نگاه و سیره آیت الله خوشوقت در مسائل روز سیاسی چگونه بود؟
حجت الاسلام جعفری: اگر در مسائل شرعی سوالی از ایشان میپرسیدیم در هر زمینه ای بود پاسخ میدادند ولی دربحثهای سیاسی و حتی موضوعاتی که کوچکترین ارتباطی با نظام و انقلاب داشت میفرمود گوش به فرمان آقا باشید، ببینید نظر رهبری در این رابطه چیست.
حجت الاسلام حسینی: همیشه در مباحث سیاسی تاکید داشتند که نگاه کنید رهبری در این زمینه چه فرموده اند. کوچکترین اجتهادی در این مسائل نمیکرد علی الخصوص در برابر نظرات مقام معظم رهبری یکبار هم ندیدم اجتهاد کنند یا نظری فوق نظر آقا بدهند. این ولایت پذیری ایشان الگوی همه بود. یک وقتی به مزاح از ایشان سؤال شد حاج آقا حالا اگر کسی در برابر نظر رهبری حرفی زد چه کنیم؟ و ایشان با لبخند میفرمود موقع نماز یک قدم جلوتر از او بایستید!
خاطره یا کرامتی از حاج آقا به یاد دارید؟
حجت الاسلام جعفری: یک نکته ای برای همه مشهود بود و بنده هم به وضوح شاهد آن بودم این بود که در سوالات و مشاوره هایی که با حاج آقا مطرح میشد خیلی دقت داشتند و با یک بصیرت و نگرش درونی و دید خاصی همراه بود. شاید بشود تعبیر به شهود یا درک باطنی کرد. برای مثال چند نفر میآمدند و یک سوال ثابت را از حاج آقا میپرسیدند ولی پاسخ هر کدام فرق میکرد. جالب هم اینکه همه آنها راضی بودند و میگفتند همانی شد که حاج آقا فرمود. یعنی با یک دید و نگرش خاصی پاسخها را میدادند. کسی برایم تعریف میکرد که یک سوال را به اسامی مختلف حتی با نام خانمها از حاج آقا پرسیده بود؛ حالا یا برای اینکه خیالش راحت شود یا میخواست حاج آقا را امتحان کند. یکبار که به صورت حضوری همان سوال را از استاد پرسید پاسخ دادند که جواب را چند بار بگویم مگر پاسخت را نداده ام!؟ این در حالی بود که حاج آقا او را نمیشناخت.
علما غالباً روی یک مساله ای تاکید خاص دارند. تاکید آیت الله خوشوقت روی چه امری بود؟
حجت الاسلام جعفری: یک وقتی کتابی درباره عرفا و سلکا و راههای رسیدن به خدا تهیه کردم. بعضاً دستورالعملهای طولانی ای داده بودند. هرچه میگشتی یک وجه الجمع و نقطه اشتراک کلی نمیشد بین آنها پیدا کرد. میخواستم بفهمم بالاخره هدف چیست؟ برنامه چیست؟ خدا از ما چه خواسته؟ دنبال یک موضوع مهمی بودم که بقیه امور زیر سایه آن باشد. یعنی میخواستم آن خط اصلی را پیدا کنم. محضر آیت الله خوشوقت را که درک کردیم فهمیدیم راه فقط تقواست. بقیه امور و مسائل تحت این موضوعند نه فوق آن. یعنی راه بندگی را ایشان در تقوا میدید و بس.
حجت الاسلام حسینی: بعضی طلاب به حاج آقا ایراد میکردند که در محضر حاج آقای خوشوقت که باشی چیزی (منظور ذکر یا برنامه عملی) دستت را نمیگیرد. ما این را به ایشان منتقل کردیم. گفتند خب اگر این ایراد را به من میگیرند نعوذ بالله باید به خداوند هم ایراد بگیرند چون خدا هم در همه جای قرآن توصیه اش به تقواست. خیلی روی تقوا تاکید داشتند. میفرمودند تقوا نباشد مستحبات هم تو را بالا نمیبرد.
توصیه های خاصی هم از ایشان به یاد دارید که عمل به آنها برای همگان مفید باشد؟
حجت الاسلام جعفری: روی سحر تاکید فراوان داشتند. بین الطلوعین را هم همین طور. یک وقت کسی پرسید بین این دو کدام را انتخاب کنیم؟ یعنی سحر بیدار باشیم یا بین الطلوعین؟ گفتند بینشان دعوایی نیست. هر دو را بیدار باشید! ولی اگر کسی نمیتوانست اولویت را با سحر میدانستند. یکبار کسی گفت حاج آقا من سحرها خوابم میگیرد؟ گفتند اگر خوابت گرفت بخواب چون معلوم است اسمت را در لیست ننوشته اند!
روی قربانی کردن هم سفارش می فرمودند. خصوصاً میگفتند گوشتهای کبابی اش را بر نداری برای خودت! خدا دوست دارد فقرا هم کباب بخورند. به صدقه اهمیت زیادی میدادند. خودشان هم نیازمندانی تحت تکفل داشتند.
ذکر یونسیه را خیلی تاکید میکردند. بعد از نماز صبح همه اذکار را مفید می دانستند ولی ذکر یونسیه را حداقل پانصد بار منشا اثر بر میشمردند.
روی ذکر کثیر تاکید مینمودند. میگفتند اگر کمیت زیاد شد به کیفیت هم تبدیل میشود. اذکار لاإله إلا الله و صلوات هم جزو سفارشات ایشان بود.
جلسات ختم صلوات ایشان هم معروف است. در ختم صلوات هم ۱۴ هزار صلوات را موثر میدانستند. به قدری جلسات ختم صلواتشان گیرا و مجرّب بود که برای ادای نذورات گاهی مردم نوبت چند ماه بعد را میگرفتند.
نماز شب و تلاوت قرآن جزو تاکیدات همیشگی استاد بود.
خواندن رساله و بعد از آن منتهی الآمال را سفارش میکردند.
خودشان نهج البلاغه و صحیفه سجادیه را شرح میدادند.
اگر نکته ای هست که از قلم افتاده و شنیدنش برای ما آموزنده است بفرمایید.
حجت الاسلام حسینی: حاج آقا نسبت به مقام شهداء تعریف خاصی داشتند. حتی برای خود بنده شبهه شده بود که مثلاً اگر کسی هفتاد سال عبادت خدا را کرده به مقامی میرسد که شهید با همان تیر اول که به او اصابت میکند به آن مقام نائل میگردد. این اعتقاد استاد بود. میفرمودند اینها هر دو (عالم و شهید) به مشهد میرسند. (البته نه آن مشهد اصطلاحی) میگفتیم این چطور ممکن است؟ میفرمود: آن کسی که اینقدر اراده دارد که جانش را با خدا معامله میکند مسلماً در مراحل تهذیب نفس هم این اراده را خواهد داشت. خداوند هم به او اینچنین عنایت میکند.
گفتیم پس حاج آقا ما که عرضه نداریم لااقل شما دعا بفرمایید شهید شویم! میگفتند: همان هم خیلی آمادگی میخواهد تا به توفیق شهادت برسی. حتی با وجود اینکه مخالف آسیب رساندن به بدن بودند ولی توصیه میکردند که در دوره های آمادگی برای حضور در جبهه ها شرکت کنید. گفتیم آنجا خطراتی دارد دستی میشکند، پایی میشکند. خیلی قاطع میگفتند احتمال خطر هست ولی تا این احتمال نباشد که آمادگی هم حاصل نمیشود.