،حرف قدیمیها همیشه و همه جا سند است از ضربالمثلهایشان گرفته تا نصایحشان. مخصوصاً آنجا که میگویند اعتبار کاسب به اخلاق خوشش است.
راست میگویند کاسبی که خوش اخلاق است خود مروج کارش است مثل «آسیّد ابراهیم مجابی» از کاسبان خیابان دماوند که ۶۰ سالی میشود در مغازهای که روزی از دکتر مصدق خریداریاش کرده خواربار مردم منطقه را تأمین میکند.
قدمت ۶۰ ساله کار و بار آسیّد در این محله حالا او را به بخشی از هویت این محله تبدیل کرده؛ پیرمرد خوشمشربی که برای لحظهای لبخند از روی لبانش کنار نمیرود و شیوه گفتار کتابی و شمرده شمردهاش حکایت از آن دارد که علاوه بر کسب و کار اهل دل هم است.

می گوید محرم راز مشتریانش هست، خیلی از اهالی محل به چشم پدر نگاهش میکنند و خیلیها از تجاربش مدد میگیرند. برای حل مشکلات، توکلش بر خداست و قرآن جایگاه خاصی در زندگی او دارد: «در زندگی به قرآن متکی هستم و قرائت کلام خداوند را در طول روز فراموش نمیکنم.»
به گزارش همشهری محله، آسید ابراهیم ۸۵ ساله تنها یک کاسب نیست سنگ صبور مردم محله است: «حل دغدغههای مردم برایم مهم است من ۶۰ سال با اهالی این محل زندگی کردهام و با شادیهایشان شاد بودهام و با غمهایشان غمگین. بنابراین نمیتوانم نسبت به زندگی آنها بیتفاوت باشم.»
درستی و صداقت اصل کارش هست از هرچه میپرسیم ختمش میکند به این ۲ واژه. معتقد است اگر صداقت و درستی در کار نباشد از کاسب چیزی نمیماند شاید به خاطر همین است که حالا از غرب و شرق تهران برای خرید مایحتاجشان به مغازه او میآیند.
پاهایش دیگر توان ایستادن و کار کردن مثل روزگار جوانی را ندارد لرزش دستهایش هم به وقت حرف زدن حکایت از گذر زمان دارد، اما در نگاه مهربانش نگرانی وجود دارد که مانع از آن میشود آسید راه خانه را در پیش گرفته و خود را بازنشسته کند: «تا روزی که توان داشته باشم و روی پاهایم بتوانم بایستم به مغازه میآیم چراکه دلکندن از مردم و دور بودن از آنها برایم سخت است.»
درسهایی که آموختیم
مغازه حاجآقا امروز با حضور ۲ فرزند پسرش اداره میشود، پسرها هم مثل پدر مویی سپید کردهاند.
سید علی ۵۶ ساله است و دارای ۲ فرزند. سالهای زیادی همراه پدر در این مغازه بوده و همچون پدر صداقت و درستی را اصل کارش قرار داده است: «ما از پدر آموختهایم نان حلال خوردن و کم خوردن بهتر از نان حرام است. در تمام طول سالهایی که کنار پدر بودهایم درسهایی گرفتهایم که حکم گنجهای ارزشمند را برایم دارد.»
حسین آقا پسر بزرگ آقای مجابی هم از اینکه ریشسفیدی پدر سبب احترام اهل محل شده خوشحال است و این موضوع را با یک داستان جالب برایمان تعریف میکند: «پدر یک روز در مغازه نشسته بود که یکی از جوانان محل با سند طلاق وارد مغازه ما شد و شروع کرد به درددل کردن. پدر با صبوری تمام حرفهای مرد جوان را شنید اما لب به سخن باز نکرد. همین که جوان از مغازه خارج شد پدر پشت سرش به راه افتاده و او را تا منزل تعقیب کرد. دلیل این کارش هم آن بود که طبق آموزههای دینی و فرهنگی ما باید حرمت مهمان را نگه داشت. پدر با پافشاری سند طلاق را از او میگیرد و پاره میکند. آن زوج به زندگیشان ادامه میدهند و هنوز هم با هم زندگی میکنند. حاصل ادامه این زندگی فرزندی است که هر از گاهی به مغازه ما میآید و احترام پدر را بسیار نگه میدارد.»

مشتریمداری ما را پابند کرده
خیلیها از دور و نزدیک به مغازه حاجآقا مجابی میآیند از جمله خشایار راد همان بازیگری که خیلیهایمان پای هنرنماییاش در جعبه جادویی نشستهایم و خاطرات خوبی با او داریم.
از قضا روزی که برای تهیه گزارش نزد آسید رفته بودیم او هم آنجا بود. راد معتقد است اعتمادی که اهالی محل و مشتریها به آقای مجابی دارند ریشه در قدمت طولانی حضور این خانواده در این محله و از درستکاری و انصافی دارد که صاحبان این مغازه سرلوحه کار خود قرار دادهاند: «خانواده مجابی انسانهای مؤمن و معتقدی هستند که هرگز سود بیشتر را به مشتریمداری خود ترجیح نمیدهند. من و همسرم از مشتریان پر و پا قرص این فروشگاه هستیم چون همسرم میگوید جنسی که از این فروشگاه به خانه میآید هم از لحاظ قیمت به صرفه است هم از لحاظ کیفیت.»

۴۰ سال و یک نوع برنج ایرانی
علی محمدی از اهالی کوی دماوند است؛ شهروندی که سالهاست خانوادهاش مایحتاج زندگی خود را از این فروشگاه تهیه میکنند. او هم درباره آسید میگوید: «انصاف رمز ماندگاری کسب و کار مجابی بعد از سالهای متمادی است. در شرایطی که معمولاً کاسبان دنبال کسب سود بیشتر هستند اهالی با خیال راحت از این مغازه خرید میکنند چراکه تجربه ثابت کرده آسید و فرزندانش جنس بد دست مشتری نمیدهند. برای مثال من و خانواده پدریام ۴۰ سالی میشود که یک نوع برنج ایرانی را از این فروشگاه تهیه میکنیم.»
مغازه ۶۰ ساله آسید محله ما
مغازهاش کوچک نیست. میگوید قبلاً بزرگتر هم بوده، اما وقتی خواستند خیابان را عریض کنند قد و قامت مغازه او هم آب رفت. روزهای جوانی و میانسالی و حالا پیریاش را در چار دیواری این مغازه گذرانده است: «۶۰سالی از خرید این مغازه میگذرد. آن سالها که به وکالت از دکتر مصدق اراضی نارمک فروخته میشد قسمت شد این مغازه را بیهیچ دردسری به قیمت ۴ تومان خریداری کنم، البته ۴ تومان آن زمان برای خودش کلی پول بود.»
در خلال صحیتهایمان با آسید و فرزندش مشتریهای زیادی به مغازه آمد و رفت داشتند.
خیلیهایشان برای عرض ادب خدمت سید رسیده و به احوالپرسی میپرداختند و در میان همه این خوش و بش کردنها و چاقسلامتی اخلاق نیکو و برخورد خوش سید بسیار به چشم میآمد و روحیهبخش بود.