران انگلیسی، جهت دفاع از پایتخت در برابر بلشویک‌ها مطرح کرد که از طریق سفارت انگلیس تسلیم رئیس‌الوزراء شد. او همچنین سپردن حکمرانی ایالات شمال و معاونت وزارت داخله به خود را هم مطرح ساخت که مورد حمایت سفارت‌خانۀ انگلستان قرار گرفت اما رئیس‌الوزراء پاسخ داد نیازی به خدمات سیدضیاء نمی‌باشد.  در این زمان انگلستان به دنبال روی کار آوردن یک دولت قوی و در عین حال مطیع بود که مشیرالدوله حائز این شرایط نبود؛ بنابراین برای به سقوط کشاندن دولت مذکور، ضمن قطع کمک‌های مالی و ایجاد نارضایتی در بین قزاق‌ها، قشون نظامی را وادار به عقب‌نشینی از برابر جنگلی‌ها و ایجاد نگرانی در بین مردم کردند. سرانجام با تهدید شاه، مشیرالدوله در ۳ آبان ۱۲۹۹ وادار به استعفا شد.  کمیتۀ زرگنده، مستوفی‌الممالک را کاندیدای ریاست‌الوزرایی نمود و «برخلاف رسم و عادت مملکت دو نفر از اعضای مهم کمیته را که سیدضیاءالدین طباطبایی و میرزامحمدصادق طباطبایی باشند» کاندیدای وزارت نمود.  با امتناع مستوفی‌الممالک، سپهداراعظم مأمور تشکیل کابینه شد (۵ آبان ۱۲۹۹/ ۱۳ صفر ۱۳۳۹ق) و برخی از اعضای کمیتۀ زرگنده مانند وستهال، مجدداً به کار مشغول شدند. سپهدار برای جلب رضایت انگلیسی‌ها استاروسلسکی، فرمانده روسی قزاقخانه را در ۹ آبان معزول و روانۀ پاریس کرد. تعدادی دیگر از افسران روسی نیز از خدمت منفصل شدند و موانع احتمالی اجرای کودتا برداشته شد. سیدضیاء طرف مشورت سپهداراعظم بود و بنا به اظهار برخی، سپهدار به او مقام وزارت معارف یا عدلیه را پیشنهاد کرد اما سیدضیاء خواستار وزارت امور خارجه شده بود، و حتی «آن مقام را هم قبول نکرد، زیرا می‌خواست کار را یکسره کند.»  از آنجائی که سیدضیاء مأمور پرداخت حقوق قزاق‌ها شده بود، نظرات قبلی کمی دور از واقعیت می‌نماید.
پس از آنکه بانک شاهنشاهی پافشاری کرد که برات‌های دولتی پیش از پرداخت، باید به رؤیت مستشاران مالی مستقر در سفارت انگلیس برسد، سیدضیاء توانست با حذف این تشریفات زائد، واسطۀ بین مشتریان سرشناس بانک و سفارت انگلیس شود. بدین ترتیب سیدضیاء «موقتاً در قالب شخصیت‌های بزرگی درآمد که شاه و بزرگان کشور، برای مطمئن شدن از پرداخت برات‌هایشان، ناگزیر به مراجعۀ به او بودند.»  سیدضیاء چندین بار جهت پرداخت حقوق قزاق‌ها، به قزوین مسافرت کرد و با افسران قزاق و صاحب‌منصبان انگلیسی روابط مستحکمی برقرار ساخت. همچنین سیدضیاء و سردارمعظم خراسانی، واسطۀ مذاکرات غیرمستقیم مقامات سفارت انگلیس با سپهداراعظم در آذر ۱۲۹۹ شدند. آنها «رویۀ جبن‌آمیز» سپهداراعظم را مورد شماتت قرار داده و او را تشویق به تشکیل فوری یک نیروی نظامی تحت فرماندهی افسران انگلیسی به تعداد ۱۵۰۰۰ نفر کردند. همچنین خواستار نوسازی نیروهای پلیس و ژاندارم و انتقال تعدادی از پلیس‌های جنوب به تهران شدند. نورمن وزیرمختار انگلیس، پیش‌بینی کرده بود در صورت پذیرش این طرح از جانب کابینه، امکان ایجاد بحران و استعفای برخی وزراء وجود دارد، «که در آن صورت خود سیدضیاء و سردارمعظم جای وزیران مستعفی را خواهند گرفت.»  اما لرد کرزن- وزیر خارجۀ انگلیس- با تشکیل کابینه‌ای که سیدضیاء و سردارمعظم عضو آن باشند، مخالفت داشت.
روس‌ها کلیۀ قشون خود را از تاریخ ۲۴ دی ماه ۱۲۹۹ از نواحی شمال به عقب راندند، مقامات سفارت انگلیس نیز به سپهدار اطلاع دادند مجلس نمایندگان انگلیس، پرداخت کمک مالی به ایران را منوط به این می‌داند که مصرف آن با نظر افسران انگلیس باشد، و بزودی نیروهای خود را از ایران بیرون خواهند برد.  سپهدار که در شرایط بغرنجی قرار گرفته بود، به ناچار در ۲۴ دی ماه استعفا کرد. مستوفی‌الممالک که آمادگی خود را پیش از این اعلام کرده بود، زمانی که از تصویب قرارداد ۱۹۱۹م در مجلس شورای ملّی عذر خواست، کنار گذاشته شد؛ بنابراین احمدشاه مجدداً از سپهدار خواست تا دولت خود را تقویت کند. پس از ۲۶ روز، کابینۀ جدید در مورخۀ ۲۸ بهمن ۱۲۹۹/۸ جمادی‌الثانی ۱۳۳۹ق به حضور احمدشاه معرفی شد. دولت چندان ضعیف بود که «اگر نیروی انگلیس در حوالی قزوین پایگاه نداشت، بلشویک‌های گیلان می‌توانستند به آسانی به طهران حمله کنند و دولت حتی توانایی دفاع از پایتخت را هم نداشت.  بنابراین انگلیس فعالیت خود را برای روی کار آوردن یک دولت نظامی و در عین حال سرسپرده شدت بخشید «این دولت می‌توانست هم با جنبشهای رادیکال داخلی مقابله کند و هم جلو پیشروی احتمالی قوای شوروی را بعد از تخلیۀ کشور از نیروهای انگلیسی بگیرد.»
پس از آنکه فرماندهی قوای نظامی انگلیس مستقر در شمال ایران، به «ادموند آیرونساید» سپرده شد، «سیاست رسمی دولت انگلیس که توسط «کرزن» وزیر خارجه، طراحی و ابلاغ می‌شد، به تدریج رنگ می‌باخت و وزارت جنگ فعال مایشاء می‌شد.»  آیرونساید ابتدا خواست از راه مسالمت‌آمیز پیش برود «تا مبادا اثر سوئی در رابطۀ میان سیاستمداران و نظامیان بر جای گذارد.  بنابراین در ۲۶ بهمن از احمدشاه خواست رضاخان را به فرماندهی کل نیروهای قزاق ایران منصوب کند، اما او از پذیرفتن آن خودداری نمود. توجه آیرونساید به رضاخان را بایستی بخاطر شخصیت نظامی او بدانیم که شخصی زیرک، جسور و علاقه‌مند به کسب قدرت بود؛ او در جریان بیرون راندن کلنل کلرژه که به تازگی از جانب انقلابیون روسیه فرماندهی دیویزیون قزاق را برعهده گرفته بود شرکت داشت و با طی مدارج نظامی به رقیب مهمی برای استاروسلسکی تبدیل شده بود. او برای برپائی کودتا و تغییر کابینه هم به مذاکره با سفارت آلمان نشست، که دیرتر از موعد موافقت خود را اعلام کرده بودند.
فکر انجام کودتا در ذهن افراد دیگری هم وجود داشت، «همه درصدد بودند که از طریق کودتا و جمع قوای متشتت و تمرکز آنها می‌توان بسرمنزل مقصود رسید.»  سرداراسعد بختیاری از ملاکان بزرگ ایل بختیاری جزء اولین کاندیداهای انجام کودتا بود، اما میان خان‌های بختیاری اختلاف نظر وجود داشت. به میرزا اسماعیل نوبری نیز پیشنهاد انجام کودتا دادند، اما او «جواب داده بود که من به دست خارجی، مخصوصاً به دست نظامی انقلاب نمی‌کنم.»  این فکر حتی در ذهن روحانیونی چون سیدحسن مدرس هم وجود داشت و برای انجام آن با میرزا کوچک‌خان جنگلی نیز مکاتبه نموده و رضاخان نیز به او پیشنهاد همکاری داده بود؛  اما این امر با توجه به اینکه رضاخان هنوز آشنائی چندانی با مدرس نداشته بسیار بعید است «از این گذشته، برای به دست گرفتن به زور سپاهیان حمایت روحانیون در مرحلۀ اول کودتا ضروری نبود».  انگلیسی‌ها نیز چندین مهره برای انجام کودتا در نظر گرفته بودند؛ ابتدا محمدولی‌خان خلعتبری (سپهسالار) با واسطه‌گری سیدضیاء، طرف مذاکره قرار گرفت، اما زمانی که سپهسالار متوجه شد انگلیسی‌ها خواستار سپردن وزارت داخله به سیدضیاء هستند، پیشنهاد را ضمن توهین به سیدضیاء رد کرد.  مؤلف «دولت و جامعه در ایران» این مطلب را ناشی از خلط مبحثی می‌داند که معمولاً میان نام سپهدار و سپهسالار اتفاق می‌افتد و در حقیقت پیشنهاد کودتا به محمدولی‌خان تنکابنی (سپهسالار) شده بود اما وقتی که سیدضیاء خبر حضورش در کابینۀ سپهسالار را به او می‌دهد، سپهسالار از انجام کودتا و تشکیل کابینه صرف‌نظر می‌کند. کاندیدای بعدی انگلیسی‌ها- و در حقیقت لرد کرزن- شخص نصرت‌الدوله فیروز، وزیر امور خارجۀ ایران بود؛ اما نصرت‌الدوله به خاطر عقد قرارداد ۱۹۱۹م و دریافت رشوه، دیگر امکان بازگشت به صحنۀ سیاست را نداشت و سفارت انگلیس در تهران هم او را کاندیدای مناسبی نمی‌دانست. ضمناً نویسندۀ مذکور اظهار نموده، به هیچ مدرکی در بایگانی‌های بریتانیا برنخورده است که نشان دهد فیروز را در لندن برای تشکیل دولت انتخاب کرده باشند.
مقامات انگلیسی به دنبال انتخاب فردی بودند که بدون دغدغه و نگرانی از مقام سیاسی و اجتماعی خود، بتواند قرارداد ۱۹۱۹م را ولو با شکلی دیگر پیاده کند. علیرغم وجود افراد مهم و سابقه‌دار لشکری برای انجام کودتا، رضاخان میرپنج در نظر گرفته شد و این مطلب در مورد سیدضیاء، بدون داشتن مقام رسمی و جایگاه مهم طبقاتی نیز صادق است. بالفور عضو سفارت انگلستان در تهران که در ایام کودتا حاضر بود می‌نویسد انتخاب سیدضیاء جهت رهبری توطئه «مانند موارد مشابه دیگر، ناشی از تصادف بود تا طرح و برنامه».  البته نظرات دیگری هم در مورد این جریان اظهار شده است؛ طبق یک نظر بر اساس اسناد و مدارک، دو طرح جداگانۀ کودتا در تهران و قزوین توسط دو صاحب‌منصب انگلیسی یعنی ژنرال آیرونساید و نورمن وزیرمختار بریتانیا در تهران، بدون اطلاع یکدیگر و مقامات مافوق خود در لندن مورد بررسی قرار گرفته بود.  اجرای کودتا توسط آیرونساید، با حرکت نیروهای قزاق به تهران آغاز شد که نورمن را غافلگیر کرد، اما او توانست سیدضیاء را به استقبال نیروهای اعزامی بفرستد و او را بر آنها تحمیل کند. در نظر دیگری که به نظر منطقی‌تر می‌آید، آیرونساید پس از انتخاب و گفتگو با رضاخان جهت انجام کودتا، نورمن را در جریان گذاشته و با استدلال او مبنی بر تعیین یک رهبر سیاسی، علاوه بر رهبر نظامی موافقت نمود و انتخاب آن را بر عهدۀ نورمن گذاشت،  او هم سیدضیاء را برای رهبری سیاسی کودتا برگزید.
انگلیسی‌ها پس از آنکه شعبات بانک شاهنشاهی را در ولایات تعطیل کردند، از احمدشاه خواستند پایتخت را به اصفهان منتقل کند. «برای بردن شاه به اصفهان، محتاج قوا بودند و بنا شد که پانصد نفر از قزاق‌های قزوین، به تهران بیایند.»  سیدضیاء و اسمایس فرصت را مغتنم شمرده و سردارهمایون را وادار کردند دستور انتقال قزاق‌ها را به تهران صادر کند. سیدضیاء و رضاخان برای اولین بار در شاه آباد یکدیگر را دیدند که به اتفاق کاظم‌خان سیّاح، سرتیپ احمدخان و ماژور مسعودخان کیهان، به قرآن سوگند یاد کردند تا همواره در خدمت شاه و میهن باشند و از یکدیگر در همۀ احوال حمایت کنند.  احمدشاه پس از آنکه متوجه شد سیدضیاء نیز دست‌اندرکار آوردن قزاق‌ها می‌باشد، پشیمان شده و می‌خواهد که نیروها به مواضع خود برگردند. بنابراین هیأت مشترکی از جانب شاه، کابینه و سفارت انگلیس در مهرآباد به مذاکره با رضاخان پرداختند. رضاخان ضمن انتقاد از کابینه‌های نالایق، حرکت قزاق‌ها را برای پیشگیری از حملۀ بلشویک‌ها و تشکیل حکومت نیرومند و مقتدر لازم می‌شمارد.  سرانجام قزاق‌ها در سوم اسفند ۱۲۹۹ وارد پایتخت شدند، در حالی که به ژنرال وست‌هال، رئیس سوئدی نظمیه و عضو کمیتۀ زرگنده توصیه شده بود که «اگر نبردی درگرفت، دخالت نکند.»  طبق خاطرات سیدضیاء، در هنگام ورود نیروهای قزاق «یکدفعه با هم ده توپ در شهر شلیک شد که به اندازه‌ای صدای مهیبی کرد که همۀ مردم از خواب بیدار شدند و بعضی زنهای حامله بچه انداختند.»  تنها مقاومت در یکی از کلانتری‌ها صورت گرفت که منتهی به هفت کشته شد.
پس از ورود نیروی قزاق به پایتخت، تمام وزارت‌خانه‌ها و ادارات به تصرف کودتاچیان درآمده و زندانیان سیاسی از زندان شهربانی آزاد شدند. برخی امضای حکم ریاست وزرایی سیدضیاء توسط احمد شاه را در روز چهارم اسفند ذکر کرده‌اند،  اما سیدضیاء در نطق دفاعیۀ خود در مجلس چهاردهم امضای حکم را مربوط به روز ششم می‌داند.  امضای ریاست وزرایی او زمانی اتفاق افتاد که مجلس در تعطیلی به سر می‌برد و خرده‌گیری‌هایی که پیش از این سیدضیاء در روزنامه‌های خود به این نوع از کابینه‌ها می‌گرفت، به خود او نیز بازگشت. سیدضیاء در اولین ملاقات با احمدشاه درخواست لقب «دیکتاتور» کرد اما «شاه حیران و ناراحت از عواقب این عنوان روحی و معانی ضمنی معاصر آن که در واقع افاده قدرت مافوق قانون اساسی بود، تقاضای او را نپذیرفت.»  این درخواست سیدضیاء دور از انتظار هم نبود و به احتمال وی می‌دانسته که انگلیسی‌ها بدنبال روی کار آوردن یک قدرت نظامی برای پیشبرد اهدافشان هستند. احمدشاه برای نزدیکی بیشتر به سیدضیاء، القاب دیگری مانند «اتابک اعظم» و «ظل‌السلطان» برای او انتخاب کرده بود که سیدضیاء از پذیرفتن آنها خودداری کرد و «نخستین نخست‌وزیر بی‌لقب ایران شد.»  سیدضیاء لباس روحانی خود را هم کنار گذاشت و در توضیح آن نوشت: «نخواستم در این مورد بدعتی ایجاد و هر عمامه بسری را بخیال ریاست وزراء اندازم.»  روز پس از کودتا، سیدضیاء بدون آنکه هنوز اختیارات قانونی و رسمی پیدا کرده باشد، از حساب دولت در بانک شاهنشاهی مبالغی برداشت و بین کودتاچیان نظامی تقسیم کرد.  او برای تهران و شهرهای اطراف، فرماندار نظامی تعیین نمود و از ۱۲ اسفند در تهران حکومت نظامی اعلام شد. سیدضیاء روزنامۀ رعد را تعطیل کرد، به نظر او «وقتی آدمی بقدرت رسید باید روزنامۀ خودش را تعطیل کند و به روزنامه‌های مخالف اجازۀ انتشار بدهد؛ برای اینکه اسلحۀ حریف را از دستش نباید گرفت».  سیدضیاء بر خلاف این ادعا که مربوط به اوایل دهۀ چهل بود، جراید مهم پایتخت مانند «گلشن»، «حلاّج» و «ستارۀ ایران» را توقیف کرد  و تعدادی از روزنامه‌نگاران مانند محمد فرخی‌یزدی مدیر «طوفان»، علی‌اکبر دهخدا مدیر «صوراسرافیل»، ملک‌الشعرای بهار مدیر «نوبهار» و «تازه بهار» و عده‌ای دیگر را روانۀ زندان نمود.  دیگر اتفاق مهم دستگیری تعداد زیادی از رجال سیاسی کشور بود، «در یک هفته، قریب هشتاد نفر ناجور و از هر دسته و هر طبقه و صنف، به محبس افتادند و غالب آنها را در عمارت قزاقخانه مشرف به میدان مشق قدیم حبس کرده [بودند].»  صورت اسامی افراد، قبل از کودتا در سفارت انگلیس تهیه شده بود و «این همان لیست سیاه معروفی است که بعداً کابینۀ سید هم نام خود را از آن گرفت و به کابینۀ سیاه معروف شد.»  انگلوفیل‌های مشهوری چون فرمانفرما و فرزندش نصرت‌الدوله و صارم‌الدوله نیز در بین محبوسین حضور داشتند، البته اشخاصی چون سردارمظفر، محمدولی‌خان تنکابنی و دیگر رؤسای عشایر که نگهبانان مسلح در اختیار داشتند از گزند دستگیری دولت در امان ماندند.
تعدادی قزاق هم در بیرون سفارت انگلستان گمارده شده بود تا در ظاهر نگذارند کسی آنجا بست بنشیند و در واقع برای اینکه نورمن و دیگر اعضای سفارت، در محذور اخلاقی قرار نگیرند. با افزایش تعداد محبوسین، برخی از ایشان را از تهران تبعید کردند، از جمله ملک‌الشعرای بهار که به دزآشوب شمیران فرستاده شد، او که ابتدا طرف مشورت سیدضیاء بود، به خاطر اینکه ادارۀ روزنامۀ ایران را قبول نکرد، مورد غضب وی قرار گرفت و دستگیر شد. بهار قصیده‌ای طولانی در زندان به نام «هیجان رومی» سرود و در ضمن آن به اِشکال گرفتن از احمدشاه پرداخت:
… هشدار که در پسین بد روزی
در بر رُخ آرزوت نگشاید
نه زور رضات می‌کند یاری
یرند و زرت به سخره بستانند
وانگـه به طـلاتت انـدر اندازند ملت کشد از خدایگان کیفر
آن گنج که گِرد کردی از هر در
نه نور ضیات می‌شود رهبر
آنان که توشان همی کنی تسخر
آنجا که عقـاب افکــند شهـپر
نورمن از دستگیری‌ها حمایت می‌کرد و حبس و تبعید محبوسان را تنها راه جلوگیری از دستیابی مجدد ایشان به قدرت می‌دانست.  حتی زمانی که مجلس مبعوثان انگلیس نسبت به دستگیری تعدادی از اعضای هیأت دولت سابق ایران اعتراض کرد، دولت انگلیس اظهار نمود که به هیچ وجه قصد دخالت در این امر را ندارد.  این برخورد دستگاه دیپلماسی، باعث دلسردی برخی از انگلوفیل‌ها و تبدیل شدن برخی از ایشان مانند فیروز به یک «ضدانگلیسی دو آتشه» و گرایش تعدادی به شوروی شد.  ظاهراً مهمترین هدف سیدضیاء نه «فلج کردن»  محبوسین بلکه پر کردن خزانۀ خالی دولت از جیب ایشان بود. نورمن در تلگرافی به لرد کرزن، به این مطلب اشاره نموده است: «به عقیدۀ سیدضیاء همین مبالغی که این رجال محبوس به دولت بدهکارند برای تأمین هزینۀ اصلاحات اداری و نظامی کشور، لااقل در نخستین مراحلش، کاملاً کافی است.»  به خانوادۀ فرمانفرما پنج روز مهلت داده شد تا مبلغ چهار میلیون تومان مالیات عقب افتادۀ سال‌های پیشین خود را بپردازند. البته نقشۀ سیدضیاء نتیجه‌ای در بر نداشت و تنها یک نفر «حاضر شد که مبلغ ۲۵ هزار تومان که قبلاً تعیین شده بود، بدهد و بقیه از دادن پول امتناع نمودند.»  دلیل دیگری که اظهار شده این است که سید‌ضیاء شخصیت برجسته‌ای محسوب نمی‌شد و به درستی حدس زده بود که رجال و متنفذین به راحتی تسلیم ارادۀ او نخواهند شد؛ بنابراین با دستگیری این دسته از رجال می‌توانست وجهه‌ای در نظر مردم کسب نماید. آخرین نکته در این بخش، اشاره به خاطرات لوسوئور، استاد فرانسوی دانشکدۀ حقوق است که خود شاهد کودتا بود. او می‌نویسد کودتاچیان مخالفان خود را بازداشت کرده و نشریات را توقیف نمودند، بدون آنکه کمترین اعتراضی از جانب مردم بشود، و در ادامه اضافه می‌کند: «من بیشتر از آنکه تصور کنم این ملّت سست و بی‌حال است ترجیح می‌دهم فکر کنم که در خود فرو می‌رود و خود را برای آینده ذخیره می‌کند.»
وقتی که سیدضیاء اولین بیانیه‌اش را صادر نمود، بدون اینکه تمجید و تملقی از شاه و یا ذکری از ادارۀ امور مملکت تحت هدایت اعلیحضرت کند، اعیان و اشراف را مسئول وضعیت ناهنجار کشور معرفی کرده و عمر حکومت این طبقه را پایان یافته اعلام نمود. سپس جملات را با کلمۀ «لازم است» شروع و به بیان برنامه‌های خود می‌پردازد. ادارۀ مملکت با عواید داخلی، بنای یک عدالتخانۀ حقیقی، تأسیس مدارس برای تعلیم و تربیت تمام طبقات، خاتمه دادن به بدبختی کارگران و دهقانان، لغو کاپیتولاسیون و تجدیدنظر در امتیازاتی که پیش از این به اجانب واگذار شده، از جمله برنامه‌های سیدضیاء بود. او ضمن اعلام لغو قرارداد ۱۹۱۹م خواهان تخلیۀ نیروهای بیگانه از کشور شد.  دولت‌آبادی بیانیه را به یک مقالۀ سیاسی و اجتماعی برای درج در روزنامه تشبیه کرده  و برای بهار نیز جالب بود که در آن «فقط یک نوبت اشاره به قانون و رژیم کشور شده بود.»
سفارت انگلیس به محل رفت و آمد هر روز اتومبیل سیدضیاء تبدیل شده بود.  او ضمن مشورت با اعضای سفارت در مورد برنامه‌های خود، از نورمن خواست «سربازان انگلیسی که در قزوین هستند، عجالتاً نباید خاک ایران را ترک کنند تا آن نیروهای محلی که وی درصدد تشکیل آن است، بوجود آید.»  رئیس‌الوزراء سرانجام کابینۀ خود را در دهم اسفند به حضور احمدشاه معرفی کرد. برخی از وزارت‌خانه‌ها مانند داخله، خارجه و جنگ به اعضای کمیتۀ زرگنده سپرده شده بودند. او کسانی را کاندیدای وزارت کرده بود «که هیچکدام از حیث شهامت در عرض او نبودند و در کارهای اجتماعی زبردستی و تجربه و شهامت لازم را که خود او دارا بود نداشتند.»  سیدضیاء در ایام تبعیدش در اروپا، به «بی‌عرضه» بودن وزرایش اعتراف کرده و علت آن را بی‌اعتمادی به اشخاص لایق ذکر نمود.
هر چند سیدضیاء توانست با انتصاب فرمانداران نظامی در شهرهای نزدیک به پایتخت، مانع از مخالفت والیان آن شهرها بشود، اما برخی دیگر از والیان به راحتی حاضر به قبول رئیس‌الوزرایی او نبودند. مصدق‌السلطنه از انتشار حکم ریاست وزرایی سیدضیاء در ولایت فارس امتناع نمود و طی تلگرامی به احمدشاه، انتشار آن را باعث اغتشاش و انقلاب اعلام کرد.  مصدق که در معرض تهدید قرار گرفته بود، به ناچار استعفا داده و به بختیاری‌ها پناهنده شد تا از دست دولت در امان باشد. والی خراسان، قوام‌السلطنه نیز حاضر به اطاعت از دولت نبود و مصمم به مقابله با کودتاچیان شد. وی با اخذ مبالغی از بزرگان مشهد می‌خواست قوایی عظیم‌تر در برابر دولت و ژاندارمری فراهم کند.  سیدضیاء با اعزام سیدمهدی فرخ (معتصم‌السلطنه)، توانست نظر کلنل محمدتقی‌خان پسیان را در توقیف قوام‌السلطنه جلب نماید. جرأت و تهور سیدضیاء باعث شد تا کلنل «مفتون» سیدضیاء شود.  سرانجام کلنل توانست طی یک نقشه و بدون درگیری، قوام‌السلطنه را دستگیر و خود حکم کفالت استانداری خراسان را از سوی نخست‌وزیر دریافت کند.  این اقدام کلنل را برخی ناشی از «نظر مثبت روشنفکران تجددخواه و ناسیونالیست» می‌دانند.  والی کرمانشاه، اکبرمیرزا صارم‌الدوله نیز قصد مقاومت و مبارزه با دولت سیدضیاء را داشت که پس از درگیری و مقتول و مجروح شدن عده‌ای، دستگیر و روانۀ زندان تهران شد.
سیدضیاء طی مدت ۹۰ روز حکومت، بیش از کسانی که چند سال حکومت کرده بودند، اطلاعیه، اعلامیه، تصویب‌نامه، آیین‌نامه و دستورالعمل صادر نمود. برخی از آنها برای کسب رضایت تودۀ مردم، تعدادی جهت جلب رضایت روحانیون و مذهبی‌ها و کارهایی نیز به خاطر روشنفکران انجام شد. لغو قرارداد ۱۹۱۹م از جمله اقداماتی است که برای رضایت تمام طبقات صورت گرفت؛ هیأت وزراء در جلسۀ ۱۳ اسفند ۱۲۹۹، به اتفاق آراء معاهده را ملغی اعلام نمود و در ۱۸ اسفند نیز طی نامه‌ای به سفارت انگلستان اطلاع داده شد.  سیدضیاء پس از لغو قرارداد به انگلیسی‌ها اطلاع داد بی‌درنگ عده‌ای از مستشاران انگلیسی در دوایر نظامی و مالی ایران استخدام خواهند شد، به طوری که «در ظاهر هیچ‌گونه دلیلی وجود نداشته باشد که این عده به موجب توافق قبلی [بخوانید قرارداد ۱۹۱۹م] به استخدام دولت ایران درآمده‌اند.» برای اغفال دیگر دولت‌ها هم به نورمن پیشنهاد نمود تعدادی مستشار از دولت‌های فرانسه، آمریکا و حتی شوروی استخدام شوند.  البته لرد کرزن تهدید نمود در صورت لغو قرارداد، دولت ایران ضمن بازگرداندن قسط اول وام [بخوانید رشوه] به امضاءکنندگان قرارداد، قرارداد مربوط به افزایش نرخ گمرکات جنوب کشور نیز لغو خواهد شد. لغو قرارداد، اثر مطلوبی را که سیدضیاء انتظارش را می‌کشید، بر جای نگذاشت، زیرا قرارداد پیش از این به نقطۀ پایان رسیده بود. همان‌گونه که کنسول انگلیس در شیراز به دکتر مصدق گفته بود «در زبان انگلیسی، ما ضرب‌المثلی داریم که می‌گوید گربۀ مرده را کسی چوب نمی‌زند. قرارداد مرده بود و احتیاج به لغو کردن نداشت.»  به هر حال، سیدضیاء همان طور که وعده داده بود، با سپردن فرماندهی کل دیویزیون و فرماندهی قزاق در شمال به افسران انگلیسی و دعوت از آرمیتاژ اسمیت مستشار مالیه به تهران، عملاً قرارداد را به اجرا درآورد؛ برای بالفور عضو سفارت بریتانیا در تهران عجیب بود که با وجود اجرای کامل قرارداد چرا وزارت خارجۀ کشور متبوعش به آن تن در نداده است.
عقد قرارداد ۱۹۲۱م با دولت شوروی، در کابینۀ سیدضیاء رقم خورد که دنبالۀ قرارداد بازرگانی موقتی بود که بین انگلیس و شوروی در سال ۱۹۲۱م/ ۱۲۹۹ به امضاء رسیده بود. در مورد پیشینۀ این قرارداد بایستی گفت مشاورالممالک در زمان دولت مشیرالدوله- مورخۀ ذیقعدۀ ۱۳۳۸ق/ تیر- مرداد ۱۲۹۹- به مسکو مسافرت کرد و پیمان‌نامه‌ا‌ی در ۲۶ ماده با مقامات شوروی به امضاء رساند. دولت اول سپهدار اعظم، موافقت خود را با آن پیمان‌نامه اعلام نمود، اما انگلیسی‌ها با توسل به حیلۀ سیاسی توانستند او را وادار به استعفا کنند.  قراردادی که موجب استعفای کابینۀ مزبور شده بود، در کابینۀ سیدضیاء به تاریخ ۲۶ فوریۀ ۱۹۲۱م/ ۷ اسفند ۱۲۹۹ رسماً مورد تأیید قرار گرفت. هدف شوروی از عقد قرارداد «در پیش گرفتن سیاست جلب و تحبیب و ایجاد مناسبات دوستانه با ایران بود تا بدین ترتیب سلطه و نفوذ دولت انگلیس را خنثی نماید.»  طبق قرارداد، تمام امتیازات دولت تزاری لغو شد و تمام اموال شوروی از قبیل راه‌‌های شوسه، راه‌آهن، بانک استقراضی و… به ایران واگذار شد. مهمترین امتیاز- از نظر دولت شوروی- که دولت ایران متعهد به اجرای آن شد، این بود که اجازه ندهد کشورهای دیگر از خاک ایران به عنوان پایگاهی برای مبارزه علیه شوروی استفاده کنند و در صورتی که ایران قادر به جلوگیری نباشد، از ورود نیروهای قشون روسیه به خاک ایران ممانعت نخواهد کرد.  امضای قرارداد به قول سیدضیاء ایران را دارای «حق حیات» نمود، و ایران «مدت بیست سال آزادی عمل پیدا کرد»؛  البته دولت سیدضیاء به خاطر تبعیت بی‌چون و چرا از سیاست‌های انگلیس نتوانست از فرصت به دست آمده استفاده کند، و حتی چوب لای چرخ توسعۀ روابط با شوروی گذاشت؛ از جمله آن که پس از انتشار خبر ورود وزیرمختار جدید شوروی در آینده‌ای نزدیک، اقدام به اخراج بسیاری از اتباع روسیه نمود تا او را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد  و نیز همان طور که به نورمن اطلاع داده بود، با افزایش نیروهای محافظت از سفارتخانه‌های خارجی، در واقع فعالیت‌های وزیرمختار شوروی را تحت‌نظر قرار می‌داد.  عقد قرارداد و تخلیۀ نیروهای شوروی از شمال ایران، زمینۀ شکست جنبش‌های اجتماعی بعد از جنگ جهانی اول در ایران، از جمله جنبش جنگلی‌ها را فراهم ساخت،  اما سیدضیاء در جهت مخالف حرکت می‌کرد و اقداماتی برای سر و سامان دادن به تشکیلات جنگلی‌ها و مجهز کردن آنها در مقابلۀ با بلشویک‌ها انجام داد  و از میرزاکوچک‌خان خواست تا مدت شش ماه عملیات خصمانه متوقف شود. نکتۀ عجیب‌تر آن که ۶۰ نفر مسلح به رهبری حاج‌احمد کسمایی را هم مأمور ترور میرزاکوچک‌خان نمود.
پس از شروع کار کابینه، سیدضیاء شبانه‌روز به فعالیت مشغول شد تا به قول خودش «به هموطنان و رجال خودمان بفهمانم که یک رئیس‌الوزراء چگونه باید انجام وظیفه نماید و برای آنها سرمشق باشم»؛  به همین خاطر بالفور دولت سیدضیاء را یک دولت «یک نفره» می‌دانست.  در این کابینه همه به استثنای رضاقلی‌خان هدایت افرادی بودند که سابقه وزارت نداشتند و اغلب آن‌ها کارمند و دیوانی محسوب می‌شدند تا سیاستمدار که تهمت فساد هم به دامن آن‌ها نمی‌چسبید.  او ضمن انحلال وزارت عدلیه و دیوان تمیز، تشکیلات جدیدی برای عدلیه ایجاد کرد و چهار نفر مستشار از فرانسه، طبق تصویب هیأت وزراء در ۱۳ اسفند ۱۲۹۹، استخدام نمود،  همچنین استخدام یک مستشار و ده متخصص از آمریکا برای امور اقتصادی و زراعتی را هم به تصویب رساند. البته به خاطر عمر کوتاه کابینۀ سیدضیاء نمی‌توانیم انتظار دیدن نتایج اقداماتش را داشته باشیم و صرفاً این دسته از مطالب را بایستی جزو افکار سیدضیاء بشماریم که زمان اجرای آن نیز نامعلوم بود. برخی از اقدامات سیدضیاء در همان مدت کوتاه ریاست‌الوزرایی‌اش به نتیجه رسید، از جمله تنظیم قانون ثبت اسناد و تأسیس ادارۀ مربوط به آن است که در اردیبهشت ۱۳۰۰ به تصویب هیأت دولت رسید و احمدشاه نیز آن را مورد تأیید قرار داد که تا افتتاح مجلس شورای ملّی بر طبق آن عمل شود.  دیگر عمل قابل تحسین کابینۀ سیدضیاء، تأسیس وزارتخانۀ «صحیه و خیریه» است که با انحلال وزارت عدلیه، ساختمان مربوط به آن در اختیار وزارتخانۀ جدید قرار گرفت. این وزارتخانه به مرور زمان، تشکیلات خود را منسجم ساخت؛ بنابراین سیدضیاء را بایستی بانی وزارت صحیه و خیریه بدانیم. برخی از دستورهای رئیس‌الوزراء برای رضایت خاطر اقشار مذهبی صادر شده بود، به طور مثال او دستور داد موقع ظهر در کوچه و بازار اذان بگویند و روزهای جمعه بازارهای تهران تعطیل گردد. در میهمانی‌های رسمی از مشروبات الکلی استفاده نشود و مغازه‌های فروش مشروب و عرق تعطیل شد. هیأت دولت با صدور تصویب‌نامه‌ای در ۲۹ فروردین ۱۳۰۰، استعمال تریاک را برای نظامیان و کارمندان ممنوع ساخت، به اعتقاد سیدضیاء «استعمال تریاک بخصوص در طبقات نظامی، روح شهامت و عِرق حمیت را زبون و فانی و دوام این عادت پلید، آتیۀ مملکت را تهدید می‌کند.»  مرتکبین از خدمت منفصل می‌شدند و برای ترک آن فرصتی یک ماهه تعیین شد. اقدامات سیدضیاء برای جلب رضایت مردم نیز قابل توجه بود. به موجب تصمیم سیدضیاء، ادارۀ بلدیه با سازمان تازه‌ای در دوم فروردین ۱۳۰۰ تشکیل شد.  سیدضیاء ادارۀ بلدیه را به «کاسپار اپیکیان» سپرد که در روزنامۀ رعد به نویسندگی مشغول بود. دولت آمریکا حاضر به دادن وام به تشکیلات ادارۀ بلدیه و گسترش آن در تمام ایران شد  و دو تن از مستشاران آن دولت نیز در شهرداری مشغول به کار شدند. تعدادی از خیابان‌ها سیم‌کشی و روشن شد و تسطیح خیابان چراغ برق نیز شروع شد.  مغازه‌ها وادار به حذف اسامی خارجی از تابلوهای خود و استفاده از اسامی فارسی شدند. سیدضیاء می‌خواست بلدیه را بر مبنای اصول جدیدی به تقلید از شورای بخش لندن بنا کند، اگرچه از اسامی و ماهیت آن عاری بود.  «تقسیم زمین‌های لم یزرع و دولتی» میان کشاورزان از جمله برنامه‌های سیدضیاء بود که ملیکف معتقد است بخاطر تأسی از ورود افکار انقلاب روسیه به ایران بوده  و هیچ برنامه مشخصی هم برای اجرای آن در نظر گرفته نشده بود؛ همینطور وعدۀ سیدضیاء مبنی بر لغو کاپیتولاسیون و ایجاد دادگاه‌های ویژه برای رسیدگی به جرایم و محاکمۀ اتباع خارجی که صرفاً جهت امیدوار ساختن مردم و ممانعت از مخالفت عمومی بوده است.
دولت سیدضیاء از حیث بودجه در مضیقۀ تمام قرار داشت، هرچند سفارت انگلیس قدم‌هایی برای حل آن برداشته بود، اما کافی نبود. سیدضیاء «مستر بالفور» را به عنوان مستشار وزارت دارایی استخدام نمود که یکی از وظایفش، تقلیل و کنار گذاشتن کارمندانی بود «که از وجودشان کاری ساخته نیست و با اینهمه ماه به ماه از خزانۀ دولت حقوق می‌گیرند.»  صرف چای و قهوه در تمام ادارات کشوری و لشکری متوقف شد، تا «به هیچ‌وجه تحمیلی بر بودجۀ دولت نشود».  همچنین سیدضیاء حقوق شاهزادگان را به بودجۀ دربار احاله داد و رنجیدگی خاطر شاه و درباریان را فراهم ساخت.  سرانجام با وضع مالیات‌های جدید، سیدضیاء توانست تا حدی به پریشانی مالی ایران خاتمه دهد.  با تمام این احوال، اصلاحات سیدضیاء نتوانست رضایت عموم مردم را فراهم سازد. در تهران شبنامه‌هایی علیه دولت در بین مردم توزیع می‌شد، رفتار برخی حکّام، نارضایتی در شهرستان‌ها را افزایش داد و جراید شهرستان‌ها اقدامات دولت را مورد انتقاد قرار می‌دادند. بایستی شکست سیدضیاء در اجرای وعده‌هایش که باعث رویگردانی طبقات فرودست شده بود را یکی دیگر از دلایل سقوط او بدانیم. بالفور معتقد بود سیدضیاء «اگر گروهی مشاور بصیر در اختیار می‌داشت چه بسا می‌توانست بروز بسیاری از خطاهایش را جلوگیری کند»؛
کودتا به جز سیدضیاء، چهره دیگری هم داشت؛ و آن رضاخان، افسر قزاق، و عامل نظامی کودتا بود که برخلاف سیدضیاء، چهره‌ای ناشناخته و گمنام بود. «از همان روزهای نخست کاملاً معلوم و مبرهن بود که شخص مقتدر و نیرومند کودتا، همان میرپنج رضا بوده است»،  به همین خاطر وزیران مختار حاضر در تهران جهت حل مشکلات خود به رضاخان مراجعه می‌کردند تا هر چه سریع‌تر به نتیجه برسند. اولین اختلاف میان آن‌ها زمانی اتفاق افتاد که سیدضیاء یکی از اعضای کمیتۀ زرگنده به نام سالارمنصور قزوینی را به حکومت زنجان انتخاب کرد. او مأمور بود جهانشاه‌خان از متنفذین زنجان را دستگیر و روانۀ تهران کند، اما نامبرده پس از اطلاع از این جریان، روانۀ تهران شد و در منزل رضاخان ساکن گشت. زمانی که سیدضیاء در هیأت دولت از رضاخان می‌خواهد در کارهای سیاسی دخالت نکند، با پاسخ درشت او مواجه می‌شود.  رضاخان در قدم بعدی موفق شد کلنل کاظم‌خان سیاح را از فرمانداری حکومت نظامی، که از جانب سیدضیاء منصوب شده بود، برکنار سازد. سیدضیاء با امید به اینکه فرماندهی دیویزیون قزاق را از رضاخان بگیرد، در ۵ اردیبهشت ۱۳۰۰ او را به وزارت جنگ منصوب ساخت. سیدضیاء خیلی زود پی به اشتباهش برد، زیرا وزیر جنگ ریاست دیویزیون قزاق را نیز خود بر عهده گرفت  و دیگر در جلسات هیأت دولت نیز حاضر نشد. در اردیبهشت ماه، رضاخان با درخواست سیدضیاء مبنی بر ادامۀ حضور افسران انگلیسی در فرماندهی ارتش ایران مخالفت کرد «و علناً گفت که دیگر با استخدام افسران انگلیسی موافقت نخواهد کرد و چند تایی را هم که از پیش در قزاقخانه بودند بیرون می‌کند»  بدین ترتیب سیدضیاء نه تنها حامیان انگلیسی خود را از دست داد بلکه رضاخان توانست ژاندارمری را هم از مجموعۀ وزارت داخله خارج نماید و بر آن مسلط گردد و هیچ تکیه‌گاه مطمئنی برای سیدضیاء باقی نگذاشت.
بی‌توجهی سیدضیاء نسبت به توصیه‌های احمدشاه و رفتار دور از نزاکتش نسبت به وی، شاه را رنجاند و باعث نزدیکی بیشتر او به رضاخان شد. شاه در اول فروردین ۱۳۰۰ یک قبضه شمشیر مرصّع که از مهمترین عطایای نظامی و سلطنتی محسوب می‌شد، به رضاخان اعطا نمود.  رضاخان نیز با انجام برخی درخواست‌های احمدشاه، توانست او را از خود راضی سازد. بدین ترتیب، سیدضیاء در موقعیت خطیری قرار گرفت و حتی برای حل مشکل، به فکر ترور رضاخان افتاد  که مخالفت احمدشاه مانع از انجام آن شد.  سیدضیاء برای مقابله با احمدشاه به محمدحسن میرزای ولیعهد نزدیک شد. او با افزایش حقوق ولیعهد به تجلیل و تکریم از او پرداخت و «تصمیم گرفت با کمک ولیعهد، احمدشاه را برکنار کند و محمدحسن میرزا ولیعهد را به جای او به تخت بنشاند.» افشای این مطلب توسط رضاخان، احمدشاه را نگران ساخت و پس از مدتی ولیعهد را به اروپا فرستاد.
سفارت انگلیس از اواخر اردیبهشت ماه متوجه سقوط قریب‌الوقوع کابینۀ سیدضیاء شده بود. نگرانی مقامات انگلیسی به گمان اینکه سفارت روسیه در خفا به تشویق رضاخان و طرفدارانش علیه کابینه می‌پردازد افزایش یافت؛  بنابراین نورمن برای جلب حمایت شاه از سیدضیاء به دیدار او رفت، اما نتیجه‌ای نگرفت. مخالفت‌های لرد کرزن- وزیر خارجۀ بریتانیا- را بایستی یکی از دلایل اصلی سقوط زودهنگام کابینۀ سیدضیاء بدانیم. کرزن که در جریان کودتا قرار نگرفته بود، هیچ تمایلی برای کمک به دولت سیدضیاء نداشت، «در اثبات نظر تحقیرآمیز او در مورد سیدضیاء همین بس که در تلگراف‌هایش به نورمن حتی یک بار از ضیاء نام نبرد و در صورت لزوم تنها با عنوان رئیس‌الوزراء به او اشاره می‌کرد.»  الغای قرارداد ۱۹۱۹م- ولو با اجرای آن در یک شکل جدید- و عقد معاهدۀ ۱۹۲۱م ایران و شوروی- حتی با وجود موافقت‌های قبلی روسیه و انگلیس – توسط کابینۀ سیدضیاء برای لرد کرزن کافی بود تا سیدضیاء از چشمش بیفتد. سیدضیاء هم بر این مطلب تأکید کرده و در زمان دفاع از اعتبارنامه‌اش اظهار نمود: «خدا می‌داند چه اندازه همین رنجش «لرد کرزن» تأثیری داشت در بودن و نبودن من در ایران این را من نمی‌دانم خدا می‌داند.»  این رفتار دستگاه دیپلماسی انگلیس نسبت به سیدضیاء، باعث جسارت بیشتر رضاخان می‌شد. البته کوتاه شدن عمر کابینۀ سیدضیاء خالی از فایده هم نبود، زیرا سیدضیاء در حقیقت قرارداد ۱۹۱۹م را به اجرا درآورده بود و رضاخان- وزیر جنگ- نیز در این مدت کوتاه لیاقت خود را در مورد تشکیل یک ارتش منسجم، که سیاست اصلی انگلیس در ایران بود نشان داد. علاوه بر آن با رفتن سیدضیاء، تمام نارضایتی‌های چند ماهۀ اخیر به گردن سیدضیاء گذاشته و فضای مناسبی برای ادامۀ کار رضاخان فراهم می‌آمد.
روایت‌های گوناگونی در مورد استعفای سیدضیاء گفته شده است. طبق یک روایت، احمدشاه به سیدضیاء تکلیف کرد که استعفا بدهد، اما او زیر بار نرفت؛ بنابراین «احمدشاه قانون‌دان این بار قانون را به فراموشی سپرد. به موجب یک دستخط در چهارم خرداد ۱۳۰۰ او را از ریاست وزراء عزل کرد.»  طبق روایت دیگر، رضاخان به او دستور استعفا و ترک کشور را داده است و سیدضیاء نیز ناچار به ترک ایران شد.  جمع این روایت‌ها در کتاب بهار قابل مشاهده است؛ او می‌نویسد پس از آزاد کردن رجال محبوس در روز سه‌شنبه سوم خرداد ۱۳۰۰، «انقلابی نیمه طبیعی و نیمه‌عمومی بر ضد سیدضیاء بوجود آمد که تحریکات شاه و وزیر جنگ و محبوسین و قسمتی از مردم موجد آن بود»  و سیدضیاء که از جانب انگلیسی‌ها حمایتی نمی‌دید، ناچار به استعفا شد. علیرغم فضای نامساعدی که علیه سیدضیاء شکل گرفته بود او توانست کشور را به راحتی ترک کند. سیدضیاء در جائی علت این امر را همراهی رضاخان دانسته که او به سلامت از ایران خارج شده است؛  اما در خاطراتش که مدتی پس از خروج از ایران بیان نموده وساطت «اسمارتِ» انگلیسی نزد احمدشاه را باعث این اتفاق ذکر کرده است.
تا مدتی پس از خروج سیدضیاء از تهران گفتگو و شایعات بسیاری در مورد مراجعت وی وجود داشت، که تا حدودی هم واقعیت داشت. شیخ خزعل با محمدحسن میرزا، ولیعهد ایران- که به خاطر سوءظن احمدشاه ناچار به ترک ایران شده بود- در محمره به گفتگو نشست و از او خواست به سیدضیاء که در بصره منتظر کشتی جهت خروج از ایران بود، بپیوندد تا با یکدیگر و قوای عشایر عرب و الوار تحت فرماندهی شیخ‌خزعل، وارد عمل شوند. سیدضیاء معتقد بود ولیعهد «مرد این کار نیست» و تلاش شیخ‌خزعل نیز منتهی به نتیجه نشد.  طبق برخی اسناد سیدضیاء به مذاکره با مقامات بریتانیائی حاضر در عراق پرداخت و تمایل ولیعهد مبنی بر تشکیل یک حکومت جدید در جنوب ایران را اعلام کرد که با مخالفت کرزن و حکومت هند مواجه شد.
پس از سقوط کابینۀ سیدضیاء، جمعی از اعیان، رجال و نمایندگان مجلس شورای ملّی بیانیۀ مفصلی تحت عنوان «بیان حقیقت» در ۳۱ خرداد ۱۳۰۰ منتشر ساختند و ضمن تمجید از رضاخان، به خرده گیری از اقدامات کابینه پرداختند. فیروز، مدرس، تدیّن و آشتیانی از جمله امضاءکنندگان بیانیه، و خواهان محاکمه و مجازات سیدضیاء و همدستان او بودند. آن‌ها همچنین از رضاخان سلب مسئولیت نموده و تمام گناهان را به دوش سیدضیاء گذارده و از رضاخان بخاطر ساقط کردن «حکومت سیدضیاء خائن و وطن‌فروش» تقدیر بعمل آوردند که نشانۀ نفوذ و شاید ترس ایشان از رضاخان بوده باشد.  رضاخان در سالگرد کودتا بیانیه‌ای صادر نمود و در مورد سیدضیاء گفت «اشتباه نکنید، بعضی از اشخاص کوچکتر از آن بوده و هستند که یک ارادۀ منظم نظامی را با اراده و عقیدۀ خویش مربوط ساخته» و موفق به انجام کودتا شوند. با صدور این بیانیه، خواسته‌های مبتنی بر محاکمۀ سیدضیاء هم فروکش نمود.  رضاخان در دوران سلطنت خود هر سال روز سوم اسفند را بمثابه عید و یک روز «نهضت ملی و نظامی ایران» برگزار می‌کرد اما به قول مستوفی «هیچیک از این تظاهرات لفظی و معنوی نتوانست این حقیقت را از خاطرها محو کند که عامل کودتا انگلیسی‌ها بوده‌اند»؛  بهار نیز در این مورد می‌گوید رضاخان از روزنامه‌نگاران می‌خواست «تنها او را سازمانده کودتای سوم حوت برشمارند و اخطار کرده بود: هر روزنامه‌ای که جز این بنویسد از برای میهن و افتخارات میهن توقیف خواهد شد».  عدۀ کمی هم به تمجید از سیدضیاء و کابینۀ او پرداختند. عارف قزوینی در تابستان ۱۳۰۱ قصیده‌ای نگاشت که در تصنیف چهارم آن آورده:
ای دست حق پشت و پناهت باز آ
وی تودۀ ملّت سپاهت باز آ
ایران سراسر پایمال از اشراف
دلالی نفت شمال از اشراف
کابینه‌ات از آن سیه شد نامش
بـر هـم زدی دسـت بـد ایـامـش چشم آرزومند نگاهت باز آ
قربان کابینۀ سیاهت باز آ
آسایش و جاه و جلال از اشراف
‌ای بی شرف گیری گواهت باز آ
هر روسیاهی را تو بودی دامش
منحل شد از چند اشتباهـت بـاز آ
بذری فشاندی، تخمی نشاندی، رفتی نماندی
باز آ که تا گل روید از خـرم گیـاهت باز آ
البته بهار هم در مقام پاسخگویی به عارف تصنیفی نگاشت که قسمتی از آن بدین ترتیب است:
ای اجنبـی پشـت و پنـاهـت بــاز آ
عـارف به قـربـان نگـاهــت بــاز آ
حرص خیانت‌کـاران مجنـون کــرد
بعد از سه ماه از مملکت بیرون کرد بدخـواه ایـران خیـرخـواهت باز آ
لعنـت بـه کابینـۀ سیـاهـت بــاز آ
دست طبیعت نقشه‌ات وارون کـرد
اُردنـگ ســردار سپــاهـت، بــاز آ
از توشه و از حال تو ناساز، باز آ به صد ناز
تا سیلـی ملّــت دهـد مزد نگــاهت، باز آ
اپیکیان ارمنی رئیس بلدیه، ماژور مسعودخان وزیر مشاور، کلنل کاظم‌خان سیاح با عده‌ای محافظ، سیدضیاء را همراهی کردند. او به خاطر بیماری- احتمالاً مصلحتی- مدت دو تا چهار ماه در بصره و بغداد توقف نمود. سپس عازم هندوستان شد. در کراچی، فرماندار ایالت گجرات از طرف نایب‌السلطنۀ هندوستان به او «ابلاغ کرد که در این موقع که در این کشور اضطراباتی هست توقف ایشان در هندوستان اقتضا ندارد و بهتر است آن سرزمین را ترک کند.»  مخالفت کرزن با حضور سیدضیاء در هند بی‌تأثیر نبود، زیرا سیدضیاء قصد داشت با ولیعهد در بمبئی به تلاش برای بازگشت به ایران بپردازند که کرزن از حکومت هند خواست به هیچ یک اجازه ندهند تا هند را پایگاه مانورهای سیاسی خود قرار دهند.  سرانجام سیدضیاء بناچار بمبئی را ترک گفته و به سمت اروپا حرکت کرد. بدین ترتیب دور اول زندگی سیاسی پرماجرای سیدضیاءالدین در ایران به پایان رسید.

فهرست منابع و مآخذ
– آبراهامیان، یرواند. ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی. مترجمان: کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری، محسن مدیر شانه‌چی. چاپ چهارم. تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۰٫
– آذری شهرضائی، رضا. سیدضیاءالدین طباطبائی و فلسطین. تهران، شیرازه، ۱۳۸۱٫
– آوری، پیتر. تاریخ معاصر ایران. ترجمۀ محمد رفیعی مهرآبادی. چاپ دوم. تهران، عطائی، ۱۳۶۹٫ ج۱و۲٫
– اتحادیه، منصوره. احزاب سیاسی در مجلس سوم. تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۷۱٫
– بهار، ملک‌الشعرا. تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران. تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۱٫ ج۱، (چاپ چهارم) و ج۲ (چاپ دوم).
– پهلوی، محمدرضا. پاسخ به تاریخ. چاپ نهم. تهران، البرز، ۱۳۸۷٫
– تبریزی شیرازی، محمدرضا. زندگانی سیاسی، اجتماعی سیدضیاءالدین طباطبائی و کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ شمسی. تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۸۳٫
– جمشیدی، اسماعیل. حسن مقدم و جعفرخان از فرنگ آمده. تهران، زرّین، ۱۳۷۳٫
– حکیم‌الهی فریدنی، هدایت‌الله. اسرار سیاسی کودتا و زندگانی آقای سیدضیاءالدین طباطبائی. تهران، شرکت سهامی چاپ، ۱۳۲۲٫
– ذوقی، ایرج. تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرت‌های بزرگ. تهران، پاژنگ، ۱۳۶۸٫
– زبده، حسین. مقالات آقاسیدضیاءالدین طباطبائی [مجموعه مقالات]. تهران، شرکت سهامی چاپ، ۱۳۲۲٫
– زرگر، علی‌اصغر. تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضا شاه. ترجمۀ کاوه بیات. تهران، پروین – معین، ۱۳۷۲٫
– شجیعی، زهرا. نخبگان سیاسی ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی. تهران، سخن، ج۳، ۱۳۷۲٫
– صباحی، هوشنگ. سیاست انگلیس و پادشاهی رضاشاه. ترجمۀ پروانه ستاری. تهران، گفتار، ۱۳۷۹٫
– صدر هاشمی، محمد. تاریخ جراید و مجلات ایران. چاپ دوم. اصفهان، کمال، ج ۴ -۳، ۱۳۶۳٫
– صفائی، ابراهیم. زمینه‌های اجتماعی کودتای ۱۲۹۹٫ بی‌جا، بی‌نا، ۱۳۵۳٫
– عاقلی، باقر. شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران. تهران، گفتار و علم، ج۲، ۱۳۸۰٫
– غنی، سیروس. ایران برآمدن رضاخان برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها. ترجمۀ حسن کامشاد. تهران، نیلوفر، ۱۳۷۷٫
– فوران، جان. مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سال‌های پس از انقلاب اسلامی. ترجمۀ احمد تدین. تهران، رسا، ۱۳۷۷٫
– کی استوان، حسین. سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم. تهران، روزنامۀ مظفر، ۱۳۲۷ (ج۱) و ۱۳۲۹ (ج ۲).
– لوسوئور، امیل. زمینه‌چینی‌های انگلیس برای کودتای ۱۲۹۹٫ ترجمۀ ولی‌الله شادان. تهران، اساطیر، ۱۳۷۳٫
– متولی حقیقی، یوسف. از تبریز تا مشهد پژوهشی پیرامون زندگی و قیام کلنل محمدتقی‌خان پسیان. مشهد، بانک قلم، ۱۳۸۰٫
– محبوبی اردکانی، حسین. تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران. چاپ دوم. تهران، دانشگاه تهران، ج۲، ۱۳۷۶٫
– مکی، حسین. تاریخ بیست سالۀ ایران. چاپ پنجم. تهران، علمی، ج۱، ۱۳۷۴٫
– ملیکف، ا.س. استقرار دیکتاتوری رضاخان در ایران. ترجمۀ سیروس ایزدی. تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، ۱۳۵۸٫
– مهدی‌‌نیا، جعفر. زندگی سیاسی سیدضیاءالدین طباطبائی. تهران، امید فردا، ۱۳۸۰٫
– مهرین، مهرداد. فرزند انقلاب ایران یا ترجمۀ حال آقای سیدضیاءالدین طباطبایی [روز]نامه‌نگار شهیر و رئیس‌الوزرای اسبق ایران. تهران، نشر حزب وطن، بی‌تا.
– نیازمند، رضا. رضاشاه از تولد تا سلطنت. تهران، جامعۀ ایرانیان، ۱۳۸۱٫
– همایون کاتوزیان، محمدعلی. دولت و جامعه در ایران، انقراض قاجار و استقرار پهلوی. ترجمۀ حسن افشار. چاپ چهارم. تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۶٫
– دیوان بهار (ملک‌الشعراء محمدتقی بهار). به اهتمام چهرزاد بهار. تهران، توس، ۱۳۸۰٫
– دیوان عارف قزوینی (مجموعه آثار). تدوین محمدعلی سپانلو و مهدی اخوت. تهران، نگاه، ۱۳۸۱٫
– بهزادی، علی. شبه خاطرات. تهران، زرّین، ج۱، ۱۳۷۵٫
– دولت‌آبادی، یحیی. حیات یحیی. چاپ ششم. تهران، عطار و فردوس، ج ۲ و ۴، ۱۳۷۱٫
– سعیدی، خسرو. اللهیار صالح. تهران، طلایه، ج۱، ۱۳۶۷٫
– مستوفی، عبدالله. شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه. چاپ سوم. تهران، زوّار، ج ۲ و ۳، ۱۳۷۱٫
– هدایت، مهدیقلی (مخبرالسلطنه). خاطرات و خطرات. چاپ ششم. تهران، زوّار، ۱۳۸۵٫
– خاطرات بالفور. ترجمۀ اسدالله علوی. تهران، زند، ۱۳۸۰٫
– خاطرات و تألمات دکتر محمد مصدق. چاپ چهارم. تهران، علمی، ۱۳۶۵٫
– نامه‌های دکتر مصدق. گردآورنده: محمد ترکمان. چاپ دوم. تهران، هزاران، ج۱، ۱۳۷۵٫
– روزنامۀ خاطرات سیدمحمد کمره‌ای. به کوشش محمدجواد مرادی‌نیا. تهران، شیرازه، ج ۲، ۱۳۸۲٫
– اسناد کابینه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹٫ گردآورندگان: حسن مرسلوند. تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۷۴٫
– اسناد محرمانۀ وزارت خارجۀ بریتانیا دربارۀ قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس. ترجمۀ جواد شیخ‌الاسلامی. تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشاری، ج ۱ و ۳، ۱۳۷۳٫
– سیدضیاءالدین طباطبائی به روایت اسناد ساواک. تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۸۱٫
– هیأت فوق‌العادۀ قفقازیه. به کوشش رضا آذری شهرضائی. تهران، وزارت امور خارجه، ۱۳۷۹٫
– پرتوی، کتایون. «سیاست خارجی منطقه‌ای کرملین در ایران (۱۸-۱۹۱۷)». فصلنامۀ تاریخ روابط خارجی، سال سوم، ش۱۲، پائیز ۱۳۸۱٫
– جمالزاده، سیدمحمدعلی. «تقریرات سیدضیاء و «کتاب سیاه» او»، آینده، سال ششم، ش۱۲- ۹، آذر و اسفند ۱۳۵۹٫ سال هفتم، ش ۳، خرداد ۱۳۶۰٫ سال هفتم، ش ۴، تیر ۱۳۶۰٫
– شیخ‌الاسلامی، جواد. «نقدی بر تقریرات سیدضیاء». آینده، سال هفتم، ش ۱۲-۱۱ و بهمن و اسفند ۱۳۶۰٫
– هاشم‌زاده محمدیه، عباس: «اسنادی نویافته از زندگانی سیدضیاءالدین طباطبائی یزدی». گنجینۀ اسناد، سال دوم، دفتر سوم و چهارم، پائیز و زمستان ۱۳۷۱٫
– «مرد دوم». تهران مصور، ش ۱۱۲۲، ۱۴ اسفند ۱۳۴۳٫

پانوشت‌ها
۱ . حکیم الهی فریدنی، اسرار سیاسی کودتا…، ص ۱۶٫
۲ . جهت اطلاع از صورتجلسه محاکمه ن.ک به: عباس هاشم زاده محمدیه: «اسنادی نو یافته از زندگانی سیدضیاءالدین طباطبائی یزدی»، گنجینه اسناد، س۲، دفتر سوم و چهارم، پائیز و زمستان ۱۳۷۱، ش ۷ و ۸، صص۱۳۲ تا ۱۳۴٫
۳ . مهرین، فرزند انقلاب ایران یا ترجمه حال آقای سیدضیاءالدین طباطبایی [روز] نامه‌نگار شهیر و رئیس‌الوزرای اسبق ایران، صص۱۰- ۹٫
۴ . صدر هاشمی، تاریخ جراید و مجلات ایران، ج۳، ص۶۲٫
۵ . برق، ش ۱۱و۱۲، ص ۱٫
۶ . آذری شهرضایی، سیدضیاءالدین طباطبایی و فلسطین، ص۲٫
۷ . اتحادیه، احزاب سیاسی در مجلس سوم، ص ۱٫
۸ . شجیعی، نخبگان سیاسی ایران، ج ۳، صص ۱۰۷ و ۱۰۸٫
۹ . رعد، س ۷، ش ۲۴۶، ص ۱٫
۱۰ . آذری شهرضایی، هیات فوق العاده قفقازیه، صص ۲۶ و ۲۷٫
۱۱ . روزنامه خاطرات سیدمحمد کمره‌ای، ج ۱، ص ۵۶۱٫
۱۲ . ملیکف، استقرار دیکتاتوری رضاخان در ایران، ص ۱۵٫
۱۳ . زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضا شاه، ص ۴۷٫
۱۴ . غنی، ایران برآمدن رضاخان بر افتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ص ۷۹٫
۱۵ . رعد، س ۱۰، ش ۱۴۲، صص ۱و۲٫
۱۶ . روزنامۀ خاطرات سیدمحمد کمره‌ای، ج۲، ص۱۰۷۷٫
۱۷ . ابطال الباطل، ص۳۳٫
۱۸ . صفائی، زمینه‌های اجتماعی کودتای ۱۲۹۹، ص ۲۰۳٫
۱۹ . همایون کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران، صص ۱۸۰و۱۸۱٫
۲۰ . اسناد کابینه کودتای سوم اسفند، ص ۶٫
۲۱ . آوری، تاریخ معاصر ایران، ج ۱، ص ۴۲۴٫
۲۲ . دولت آبادی، حیات یحیی، ج۴، ص۱۱۴٫
۲۳ . همانجا، ص ۱۶۸٫
۲۴ . مکی، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۱، ص۱۹۵٫
۲۵ . همایون کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران، ص۲۷۰٫
۲۶ . دولت آبادی، حیات یحیی، ج۴، ص۱۵۱٫
۲۷ . بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، ج۱، ص۵۱٫
۲۸ . مکی، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۱، ص۸۷٫
۲۹ . صباحی، سیاست انگلیس و پادشاهی رضاشاه, پیشگفتار.
۳۰ . همانجا، صص۱۸۲- ۱۸۱٫
۳۱ . شجیعی، نخبگان سیاسی ایران، ج۳، ص۱۲۴٫
۳۲ . دولت‌آبادی، حیات یحیی، ج۴، ص۱۶۴٫
۳۳ . مکی، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۱، صص۱۱۱- ۱۱۰٫
۳۴ . آوری، تاریخ معاصر ایران، ج۱، ص۴۲۳٫
۳۵ . اسناد محرمانۀ وزارت خارجۀ بریتانیا دربارۀ قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس، ج۳، صص ۷۷ تا ۷۹٫
۳۶ . صفائی، زمینه‌های اجتماعی کودتای ۱۲۹۹، صص۲۴۶- ۲۴۵٫
۳۷ . همانجا، صص ۲۴۹ – ۲۴۸٫
۳۸ . فوران، مقاومت شکننده، ص۳۰۲٫
۳۹ . سیدضیاءالدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک، ص هجده.
۴۰ . ذوقی، تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرت‌های بزرگ، ص۴۶۴٫
۴۱ . بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج۱، ص۶۶٫
۴۲ . مهدی نیا، زندگی سیاسی سیدضیاءالدین طباطبایی، صص۲۹۲- ۲۹۱٫
۴۳ . بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج۱، ص۶۱٫
۴۴ . غنی، برآمدن رضاخان برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ص ۱۸۰٫ البته مولف از یاد برده که سیدضیاء نیز تا لحظۀ ورود قزاق‌ها به تهران ملبس به لباس روحانیون بوده است.
۴۵ . مستوفی، شرح زندگانی من، ج۳، صص۲۰۵- ۲۰۴٫
۴۶ . همایون کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران، ص۲۹۹٫
۴۷ . خاطرات بالفور، ص ۲۰۶٫
۴۸ . ذوقی، تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرت‌های بزرگ، ص۴۶۴٫
۴۹ . رک: نیازمند، رضا شاه از تولد تا سلطنت.
۵۰ . سیدمحمدعلی جمال زاده: «تقریرات سیدضیاء و «کتاب سیاه» او»، آینده، ش۳، ص۲۱۰٫
۵۱ . بهزادی، شبه خاطرات، ص۳۷۳٫
۵۲ . اسناد محرمانۀ وزارت خارجۀ بریتانیا دربارۀ قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس، ج۳، صص ۲۳۲ – ۲۳۱٫
۵۳ . همایون کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران، ص ۳۲۵٫
۵۴ . سیدمحمدعلی جمال‌زاده: «تقریرات سیدضیاء و «کتاب سیاه» او»، آینده، س ۷، ش ۴، تیر ۱۳۶۰، ص ۲۹۲٫
۵۵ . از جمله ن. ک به : بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج۱، ص۸۹٫
۵۶ . حسین کی استوان، سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم، ج۱، ص۴۵٫
۵۷ . غنی، برآمدن رضاخان برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ص ۲۲۲٫
۵۸ . آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص ۱۰۶٫
۵۹ . رعد امروز، س۱، ش۱، ۵ مهر ۱۳۲۲، ص۱٫
۶۰ . همایون کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران، ص ۳۲۸٫
۶۱ . «مرد دوم»، ص۲۰٫
۶۲ . صدر هاشمی، تاریخ جرائد و مجلات ایران، ج۱، ص۲۷٫
۶۳ . بهزادی، شبه خاطرات، ص۳۸۰٫
۶۴ . بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج۱، ص۸۹٫
۶۵ . بهزادی، شبه خاطرات، ص۳۷۹٫
۶۶ . غنی، برآمدن رضاخان برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ص ۲۲۶٫
۶۷ . دیوان بهار (ملک الشعرا محمدتقی بهار)، ج۱، صص۳۴۵ تا ۳۴۸٫
۶۸ . صباحی، سیاست انگلیس و پادشاهی رضاخان، صص۱۸۴- ۱۸۳٫
۶۹ . ادارۀ اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، سند ۳۲- ۶۲- ۱۳۳۹ G. این سند به نقل از روزنامه‌های انگلیسی در تاریخ ۱۹ آوریل ۱۹۲۱م./ ۳۰ فروردین ۱۳۰۰ می‌باشد.
۷۰ . صباحی، سیاست انگلیس و پادشاهی رضاشاه، ص۱۹۰٫
۷۱ . «مرد دوم»، ص۲۴٫
۷۲ . اسناد محرمانۀ وزارت خارجۀ بریتانیا دربارۀ قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس، ج۳، ص۲۳۷٫
۷۳ . مکی، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۱، ص ۲۳۷٫
۷۴ . لوسوئور، زمینه‌چینی‌های انگلیس برای کودتای ۱۲۹۹، ص۱۳۸٫
۷۵ . جهت تفصیل بیانیه ن.ک به: تبریزی شیرازی، زندگانی سیاسی- اجتماعی سیدضیاءالدین طباطبایی و…، صص۱۴۳ تا ۱۴۷٫
۷۶ . دولت‌آبادی، حیات یحیی، ج۴، ص۲۳۹٫
۷۷ . بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج۱، ص۹۰٫
۷۸ . لوسوئور، زمینه‌چینی‌های انگلیس برای کودتای ۱۲۹۹، ص۱۴۲٫
۷۹ . جواد شیخ‌الاسلامی: «نقدی بر تقریرات سیدضیاء»، آینده، س ۷،  ش ۱۲-۱۱،  بهمن و اسفند ۱۳۶۰، ص۷۹۸٫
۸۰ . بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج۱، ص۹۴٫
۸۱ . جمشیدی، حسن مقدم و جعفرخان از فرنگ آمده،ص۲۱۹٫
۸۲ . نامه‌های دکتر مصدق، ج۱، ص۴۲٫
۸۳ . متولی حقیقی، از تبریز تا مشهد، پژوهشی پیرامون زندگی و قیام کلنل محمدتقی‌خان پسیان، صص۳۷- ۳۶٫
۸۴ . دولت‌آبادی، حیات یحیی، ج۴، ص۲۷۰٫
۸۵ . متولی حقیقی، از تبریز تا مشهد، ص۴۶٫
۸۶ . همایون کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران، ص۳۴۴٫
۸۷ . عاقلی، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج۲، ص۹۶۲٫
۸۸ . اسناد کابینه کودتای سوم اسفند، ص ۶٫
۸۹ . اسناد محرمانۀ وزارت خارجۀ بریتانیا دربارۀ قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس، ج۳، ص۲۳۵٫
۹۰ . اسناد محرمانۀ وزارت خارجۀ بریتانیا دربارۀ قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس،، ج۱، ص۳۰۶٫
۹۱ . خاطرات بالفور، ص ۱۲۸٫
۹۲ . بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج۱، صص۵۶- ۵۵٫
۹۳ . کتایون پرتوی: «سیاست خارجی منطقه‌ای کرملین در ایران (۷۸- ۱۹۱۷)»، ص۶۵٫
۹۴ . جهت ملاحظۀ مفاد قرارداد ن.ک به: مستوفی، شرح زندگانی من، ج۳، صص۱۹۰- ۱۸۹٫
۹۵ . زبده، مقالات آقاسیدضیاءالدین طباطبایی، [مجموعه مقالات]، ص۱۰٫ کتاب دارای ۲۸ مقاله است که ۳ مورد آن نوشته سیدضیاء و مابقی نوشتۀ هواداران وی می‌باشد.
۹۶ . لوسوئور، زمینه¬چینی¬های انگلیس برای کودتای ۱۲۹۹، ص۱۴۵٫
۹۷ . اسناد محرمانۀ وزارت خارجۀ بریتانیا دربارۀ قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس، ج۳، ص۲۳۴٫
۹۸ . فوران، مقاومت شکننده، ص۳۰۴٫ رضاخان بعدها از این قرارداد جهت شکست میرزاکوچک خان سود جست.
۹۹ . اسناد محرمانۀ وزارت خارجۀ بریتانیا دربارۀ قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس، ج۳، ص۲۴۰٫
۱۰۰ . تبریزی شیرازی، زندگانی سیاسی، اجتماعی سیدضیاءالدین طباطبایی و…، ص۱۷۶٫
۱۰۱ . سیدمحمدعلی جمال زاده: «تقریرات سیدضیاء و «کتاب سیاه» او»، آینده، س ۶، ش۱۲- ۹، آذر و اسفند ۱۳۵۹، ص۷۴۳٫
۱۰۲ . خاطرات بالفور، ص ۲۰۵٫
۱۰۳ . غنی، برآمدن رضاخان برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ص ۲۲۴٫
۱۰۴ . اسناد کابینۀ کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، ص۲۳۱٫
۱۰۵ . مکی، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۱، صص۳۷۰ و ۳۷۲٫
۱۰۶ . همان، صص۳۵۱- ۳۵۰٫
۱۰۷ . محبوبی اردکانی، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، ج۲، ص۱۳۵٫
۱۰۸ . مهرین، فرزند انقلاب ایران، ص۶۰٫
۱۰۹ . محبوبی اردکانی، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، ج ۲، ص ۱۳۶٫
۱۱۰ . آوری، تاریخ معاصر ایران، ج۱، صص۴۹۱- ۴۹۰٫
۱۱۱ . ملیکف، استقرار دیکتاتوری رضاخان در ایران، ص ۳۵٫
۱۱۲ . اسناد محرمانۀ وزارت خارجۀ بریتانیا دربارۀ قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس، ج۳، ص۲۳۹٫
۱۱۳ . اسناد کابینۀ کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، ص۲۳۶٫
۱۱۴ . بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج۱، ص۱۰۲٫
۱۱۵ . مکی، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۱، ص۳۱۱٫
۱۱۶ . خاطرات بالفور، ص ۲۰۵٫
۱۱۷ . سعیدی، اللهیار صالح، ج۱، ص۴۶٫
۱۱۸ . سعیدی، اللهیار صالح، ج۱، ص۴۶٫
۱۱۹ . مکی، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۱، صص۳۳۱ تا ۳۳۳٫ درگیری لفظی دیگری نیز در مراسم سیزده نوروز ۱۳۰۰ تکرار شد، ن.ک: دولت آبادی، حیات یحیی، ج۴، ص۲۶۲٫
۱۲۰ . صباحی، سیاست انگلیس و پادشاهی رضاشاه، ص۲۲۵٫
۱۲۱ . غنی، برآمدن رضاخان برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ص ۲۳۹٫
۱۲۲ . مکی، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۱، صص۳۰۲- ۳۰۱٫
۱۲۳ . بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج۱، ص۱۰۲٫
۱۲۴ . بهزادی، شبه خاطرات، صص۳۸۶- ۳۸۵٫
۱۲۵ . صباحی، سیاست انگلیس و پادشاهی رضاشاه، ص۲۲۶٫
۱۲۶ . همایون کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران، ص۳۳۳٫
۱۲۷ . کی استوان، سیاست موازنۀ منفی، ج۱، ص۴۷٫
۱۲۸ . بهزادی، شبه خاطرات، ص۳۸۷٫
۱۲۹ . صباحی، سیاست انگلیس و پادشاهی رضاشاه، ص۲۲۶٫ محمدرضا پهلوی نیز بر این نکته تأکید کرده است. ن.ک: پهلوی، پاسخ به تاریخ، ص۴۳٫
۱۳۰ . بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج۱، ص۱۰۰٫
۱۳۱ . جمشیدی، حسن مقدم و جعفرخان از فرنگ آمده، ص۲۱۸٫
۱۳۲ . بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، ج۲، صص۱۵۰- ۱۴۹٫
۱۳۳ . غنی، برآمدن رضاخان برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ص ۲۴۹٫
۱۳۴ . جهت مطالعۀ بیانیه ن ک: مدرس و مجلس، صص ۹۵ تا ۶۴٫
۱۳۵ . بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج۱، صص ۱۸۵ تا ۱۸۸٫
۱۳۶ . رک: مستوفی، شرح زندگانی من، ج۳٫
۱۳۷ . ملیکف، استقرار دیکتاتوری رضاخان در ایران، ص ۴۳٫
۱۳۸ . دیوان عارف قزوینی (مجموعه آثار)، صص۳۵۵ تا ۳۵۷٫
۱۳۹ . دیوان بهار، ج۲، صص ۵۸۶ – ۵۸۴٫
۱۴۰ . مهرین، فرزند انقلاب ایران، صص۶۶- ۶۵٫
۱۴۱ . غنی، برآمدن رضاخان برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ص ۲۴۹٫

 

 

 

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


 قالب وردپرسدانلود رایگان قالب وردپرسپوسته خبری ایرانیقالب مجله خبریطراحی سایتپوسته وردپرسکلکسیون طراحی
Escort France kaszinok online Rtp slots 1xbet