اصغر طاهرزاده
طاهرزاده، اصغر،۱۳۳۰-
اربعین حسینی؛ امکان حضور در تاریخی دیگر / طاهرزاده، اصغر.- اصفهان: لُبالمیزان، ۱۳۹۰٫ ۸۸ ص. ISBN: 978-964-2609529 فهرستنویسی بر اساس اطلاعات فیپا کتابنامه به صورت زیرنویس. ۱- حسینبن علی(ع)، امام سوم، ۴-۶۱ق — اربعین. ۲- حسینبن علی(ع)، امام سوم، ۴-۶۱ق – سوگواری ها –فلسفه. ۳- . حسینبن علی(ع)، امام سوم، ۴-۶۱ق – آرامگاه — زیارت ۱۳۹۵ ۴الف ۱۵ط/۵/۴۱BP ۹۵۳۴/۲۹۷ کتابخانه ملی ایران ۴۴۰۸۱۲۲ |
اربعین حسینی؛ امکان حضور در تاریخی دیگر
اصغر طاهرزاده
نوبت چاپ: اول چاپ: ونوس/معنوی
تاریخ انتشار: ۱۳۹۵ لیتوگرافی: شکیبا
قیمت: ۳۰۰۰ تومان حروفچین: گروه فرهنگی المیزان
شمارگان: ۳۰۰۰ نسخه ویراستار: گروه فرهنگی المیزان
طرح جلد: گروه فرهنگی المیزان صحافی: دی
کلیه حقوق برای گروه المیزان محفوظ است
مراکز پخش:
۱- گروه فرهنگی المیزان تلفن: ۳۷۸۵۴۸۱۴- ۰۳۱
۲- دفتر انتشارات لبالمیزان همراه: ۰۹۱۳۶۰۳۲۳۴۲
فهرست مطالب
معنای حماسهی میلیونی پیادهروی اربعین حسینی. ۱۱
حماسهی اربعین؛ سنتی در حال شکوفایی. ۲۱
اربعین؛ تجسم ادامهی عهد مؤمنین.. ۲۶
اربعین؛ حرکتی به سوی جامعهی مهدوی.. ۳۱
اربعین؛ مکتب ادامهی شجاعت… ۳۴
کربلا، زندگی در مرزهای دلنواز عشق.. ۳۸
اربعین حسینی؛ امکان حضور در تاریخی دیگر ۴۷
حضور انقلاب اسلامی در هرجا که حرکتی قدسی در میان است… ۵۴
احساس امّتِ واحدهبودن در اربعین.. ۵۷
چیستی حرکت اربعینیِ این تاریخ.. ۷۱
حضوری برای معنابخشیدن به زندگی.. ۷۳
بر روی همین شهادتها باید حساب باز کرد. ۷۷
اربعین؛ حرکتی پایدار و رو به جلو. ۸۱
تجربهی روح مهدویu در اربعین.. ۸۳
مقدمهی مؤلف
باسمه تعالی
با نظر به اینکه رخداد اربعین در این تاریخ دارای اضلاع گوناگونی است که نظر به همهی اضلاعِ این پدیدار، موجب میشود که واقعیت آن رخ بنمایاند، موضوع اربعین را در این کتاب در سه ضلع مورد بررسی قرار دادهایم. به امید آنکه چشماندازی باشد در مقابل انسانهایی که متوجه حضور خاص خداوند در این تاریخ، مطابق ظرفیت این تاریخ میباشند.
۱- بحث «معنای حماسهی میلیونی پیادهروی اربعین حسینی» متوجه نقش پیادهروی در زیارت امام حسینu و تأکید ائمهh بر این امر به عنوان یک حرکت سلوکی است، از آن جهت که بنا بر روایات مربوط به این امر، زائر به انسان مصلحی تبدیل میشود که عزم تغییر تاریخ خود را در خود مییابد.
۲- در بحث «اربعین؛ سنتی در حال شکوفایی» ذهنها متوجه فرهنگ اربعینی است، از آن جهت که ای انسانها! متوجه باشید حرکتهای توحیدی هرگز در مسیر خود به بنبست نمیرسد و عقیم نمیگردد حتی اگر همهی عاملان آن حرکت یکجا شهید شوند و این آموزهای است بسیار مهم برای انسانهای موحدی که بنای نظامسازی دارند.
۳- در بحث «اربعین؛ امکان حضور در تاریخی دیگر» همهی تلاش بنده این بوده است تا معنای «حضور تاریخی» تبیین شود و خواننده متوجه باشد با چه احساسی باید حضور تاریخی خود را در رخدادی که ظهور کرده است دریابد که البته این مشکلترین قسمت بحث است از آن جهت که باید ماورای عقل مدرن به موضوعی نظر کند که فعلاً در حال تولد است و خود را در طی یک فرایند مینمایاند و از درون جان آدمیان سر برمیآورد و در قول و فعلشان سریان مییابد.
بدون درک زمانه، هیچ قدمی به سوی آیندهی خود نمیتوان برداشت و رخداد اربعین در این تاریخ، زمانی است که میتوانیم با قرارگرفتن در آن، سرنوشت خود را از بند غرب آزاد کنیم و تاریخ پایانیافتگی غرب را نشان دهیم که این همان تاریخِ سستشدن عهد انسان با سکولاریته و اقامهی رابطهی انسان با خداست.
با این اربعین تعرّض انسان به اومانیسم و تقلیل گوهر آدمی، شروع شده است و چیزی در انسانِ این تاریخ رخ داده و بر هستی او حاکم گردیده که دیگر نمیتواند در تاریخی زندگی کند که قوام آن را اومانیسم شکل داده است.
ما همانطور که در سنن الهی قرار داریم، اگر از حضور خود در آن سنن آگاه شویم راهِ آینده نسبت به آن سنن در مقابل ما گشوده میشود. به همین معنا ما در تاریخی هستیم که اربعین به صورتی خاص ظهور کرده که اگر از حضور خود در این رخداد آگاه شویم، راهِ آیندهی تاریخ ما در مقابل ما گشوده خواهد شد و دیگر در توهّمات بشرِ غربزده قدم نخواهیم زد. این پیامی است که در مصاحبه آخر کتاب مدّ نظر خوانندگان گرامی قرار خواهد گرفته است.
طاهرزاده
معنای حماسهی میلیونی پیادهروی اربعین حسینی
بسماللهالرحمنالرحیم
از آنجایی که دشمنان اسلام همیشه تلاش داشته و دارند که اربعین را بهعنوان یک فکر و فرهنگ، محو کنند؛ تأکید ائمهh آن است که اربعین زنده بماند، چون اربعین یعنی ادامهی امام حسینu و شیعه در این راستا وظیفه دارد بیشترین نگاه را جهت بقای اسلام، به اربعین بیندازد تا نسبت به مهمترین عامل بقای اسلام کور نباشد.
حرکت حضرت سیدالشهداءu یک تذکر بود به همهی تاریخ که چگونه از ظلمات زمانه میتوان خود را رها کرد و در سالهای اخیر مردم در حماسهی اربعینی خود ذیل تذکر حضرت سیدالشهداءu، به روحی منوّرند که آنها را از ظلمات فرهنگ اُمویِ جهان استکبار رهایی میبخشد و این است معنای حماسهی میلیونی پیادهروی اربعین حسینی.
حماسهی اربعین چیزی نیست که از ما شروع شده باشد، همهی امامان ما در بزرگداشت اربعین اصرار میورزیدند تا معلوم شود حرکتی که حضرت سیدالشهداءu شروع فرمودند یک حرکت عقیم نیست. در این رابطه حضرت امام عسکریu میفرمایند: «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ؛ صَلَاهُ الْإِحْدَى وَ الْخَمْسِینَ وَ زِیَارَهُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ فِی الْیَمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». علامتهای مؤمن پنج چیز است: «پنجاه و یک رکعت نماز» و «زیارت اربعین» و «انگشتر در دست راستکردن» و «پیشانی بر خاکنهادن» و « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» را بلندگفتن».[۱]
جابربن عبداللّه انصاری یکی از صاحبان اسرار آلمحمدh است، او به خوبی میداند که چگونه با زیارت امام حسینu در اربعین، نشان دهد آن حرکت، حرکتی نبود که در خود عقیم شود. جابر با اینکه در آن زمان نابینا است و با اینکه مسافرت در آن شرایط و با آن وضع از مدینه تا کربلا سخت طاقتفرسا است، متوجه است زیارت امام حسینu در اولین اربعین بعد از شهادت آن حضرت، یک زیارت معمولی نیست که تنها همراه باشد با ثوابهای فردی؛ بلکه یک حضور و رسالت تاریخی است، رسالت در تاریخی که امام حسینu شروع کردند و آن حضوری است در راستای تقابل با حاکمیت استکباری امویان.
حماسهی اربعین حسینی، حضور میلیونی انسانهای وفادار به آرمانهای قدسی امام حسینu است. در این حماسه، میلیونها انسان مصمّم حضور پیدا کردهاند برای پشتکردن به فرهنگ یزیدی استکبار جهانی. این حضور حماسی، خبر از آن میدهد که برای شیعه هویتی دیگر در حال شکوفائی است و شیعه از این طریق میخواهد به بهترین شکل با فرهنگِ حضور مردم در صحنهها، از حیطهی جهان استکباری عبور نماید. این حضور حماسی مردمی، مسلّماً آثار بسیار عمیقی در وجود تکتک انسانهای حاضر در این اقیانوس انسانی خواهد گذاشت به طوری که هرکس خود را یک اقیانوس انسانِ تمدنساز احساس میکند.
در حماسهی اربعین حسینی رفتارهایی از تمدنسازی شیعه ظهور میکند که هرگز به چشم فرهنگ غربی نمیآید. از مردان و زنان محترمی که با پای پیاده خود را به سادهترین شکل در انبوه جمعیت غرق کردهاند تا از اَنانیّت خود هیچچیز باقی نگذارند، تا خادمان زوّار حسینu که با اندک بضاعت خود، در خدمت زوّار قرار میگیرند؛ همه در حالِ نشاندادن اهدافی برای زندگی دینی هستند. زوّار و خدمه میخواهند در راستای اهداف بزرگ خود صورت ایثار امام حسینu را در این صحنهها به ظهور برسانند و با از خودگذشتگیِ خود به امام حسینu نزدیک شوند و نقش حسینی خود را در این تاریخ به فعلیت آورند.
انبوه زائران اربعین حسینی و خدمههای زوّار، همه و همه بهخوبی میدانند در چه تاریخی قرار دارند و چه تمدنی از طریق آنها در حال وقوع است. اینان به دنبال دستور خداوند به رسولش هستند که فرمود: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَک» خودت و همراهانت در راستای رسالتی که دارید پایداری و مقاومت کنید و استکبار جهانی را در موضع متهم قرار دهید و روشن نمایید که باید عقیدهی توحیدی در تاریخ به صورت فعّال و نقشآفرین حضور داشته باشد.
در روایت از امام صادقu خطاب به یکی از یارانشان داریم که میفرمایند: «زُرِ الْحُسَیْنَ وَ لَا تَدَعْهُ. قَالَ: قُلْتُ مَا لِمَنْ أَتَاهُ مِنَ الثَّوَابِ؟ قَالَ: مَنْ أَتَاهُ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ حَسَنَهً وَ مَحَى عَنْهُ سَیِّئَهً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَهً. فَإِذَا أَتَاهُ، وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَکَیْنِ یَکْتُبَانِ مَا خَرَجَ مِنْ فِیهِ مِنْ خَیْرٍ وَ لَا یَکْتُبَانِ مَا یَخْرُجُ مِنْ فِیهِ مِنْ شَرٍّ وَ لَا غَیْرَ ذَلِکَ. فَإِذَا انْصَرَفَ وَدَّعُوهُ وَ قَالُوا: یَا وَلِیَّ اللَّهِ مَغْفُوراً لَکَ أَنْتَ مِنْ حِزْبِ اللَّهِ وَ حِزْبِ رَسُولِهِ وَ حِزْبِ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِه، وَ اللَّهِ لَا تَرَى النَّارَ بِعَیْنِکَ أَبَداً وَ لَا تَرَاکَ وَ لَا تَطْعَمُکَ أَبَداً». حسینu را زیارت کن و آن را ترک مکن. میگوید: عرض کردم: ثواب کسى که آن حضرت را زیارت کند چیست؟ حضرت فرمودند: کسى که پیاده زیارت کند آن حضرت را، خداوند به هر قدمى که برمى دارد، یک حسنه برایش نوشته، و یک گناه از او محو مىفرماید و یک درجه مرتبهاش را بالا مىبرد. و وقتى به زیارت رفت، حق تعالى دو فرشته را موکّل او مىفرمایدکه آنچه خیر از دهان او خارج میشود را نوشته و آنچه شرّ و بد مىباشد را ننویسند. و وقتى برگشت با او وداع کرده و به وى مىگویند: اى ولىّ خدا! گناهانت آمرزیده شد. و تو از افراد حزب خدا و حزب رسول او و حزب اهل بیتِ رسولش مىباشی، به خدا قسم! هرگز تو آتش را به چشم نخواهی دید و آتش نیز هرگز تو را نخواهد دید و تو را طعمهی خود نخواهد نمود.[۲]
عنایت داشته باشید حضرت صادقu چگونه روشن میکنند وقتی انبوه شیعیان با نظر به زیارت امام حسینu مسافتهای طولانی را پیاده طی میکنند به چه برکاتی نایل میشوند و با انس ملائکهُ اللّه با آنها چه انسانهای فرهیختهای که حاصل آن زیارت و آن پیادهروی است، به جامعه برمیگردند. ملائکه به او خطاب میکنند: «یا وَلِیَّ اللّه» آیا کسانی که شایستهی چنین خطابی میشوند و با غفرانی که نصیب آنها میشود و یک نحوه عصمت در شخصیت آنها پدید میآید، دیگر انسانهای معمولی خواهند بود؟ یا انسانی هستند با مسئولیتِ ساختن جهانی سراسر پاکی و ایمان؟
توجه داشته باشید که سؤالکننده از ثواب زیارت امام حسینu میپرسد و حضرت موضوعِ زیارت به صورت پیاده را به میان میآورند و میفرمایند: «مَنْ أَتَاهُ مَاشِیاً» تا روشن شود حضرت، به زیارتکردن به صورت پیاده نظر دارند. و اساس این نگاه از طریق پیامبرf در رابطه با پیادهرفتن به حجّ بیت اللّه الحرام مطرح شده است و امام سجادu در همین رابطه میفرمایند: «مَا تَقَرَّبَ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَیءٍ أَحَبَّ إِلَیهِ مِنَ الْمَشْی إِلَى بَیتِهِ الْحَرَامِ عَلَى الْقَدَمَینِ، وَ أَنَّ الْحَجَّهَ الْوَاحِدَهَ تَعْدِلُ سَبْعِینَ حَجَّهً. وَ مَنْ مَشَى عَنْ جَمَلِهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَ مَا بَینَ مَشْیهِ وَ رُکُوبِهِ. وَ الْحَاجُّ إِذَا انْقَطَعَ شِسْعُ نَعْلِهِ، کَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَ مَا بَینَ مَشْیهِ حَافِیاً إِلَى مُنْتَعِلٍ»[۳] عبد به سمت خدا نزدیک نمیشود به چیزی دوست داشتنیتر از پای پیاده به خانهیخدارفتن، و یک حج او ثواب هفتاد حج را دارد. و کسی که گاهی از شترش پیاده شود و در کنارش راه رود ثواب بین آن مقداری که پیاده رفته تا زمانی که سوار شده را به او جدا میدهند، و حاجی اگر بند کفشش باز شود (یعنی کفشش از پایش دربیاید و مجبور شود پا برهنه برود) ثواب آن مقداری که پا برهنه رفته تا جایی که کفش پوشیده را جدا به او میدهند.
در روایتی دیگر حضرت صادقu روشن میکنند وقتی زائر امام حسینu پیاده به زیارت حضرت میرود، قبل از رسیدن به کربلا با پاکشدن از گناهانش و افزونشدن حسناتش، در مقام اُنس با خدا قرار میگیرد و چون به حائر و حواشی قبر مبارک حضرت رسید، به مقام مصلحینِ برگزیده میرسد که دغدغهی اصلاح جوامع بشری را دارند و چون زیارت او به اتمام رسید، به مقام فائزین و پیروزمندان صحنهی تمدنسازی نایل میشود و حرکات او حتماً به نتیجهی لازمِ خود میرسد تا آنجایی که رسول خداf از طریق ملائکه اللّه به او سلام میرسانند که تمام موانع تو در رابطه با انس با خدا برطرف شده. راستی انسان تا کجا باید صعود کند که رسول خداf یعنی انسانی که در فتح تاریخ جاهلیت تا آن اندازه پیروز شد، به او سلام برساند و او را از خودش بداند. آری حماسهی اربعین حسینی ادامهی همان فتح تاریخی است که رسول خداf پایهگذاری فرمودند: اصل روایت چنین است: «عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِu: یَا حُسَیْنُ! مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُرِیدُ زِیَارَهَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّu إِنْ کَانَ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ حَسَنَهً وَ مَحَى عَنْهُ سَیِّئَهً حَتَّى إِذَا صَارَ فِی الْحَائِرِ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُصْلِحِینَ الْمُنْتَجَبِینَ حَتَّى إِذَا قَضَى مَنَاسِکَهُ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِینَ حَتَّى إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَکٌ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِf یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ: اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَامَضَى». عنایت دارید که در این روایت باز حضرت میفرمایند: «إِنْ کَانَ مَاشِیاً» اگر پیاده به زیارت رود آن برکات خاص را نصیب خود میکند.
حسین بنثُویر میگوید: امامصادقu فرمودند: اى حسین! کسى که از منزلش بیرون آید و قصدش زیارت قبر حضرت حسین ابن علىu باشد. اگر پیاده رود، خداوند منّان به هر قدمى که برمى دارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو مىفرماید. تا زمانى که به حائر برسد و پس از رسیدن به آن مکان شریف، حضرت حق تبارک و تعالى او را از رستگاران قرار مىدهد. تا وقتى مراسم و اعمال زیارت را به پایان برساند، در این هنگام او را از فائزین محسوب مىفرماید، تا زمانى که ارادهی مراجعت نماید، در این وقت فرشتهاى نزد او آمده و مىگوید: رسول خداf به تو سلام میرساند و به خطاب به تو مىفرماید: از ابتداء عمل را شروع کن، تمام گناهان گذشتهات آمرزیده شد.[۴]
حضرت صادقu یعنی پایهگذار هویت تشیع در روایتی دیگر روشن میکنند که چگونه قدمهایی که انسان به سوی زیارت امام حسینu برمیدارد به او قدرت تصرف در کلّ جهان را میدهد و خداوند تمام تقاضای او را برآورده میکند. میفرمایند: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَخْرُجُ إِلَى قَبْرِ الْحُسَیْنِu فَلَهُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَهْلِهِ بِأَوَّلِ خُطْوَهٍ مَغْفِرَهُ ذُنُوبِهِ، ثُمَّ لَمْ یَزَلْ یُقَدَّسُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ حَتَّى یَأْتِیَهُ فَإِذَا أَتَاهُ نَاجَاهُ اللَّهُ تَعَالَى فَقَالَ: عَبْدِی سَلْنِی أُعْطِکَ؛ اُدْعُنِی أُجِبْکَ؛ اُطْلُبْ مِنِّی أُعْطِکَ، سَلْنِی حَاجَهً أقضیها لَکَ قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِu: وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ یُعْطِیَ مَا بَذَلَ».[۵] شخصى که به زیارت قبر حضرت حسین بن علىu مىرود، زمانى که از اهلش جدا شد با اولین گامى که بر مىدارد تمام گناهانش آمرزیده مى شود. سپس با هر قدمى که برمىدارد پیوسته تقدیس و تنزیه شده تا به قبر برسد. و هنگامى که به آنجا رسید حق تعالى او را خوانده و با وى مناجات نموده و مىفرماید: بنده من! از من بخواه تا به تو عطا نمایم، من را بخوان تا اجابتت نمایم، از من طلب کن تا به تو بدهم، حاجتت را از من بخواه تا برایت روا سازم. راوى مىگوید، امامu فرمودند: و بر خداوند متعال حق و ثابت است آنچه را که بذل نموده عطا فرماید.
تفاوت درجهی زائر امام حسینu در روایات فوق، به تفاوت شدت عزم و تصمیمی بستگی دارد که زائران در جان خود پروراندهاند.
«والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته»
حماسهی اربعین؛ سنتی در حال شکوفایی
بسم الله الرحمن الرحیم
انسانی بس عظیم و بزرگ که در مقام عصمت و طهارت قرار داشت به نام حضرت حسین بن علیu در کربلا حقایقی را در آینهی تاریخ به نمایش گذارد که بس عظیم بود. حقایقی را که تنها انسانهای معصومی مثل امام صادقu توانِ دیدن آن را داشتند. ائمه در زیارتنامههایشان نگاه به حرکت امام حسینu را عرضه نمودند و ما در عملِ امام حسینu و نگاه امامان به حرکت آن حضرت میتوانیم به حقیقت کار حضرت سیدالشهداءu نظر نماییم و محتوای زیارت اربعین را تصدیق کنیم و اینجاست که باید خدا را شکر کرد.
چه بگویم که چگونه ما در زیارت اربعینِ حضرت سیدالشهداءu با سنتی عظیم و فرهنگی خاص روبرو هستیم که درک آن به آسانی میسر نیست.
همهی آنهایی که دغدغهی عبور از فرهنگ ظلمانی دوران را دارند و میخواهند با عقلی غیر از عقل غربی با سایر انسانها مأنوس شوند، باید به فرهنگ اربعین نظر کنند.
اربعین نشان داد که در حکمت حسینى، شکست معنى ندارد و پایدارى و بقاء، عنصر اصلى این حکمت است. حتّى در دربار یزید، آثار زنده ماندن کربلا نمایان شد.[۶] حال از آن به بعد در تاریخ، با نمونهاى بسیار متعالى و روشن و پر از رمز و راز؛ یعنى اربعینِ شهداى کربلا روبهرو هستیم.
انسان بهواقع از حیرت نزدیک است قالب تهى کند که چگونه هنوز چهلروز از آن قلع و قمعها نگذشته بود و هنوز صداى شادى پیروزى بر حسینu از در و دیوار کوفه و شام به گوش مىرسیدکه اربعینِ شهداى کربلا بهپا مىگردد و پس از چهلروز بانگ بلند حسینu در روز عاشورا در تمام شهرهاى اسلامى، انسانها را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
داستان آمدن «جابربن عبدالله انصارى» و «عطیّه» به کربلا یک حادثه نیست، یک فرهنگ است که تاریخ، قصّه این دو بزرگوار را بهعنوان نمونه ذکر کرده است.
اربعین؛ سنّت شیعیان بیداردلى است که گذشت زمان، وفادارى آنها را نسبت به امام حسینu از بین نمىبرد. لذا کسى که به حق، مؤمن است، نمىتواند به حقیقتِ مجسّم، یعنى اباعبداللهu مؤمن نباشد و کسى که همواره به یاد حق است، همواره به یاد حقیقتِ مجسّم است، هرچند غوغاى زمانه چیزى غیر از حق را بخواهد. غوغاى زمانه و تبلیغات یزیدى تلاش کرد که اباعبداللهu را از صحنهی ذهنها و خاطرهها پاک کند و آنهمه تهمت و تلاش براى این بود که ذهنها از یاد اباعبداللهu پاک شود. ولى اربعین که از نشانههاى مؤمن شمرده مىشود،[۷] نشان داد که در زیر این آسمان کسانى هستند که غوغاى زمانه نمىتواند آنها را از وفادارى به حقیقتِ مجسم یعنى امام معصوم، غافل کند و سنّت اربعین سنّت انسانهایى است که اسیر حکومت یزیدى نشدند و تحتتأثیر تبلیغات نظام کفر، از تعهّدى که با حق داشتند دست نکشیدند.
اربعین؛ تجسم ادامهی عهد مؤمنین
امام حسینu به عنوان قطب دلهاى سالم و جانهای متوجه حق و حقیقت، کهنگىبردار نیست و شامل مرور زمان نمىشود. کسانى که مىخواستند رنگ حسینى را بىرنگ کنند وآنهایى که امام حسینu را از یاد بردند، هیچکدام مؤمن نیستند. اینکه حضرت امام عسکریu فرمودهاند: «زیارت اربعین، یکى از نشانههاى ایمان است» یعنى اربعین؛ ادامهی عهد مؤمن است با امام حسینu که تجسّم اسلام است و قطب دل هر انسانى که مىخواهد دلى فعّال و زنده داشته باشد امام حسینu است، هر چند حاکمان ستمگر تلاش کنند تا این عهد و وفادارى و میثاق با امام را، از بین ببرند. چراکه مؤمن در عالمى از ایمان و حالى از معنویت بهسر مىبرد که هیچ شرایطى نمىتواند آن حال را از او بگیرد، و در واقع اربعین و زیارت اربعین استحکام آن حال ایمانى است.
این یک قاعده کلی است که همیشه ستمگران وقتى حق و حقیقتِ اسلام و دین را تحمل نکردند، سعى مىکنند مظاهر اصلى دین را محو و نابود کنند. آنان سعى مىکنند با تبلیغات و غوغاسالارى و کشتار و تهمت زدن، حق را از صحنهی جامعه و خاطرهها پاک کنند. و این تنها شیعهی اربعینشناس است که تحت تأثیر این غوغاسالارىها قرار نمىگیرد. اینکه شخصیت جابربن عبدالله انصارى براى ما بسیار ارزشمند است و با توجّه به او سنّت اربعین را عزیز مىداریم، به جهت کار بزرگى است که او کرده است و از طریق این سنت همیشه شیعیان از برکات اربعین بهرهمند شدهاند.
شما فراموش نکنید که پس از واقعهی عاشورا در کنار آن تبلیغاتى که امامu را بهعنوان یک خارجى معرفى کردند، چنان ارعابى در کشور حاکم نمودند که کسى جرأت یاد امام حسینu را هم نداشت تا از این طریق براى همیشه سنّت حسینu و سنّت محمّدf از صحنهی خاطرهها و سینهها محو شود و یزیدیان به راحتى بتوانند خود را تبلیغ کنند. در این صورت است که معلوم مىشود در چنین شرایطى، احیای اربعین حسینu چقدر کارساز بوده است. در واقع با اربعین، همهی طمع دشمن خنثى و بىنتیجه شد. همچنانکه در این تاریخ پس از چهارصدسال حاکمیتِ تفکر سکولاریته، شیعیان با به صحنهآوردنِ اربعین، در حال خنثیکردنِ حیلهی ستمگران این دوراناند.
نباید حرکتی را که در این تاریخ در اربعین ظهور کرده است با یک نگاه محدود تعریف کرد و در همین رابطه باید گفت؛ این حرکت در عین آنکه یک حرکتِ خودجوشِ اجتماعی است، حرکتی است که خداوند آن را بر قلب مردم إشراق نموده و هرکس به اندازهای که بخواهد در این تاریخ، خود را با ارادهی الهی تطبیق دهد در ذیل آن قرار میگیرد.
زمینهی تاریخی ظهور اربعین در این تاریخ اینگونه است که عرض شد. زیرا در متن سنت اربعینی که در روایات ما آمده، چنین ظرفیتی نهفته است و نقشِ تاریخسازی آن پیشبینی شده است که بنده در ادامه، بیشتر در تبیین آن سخن خواهم گفت. آنچه فعلاً باید بر آن تأکید کرد؛ فهم درست سنت اربعین است و شرط ادامهی آن در راستای تحقق تمدن اسلامی. وگرنه بهعنوان یک حرکت عبادیِ فردی، بدون نظر به حضور تاریخی جهان اسلام در این دوران و در معادلات جهانی، خروش و نشاط آن حرکت فرو مینشیند.
آنچه از ظواهر پیداست هر دو ملت ایران و عراق در عمق جانشان متوجه شدهاند میتوانند در راستای حرکت اربعین، نقشآفرینی کنند به طوریکه بعضی از خودِ مردم عراق فرموده بودند ملت عراق در اربعین، ملت خاصّی هستند یعنی گویا متوجهاند در این شرایط چه نقش مهمی میتوانند ایفاء کنند. آنها به عنوان یک جریان الهی و یک رسالت تاریخی به موضوع نگاه میکنند.
جریانی که با اربعین شروع شده طوری است که زمینه ساز حضور شیعه در معادلات جهانی میشود و تا تحقق تمدن اسلامی و عبور از فرهنگ استکباری توان پیشرفت دارد. جهان اسلام پس از چهارصدسال که از رنسانس گذشته به خود آمده که دیگر برای ادامهی حیات خود نمیتواند به پروژههای فرهنگ مدرنیته امید ببندد و لذا با شعارهای اسلامی به صحنه آمد و این علیرغم فشارهای جهان استکباری و ارتجاعی ادامه مییابد تا به نتیجه برسد.
ملتها در این تاریخ در حال بازخوانی و تجدید نظر نسبت به رجوعشان به فرهنگ مدرنیتهاند، فرهنگی که به عالم و آدم نگاه سکولاریته دارد. در چنین شرایطی «اربعین» یک تذکر تاریخی به همهی ملتها است تا در این شرایط، نسبت خود را با خداوند و مسیر انبیای الهی شکل دهند. ایجاد و بقای انقلاب اسلامى هم از برکات سنّت اربعین است. در شب پانزده خرداد سال ۴۲ وقتى امام خمینى«رضواناللّهتعالیعلیه» را دستگیر کرده و به زندان بردند، فرداى آن روز مردم به خیابانها آمدند و بدون هیچ ترسى فریاد اعتراضشان بلند شد. ارتشبد «فردوست» در خاطراتش مىنویسد: «در آن روز آنقدر آدم آمده بود و آنقدر ما آنها را کشتیم که خودمان ترسیدیم». تاریخ مىگوید ارتشیانپایههای مسلسلها را در صحن حضرت معصومهi گذاشتند و بسیارى از مردم را کشتند. شاه حساب کرده بود وقتى امامخمینى«رضواناللّهتعالیعلیه» را تبعید کرد و مردمِ وفادار به امام را هم کشت، بقیهی این ملّت براى همیشه وفادارى خود را نسبت به امام و انقلاب پس مىگیرند و لذا آنچه به گمان خود باید بکند، انجام داد؛ امام خمینى«رضواناللّهتعالیعلیه» را بعد از چهلروز آزاد کردند و به روستایى در حاشیهی شهر تهران به نام «داودیّه» بردند که در واقع ایشان را به آنجا تبعید کنند. مورّخین مىگویند مردم آنقدر به دیدار امام«رضواناللّهتعالیعلیه» رفتند که جادّه داودیّه پر از ماشین سواری شده بود.[۸] این چه سنّتى و چه شعورى است که مردم بعد از اینهمه کشتهدادن، به دیدار امام« خمینى«رضواناللّهتعالیعلیه» مىروند. حضور حماسى مردم وفادار به امام و آزاد از رعب نظام شاهنشاهى، همهی حیلههای رژیم را خنثى کرد. بعداً امام را به قیطریه آوردند و از آنجا هم به قم برگرداندند. اگر به نهضت کربلا و نهضت امام خمینى«رضواناللّهتعالیعلیه» نگاه دقیق و عمیقى بکنید شباهتهاى بسیارى بین این دو نهضت مىبینید. یعنى با همان فرهنگ و حکمت حسینى، انقلاب اسلامى شکل گرفته است و با همان فرهنگ جلو میرود و به بنبستی برخورد نمیکند که مانع ادامهی آن در این تاریخ باشد.
شاید سیزدهم محرم بود که خبر شهادت امامحسینu به مدینه رسید، امویان تمام خانههاى بنىهاشم را در مدینه خراب کرده بودند. یعنى بنىهاشم دیگر باید از صحنه تاریخ پاک شود. «جابربن عبدالله انصارى» به همراه «عطیّه» بدون آنکه مرعوب جوّ پلیسى نظام یزیدى شوند، به سوى کربلا حرکت مىکنند تا ثابت کنند که روح ایمانى و وفادارى به امامحسینu جوّ پلیسى را به چیزى نمىگیرد و شامل مرور زمان هم نمىشود، چیزى که یزیدیان نمىفهمیدند. وفادارى به امام و دین، تجددّ و روشنفکرى هم برنمىدارد، همیشه باید حق و حقیقت براى قلب مؤمن، حىّ و حاضر باشد. این است که جابر، سنّت اربعین را بنا بر آموزههای دینی، پایهگذارى کرد و براى همیشه فرهنگ کربلا با سنّت اربعین، جهان را تغذیه خواهد کرد و عهد حسینى بر خلاف جوّ پلیسى و رعب و وحشت، جاى خود را باز مىکند و راه خود را ادامه مىدهد.
دشمنان اینهمه تلاش کردند تا وفادارى به امام حسینu از بین برود، وگرنه کشتن امام بهوسیلهی آنهمه لشکر که عمرسعد جمع کرده بود، هنر نیست. آنها مىخواستند این وفادارى که جابر و امثال او نشان دادند براى همیشه نابود شود، آن وفادارىِ عاشقانهاى که امام و اصحاب آن حضرت را نماد دینداری در همهی تاریخ مىکند. در واقع عهد حسینى با اربعین حفظ شد و امروز هم من و شما سنّت اربعین را تکرار مىکنیم، یعنى اى حسین، شما همیشه حق هستید و ما بنا داریم ارتباطمان را با حق یگانه کنیم و وفادارى به حق را هیچگاه از دست ندهیم، و مرور زمان و غوغاى زمانه و تبلیغات یزیدى نمىتواند ارتباط ما را با شما قطع کند. هر سال اربعینگرفتن آنگونه که امام صادقu در زیارت اربعین به ما آموختند و در آن زیارت با امام حسینu سخنگفتن، گوهرى گرانقدر و ارتباطی بزرگ است در تاریخی که مدرنیته گسستگی روحها را به میان آورده است.
اربعین؛ حرکتی به سوی جامعهی مهدوی
حقیقتی به نام حضرت مهدیg را فقط در کالبد جسمانیدیدن، جفایی است بسیار عظیم و هزاران تأسف که نگاهِ عرفی ما تنها محدود شده به همین ساحت از ایشان. غافل از اینکه حضرت مهدیg حقیقتی است که تمام عالَم در محضرشان است و هرچه جلو میرویم ظهور ایشان به سمت ما شدیدتر میشود. بنده به هرچه شدیدترشدنِ ظهور ایشان در این عالم ایمان دارم. در این کنش و واکنشهای مداوم جهانی و در این ظلمات کثرتزدهی پوچِ غربی، تنها حضور و ظهور حضرت مهدیg است که هربار در لباسی جلوهگری میکند و ما را به وحدت و انس و یکیشدن در وادی هستیِ حقیقی سوق میدهد. این ظهور و حضور حضرت مهدیg است که در لباس اربعین با بیش از بیست میلیون انسانِ همدل، خود را نشان میدهد.
بهترین نگاه را ائمهی ما در زیارت اربعین به موضوع انداختهاند و لذا در این زیارت، اینگونه شروع مىکنیم:
«السَّلامُ عَلى وَلِیّ الله وَ حَبیبِه» سلام بر ولىّ خدا و حبیب او!
این سلام یعنى ظهور ارادت به امام، یعنى هنوز حسینبنعلىu، زنده و حبیب و ولىّ خداست، نه یزید و یزیدیان؛ و هنوز دل ما به ولىّ و حبیب خدا نظر دارد و تبلیغات یزیدى در طول تاریخ نتوانسته است ما را طعمه خود کند. شما دیدهاید آدمهایى را که با روبهروشدن با یک مسئلهی کوچک تمام تعهداتشان را نسبت به انقلاب و اسلام و امام و ارزشها از دست مىدهند و چون معنای تشیع را نمیدانند، با شدّتگرفتن جوّ تبلیغاتىِ زمانه و غوغاهاى دشمن، تمام ارتباط قبلى خود را با اسلام و انقلاب از دست مىدهند، اینان اساساً به حقیقت وفادار نیستند و عهدی با آن ندارند که اسیر جوّ زمانه میشوند.گفت:
مر سفیهان را رُباید هر هوی | زانکه نَبْوَدْشان گرانی قوا |
آدمهاى بىاصول که از نظر معرفتى قوى نیستند، با هر بادى به لرزه درمىآیند و ریشهی محکمی ندارند. ریشهی انسانِ مؤمن به حق وصل است؛ لذا غوغاى زمانه نمىتواند او را به لرزه درآورد و برباید. در زمان رضاخان که دستور داده بود زنان باید چادرها را از سر بردارند، کسانى که سنت اربعین را نمىشناختند، سریعاً چادر را برداشتند و به اسم مقتضیات زمانه رنگ اصیل خود را از کف دادند و رنگ ضد انسانىِ حکومت غیرالهى رضاخان را پذیرفتند، ولى عموم مردم این کار را نکردند زیرا فرهنگ اربعین چیز دیگرى به آنها آموخته بود و آن عبارت است از پایدارماندن به عهد الهى خود و این با اعلام ارادت به امام معصومu محقّق مىشود. لذا در ادامهی زیارت اربعین عرض میکنیم:
«السَّلامُ عَلى خَلیلِ الله وَ نَجیبِه» سلام بر خلیل خدا و نجیب او!
یعنى سلام بر تو که خودت را براى خدا از هر خودیتى خالى کردى و سلام بر بنده نجیب خدا! که هیچ عصیانى در مقابل خدا نداشت. با ارتباط قلبى مىتوان این سلامها را به فعلیت رساند و جهتِ جان را در جهتِ ارادتورزى به اباعبدالله الحسینu انداخت و از اثرات مثبت این ارادتورزى بهره برد. هرچه بهره و بهرهمندی برای انسان هست، از توجهدادن روح است به امام معصومu، آن هم ارادت به امامى که فرهنگ اموی معاویه، مىخواهد نور او را محو کند، حالا شما روبهروى او ایستادهاى و برخلاف آن همه غوغا با تمام وجود با او گفتگو مىکنى و میگویی:
«السَّلامُ عَلى صَفِیِّ الله وَ ابْنِ صَفِیِّه، السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الشَّهید»
یعنى سلام بر بنده با صفاى خدا، دوست برگزیده و خالص او که فرزند خانوادهی با صفایى است، سلام بر حسین شهید.
ملاحظه کنید دلى که توجه او به امامش دائمى است، چه بهرههایى از این توجّه مىبرد. این سلام و این تعهد اجازه نمىدهد که جوّ زمانه، ما را فراگیرد. تعهد با ابا عبداللهu در واقع تعهّد با خداست، تعهّدى که در «عهد الَسْت» با خدا بستهایم. هرکس تعهد با ائمهh و اسلام وارزشها را شکست، باید بداند که با خودش قهر کرده و با خود نقض پیمان نموده و باید بداند که خود را از دست داده است، قرآن در مورد اینها مىفرماید: «وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظیم» (سورهی واقعه، آیه ۴۶) اینها بر شکستن عهدِ عظیمى اصرار مىورزیدند. این زیارتها و سلامها احیاى خودِ اصیل انسانها است تا از اصل خود جدا نشوند و عهد خود را با امامu هرگز نشکنند.
ارتباط با امامى مظلوم و شهید، یعنى گشودن دریچهی جان به سوى ذاتى مقدّس که در رهگذر یافتن حیات معنوى، به راحتى از حیات بدنى مىگذرد. در این حالت انسان نسبت به خود بى تفاوت نخواهد بود تا هرچه را زمانه بر سرش مىآورد بپذیرد و امیدش از دستیابى به خودِ برین نابود شده باشد. راستى که ارادت به چنین شهید مظلومى، چه زیبا جرقههاى حیات را از لابهلاى خاکستر روزمرّگىها برای انسان به مشعلى بزرگ و درخشان تبدیل میکند تا در تغییر سرنوشت خود نقشآفرینی کند.
اربعین؛ مکتب ادامهی شجاعت
نهضت امام حسینu نهضتِ به جنبشدرآوردن قلبهاست و از این پایگاه است که به امامu سلام مىدهى و متذکر تنگناهایى مىشوى که بر امامu تحمیل کردند. یزیدیان تصور مىکنند قدرتنمایى کردهاند، تنهاکسانى که حسینى نیستند مرعوب تبلیغات دشمن مىشوند. بینش حسینى این است که هر کس با روش حق، مقابل ستم بایستد، پیروز است. کسى که مىترسد در پیروى از بینش حسینى و فرهنگ شهادت و مبارزه با ستم ضرر کند، او در حقیقت نه ضرر را مىشناسد و نه نفع را، او تمام وجودش ضرر است.
بزرگنمایى قدرت آمریکا براى کسى است که امام حسینu ندارد. ولى کسى که به حسینu دل داده است آمریکا و دنیاداران در نظرش پوچ و هیچ هستند. از اینجا روشن مىشود که چرا امام حسن عسکرىu فرمودند زیارت اربعین نشانهی مؤمن است. معلوم مىشود که هر دلى بهصِرف ادعاى ایمان، نمىتواند در فرهنگ تبلیغاتى کفر، به حق و حقیقت وفادار بماند.
خداوند تمام خوبىها را براى ائمهh قرار داد و آنها را به جهت خلوصی که داشتند گلچین کرد. البته هر کس متوجه جایگاه امامانh نیست تا زندگی خود را مطابق رهنمودهای آنان معنا کند ولی شیعه در اربعین در چنین حال و مقامى قرار دارد، لذا در صحنهاى که چهل روز از عاشورا گذشته است به حکم وفاداری به امامی معصوم وارد مىشود. یعنى تکهتکهشدن بدنها را در روز عاشورا دیده، جشن و غوغاى حکومت یزیدى را بعد از عاشورا ملاحظه کرده، رعب و وحشتى را که به صحنه آوردهاند احساس کرده، تهمتها را شنیده، با اینهمه بعد از چهلروز هنوز حق را از باطل تشخیص مىدهد و هنوز به جبهه حق و امامحسینu وفادار مانده و هنوز امامu را پیشرو و رئیس و سرور و راهنماى خود مىداند و اعتقادش این است که خدایا تو ارث انبیاء را به این امام دادى و ما با وجود اینهمه تبلیغات و رعب و وحشت، از حضرت حسینu دل نمىکنیم و جرأت دفاع از او را در جان خود داریم، اصلاً پاسداشتِ اربعین، مکتب ادامهی چنین جرأت و شجاعت است.
انسانهایى که ظاهرِ کاخها خیرهشان نکرده است و به درون معنوى خود خیره شدهاند و راه رجوع به عالم غیب و معنویت برایشان باز شده، چگونه میتوانند به امام معصومu که مظهر حقایق است نظر ندوزند و تبلیغات دنیاگرایان، دل آنها را از جایگاه اصیل خود برکند؟ امام در تمام ابعادش، چه با بودنش و چه با شهید شدنش، انگشت اشاره به عالم بیکران غیب دارد و مىتواند عالم درون انسان را به او بنمایاند و در آن صورت است که انسان خود را بهواقع یافته است، آنهم خودى بسیار متعالى و این خودیابی، در سنت اربعین شکل میگیرد و میرود تا با پاسداشتِ آن به یزید پشت کند، به هر یزیدی در هر زمانی.
معنای پیروزی امام حسینu
از راه ارتباط با امام است که انسان مىفهمد آن بُعدى از ابعاد ما که جداى از امام، راه خود را طى مىکند، ناخود ماست. هنوز که هنوز است امامحسینu حجّت خدا در هستى است و یزید و یزیدیان شکستخوردهی تاریخاند، این همان پیروزى حقیقى و اصیل است. تحلیلهاى غیر شیعى و غیر اربعینى است که امام حسین و حضرت على«علیهماالسلام» را شکست خورده مىبیند و مىگوید اگر حضرت علىu حق است، چرا بر معاویه پیروز نشد و اگر امام حسینu حق بود، چرا یزید او را شکست داد؟ چنین کسی معنای پیروزی و شکست را نمیشناسد. امیرالمؤمنینu با عظمت خود، بر فراز متعالىترین ارزشها، انسانیّت را به نمایشگذاردند و معاویه، سیاهرویى خود را به نمایش گذاشت؛ آنهایى که پیروزى حضرت علىu بر معاویه و پیروزى امام حسینu بر یزید را نمىبینند، معلوم نیست در کجای عالم زندگى مىکنند! و معلوم نیست معنای حیات خود را در کجا تعیین کردهاند!
یکى از بحثهاى مطرح در دنیا این است که چرا بعضى از آدمهاى مذهبى که حتى کتابهاى مذهبى هم مىنوشتند، یکمرتبه حق را کنار مىگذارند و به اصطلاح، نان به نرخ روز مىخورند. بنده فکر مىکنم چون جوّ و مکر زمانه اینها را فرا مىگیرد و پیرو جوّ و مکر زمانه مىشوند، دینشان را کنار مىگذارند ولی پس از مدّتى همین نان به نرخ روزخوردنها، آنها را سرخورده مىکند. شما در جریان انقلاب اسلامى، چنین افرادى را دیدهاید که چند روزى طرفدار انقلاب بودند و پس از مدتّى انقلاب را رها کردند. اینها در واقع آن روزى هم که طرفدار انقلاب بودند به جهت حق بودن انقلاب نبود، بلکه به دلیل اینکه فضای آن روز بیشتر فضای انقلابى بود، به انقلابیون پیوسته بودند و به تعبیر دیگر اینها طرفدار فضای غالبِ زمانه بودند. چنین افرادى نمىتوانند از فضای ظلمانی زمانهی خود نجات پیدا کنند چون حسینى نیستند. سنت اربعین به ما یاد میدهد همیشه حقّ، حق است و شما باید به حق وفادار باشید حتى وقتى که تمام جامعه را جوّ یزیدى فرا مىگیرد، حتى اگر بناست کشته شوى، باز هم به حق وفادار باش. وفادارى به حق است که تو را نجات مىدهد.
وقتی در زمانهای زندگی میکنیم که با سیطرهی فرهنگِ تجدد روبهروئیم و نتوانسته باشیم تزلزل آن تمدن را احساس کنیم، به زحمت میتوان متوجه حضور تاریخی شد که اربعین در این زمانه گشوده است؛ مگر آنکه تابع مشهوراتِ دوران نباشیم و به امکاناتی که در ذات حرکت اربعینی این زمانه نهفته است بیندیشیم و به آیندهای که ماورای فرهنگ تجدد، در حال طلوع است نظر کنیم؛ هرچند در عالَمی که همهی مناسبات آن را فرهنگ تجدد معنا کرده است، غریب بمانیم، ولی گمان نکنیم راهی جز راه تجدد در مقابل ما نیست.
کربلا، زندگی در مرزهای دلنواز عشق
ما اگر قبول داشته باشیم ایدهآلهاى معنوى واقعىترین و حقیقىترین ابعاد زندگى انسانها بهشمار مىآیند، هیچوقت از امام حسینu و حکمت او به چیز دیگرى دل نمىبندیم، چون مىدانیم اگر چنین کنیم به چیزی غیر از حقیقت، دل بستهایم و تأکید رسول خداf به حُبِّ به اهلبیتh به همین جهت است و راز اصلی تحقق کربلا آن طور که اصحاب حضرت اباعبداللّهu نسبت به امامشان عمل کردند در همین حُبّ نهفته است. اگر بخواهیم صحنهای را نشان دهیم که توصیهی قرآنیِ «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى» (سورهی شوری، آیه ۲۳ ) از طریق اصحاب امام به خوبی عمل شد، کربلا بود و اگر بخواهیم صحنهای را نشان دهیم که برکات این توصیه به نمایش آمد، آن صحنه، صحنهی کربلا است. از طریق این حُبّ بود که اصحاب امام حسینu توانستند از صراط دنیا که ظهور صراط آخرت است بگذرند، به همان معنایی که رسول خداf فرمودند: «مَعرِفَهُ آلِ مُحَمَّدٍf بَراءَهٌ مِنَ النّارِ، وَ حُبُّ آلِ مُحَمَّدٍf جَوازٌ عَلَى الصِّراطِ، وَ الوِلایَهُ لِآلِ مُحَمَّدٍf أمانٌ مِنَ العَذابِ».
اگر بخواهیم به لایهای نهادین از لایههای کربلا آگاهی پیدا کنیم باید آن لایه نهادین را در حُبّی پیدا کرد که اصحاب حضرت اباعبداللّهu نسبت به آن حضرت بهدست آورده بودند، در آن حدّ که مبادی میل محبوب خود را به مبادی میل خوب ترجیح میدادند به همان معنایی که در محضر مبارک آن امام اظهار میداشتند: «إنّی سِلمٌ لِمَن سالَمکم وَ حربٌ لِمَن حارَبکُم». این شعار به این معنا است که ما شما خانواده را ماوراء آنچه خودمان از خود سراغ داریم، پذیرفتهایم و از حرکات و تلاشهای کسانی که امروز در رخداد اربعینی این تاریخ شرکت میکنند معلوم میشود که همه در جستجوی آن نوع ارتباطی هستند که اصحاب امام با امامشان برقرار کرده بودند زیرا اینان نیز متوجه شدهاند عصر و زمان امروزشان همان عصر و زمان امام حسینu و اصحاب آن حضرت است و لذا زائران آن حضرت و خدمهی محترم آن حضرت در نهایت ایثار نسبت به همدیگر قرار گرفتهاند. زیرا همه متوجهاند در کربلا به دنبال رسالتی می باشند که در این تاریخ به دوششان گذاشته شده و این با حُبّ امام حسینu و وابستگانِ به آن حضرت به نتیجه میرسد.
راز کششی که شیعه به کربلا دارد و تلاش دارد کربلا را کشف کند، در حُبّ به امامu نهفته است. امامی که در کربلا به جای همهی بشریت به صحنه آمده تا انسان، حقیقت خود را گُم نکند.
برای کشف کربلا، آری برای کشف کربلا باید به شعوری دست یافت که تنها با حُبّ ظهور میکند. امام حسینu برای طلوع آن حُبّ هر آنچه از دستشان برمیآمد انجام دادند تا ما در کربلا به تماشای تابلوی ایثار و محبت بنشینیم تا حقیقتاً وارد منزل دینداری شده باشیم به همان معنایی که حضرت باقرu مىفرمایند: «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ» مگر دین جز محبّت چیز دیگرى هست؟ تا آنجا که مىفرمایند : «الدِّینُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدِّین»[۹] دین محبّت است و محبّت همان دین مىباشد.
کربلا به معنی زندگی در مرزهای دلنواز عشق به حسینu و تنفر از طاغوت است تنفر از طاغوت در هر جلوهای و در هر زمانی که میخواهد باشد، این یعنی زندگی و زندگیکردن و کربلا را از خوددانستن و در کربلا امر سرمدی را به تماشانشستن و امر الهی را به شفافترین شکل در قول و فعل امام دیدن، تا در هیچ زمانی یزید مدار حق و باطل نباشد.
بحث خود را با نظر به حضور تاریخی تشیّع در راستای اربعین حسینی در چند نکته به پایان میبرم:
۱- بعضی از مسائل ما تحت تأثیر فرهنگ غرب برای ما مسئله شده است، اگر ماورای زندگی غربی به آن مسائل بنگریم بسیاری از آنها برای ما فرعی میشوند. در حالیکه مسئلهی اصلی ما حضور جدّی نور تشیع در عالم است و در این رابطه باید از خود بپرسیم به کجا باید نگاه کنیم که نگاهمان حقیقی باشد؟
۲- با توجه به اینکه همیشه تلاش دشمنان اسلام آن بوده که اربعین را بزنند و تأکید ائمهh آن است که اربعین زنده بماند، شیعه باید بیشترین نگاه را جهت بقای اسلام به اربعین بیندازد تا نسبت به مهمترین عامل بقای اسلام کور نباشد.
۳- ما باید متوجه روحی باشیم که به ارادهی الهی در زمانهی ما در حال جاریشدن است و حرکات و سکنات مردم از آن خبر میدهد، تا بتوانیم تأثیرگذار باشیم. همهچیز خبر از آن میدهد که دورهی بیدینی گذشته است و تاریخ آینده را دینداران شکل میدهند ولی نه با قرائت روشنفکری غربی، بلکه با قرائت انبیاء که نظر به مردم دارند.
۴- حضور در تاریخی که در حال شکلگیری است، حضور در ذیل ارادهی خاص الهی است و موجب میشود تا از بیهویتی که فرهنگ غربی بر ما تحمیل کرده، آزاد شویم و این موجب میشود که زودتر از زمان خود در تاریخ حضور داشته باشیم، مثل ناامیدشدن حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» از نهادهای بینالمللی و امیدواری به مردم برای حضور اسلام در آیندهی تاریخ. این یک نوع حضور فعّال در تاریخی است که شروع شده است.
۵- اگر خواستیم دُن کیشوت زمانهی خود نباشیم، باید بفهمیم دست و دل مردم در اربعینها به چه تاریخی اشاره دارد تا گرفتار بیتاریخی نباشیم. آنچه میتوان گفت آن است که شیعه با رجوع میلیونی مردم به اربعین، زودتر از بقیهی ملل، گذشتهی چند صدسالهی سرگردانی خود را بازخوانی میکند تا سالهای غفلتِ خود از حقیقت را جبران کند.
۶- دشمن گمان میکرد حضرت حسینu را در روز عاشورا به قتل میرساند و در کربلا دفن میکند ولی خودِ حضرت خوب میدانند چه کاری را در تاریخ انجام دادند، لذا حضرت در آن روز خطاب به لشکر عمر سعد میفرمایند: «ثُمَّ ایْمُ اللَّهِ لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إِلَّا کَرَیْثِ مَا یُرْکَبُ الْفَرَسُ حَتَّى تَدُورَ بِکُمْ دَوْرَ الرَّحَى وَ تَقْلَقُ بِکُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ»[۱۰] به خدا سوگند که به شما مهلتى بیش از زمانِ سوار و پیادهشدن یک سوارکار ندهند، تا آن که آسیاب زمان شما را در زیر چرخش خُرد کند. و به حضرت زینبi خبر مىدهند که شما با عزت به شهر خود برمىگردید. حادثهى کربلا در ظاهر چیز دیگرى را نشان مىداد ولى حقیقتِ موضوع در عالم غیب با خط سبزى که داشت چیز دیگرى بود.
هلال بن نافع مىگوید: «إِنِّی کُنْتُ وَاقِفاً مَعَ أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ إِذْ صَرَخَ صَارِخٌ أَبْشِرْ أَیُّهَا الْأَمِیرُ فَهَذَا شِمْرٌ قَتَلَ الْحُسَیْنَu قَالَ فَخَرَجْتُ بَیْنَ الصَّفَّیْنِ فَوَقَفْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُu لَیَجُودُ بِنَفْسِهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ قَطُّ قَتِیلًا مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لَا أَنْوَرَ وَجْهاً وَ لَقَدْ شَغَلَنِی نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَیْئَتِهِ عَنِ الْفِکْرَهِ فِی قَتْلِه»[۱۱] با سربازان عمر بن سعد ملعون ایستاده بودم که یکى فریاد برآورد: امیر، مژده، این شمر است که حسینu را کشته، گوید از میان لشکر بیرون شدم و در میان دو صف، بر بالین حسین ایستادم و او در حال جان کندن بود و به خدا قسم هرگز کشتهى آغشته به خونى را زیباتر و نورانىتر از او ندیدم و من آنچنان مات نور آن صورت و محو جمال آن قیافه شده بودم که متوجّه نشدم چگونه او را مىکشند.
حضرت سیدالشهداءu آنچنان خود را موفق و پیروز احساس مىکنند که نهتنها آنهمه زخم و شمشیر در مقابل آن پیروزى چیزى بهحساب نمىآید، بلکه شمشیرى که دارد سر مبارکشان را جدا مىکند به حساب نمىآورند.
از جمله کسانى که موضوع شادى حضرت سیدالشهداءu را ذکر کرده، خوارزمى در مقتل الحسینu است که مىگوید: چون شمر بر سینهى مبارک حضرت امام حسینu نشست و محاسنش را گرفت و آهنگ کشتن وى کرد، حسینu خندید و گفت: آیا مرا مىخواهى بکشى؟ آیا مرا مىشناسى؟»[۱۲]
اینها همه حکایت از آن دارد که برای امام حسینu افق روشن است و حضرت میدانند چه راهی را به سوی بشریت گشودهاند. راهی که ما در این روزها با بزرگداشت اربعینِ آن حضرت در آن قرار گرفتهایم.
۷- حماسهی اربعین حسینی و حضور بیست میلیون انسانهایوفادار به آرمانهای قدسی امام حسینu و مصمم در پشتکردن به فرهنگ یزید، خبر از آن میدهد که هویتی از شیعه در حال شکوفایی است و به بهترین شکل میخواهد از حیطهی جهان استکباری با فرهنگ حضور مردم در صحنهها عبور نماید و این نوع حضور آثار بسیار عمیقی در وجود تکتک انسانهای حاضر در این اقیانوس انسانی خواهد گذاشت و هرکس خود را یک اقیانوس انسانِ تمدنساز احساس میکند.
۸- در حماسهی اربعین حسینی رفتارهایی از تمدنسازی شیعه ظهور میکند که هرگز به چشم فرهنگ غربی نمیآید، از مردان و زنان محترمی که با پای پیاده خود را به سادهترین شکل در انبوه جمعیت غرق کردهاند تا از اَنانیت خود هیچچیز باقی نگذارند تا خادمان زوّار که با اندک بضاعت خود در خدمت زوّار قرار میگیرند همه در حال نشاندادن اهدافی برای زندگی دینی هستند و زوّار و خدمه میخواهند در راستای اهداف بزرگ خود صورت ایثار حضرت حسینu را در این صحنهها به ظهور برسانند و با از خودگذشتگی خود به امام حسینu نزدیک شوند و نقش حسینی خود را در این تاریخ به فعلیت آورند. نقشی که فرهنگ مدرن، قدرت فهم و درک آن را ندارد و سعی میکند آن را نبیند.
۹- شهدای کربلا به حاکمیت جهانی اسلام فکر میکردند و به نجات بشریت از جهالت و حیرت ضلالت،[۱۳] و امروز در حماسهی اربعین حسینی همان نگاه به صحنه آمده است تا در همایش بیست میلیونی مردمی، معلوم شود شیعه تا چه اندازه قدرت تمدنسازی جهت به صحنهآوردن قدسیترین تمدن را دارد، تمدنی در برابر تمدن جهل و گمراهی.
۱۰- پیادهروی اربعین حسینی با وجود خطراتی که یزیدیان ایجاد میکنند، عظمت عزم شیعه را در ادامهی راه حسینu بیشتر نشان میدهد و شیعه میداند که با هر قدمی که برمیدارد یک حسنه برای او ثبت میشود و یک سیئه از او زدوده میشود «وَ رَفَعَ لَهُ درجَهً» و درجهای بر شخصیت معنوی او افزون میگردد. زیرا وارد عالَمی شده که عشق امام حسینu برای او ایجاد کرده است.
۱۱- اینکه امام عسکریu فرمودند زیارت اربعین تثبیت هویت شیعهبودن شیعیان است و اینکه ائمه تأکید دارند با پای پیاده این زیارت انجام گیرد؛ خبر از آن میدهد که بناست حماسهای ذیل ارادت به امام حسینu و فرهنگ عاشورایی آن حضرت ظهور کند و شرایطِ هرچه بهترِ تحقق آن هدف، امروز به خوبی فراهم شده است. تا انسانها به عهد خود با حقیقت برگردند و استعدادهای اصیلشان به صحنه آید و جهان قدرت فکر کردن بیابد.
«والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته»
اربعین حسینی؛ امکان حضور در تاریخی دیگر
بسم الله الرحمن الرحیم
با نظر به حضور اربعین در این تاریخ که به صورتِ رخدادی عظیم خود را ظاهر کرده است، در خدمت استاد طاهرزاده در پیادهروی اربعینی سؤالات زیر را مطرح کردیم، به امید آنکه بتوانیم بهترین نگاه را به این رخداد عظیم داشته باشیم.
سؤال: حرکت اربعینی مردم در اینتاریخ به چهچیز اشاره دارد و در وراء این حرکت چهچیز را باید احساس کرد؟
جواب: بسم الله الرّحمن الرّحیم
شیعه موضوع اربعین را به عنوان یک فرهنگ مدّ نظر دارد، به همان معنایی که در حرکت انبیا و اولیاء الهی بهخصوص در مورد حضرت موسیu داریم که حضرتِ حق میقات و ملاقات او را با چهل شب یعنی «أَربَعینَ لَیْلَه» به تمام و کمال رساند تا نشان دهد اربعین، رمز کمال است و در اربعین حقیقت هرکاری ظهور میکند و مسیری که با خلوص همراه باشد پس از چهلروز خود را در جلوهی حکمت به میان میآورد.[۱۴]
ابتدا باید روشن بشود یعنی چه که میگوییم اربعین جهت بلوغ اعمال الهی، یک فرهنگ است، سپس به موضوع اربعینِ کربلا بیشتر نگاه کنیم.
عنایت داشته باشید که فرهنگ مقابله با انبیای الهی همیشه فرهنگ کمّیّتگرا بوده است و دشمنان انبیاء همیشه به کمّیّتها امیدوار بودهاند و نه به کیفیتها و به امور الهی و معنوی. امیدواری به اسلحهها در این دوران یک نمونه امیدواری به کمّیتها است. در حالیکه روش انبیاء این است که در عین استفادهاز کمّیتها، نگاهشان به نقش کیفیتها در عالم باشد، و در واقع کمّیتها بهانه است تا خداوند خودش را ماورای کمّیتها نشان بدهد. اینکه خدا شمشیر را بهدست انبیاء میدهد، غیر از این است که شمشیر بهدست کفار میافتد، کفار همهی امیدشان به شمشیر است، ولی خداوند شمشیر را بهدست انبیا میدهد تا افقی برتر از این ابزارها برایشان محسوس شود. به همین جهت شما ملاحظه می کنید انبیا از شمشیر و اسلحه و کمّیتها استفاده میکنند ولی همیشه در مسیر حرکت خود به جاهایی میرسند که خداوند در این عرصهها خودش به صحنه آید و کاری را که باید بکند ظاهر شود.[۱۵] اینجا است که میبینیم کیفیتی که عرض شد به صورت نسیمهای رحمانی در تاریخ، ماورای کمّیتها به ظهور میرسد به همان معنایی که حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» متذکر شدند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد»، زیرا واقعاً اسلحهها و فعالیت رزمندگان عزیز در حدّی نبود که بتواند با قدرت نظامی دشمن مقابله کند.
حرکات بدون بنبست
با نظر به حضور کیفیتها در فعالیتهای الهی، شما به این نتیجهمیرسید که حرکت انبیاء و اولیای الهی هرگز بنبست ندارد زیرا بنبست مربوط به فعالیتهای مادی و کمّیتگرا است. اساساً اگر دقت شود در حرکات انبیاء و اولیاء و فعالیتهای معنوی، بنبست معنا نمیدهد تا کسی در این مسیرها بگوید نمیدانم چه کار کنم تا برای ادامهی کار تحلیل نداشته باشد، زیرا عامل محرک انسان در تاریخ، تنها امور مادی نبوده که اگر انسان از امور مادی شکست خورد از حرکت باز ایستد.
شیعه براساس زیرساختهای معنوی خود در مسیری که انتخاب کرده هیچ وقت متوقف نمیشود، بلکه در یک حرکت طولانی همواره از هویت معنوی و کیفی خود بهره میبرد. شواهد تاریخی زیادی در این رابطه هست. از نمونههایی که شیعه به بنبست نمیرسد – زیرا با اسلحهها و کمّیتها حیات خود را تعریف نکرده است- موضوع اربعین سیدالشهداءu است که چهل روز بعد از واقعهی عاشورا مطرح شد. اربعینِ عاشورا از این جهت که قاعدهی بی بنبستبودنِ حرکات معنوی و الهی را نشان میدهد، تابلوی بسیار زلالی است و حضرت امام عسکریu در این رابطه یکی از شاخصههای مؤمن را زیارت اربعین معرفی میکنند. زیرا در زیارت اربعین رجوع به امامی است که در معادلات آن تاریخ چهلروز قبل کشته شده و به ظاهر تمامشده است. این فرق میکند با نحوهی شهادت بقیهی ائمهh لذا بصیرت خاصی باید در میان باشد تا در آن فضای تاریخی پس از چهل روز از شهادت امام حسینu به آن صورت خاص به آن امام رجوع شود.
عرض بنده در رابطه با اربعین به این معنا است که اربعینِ حضرت سیدالشهداءu مثل کاملشدن اربعین موسوی، محل ظهورِ به نتیجهرسیدن نهضت آن حضرت است که چهل روز پیش در عاشورا شروع شد و نهتنها پس از چهل روز فراموش نشد بلکه به بلوغ خود رسید. این فرهنگ را ما با نظر به اربعین پاس میداریم و متوجه هستیم این حرکت، یک فرهنگ است، فرهنگی که نشان میدهد امام معصومی که آن طور به شهادت رسیده و بدن مبارکشان در زیر سم اسبها قرار گرفته به طوری که از نظر کمّیتگراها کارآن امام به پایان رسیده، آن امام تمام نشده است. حقیقتی در عالم مدّ نظر شیعیان است که ما با شهادت امام، هیچ احساس تمامشدن نمیکنیم. این نشان میدهد معادلات دیگری در عالم جریان دارد و شیعه متوجه آن معادلات است و روی چنین اساسی در هر اربعینی به امام رجوع میکند، بر این اساس به امام رجوع میکند که میداند اسلحهها نقشآفرین نیستند و کمّیتها اساس عالم را تشکیل نمیدهند و به کارگیری ابزارها بهانه است تا معلوم شود ابزارها سرنوشت کارها را تعیین نمیکنند.
حزب الله با نظر به فرهنگ اربعین میتواند مقابل اسرائیل بایستد و تاریخ جدیدی را در این دوران در آن منطقه به میان آورد که در نتیجهی آن، رزمندگان فلسطین در غزه آن طور مقابل حملههای شبانهروزی اسرائیل ایستادگی کنند و برای خود معنای جدیدی پدید آورند. اسرائیل را فرهنگ اربعین نابود میکند و آل سعود در یمن را همین فرهنگ به چنین بیآبروییهایی میکشاند.
ماورای اسلحهها
اربعین یعنی ما نیز در محاصرهی کامل توسط لشکر یزید، اسلحه بهدست میگیریم، همانطور که انبیاء در مقابل کفار اسلحه بهدست گرفتند، اما میدانیم ماورای اسلحهها در حال رقمزدن حضور تاریخی خاصی هستیم که این حضور تاریخی، معادلات جهان استکباری را به هم میزند. در همین رابطه وقتی حزب الله در جنگ ۳۳ روزه با اسرائیل، هیبت اسلحههای اسرائیل را شکست، رهبر معنوی انصارُاللّه در یمن حرکت خاص خود را شکل میدهد و نگران قدرت تسلیحاتی آل سعود نمیشود، به همان معنایی که حرکت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در پانزده خرداد با فرهنگ اربعینیِ پیروزی خون بر شمشیر، پایهگذاری شد. پانزده خردادی که ما مثل کربلا کشته دادیم ولی متوقف نشدیم.
باید برسیم به این که چرا باید اربعین به طور خاص مدنظرها قرار بگیرد. در این رابطه شیعه در اربعین نشان داد که در اوج پیروزی اسلحهها، این کیفیتها هستند که نقشآفرین بودهاند و لذا از روزی که اربعینِ اول شهدای کربلا شروع شده تا حالا اربعین سرزنده است. زیرا حرکات معنوی و الهی باطن دارند و اسلحهها حجاب باطن آن حرکات نمیشوند، مگر آنکه حرکات الهی از باطن خود تهی شوند و از این جهت اصرار بزرگان دین بر فعالیتهای فرهنگی جهت معنادادن به حرکات دینی است تا آن باطن همیشه مدّ نظر باشد و جامعهی اسلامی در ظاهرِ دین متوقف نشود و حضور نرم معنویت جای خود را به حضور سخت مادیت ندهد؛ به همان معنایی که حرکت سیدالشهداءu قلب و احساس انسانها را مورد خطاب قرار داد و منشأ تحولی بزرگ در جهان اسلام شد.
راز بالندگی احساس عاشورایی در اربعین این است که یک احساس فردی نیست، بلکه احساسی است اجتماعی و موجب تقابل با استکبار میگردد. زیرا نظر به واقعیتی است که در عالم واقع شده و میتواند به بهترین شکل مناسبات انسانی را به سوی جامعهای معنوی و عدالتمحور مدیریت کند.
همانطور که ملاحظه میکنید این روزها اربعین حالت همهگیر پیدا کرده است، چرا که روح کیفیتگرای جهان اسلام و شیعه که در دویست سال اخیر گمان میکرد با واقعشدن در فرهنگ مدرنیته میتواند آن روح و روحیه را ادامه دهد، متوجه شده با رشد فرهنگ مدرنیته عملاً روح کیفیتگرا به حاشیه میرود لذا بین کیفیتگرایی اسلامی و فرهنگ کمّیتگرای مدرنیته حالت تقابلی به ظهور آمد. ما در دوران صفویه تقابلِ تمدنی با غرب نداشتیم، تنها میخواستیم خودمان دارای تمدنی باشیم در راستای اهداف تشیع، و واقعاً صفویه قدرت تمدنسازی به کمک فرهنگ شیعه را داشت و نشان هم داد و غرب هم به جهت تقابلی که با دولت عثمانی داشت مانع رشد صفویه نشد، در حالیکه روح کلّی دولت صفوی کیفیتگرا بود. اساساً شیعه در تمام طول تاریخ، هویت کیفیتگرای خود را حفظ نموده و با آن زندگی کرده و جلورفته است، به همان شکلی که عهد خود را با حرکت کیفی حضرت سید الشهداءu در فرهگ اربعینی حفظ نموده است. ولی شیعه در سالهای اخیر یکمرتبه به خود آمده که نمیتواند با مدرنیته به جهت روحیه استکباری که در آن وسعت یافته، زندگی دینی خود را ادامه بدهد و مدرنیته مزاحم زندگی دینی تمدنساز شیعه است. از وقتی که شیعه فهمید مدرنیته با رویکرد استکباریاش مزاحم ادامهی زندگی دینی تمدنساز است، نطفههای انقلاب اسلامی شکل گرفت و منجر به تحقق انقلاب اسلامی شد و بزرگداشت اربعین نیز با هویت دیگری ظهور کرد و میرود تا این نوع حرکت که در این اربعینها شروع شده، حالت هویتبخشی برای همهی شیعیان داشته باشد.
حضور انقلاب اسلامی در هرجا که حرکتی قدسی در میان است
هویتبخشی حرکت اربعین از آن جهت در حال رشد است که شیعه متوجه شده غرب در حال بیهویتکردن ملتها و استحالهی آنها در فرهنگ غربی است. از این جهت موضوع تقابل دو کشور در میان نیست بلکه تقابلِ دو تمدن در دو میدان متفاوت در میان است. در حالیکه تقابل شوروی سابق با امریکا در یک زمین و در فضای فرهنگ مدرنیته بود. وقتی تقابل تمدنی بین دو جریان فکری مثل جریان فکری غرب با جریان فکری اسلام و بهخصوص جریان فکری شیعه، به میان آید – با توجه به اینکه تمدن غربی دویستسال است همهی ذهنها را تحت تأثیر خود قرار داده- تقابلِ آسانی نخواهد بود و مسلّم صدها سؤال به میان میآید. یکی از مشکلات و سؤالهای ما در حال و آینده، این است که برای آزادشدن از زمین غرب و برای آنکه ادامهی غرب نباشیم، چه کار باید بکنیم؟ هستند افرادی که میخواهند هویت دینی داشته باشند و میخواهند خود را از فضای سکولاریته غرب آزاد کنند، اما چون معنای تمدن دینی را نمیدانند، ناخودآگاه ادامهی غرب میشوند و اگر هم ادامهی غرب نباشند، مقابل غرب نخواهند بود و همین امر موجب میشود تا از طریق تمدنِ حاکم یعنی تمدن غربی، بلعیده شوند. از این جهت باید اربعین را به عنوان حضور هویت خاص شیعه در راستای تقابلِ تمدنی با فرهنگ سکولاریتهی غرب، مدّ نظر قرار داد و متوجه بود اگر انقلاب اسلامی حضور فرهنگ قدسی این تاریخ است، هر جا حرکتی قدسی در میان باشد حتماً انقلاب اسلامی به عنوان مددکار – و نه تصاحب کنندهی آن حرکت قدسی- باید در میدان باشد، چه آن میدان در ونزوئلا باشد و چه در عراق. البته معنای این حضور آن نیست که انقلاب اسلامی بخواهد آن حرکت را با سلیقهی خود مدیریت کند، بلکه تنها باید متذکر هویت ضد سکولاربودنِ آن حرکت باشیم تا در عین آنکه از طریق فرهنگ سکولاریته تصاحب نشود، از رویکرد تمدنی آن نیز غفلت نگردد.
در سالهای اخیر بیشتر روشن شد فرهنگی که غرب به بشریت عرضه کرد اولاً: به گفتهی هابرماس: پُستمدرن، یک پروژهی ناتمام است. ثانیاً: در ذات خود ضد معنوی است، به همان معنایی که رنهگنون در کتاب «سیطره کمّیت» متذکر این مسئله شده است. این دو مسئله موجب شده تا فضای تقابلِ تمدنی با رویکرد کیفی، مقابل فرهنگ غربی ظهور کند و روز به روز به اندازهای که غرب چهره ضد معنوی خود را بیشتر نشان دهد، این تقابل بیشتر ظهور نماید و شور خاص خود را پیدا کند. قسمت مبهم بحث اینجا است که تصور کنیم تمدنِ کیفی بنا دارد آداب و سنن ملتهای مسلمان را نادیده بگیرد و یا آن آداب و سنن را که مربوط به روحیه و اقلیم خاص خودشان است بیارزش بداند. به عنوان مثال؛ ملاحظه کردهاید که مردم عراق سبک زندگی خود را دارند که اگر آن را با ملاکهای زندگی غربی بسنجیم، میبینیم در نگاه غربی، سبک زندگی آنان پیشرفته نیست. غرب، بهداشت را طوری تعریف کرده است که ممکن است شما آن نوع بهداشت را در عراق نبینید ولی این طور نیست که آن مردم نسبت به مردم غرب بیمارتر باشند. از این جهت باید زندگیها را مطابق ملاکهای اسلام تعریف کنیم و نه مطابق ملاکهای غرب. اگر تعریف انسان بر مبنای اومانیسم شد و میل و هوسِ او ملاک بدی و خوبی و هست و نیست قرار گرفت، نوع زندگی و سبک زندگی، شکل خاصی به خود میگیرد که در غرب شاهد آن هستید، ولی اگر انسان را بر مبنای نگاهی که اسلام به انسان دارد معنی کنیم به کلی نوع زندگی و سبک آن فرق خواهد کرد. در آن صورت تعجب نمیکنید که در عراق در یک خانه، چندین خانواده زندگی کنند آن هم به صورتی بسیار ساده. زیرا آن مردم نمیخواهند دنیا برایشان چندان بزرگ باشد؛ در همین رابطه ملاحظه میکنید در عین این که ثروت چندانی ندارند راحت میتوانند از دنیا بگذرند و از زوّار امام حسینu به شکل ایثارگرایانه پذیرایی کنند.
نمونهی فوق یک نمونه است که چگونه ماورای ملاکهای غربی خود را ببینیم، هرچند این کار، کار آسانی نیست و به قول دکتر فردید قلب ما از غرب عبور کرده است ولی عقلمان هنوز از غرب عبور نکرده است و همه چیز را با عقل غربی مورد ارزیابی قرار میدهیم. گرچه گرایش به غرب نداریم ولی هنوز خانه و زندگیمان را با عقل غربی شکل میدهیم. یعنی تقابل تمدنی با غرب داریم، ولی در زمین غرب زندگی میکنیم. باید آرامآرام به جایی برسیم تا در زمینی که خودمان برای تمدن آینده تعریف کردهایم وارد شویم و حرکت کنیم؛ و این از بحثهایی بسیار مهمی است که باید از اجمال در آید و تفصیل یابد.
احساس امّتِ واحدهبودن در اربعین
سؤال: این شخصی که گوسفند و شتر و گوسالهاش را ذبح میکند تا برای زوّار امام حسینu طعام درست کند اصلاً معنای مبارزه با غرب را آن طور که ما معنا میکنیم میفهمد؟
جواب: آری میفهمد – و از این جهت اربعین ایرانی و عراقی هم در میان نیست- ولی این مبارزه را به معنای تاریخی که در آن قرار دارد میفهمد که چگونه یک عمر توسط فرهنگ مدرنیته، تحقیر شده است. حرکات این مردم عکسالعمل آن تحقیر است که مستکبرینِ عالَم بر او و بر باورهای او اِعمال کردند. و امروز به صورتی که ملاحظه میفرمایید آن عکسالعمل به صحنه آمده، آن هم مبارزهای با ادبیات مبارزهی منفی، نه با ادبیات روشنفکرانه؛ مبارزهای مانند مبارزهای که ملت ما در انقلاب مشروطه انجام دادند. ما در انقلاب مشروطه عکسالعمل تحقیری را که توسط سلاطین قاجار به ما تحمیل میشد، به آن صورت نشان دادیم و این مردم عادی بودند که در آن زمان به راهنمایی علماء انقلاب کردند. اگر از آنها از انگیزهی کارشان سؤال میکردید نمیتوانستند با الفاظ روشنفکرانه با شما سخن بگویند و عموماً از آنها میشنیدید که میگفتند: چون علماء دستور دادهاند، به میدان آمدهاند ولی پشت این کلمات ایده عبور از تحقیر سلسلهی اشرافی قاجار قرار داشت. همانطور که در سالهای اخیر این مردم ما بودند که در انقلاب اسلامی نقش اساسی داشتند، نه روشنفکرها. انقلاب اسلامی عکسالعمل جوابگویی به بیش از پنجاه سال تحقیری است که به نوامیس ما و عقاید ما توسط سلسلهی دستنشاندهی پهلوی شده بود. معنای ما در تعهدی است که با سنتهای الهی بستهایم و نوامیس ما احترام به این سنتها است و نظام پهلوی با خود فروختگی تمام و آزادگذاردن غربزدهها، به نوامیس ما توهین کرد و ما تحقیر شدیم. اگر عکسالعمل ملت را در حرکت اربعینیشان درست تفسیر نکنیم مثل روشنفکرها در رابطه با تحلیل انقلاب اسلامی ایران گرفتار یک نوع سر درگمی میشویم که بالاخره ایران چرا انقلاب کرد؟
شیعه با شعور و درک خود همیشه کیفیت را بر کمیت غالب کرده است تا در حیات دینی بدون بنبست حرکت کند و اربعینی که در حال ظهور است، انعکاس همان فرهنگ در این تاریخ است تا آرامآرام در فضای سیطرهی فرهنگ غربی، معنای خود را نشان دهد و احساس امتِ واحدبودن به شیعه و در نهایت به جهان اسلام برگردد. بعد از سیطرهی فرهنگ غرب بر جهان اسلام ما به فرقههایی تبدیل شدیم و از جهاتی مقابل هم قرار گرفتیم و حال با نظر به شخصیت امامی که در راستای تحقق معنویت شهید شده، از سکولاریسم عبور میکنیم و این شروع تحقق انسجامی است که از دسترفته است.
حضور اربعین در این سالها نشان میدهد که ظرفیتهای مهمی در این رخداد به میان آمده تا بر خلاف سالها تبلیغِ سکولاریسم، عزمِ باقیماندن در الهیات دینی و وفاداری به عقل قدسی به ظهور برسد و امکان تجربهی جهان دیگری مدّ نظر بشریت قرار گیرد و بشریت در تجربههای متعالی انبیاء مشارکت نماید. اینجا است که آسمان معنویت در مقابل انسانها گشوده میشود و تاریخ سکولاریسم به موزه میرود و خدا به تاریخ ما برمیگردد. این است آنچه میتوان این روزها در حرکت اربعینی مردم احساس کرد.
عبور از سیطرهی کمّیتها
سؤال: اینکه فرمودهاید شهدای ما در دوران دفاع مقدس همین فضای اربعینی را داشتند. آیا ما هم در این تاریخ در فضای اربعین می توانیم آن شور و صفای رزمندگان را تجربه کنیم؟
جواب: حتماً میتوانیم! مشروط بر آن که مثل رزمندگانِ دفاع مقدس شرایط تاریخی خود را درست درک کنیم. بنده در اینجا نمیخواهم مفصلاً این نکته را مطرح کنم ولی همین اندازه که متوجه شویم حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» تاریخ جدیدی بنا کرد و آن تاریخ، تاریخِ روبهروشدن با تاریخ سیطرهی کمیتها بود، میفهمیم در کجای تاریخ هستیم و چه چیزی را باید نشانه بگیریم و از کجا عبور کنیم و به سوی کدام مقصد حرکت نمائیم. این تاریخ ما است و شهدا در این فرهنگ و در این زمان در فضای توحید افعالی و توحید صفاتی پروریده شدند و با این فرهنگ، انقلاب اسلامی شکل گرفت. این انقلاب توسط یک شخصِ آگاه به مسائل سیاسی محقق نشد که جایی برای کمّیتها و ابزارهای قدرت قائل باشد، این انقلاب توسط یک عارفِ به حضور همهجانبهی خدا در عالم ظهور کرد. تازه عارفی که عارف به حاکمیت اسمُ الله در این تاریخ بود. ملاحظه میکنید که ما در حال حاضر در اوج قدرت اسلحهها هستیم. تصورش را هم نمیتوان کرد که شخصی به نام امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» ماورای حضوری که اسلحهها دارند بیاید و بگوید: آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. این رازِ آن چیزی است که رزمندگان ما در جبهه تکهتکه میشدند ولی پیروزی را حس میکردند و امروز هم اگر متوجه غلبه کیفیت بر کمیت شویم با همان احساس عمل میکنیم و هدفگیری مینماییم و حرکت میکنیم و شور و صفای رزمندگان را در خود مییابیم.
نگاهِ اصالتدادن به کیفیت در مقابل کمّیتِ سی هزار نفری دشمن موجب شد تا امام حسینu تکهتکه شوند ولی پیروز بمانند و این پیروزی در اولین اربعین ظهور کرد و معلوم شد محاسبهی حضرت سیدالشهداءu درست بود. دلیل پیروزی امام حسینu را در وسط میدان کربلا در روز عاشورا نباید جستجو کرد، آن پیروزی را در اولین اربعین و در اربعینهای بعدی با تغییر مناسباتی که در جهان آن روز پیش میآید جستجو نمایید. اربعین امام حسینu یعنی شما بعد از چهل روز که از شهادت امام گذشته اظهار میداری: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا حُجَّهَ الله، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا حَبیبَ اللّه» تعبیرهای زیارت اربعین را ببینید، یعنی ای سید الشهداء تو حجت ما هستی و بر تو سلام میکنیم و ما هم با تو و در کنار تو هستیم.
البته عرایض بنده در رابطه با حضور تاریخی شیعه از طریق اربعین، دارای اجمال است و نیاز به تفصیل دارد و انشاءالله به مرور زمان به تفصیل در میآید، عین مسائل مدرنیته که بیآیندگی آن بعد از مدتی تفصیل پیدا کرده و امروزه تا حدّی قابل فهم شده است. معنای حضور تاریخی ما در این زمانه نیز إنشاءاللّه آرامآرام قابل فهم میگردد و متوجهی روایاتی میشویم که بر شناخت زمانه تأکید دارند به همان معنایی که حضرت صادقu میفرمایند: در حکمت داود هست؛ «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِهِ»[۱۶] بر عاقل است که زمانهاش را بشناسد و براساس شأنش با زمانهاش برخورد کند و زبان خود را از هرگونه سخنگفتن که مطابق زمانهاش نیست باز دارد. و یا میفرمایند: «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِس»[۱۷] بر آنکس که به زمانهى خود داناست، اشتباهات هجوم نمىآورد که نداند در این تاریخ چهکار باید بکند.
بین رزمندگانِ دفاع مقدس و کسانی است که در پیادهروی اربعین شرکت میکنند این وجه مشترک هست که هر دو احساس حضور در تاریخی را میکنند که توسط حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» شکل گرفت و همه سعی دارند رسالت تاریخی تحقق این تاریخ را به عهده بگیرند، منتها به شکلهای مختلف.
در تقابل تمدنی که بین فرهنگ توحیدی شیعه و فرهنگ سکولارِ مدرنیته پیشآمده، یک روح است که شیعیان را در بر گرفته و احساس مشترکی است که همه آنها در آن احساس مشترک قرار دارند و از این جهت بین آن خانمی که برای زوّار نان میپزد و ظاهراً نمیداند چرا آن کار را میکند، و بین آن طلبه و استاد دانشگاهی که میدانند با حضور در پیادهروی اربعین در حال تغییردادن معادلات جهاناند، هیچ فرقی نیست؛ دقیقاً هر دو در صحنهی تقابلِ تاریخی بین کیفیت با کمّیت وارد شدهاند و احساس حضوری دارند که زبانِ تبیین آن هنوز ظهور نکرده است. زیرا این حضور، احساس حضور خاصی است که قلبها درک میکنند ولی عقلها هنوز مفهوم درستی از آن نیافتهاند و به همین جهت هم همه بیشتر از نظر قلبی نسبت به همدیگر احساس نزدیکی دارند هرچند از نظر عقلی از همدیگر فاصله داشته باشند.
باید متوجه باشیم پروژهی مدرنیته شکستخورده است و آیندهی آن تیره و تار است و لذا باید ماورای نگاه عقلِ مدرن به عالم و آدم نظر نمود و زندگی را شکل داد ولی نه در کنار فرهنگ مدرنیته بلکه در یک هویت مستقل و در مقابل فرهنگ مدرنیته از آن جهت که فرهنگ مدرن در ذات خود ضد معنویت است، در این رابطه باید خود را معنا کنیم و تاریخمان را بسازیم. این مسئله اصلی تاریخ ما است و غفلت از آن، غفلت از اساسیترین مسئلهی زندگی است.
امیدی بزرگ
سؤال: در جایی فرموده بودید این پیادهروی اربعین که در این سالها شروع شده، از این جهت تمدنساز است و یک تاریخ به حساب میآید که ملاحظه میشود، چگونه دستها و دلها به سوی هدفی مشخص اشاره دارند و یا در جایی دیگر فرمودهاید غرب هم از یک جهت یک تمدن است با عقل خاصی که دارد که در زمان خود دستها و دلهای مردمِ آن سرزمین برای تحقق اهدافی مشخص در کنار هم قرار گرفت. با توجه به این امر آیا میتوان گفت عملاً تقابل تمدن اسلامی با تمدن غربی به صورت بالفعل وارد مرحلهی عملیاتی خود شده و از مرحلهی تئوریکِ خود گذشته است؟
جواب: همیشه هر وقت تمدنی به صحنه تاریخ آمده همینطور بوده که دستها و دلهای آن ملت در کنار هم قرار میگرفته و همه به هدفی واحد اشاره میکردند و به سوی آن هدف جلو میرفتند. غرب با این تصور تمدن خود را شروع کرد که آیندهی تاریخ را بسازد و اندیشمندان آن دوران بهخصوص فیلسوفان، آدمهای جدّی و مصممی بودند برای یک کار بزرگ، و با تمام وجود به صحنه آمدند تا به گمان خود آیندهی بشر را بسازند،[۱۸] بعد که به نفس امّاره گرفتار شدند -که داستانش مفصل است- همهچیز برعکس شد و روحیهی استعمارگری، همهی آن انگیزهها را در حجاب برد. مسلّم همهی تمدنها وقتی ظهور میکنند که دلها و دستها همه یکی میشود، آن هم به سوی یک هدف متعالی وگرنه آن چنان پیوندی که منجر به یک تمدن شود به میان نمیآید، حال اگر صاحبان آن تمدن بعدها نتوانند نفس امّاره را کنترل کنند منجر به انحطاط آن تمدن میشود و در نهایت به سقوط آن میانجامد. در غرب هدفِ بهرهبرداری از طبیعت برای زندگی بهتر منجر به استعمار شد زیرا در متن آن حرکت نحوهای از سکولاریته نهفته بود. تفاوت ما با غرب در این است که زیرساختهای انقلاب اسلامی و تمدن اسلامی را انگیزههای سکولار تعیین نکرده است بلکه رجوع به عالم قدس و معنویت و کیفیتهای عالمِ وجود تعیین نموده و این امید بزرگی را به میان آورده، امیدی که اگر از انگیزههای قدسی و الهی عدول نشود، واقعا به نتیجه میرسد زیرا انگیزهی اصلی این حرکت، ایجاد عالَمی است که خدا در مناسبات بشری حرف اول و آخر را بزند.
اگر از این زوّار که سیلآسا در حال حرکتاند بپرسید با چه انگیزهای این حرکت را شروع کردید ممکن است از واژههای مشهور استفاده کنند که مثلاً میخواهیم به زیارت برویم، درست هم میگویند ولی در باطن این سخنها و در باطن این زیارت، نظر به نوعی از زندگی معنوی دارند که میخواهند آن نوع زندگی را به تاریخ خود برگردانند. در انقلاب اسلامی هم این موضوع مشهود بود که مثلاً مادربزرگ بنده با نیت آن که حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» به عنوان یک مجتهد فرمودهاند در تظاهرات شرکت کنند، میآمدند ولی در باطن این سخن نظر به نوعی از جامعه داشتند که در آن جامعه، اسلام باید همهی مناسبات را تعیین کند، به همان معنای تحقق تمدن اسلامی. مادر بزرگ بنده حتی نمیگفت شاه نمیخواهیم، اما طوری ما را تشویق میکرد که در عمل همان میشد که شاه باید برود. این یک بحث اساسی است که متوجه باشیم گاهی بار تاریخی واژهها بیشتر از معنایی است که ظاهر آن واژهها نشان میدهند، مثل همین حرکت تاریخی مردمی که در حال پیادهروی به سوی کربلا هستند. بار تاریخی این کار، احساسی است که میرود تا سرنوشت این ملت را شکل دهد و در اثر آن کار، تمدنی مناسب این روح و روحیه ظهور کند. باز تکرار می کنم، همیشه تمدنها به همین شکل ظهور میکردهاند که روحی ماورای تصمیمات جزئی، مردم را حرکت داده است و به یک معنا خدا همیشه به همین شکل اراده خود را در تاریخ به صحنه آورده است، هر چند ما هنوز واژههای مناسب این حرکت را در زبان خود خلق نکردهایم و از طرفی واژههای تاریخ گذشته، ظرفیت نمایاندن روح این حرکت را ندارند.
در رابطه با بعضی از واژههایی که روحِ تاریخ زمانه را مینمایانند این خاطره را خدمتتان عرض کنم که در اواخر عمر رژیم شاهنشاهی یکی از روزهایی که از اصفهان برای درسخواندن به قم میرفتم خدمت رفقایی که در ایوان مدرسهی حجت نشسته بودند رسیدم. پرسیدند شعار جدید را شنیدهای؟ گفتم نه، گفتند شعارِ جدید عبارت است از: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» باور کنید احساس کردم تمام معنای مبارزه چندین ساله در این سه کلمه ظهور کرده است. اینقدر این شعار در آن زمان حرف داشت که غیرممکن است آن احساس را شمایی که در آن تاریخ نبودهاید، در این زمان در خود بیابید. این شعار، زبان سالها مبارزه بود و سالها طول کشیده بود تا این شعار ظهور کند، چندین سال همه میخواستند همین را بگویند ولی زبانِ اظهار آن تولّد نیافته بود. هرکس آن شعار را میشنید حس میکرد فتحی صورت گرفته است. شما ممکن است در این زمان این شعار را یک جملهی عادی بهحساب آورید ولی در آن زمان این یک جمله نبود، احساس چندین ساله یک ملت بود که در این جمله به ظهور آمده بود. در همین رابطه عرض کردم واژههای مناسب حرکتی که در این تاریخ شکل گرفته، هنوز متولّد نشده و با واژههای تاریخ گذشته نمیتوان آنچه را که در حالِ وقوع است گزارش داد.
مردمی که در راهپیمایی اربعین در این تاریخ شرکت میکنند هنوز زبانی برای توصیف احساس خود ندارند و ممکن است وقتی از انگیزهی کارشان سؤال کنید با زبان مشهورات جواب دهند در حالیکه احساس تاریخی آنها چیز دیگری است و خداوند اراده کرده است از طریق حرکت این مردم چیزی را ماورای آنچه تا حال در جریان بوده است به ظهور آورد، چه ما از چنین ارادهای خودآگاهی داشته باشیم و چه نداشته باشیم. ولی اگر آن ارادهی الهی نبود چنین حماسهای از طریق این مردم ظهور نمیکرد. این ارادهی خداوند است که آرامآرام از طریق همین مردم در حال به ظهورآمدن است و مثل فرش پیچیدهای که باز میشود و نقشهایش در ایستگاههای مختلف آشکار میگردد، ارادهی الهی در این حرکت در هر سال از اجمال به تفصیل میآید تا به حقیقت خود برسد، بدون آنکه گمان کنیم این راه، راهی بدون درد و مشقت است، به همان معنایی که مولوی گفت: «نِی حدیث راه پر خون میکند».
در رابطه با اینکه هنوز واژههای مناسب این حرکت متولد نشده است، باید متوجه باشیم واژههایی که بهکار میبریم متناسب این حرکت نیست زیرا سخن زمانه و روح تاریخ در هر دورهای، بیشتر احساسکردنی است تا گفتنی، بیشتر با زبان کشف و شهود قابل توصیف است و نه با زبان عقل استدلالی. در این حرکت، واژههای گذشته معنای سابق خود را از دست میدهد مگر آنکه آن سخنان صورت عرشی به خود بگیرند و انسانهایی را مخاطب قرار دهد که بر عهد خود با حقیقت باقی باشند.
ما در تاریخی که حرکت اربعینی مردم به صحنه آورده هستیم. حالا اگر جایگاه تاریخی این حرکت را بشناسیم این تاریخ، از آنِ ما میشود مثل سنتهای جاری در هستی که در آن هستیم و تنها با آگاهی نسبت به این سنتهاست که این سنتها از آن ما میشود و امکانات آن سنتها برای ما معلوم میگردد.
حرکتی در اولین مرحله
سؤال: آیا به همان صورتی که استکبار سعی دارد به انقلاب اسلامی ضربه بزند و فکر انقلابی را در حجاب ببرد، امکان این کار برای حرکتی که در اربعین شکل گرفته است وجود دارد؟
جواب: مسلّم وجود دارد، زیرا هویت فرهنگ مدرنیته ضد معنویت است و با هر حرکتی که در فرهنگ غربی نگنجد مقابله میکند. ولی ما با روحیهای که دائماً سعی داریم حرکات خود را بازخوانی کنیم و ضعفهای آن را تقلیل دهیم، میتوانیم از فتنههای غربی عبور کنیم، به همان معنایی که انقلاب اسلامی دائماً از طریق رهنمودهای مقام معظم رهبری «حفظهالله» نسبت به اهدافش بازخوانی میشود. اگر برای متعالی کردن این حرکت، برنامهداشته باشیم و اهداف معنوی آن را مدّ نظرها قرار دهیم، در حال حاضر در شرایطی هستیم که دشمن نمیتواند در این مرحله نقش چندانی در ضربه زدن به این حرکت را داشته باشد.
انقلاب اسلامی دارای سه مرحله بود. مرحلهی اول انقلاب، طوری بود که دشمن اصلاً نمیتوانست آن را ببیند. در مرحلهی دوم که یک مرتبه انقلاب صورت عملیاتی به خود گرفت، انقلاب خیلی جلوتر از آنچه دشمنان فکر میکردند جلو رفت، آنچنان با سرعت جلو میرفت که تا دشمن میخواست قدم دیروز را بررسی کند، انقلاب چند قدم جلوتر رفته بود. در مرحلهی سومِ انقلاب بود که دشمن توانست به خود آید و انواع فتنهها و کودتاها و جنگ هشتساله را به انقلاب تحمیل نماید که البته ملاحظه کردید چون انقلاب در زمین دشمن بازی نمیکرد توانست از نقشههای دشمن جان بهدر برد. در مورد حرکت اربعین در مقایسه با انقلاب اسلامی، ما در مرحلهی اول هستیم و دشمن هنوز نمیفهمد معنای این حرکت چیست. از این مرحله که گذشت و حرکتِ جهانی شیعه معنیدار شد، حتماً تقابل شروع میشود. تفاوت قضیه آن است که بحمدالله دشمن در فهم حرکت کیفی اربعین، فوقالعاده ضعیف شده است و به یک معنا ما با مرحلهی انحطاط مدرنیته روبهرو هستیم تا آن حدّ که برای مقابله با این جریان دست به دامن آل سعود و تکفیریها میشود که البته با شکست آل سعود، به عنوان دفع یکی از موانع حرکت معنوی جهان اسلام، کار ما سرعت بیشتری به خود میگیرد.
کار بزرگی در حال وقوع است
سؤال: مقام معظم رهبری«حفظهالله» در سخنرانی مورخ ۲/۲/۹۲، آفتشناسی فعالیتهای فرهنگی را یکی از واجبترین کارها میدانند، در آفتشناسی، نیاز به شناخت ملاک داریم تا آن آفتهایی که دامنگیرِ انقلاب اسلامی شد برای حرکت اربعین پیش نیاید. چه ملاکهایی برای شناخت آفتهای حرکتِ اربعین باید مدّ نظر داشته باشیم؟
جواب: چند چیز را باید مدّ نظر داشت، یکی اینکه مواظب باشیم در زمین دشمن که همان فرهنگ مدرنیته است با ملاکهای آن فرهنگ، بازی نکنیم، به این معنا که دقت داشته باشیم با نگاه غربی همدیگر را و حرکات این مردم را نگاه نکنیم و نخواهیم همه چیز مطابق ارزشهای غربی جلو رود. دیگر این که سعی کنیم تعریف درستی از این حرکت داشته باشیم. در مورد اربعین دو تعریف، مقابل ما وجود دارد؛ یکی اینکه حرکت اربعین را صرفاً یک عبادتِ فردی تعریف کنیم، دیگر آنکه آن را در عین قدسی و معنویبودن، حرکتی اجتماعی سیاسی بدانیم برای آنکه از آن طریق دستورات دین به جامعه برگردد و از آن به بعد فرهنگ سکولاریته مناسبات اجتماعی تربیتی ما را مدیریت نکند. تلاش بنده در این چند سال دقیقاً روی نکتهی دوم متمرکز است تا تعریفی که باید از حرکت اربعین بشود تعریف درستی باشد. اگر تعریف این حرکت درست شد افق آیندهی آن روشن میشود و معلوم میگردد کجا باید برویم و فعلاً کجا هستیم و در حال حاضر چه انتظاری باید از این حرکت داشته باشیم و چگونه باید در متن این حرکت به حضور در تاریخی دیگر فکر کرد و روشنکنندهی آن راهی که راه حضور در تاریخ دیگر است، چیست؟ اگر این حرکت درست تعریف شود میتوانیم به دگرگونی معنای سیاست امیدوار باشیم، چیزی که با انقلاب اسلامی شروع شده است. با تعریف درست این حرکت تلقی تازهای از زندگی پدید میآید، زیرا هیچ اصلاحی ممکن نیست جز با آمادگی روحی و اخلاقی مشترک مردمان و داشتن طرحی برای آینده، و این در حرکت اربعینی مردم به چشم میخورد، هرچند فعلاً در ابتدای این حرکت هستیم.
از آنجایی که سکولاریسم یک رأی و نظر نیست بلکه دگرگونی در معنای زندگی و دگرگونی در نسبت آدمی با خود و با غیر است، در حرکت اربعینی مردم، این تعریف در حال دگرگونی است و نسبت آدمیان با خود و با دیگران در حال تغییر است. عبور از سکولاریسم در این زمان، از ماندن در حدّ تئوری به عمل نقل مکان داده و حرکات مردم، حکایتگرِ این عبور است. اگر در تعریف این حرکت جای مسائل کوچک و بزرگ را عوض نکنیم، متوجه میشویم کار بزرگی در حال وقوع است.
چیستی حرکت اربعینیِ این تاریخ
سؤال: شما در تعریفی که برای انقلاب اسلامی دارید، حقیقت انقلاب را برمیگردانید به شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» به آن معنا که چون انقلاب اسلامی به قلب امام خمینی اشراق شده، سیرهی ایشان محل تفصیل انقلاب اسلامی است. حال سؤال این جا است که آیا میتوانیم حرکت اربعین را به سیرهی امام حسینu برگردانیم یا موضوع را باید به شکل دیگری تفسیر کرد؟
جواب: همینطور که میدانید ما ذات و گوهر انقلاب اسلامی را – به همان معنایی که بر قلب امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» اشراق شده- بر میگردانیم به ارادهی الهی در این تاریخ، برای عبور از فرهنگ مادی این دوران. در حرکت اربعین هم همان ارادهی الهی است که در این زمان به صحنه آمده است، تا بعد از چهارصد سال که از رنسانس غربی گذشته است، بشر متوجه فتحی تاریخی بشود. به همان معنایی که در زیارت امام حسینu به آن حضرت اظهار میدارید «بِکُم فَتَحَ اللهُ وَ بِکُم یَختِم» یعنی خداوند از طریق شما راهی را میگشاید و راه دیگری را میبندد. منتها همانطور که انقلاب اسلامی ذیل حرکت امام حسینu انجام شد و در پانزده خرداد سال ۱۳۴۲ حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» بحث پیروزی خون بر شمشیر را مطرح کردند، در این زمان نیز این ایدهی حضرت امام حسینu است که در حرکت اربعینی مردم ظهور کرده تا راهی که انقلاب اسلامی در مقابل بشرِ این دوران گشود، به صورتی وسیعتر در جهان شیعی به ظهور برسد و نفی کلّی استکبار را رقم بزند و پیرو آن، حکّام دستنشاندهی استکبار نیز از میان برداشته شوند.
پس از گذشتِ چهارصد سال از رنسانس – به عنوان یک حرکت برای زندگی برتر به روش سکولار- معلوم شد آن روش نمیتواند جواب نیازهای اصلی بشر را بدهد و در تاریخی که با حرکت اربعین در حال ظهور است، این پیام به گوش میرسد که در چهارصد سال گذشته هیچ نفعی عاید بشر نشد و این حضوری که شما در حرکت اربعینی مردم ملاحظه میکنید نشانهای است از اینکه مردم میخواهند بیرون از فرهنگ غرب، زندگی خود را معنا ببخشند. به این جهت است که ما در تعریف اربعین باید خیلی تلاش کنیم و از آن جهت که یک ارادهی عمومی در میان است موضوع را مدّ نظر قرار دهیم و آن را به مدیریت گروهی خاص محدود نکنیم. وقتی امام«رضواناللهتعالیعلیه» در رابطه با تحقق انقلاب اسلامی میفرمایند: «اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمىگردد. اشتباه نکنید، اگر خمینى هم با شما سازش کند ملت اسلام با شما سازش نمىکند»،[۱۹] ما را متوجه ارادهی عمومی مردم میکنند، به این معنا که انقلاب اسلامی یک حقیقتی است که به قلب ملت اشراق شده و حضرت امام متذکر مردم هستند که از آن حقیقت غفلت نکنند به همان معنایی که قرآن به رسول خداf میفرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»(نحل/۴۴) ای پیامبر! ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه بر مردم نازل شده است را تبیین کنی. به همین جهت است که مردم سریعاً تذکرات و رهنمودهای حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» را تصدیق میکردند. زیرا حرف امام، حرف مردم بود. خداوند در سورهی آلعمران میفرماید: ای پیغمبر! بگو؛ «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا»(آل عمران/ ۸۴) ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده ایمان آوردیم. نمیگوید به آنچه بر من نازل شد ایمان آوردم. یعنی نور وحی الهی بر قلب سلمان و ابوذرها هم به صورت اجمال نازل شده است. ولی صاحب این حقیقت به صورت تفصیلی حضرت پیامبرf است. در حال حاضر هم نوری بر قلب شیعهی اربعینی نازل شده و چیستی این حرکت را باید در این فکر و فرهنگ معنا کرد. آفت مهم این حرکت آن است که حقیقت این حرکت را نبینیم و آفت دیگر آن است که این حرکت معنوی را صرفاً کمّی نگاه کنیم. نباید اجازه داد موضوعی به این بزرگی تفسیر کمّی بشود و در حدّ یک حرکت سیاسی تقلیل یابد که در آن صورت حقیقت آن در حجاب میرود، همانطور که اگر در حدّ یک حرکت معنوی فردی تقلیل یابد حقیقت آن در حجاب میرود.
حضوری برای معنابخشیدن به زندگی
سؤال: به دنبال تحقق این حیاتِ تاریخی و با کیفیت دینی اجتماعی، ما ناچاریم از ساز و کارهای کمّی که در فعالیتهای فرهنگی استفاده میشود، استفاده کنیم در حالی که ابزارهایی مثل دوربین یا بَنِرهای تبلیغاتی توان تبیین باطن این حرکت را ندارند. رابطهی این کمّیت و کیفیت چگونه باید باشد؟ مثلا همین پیادهروی که ما داریم انجام می دهیم تا از یک طرف راهی به سوی حضرت امام حسینu در مقابل خود بگشائیم و از طرف دیگر سرنوشت خود را بیرون از فرهنگ سکولاریته غربی شکل دهیم. آیا این اندازه حرکت که بیشتر صورت کمّی دارد، ظرفیتِ نشاندادن آن کیفیت را در خود دارد و آن کیفیتی را که احساس میکنیم، به اجتماع میرساند؟ برای آنکه در انتقال این حرکت در محدودهی کمّیکردنِ آن نمانیم چه کار میتوانیم انجام دهیم؟
جواب: عرض شد حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» آنچه را که به صورت اجمال به قلب مردم رسیده بود، تفسیر کردند و مردم از درون خود آن تذکرات را میشناختند و تصدیق میکردند و چون روح مردم با این حقیقت آشنا بود با اندک تذکری به آن حقیقت منتقل میشدند و در محدودهی الفاظ و مفاهیم نمیماندند. امر به معروف هم به این معناست که معروفی را که قلبها میشناسند متذکر شویم، معروف یعنی آن چیزی که هر فطرتی با آن آشنا است. حال اگر با ابزاری مثل فیلم اشاره به آن معنا کنیم، فطرتها از ابزارها عبور میکنند و به همان معنا منتقل میشوند.
به نظر بنده اگر کسی مثل مرحوم شهید هاشمینژاد،[۲۰] برود در وسط جمعیت راهپیمایان اربعینی بایستد و سخنرانی بکند و افراد را متذکر حرکتی بکند که منجر به نفی سکولاریته میشود، همه بدون استثناء او را تصدیق میکنند. پیام اصلی سخنرانیهای مرحوم شهید هاشمی نژاد این بود که ما انقلاب کردیم برای این که نوامیسمان از دیانت بیرون نروند و مردم میدیدند این مرد چقدر راست میگوید. در واقع مرحوم شهید هاشمی نژاد تفصیل میداد آن قصهای را که روحها میشناختند و به دنبالِ بهظهورآوردن آن بودند. از این جهت امروز میتوانیم از همین ابزارهای مادی و رسانههای موجود برای متذکرکردن مردم استفاده کنیم.
ما از طریق فضای سایبری میتوانیم متذکر قلبهایی باشیم که از اشاراتِ فطرت خود فاصله نگرفتهاند و در آن راستا میتوانیم حرکت اربعینی مردم را تفسیر کنیم. اینکه ما هنوز نمیتوانیم حرکت مردم را در اربعین درست تبیین کنیم به جهت آن است که برای خودمان هم آن حرکت در حدّ اجمال ظهور کرده است، ولی وقتی برای ما به صورت تفصیل در آمد و فهمیدیم چرا این حرکت شکل گرفته و جایگاه حرکتهایی که ایرانیها در اربعین دارند کجا است و جایگاه حرکتهایی که خود مردم عراق دارند چگونه است و حرکت های مردم لبنان و یمن به صورت خاص، به چه ایدهای یا ایدههایی اشاره دارد، تفسیر واقعی و همهجانبهای از این حرکت به میان میآید و از این جهت دوربین میتواند زبان وجدان تاریخی این مردم را نشان دهد. مثل کاری که مرحوم شهید آوینی در روایت فتح توانست انجام دهد و وجدان تاریخی دفاع مقدس را نشان داد. دوربین باید بتواند با برجستهکردن ابعاد خاصی از این حرکت، ابعادِ باطنیاین حرکت را نشان دهد، وگرنه دوربین نیست، نزدیکبین است.
اگر آدمها در چنین تاریخی، در چنین حضوری قرار گیرند که قرار گرفتن در طلب فطرتشان است، دیگر یأس و افسردگی و اضطراب برایشان معنی نمیدهد ولی همه در تاریخی که شروع شده حضور نمییابند، همانطور که عدهای هنوز در تاریخ حاکمیت شاه بهسر میبرند. پانصد سال پیش هم اربعین رسالت تاریخی خود را داشت و مردم در اربعینِ همان زمان نسبت به تاریخ خود همان کاری را میکردند که باید میکردند. پس همانطور که با آمدن اسلام، با باقیماندن بر دینِ دیروزی، وظیفه بندگی خود را درست انجام ندادهاید، اگر در این تاریخ، اربعین را به رسم تاریخ گذشته انجام دهید وظیفهی خود را نسبت به فرهنگ اربعین انجام ندادهاید.
بر روی همین شهادتها باید حساب باز کرد
سؤال: با توجه به آنچه از صحبتهای شما احساس کردیم اولاً: وظیفهی ما به تفصیل و تبیینکشیدن اجمال حرکت مردم است با نظرانداختن به استکبارستیزی این حرکت تا آنچه در ذهن مردم است به بهترین شکل در این تاریخ به صحنه بیاید. ثانیاً: تذکر به این نکته است که پیادهروی اربعین در راستای تمدن مهدوی است و این مورد نیز باید مدّ نظر باشد که نخواهیم به عنوان قیّم مردم کارها را در دست بگیریم و از شکوفایی بومی و طبیعی آن حرکت که در هر ملتی شکل خاص خود را دارد، جلوگیری نماییم.
جواب: این برداشت درستی است که حرکت اربعینی در زیر سایه امام حسینu در تاریخِ طلوع انقلاب اسلامی، حرکتی ضد استکباری است و با هویت خاصی که دارد تلاش میکند تا به جای سیطرهی فرهنگ سکولاریته، معنویت و کیفیت اصالت پیدا کند و به اهدافی که شریعت الهی در مقابل بشر قرار داده توجه شود و از این جهت کمّیتستیز است و قرار است در جهان کیفیت حاکم شود.
بهترین نگاه نهتنها به کربلا بلکه به عالم، نگاه جابربنعبدالله«رحمهاللهعلیه» است و این نگاه است که فرهنگ اربعینی را شکل میدهد. لذا در اوج سیطرهی ظاهری کمّیتها و شهادت حضرت سیدالشهداu و شهادت اصحاب حضرت، متوجه است که باید بر روی همین شهادتها حساب باز کرد. زیرا همیشه باید بر روی حضور کیفیتها در تاریخ حساب باز کنیم و همین نگاه است که به شما میگوید امیدوار باشید که مردم مظلوم یمن و بحرین و فلسطین حتماً پیروز میشوند، زیرا همیشه در فضای سیطرهی کمّیتها اگر حرکتی مرعوب سیطرهی کمّیتها نشود، ضعف کمّیتها و قوّت کیفیتها ظهور میکند. اساساً جهت تاریخ در جهت همان فتح تاریخی شهدای کربلا در اربعین است. هر مظلومی که ذیل فرهنگ امام حسینu در مقابل غلبهی استکبارِ فکری فرهنگی قرار گیرد، پیروز میشود. شما در این زمانه ملاحظه کردید چطور مردم غزّه در مقابل سیل غلبه اسلحههای اسراییل پیروز شدند ولی کرانه باختری به جهت غفلت از مقابله با استکبار، سالهاست که مزّهی پیروزی را نچشیده و هر سال شکستی بر شکستهای گذشتهشان اضافه میشود. حماس و جهاد اسلامی مقابله با اسرائیل را با فرهنگ حسینی شکل دادند و با این که عموماً سنی مذهباند، با صراحت گفتند ما به حسینu اقتدا کردیم، به این معنا که در فضای مقابله با دشمن و در فضای بهکارگیری اسلحهها، به چیزی ماورای اسلحهها امید بستند. اینکه رهبر معظم انقلاب میفرمایند کرانهی باختری هم باید مسلح شود، به جهت آن است که در دل بهکارگیری اسلحهها ایثار حسینی ظهور میکند. امام حسینu خود را تسلیم دشمن نکردند و تا آخرین نفس شمشیر زدند و مبارزه کردند ولی نشان دادند اسلحهها ماورائی دارد که ما میتوانیم به آن ماوراء امیدوار باشیم. در حالیکه در حال حاضر کرانه باختری به هیچ چیزی امیدوار نیست، مبارزان غزه امیدوارند که در متن مبارزه با استکبار، مدد الهی ظهور کند و این امید نظر بر افقی است که اربعین مدّ نظر آنها قرار داده است.
در نگاه عرفانی گفته میشود خداوند اسلحه به دست پیامبران داد تا آنها را متوجه کند که ماورای اسلحهها باید به خدا توکل کنند. در عرفان در باب توکل داریم که ما باید کیفیترا نگذاریم از افقها برود و در فرهنگِ پاسداشتِ اربعین بزرگترین معجزهای که میبینید همین نقشآفرینی کیفیتها است.
عقلِ فهم اربعین
با عقل پوزیتیویستی و کمّیتگرا؛ این حرکات که شما در پیادهروی اربعین دارید، خرافه محسوب میشود. شما از دور ضریح اباعبداللهu را میبینید و به حضرت سلام میدهید و همان لحظه به نوری از انوار اهل البیتh منکشف میشوید. نمیدانید این نور کجا بود که با نظر به ضریحی که منسوب است به ولیّای از اولیای الهی پیش آمد، ولی در نگاه کمّیت گرا این حالت یک احساسِ توهّمی است و خرافهای بیش نیست زیرا موضوع با عقلِ کمّیتگرا تحلیل میشود بدون اینکه متوجه باشد چیزی بالاتر از کمّیّات در عالم هست، خرافات یعنی اموری که پشتوانهی عقلانی ندارند ، نه آنکه هر چه کمّی و مادی نیست خرافه است؛ زیرا نفس ناطقهی انسانی به عنوان موجودی مجرد، وسعت حضور در همهی عوالم معنوی را دارد و نمادهای منسوب به اولیای الهی – مثل ضریح آنها- قدرت توجه و اتحاد با آن عوالم معنوی را در نفس ناطقه انسان ایجاد میکند و انسان به خوبی آن عوالم را عین واقعیت احساس مینماید و از طریق اشک، روح را آماده میکنند تا جلوتر و جلوتر برود و به کشف برتری برسد. این کجا یک امر خرافی است؟ در حالیکه ما را به حقایقی ماورای کمّیّات منتقل میکند.
عقلی که شیعه از طریق اربعین به آن رسیده و به وسیلهی آن اربعین را فهم کرده، عقلِ کیفیت گراست و تنها از این عقل است که ماورای سیطرهی کمّیتها، کار میآید و نهتنها خرافه نیست بلکه به جدّیترین و واقعیترین واقعیات نظر دارد، واقعیاتی که روح فرهنگ کمّیتگرای یزیدی از دیدن و درک آن محروم است. سوبژکتیویته که سراسر غرب را فرا گرفته است مردم غرب را به خرافیترین ملتها در طول تاریخ تبدیل کرده و امروز مردم غرب با فرهنگ تجدد در حال گذران عمر در این خرافاتاند. سوبژکتیویته میگوید آنچه انسان به حکم ذهن خود واقعی میداند، واقعی است، زیرا انسان هرگز به حقیقت دست نمییابد پس آنچه را که تصور میکند که واقعی است به عنوان واقعیت باید پذیرفت. تحت تأپیر این نگاه به چیزهایی باور دارند که آن چیزها هیچ حضور کیفی در عالم ندارند و به هیچ حقیقتی، ماورای عالم ماده اشاره نمیکنند. حرکت اربعینی شیعه در این تاریخ، حرکتی است برای عبور از این پندارها و از این خرافهها و نظر به کیفیترین تمدن که همان تمدن مهدویg است. این حرکت، حرکتی است که ریشه در روح انسانها دارد و باید اجازه دهیم ظهور کند، نه آنکه با تصدّیگری و قیّممآبی بخواهیم در کنترل ما در آید. خداوند در راستای به صحنهآوردنِ مردم در حیات دینی، به رسول خودf میفرماید: «فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّر، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ»(غاشیه، ۲۱ و ۲۲) ای پیامبر! به مردم تذکر بده، روح آنها آن تذکرات را میشناسد، بنا نیست تو بر آنها سیطره پیدا کنی.
اربعین؛ حرکتی پایدار و رو به جلو
سؤال: شما انقلاب را به سه مرحله تقسیم کردید و فرمودید در مرحلهی سوم، غرب نسبت به انقلاب به خود آمد و دست به انواع فتنهها زد و ما با غرب وارد تقابل فرهنگی شدیم، غرب، فرهنگ الهی انقلاب ما را نشانه گرفت و ما عبور از فرهنگ سکولار غرب را و هر اندازه بتوانیم با اصالتدادن به کیفیتها از غرب عبور کنیم، چهرههای متعالی انقلاب را ظاهر میکنیم. حال در حرکت اربعینی هم باید بر روی همین کیفیت تأکید کرد تا گرفتار حجابها و آفات این حرکت نشویم و یا گزینههای دیگری هم برای به ظهور آمدن چهرههای متعالی این حرکت وجود دارد؟
جواب: باب خوبی را جهت تفکر در این مورد باز کردید که برمیگردد به تجربه ما نسبت به انقلاب اسلامی و راز ریزشهایی که پیش آمد. آنهایی که نسبتشان را با انقلاب اسلامی غلط تعریف کرده بودند بدون استثناء ریزش کردند و عملاً امید دشمن را جهت سیطره بر انقلاب اسلامی زیاد نمودند. آنها تعریفی که از انقلاب اسلامی برای خود داشتند چیزی نبود جز زندگی در زیر سایهی استکبار، در عین دیانت فردی. در رابطه با حرکت اربعین هم این آفت هست، به همین جهت هرچه تعریف خود را نسبت به این حرکت دقیقتر کنیم، این حرکت با ریزش کمتری جلو میرود. ما تجربهای را که در حرکت اربعین داریم، در انقلاب اسلامی نداشتیم لذا در حال حاضر حرکات استکبار را دقیقتر و خوبتر میتوانیم رصدکرده و پیشبینی کنیم. مسلّم امریکا به عنوان نمایندهی روح استکبار در این تاریخ، به انحطاط رسیده و هر تمدنی که به انحطاط برسد سقوط خواهد کرد. عرض شد نمونهی انحطاط آمریکا این که به جایی رسیده که برای رسیدن به اهداف خود به ارتجاعیترین جریانهای موجودِ منطقه تکیه کرده است و بنده امید دارم حرکت اربعینی شیعه به بهترین شکل نشان بدهد آمریکا چه اندازه ناتوان است. ابرقدرتها با هیبت زنده هستند، اگر هیبتشان بشکند همچون آبی بخار میگردند و از آنجایی که هیبت آمریکا در این منطقه بیشتر ظهور دارد، در اینجا است که بهتر میشکند و ما با تبیین قدسی حرکت اربعینی با ریزشهای چشمگیری روبهرو نخواهیم بود. زیرا از یک طرف کسانی که انگیزههای سکولار دارند وارد این نوع حرکات نمیشوند تا بعد از مدتی بخواهند بروند و از طرف دیگر استکبار جهانی گرفتار انحطاط شده و جذابیت سابق خود را از دست داده است. از این جهت میتوان گفت حرکت اربعینی که در حال حاضر شروع شده، حرکتی است پایدار و رو به جلو.
مشکلترین قسمت کار به میان آوردن زبانی است که این فکر را تبیین کند و روشن نمایدکه ارادهی الهی، ماورای ارادهی استکبار، به صحنهی این تاریخ آمده است تا بشریت از این طریق راه اُنس با خدا را در همه مناسبات فردی و اجتماعی بیابد و گمان نکند سیاست از دیانت جدا است. به محض آن که میخواهید روح استکبارستیزی حرکت اربعین را مدّ نظرها قرار دهید طرف مقابل، این واژهها را سیاسی صِرف میشناسد و عملاً روح این حرکت درست تبیین نمیشود مگر آن که زبانی ظهور کند که مخاطَبِ ما را متوجه کند چگونه میتوان در حرکات استکبارستیزی نظر به عالم قدس و معنا داشت. سالها مولوی فکر کرد که با چه زبانی آنچه در ضمیر داشت را با الفاظ مناسب اظهار کند و حاصل تأمل و تفکر او آن شد که با زبان شعر به آن صورت که مثنوی ظهور کرد، آن معانی به میدان آمد. مثل مناجات شعبانیه که کشف امیر المومنینu است با زبانی فوقالعاده توانا جهت اظهار آن معانی و لذا آن مناجات، مناجاتی میشود که همهی ائمهh به آن اهتمام داشتند. مگر میشود به روشی بالاتر از این الفاظ و جملات کسی با خدا حرف بزند؟ این است معجزهی ظهورِ زبانی که در لایهی باطنی شعور تاریخی افراد نهفته است. اگر سلوکی واقع بشود و زبان تبیین حرکت اربعینی ظهور کند ما به نتیجهی فوق العادهای در جهان اسلام، بهخصوص در بین شیعیان میرسیم.
تجربهی روح مهدویu در اربعین
سؤال: در جایی فرموده بودید نگاههای انقلابیون واقعی به انقلاب، نگاههای متفاوتی بود و در نگاهشان به انقلاب حالت شدت و ضعف و تشکیک وجود داشت. آیا در نگاه به اربعین هم موضوع همینطور است و اگر اینچنین است معیار و ملاک برای کامل ترین نگاه چیست؟
جواب: مسلّم نگاه به هر امر قدسی همیشه تشکیکی است، اعم از نگاه به انقلاب اسلامی و یا به حرکت اربعین و یا حتی نگاه به اصل اسلام. در بین انقلابیون عدهای میخواستند شاه برود برای اینکه شاه متدین نیست و به بیحجابی دامن میزند، بدون آن که متوجه باشند باید از طریق انقلاب اسلامی از استکبار عبور کرد و حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» آرامآرام مردم را متوجه حقیقت انقلاب کردند. شاید بتوان گفت در ابتدای امر به ندرت کسی مانند حضرت امام میدانست این انقلاب تا کجاها حرف دارد و کجاها را نشانه گرفته است، کمکم مردم متذکر امری شدند که به صورت اجمالی در خود داشتند و به امام نزدیک شدند. در حرکت اربعین هم موضوع همینطور است، به نظر میرسد حداقلِ قصه این است که همه میخواهند برگردند به سرنوشت دینی، تا آنکه سرنوشت انسانها را دین معلوم کند، اما سرنوشت دینی را چطور معنا میکنند؟ به صورت فردی و یا تمدنی؟ إنشاءاللّه مقداری که جلو میآئیم موضوعِ نظام دینی مدّ نظرها قرار میگیرد، به همان معنایی که به مهدویت نظر دارند و متوجه میشوند در این مسیر باید از استکبار عبور کنند. همانطور که ما باید از صفویه عبور میکردیم تا به انقلاب اسلامی میرسیدیم. ما در انقلاب مشروطه هنوز در شاکلهی صفویه بهسر میبردیم و شاه بود که نقش تعیینکننده در سرنوشت مملکت را بهدست داشت و نه شریعت الهی؛ و سلسلهی صفویه طوری نبودند که بخواهند جدای از غرب خود را ادامه دهند حتی بعد از صفویه در انقلاب مشروطه، قانون اساسی مشروطه از بلژیک گرفته میشود و مبنایش نگاه اومانیستی است. در اربعین نیز باید به مرور موانع را پشت سر بگذاریم تا آنجایی که دستها و دلها با گفتمانی که افقش مهدویت است یکی بشود.
یکی از عراقیها گفته بود ما در موسم اربعین، از نظر ایثار، حال و هوای دیگری داریم که در غیر آن زمان آن طور نیستیم، یعنی در اربعین هویت فرهنگ مهدوی برای آنها پیش میآید و در نتیجه در ایثارکردن نهایت تلاش را دارند و مال و ثروت دنیا برایشان بیارزش میشود؛ ولی در غیر زمان اربعین به عنوان یک تاجر و یا یک کاسب به منافع خود فکر میکنند. با توجه به این نکته عرض میکنم اگر ما با نظر به فرهنگ اربعین به شخصیت خود وسعت بدهیم و نسبتمان را با همدیگر اربعینی کنیم، دست و دلهایمان یکی میشود و مثل فضای اربعین خیلی راحت میتوانیم کنار همدیگر باشیم، چون کیفیتها بر کمّیتها غالب میشود و همیشه اینطور بوده که وقتی تنها کمّیت بر روح و روان افراد و جوامع حاکم باشد، خصومت به میان میآید و جوامع متلاشی میشوند، چون همه گرگ همدیگر میگردند ولی وقتی کیفیتها حاکم باشد روحها وسعت مییابد و انسانها راحت همدیگر را تحمل میکنند، این شاخصهی هویت مهدوی است که شنیدهاید در آن فرهنگ، گرگ و گوسفند بر سر یک آخور غذا میخورند. به این معنا که خصومتها به مدارا و رفاقت تبدیل میشود و شما در اربعین این نوع رابطه را میبینید که چگونه افراد خیلی راحت همدیگر را تحمل میکنند و نسبت به همدیگر ایثار دارند.
سؤال: ملاحظه میکنید که امروزه پدیده داعش به صورتی که به یک معنا ادعای کیفیتگرایی دارد، از گرایش مردم به دین در حال سوءاستفاده است اولاً: آیا میتوان گفت این کاری که اینها مدّ نظر دارند کیفیتگرایی است؟ ثانیاً: تفاوت حرکت اربعینی که یک حرکت کیفیتگراست با حرکت داعشیها در چیست و چگونه باید عمل کرد که این حرکت به آن سمت و سو سوق پیدا نکند؟
جواب: ابتدا باید عرض کنم؛ حرکت داعشیها خارج از پشت پردهی عوامل تحریککنندهی آنها که مربوط به صهیونیستها است، یک حرکت کاملاً کمّیتگراست و همین امر موجب میشود که دشمنان به راحتی بتوانند آنها را بازی دهند به گفتهی آقای دکتر جواد لاریجانی نگاه داعش به اسلام همان نگاه اسرائیل به دین حضرت موسیu است. اسرائیل صورت آن نوع روحیهی یهودیگری است که حسگرایی شاخصهی آن است، یهودیتی که عباداتشان تماماً قالبی است و اصلاً چیزی به نام حضور قلب در آنها معنا ندارد، سلفیها هم دقیقاً همینطور هستند؛ به همین جهت با عرفان و عرفا سخت مخالفاند و از دین قدسی تنها ظاهر آن را گرفتهاند با همان تصورات مادی، حتی در رابطه با بهشت و دوزخ تصورشان مادی است. ما کمّیت را در حد رعایت قالب دین نفی نمیکنیم بلکه معتقدیم این قالبها باطن و قلب دارند. پدیدهی داعش و بهطور کلی وهّابیت نشان داد، بهترین راه برای نجات جهان اسلام کیفیتگرایی است که در متن دین نهفته است. به همین جهت غیر از سلفیها بقیه مسلمانان هیچگونه گرایشی به داعشیها پیدا نکردند زیرا جهان اسلام به نور اسلام و به نور اهل البیتh با کیفیت زنده است و مظهر امروزین کیفیت گرایی همین حرکت اربعین است.
«والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته»
منابع
قرآن
نهجالبلاغه
بحارالأنوار، علامه مجلسی«رحمهاللهعلیه»
الکافی، ابیجعفر محمدبنیعقوب کلینی«رحمهاللهعلیه»
اسفار اربعه، ملاصدرا«رحمهاللهعلیه»
فصوصالحکم، محیالدین بن عربی
تقریرات فلسفه، امام خمینی«رضواناللهعلیه»
صحیفهی امامخمینی«رضواناللهعلیه»
تفسیر المیزان، علامهطباطبایی«رحمهاللهعلیه»
تحلیلی از نهضت امام خمینی«رضواناللهعلیه»، سیدحمید روحانی
مثنوی معنوی، محمد بلخی
جایگاه تاریخی حادثهها و هنر اصحاب کربلا در فهم آن، اصغر طاهرزاده
اللهوف، سید بن طاووس
ترجمهیتاریخیعقوبى
المزار الکبیر (لابن المشهدی)
من لا یحضره الفقیه
وسائل الشیعه
کامل الزیارات
جامع الأخبار
تحف العقول عن آل الرسولf
[۱] – المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص ۳۵۲٫
[۲] – کامل الزیارات، ص۱۳۴٫
[۳] – من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص ۲۱۹٫
[۴] – کامل الزیارات، ص۱۳۲٫
[۵] – وسائل الشیعه، ج۱۴، ص ۴۲۱٫
[۶] – وقتی سر مبارک حضرت سیدالشهداu را به دارالحکومه کوفه آوردند عثمان برادر عبیدالله بن زیاد گفت: دوست داشتم همه فرزندان زیاد تا قیامت ذلیل باشند و حسینبنعلى کشته نشود. (طبرى، ج ۴، ص ۳۷۵ و حماسه حسینى، ج ۳، ص ۲۱۶) مرجانه، مادر ابنزیاد به پسرش گفت: «یا خَبیث! قَتَلْتَ ابْنَرَسُولِالله، وَالله لا تَرَى الْجَنَهَ ابَداً» (تذکره سبط، ص ۲۵۹) اى خبیث؛ فرزند رسول خدا را کشتى؟ به خدا سوگند هرگز بهشت را نخواهى دید. پس از شهادت حسینu ابنزیاد در مسجد کوفه منبر رفت و گفت: «الْحَمْدُلله اظْهَرَ الْحَقَّ وَ اهْلَهُ وَ نَصَرَ امِیرَالْمُؤْمِنین یزِیدَ وَ حِزْبَهُ، وَ قَتَلَ الْکَذّابَإبْنَ الْکذّاب الحُسَینَ وَ شِیعَتَهُ» حمد خدا را که حق را و اهل حق را پشتیبانى کرد و امیرالمؤمنین یزید و گروه او را یارى رساند، و دروغگوى، پسر دروغگو یعنى حسین و یارانش را به قتل رساند. که در اینجا «عبدالله بن عفیف ازدى غامدى» با چشمهاى نابینا، به پا مىخیزد و مىگوید: «پسر مرجانه! دروغگوى پسر دروغگو، تویى و پدرت و کسى که تو را به حکومت عراق فرستاده است.»، عاقبت هم به دستور عبیدالله کشته مىشود ولى اجازه نداد عبیدالله جوّ جامعه را به نفع امویان تغییر دهد. (الإرشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ج ۲، ص ۱۱۷). و در شام یحیىبنالحکم، برادر مروان، در دربار یزید گفت: بین شما و پیامبر خدا در روز قیامت جدایى افتاد، من دیگر در هیچ کارى با شما شرکت نمىکنم. (طبرى، ج ۵، ص ۳۵۹ و حماسه حسینى، ج ۳، ص ۳۵۲). هند زن یزید وقتى خبر شهادت امام حسینu را شنید، خود را در لباس مخصوص مستور کرد و از اندورن به مجلس مردان آمد و گفت: آیا این سر حسین فرزند فاطمه است؟! یزید به او گفت: تو براى او گریه و عزادارى کن، خدا بکشد ابنزیاد را که در کشتن او تعجیل کرد. (طبرى، ج ۳، ص ۳۵۴). پسر یزید خود را از خلافت خلع کرد و بر یزید و معاویه لعنت فرستاد و حق را به جانب حسین و على«علیهماالسلام» داد و از همه مهمتر؛ نتیجهی کربلا این بود که پردهى نفاق حاکمان دریده شد و حساب سلطنت از دین جدا گشت. امامu در روز عاشورا فرمود: «ایمُ اللَّهِ إِنِّى لَأَرْجُو أَنْ یکْرِمَنِى رَبِّى بِالشَّهَادَهِ بِهَوَانِکُمْ ثُمَّ ینْتَقِمُ لِى مِنْکُمْ مِنْ حَیثُ لَا تَشْعُرُونَ.»(مقتل خوارزمى، ج ۲، ص ۳۲٫ بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۵۲) به خدا قسم من امیدوارم که پروردگارم مرا به وسیلهى شهادت گرامى بدارد و انتقام مرا از شما از طریقى که ندانید بگیرد. پس از شهادت امام حسینu، بنىامیه به جاى حمله در حالت دفاع قرار گرفتند، و این اوّلِ سقوط یک حکومت است. نهضتها و خونریزىها ادامه یافت و پس از آن همان خانهاى که در زمان حسینu کسى درِ آن را نمىزد، با مختصر آرامشى که در زمان امام پنجمu بهوجود آمد، مسلمانان از اطراف و اکناف مانند سیل به همان خانه رجوع کردند و پس از آن؛ روز به روز به آمار شیعیان اهلالبیت افزوده و حقّانیت و نورانیتشان در هر گوشه از جهان اسلام نمایان شد، حقّانیتى توأم با مظلومیت، و این زندهماندن آثار کربلا را روشن مىکند.
[۷] – به صفحه ۱۳ رجوع شود.
[۸] – به کتاب «تحلیلى از نهضت امام خمینى«رضواناللهتعالیعلیه»»، از آقای سید حمید روحانى رجوع شود.
[۹] – بحارالأنوار، ج ۶۶، ص ۲۳۸٫
[۱۰] – اللهوف على قتلى الطفوف، سیدبن طاوس، ص ۹۹٫
[۱۱] – اللهوف على قتلى الطفوف، سیدبن طاوس، ص ۱۲۸٫
[۱۲] – مقتل الحسینu، خوارزمى، ص ۳۹ تا ۴۲، نقل از کتاب« امام حسینu » از محمدجعفر طبسى، ترجمهی عبدالحسین بینش، ص ۳۸۱٫
[۱۳] – در زیارت اربعین اظهار میدارید: «السَّلَامُ عَلَى وَلِیِّ اللَّهِ وَ حَبِیبِهِ» تا آنجا که میگویید: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلَالَهِ». خطاب به خداوند میگویی: سلام بر امامی که خون خود را در راه تو بذل کرد تا بندگانت از جهالت و گمراهی بیدار شوند و به خود آیند.
[۱۴] – در روایت داریم: «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه» (جامع الأخبار، ص: ۹۴) هرکس چهل روز خود را برای خدا خالص کند چشمههای حکمت از قلب او بر زبانش جاری میشود
[۱۵] – خداوند به رسول خودf میفرماید: «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى»(انفال/۱۷) آنگاه که نیزه میاندازی تو نیستی که نیزه میاندازی، بلکه خدا است که نیزه میاندازد.
[۱۶] – الکافی، ج۲، ص ۱۱۶٫
[۱۷] – تحف العقول عن آل الرسولf، ص ۳۵۶٫
[۱۸] – دکتر رضا داوری اردکانی معتقد است: بنیانگذاران تجدد، تجدد را جهانی میدیدهاند اما تجدد، منطقهای شدهاست. به کتاب «مسائل تاریخی و قدرت سیاست» ص ۱۱ رجوع شود. ایشان در این جمله متذکر میشود که چگونه فرهنگ مدرنیته با غفلت از نگاه جهانیاش گرفتار استعمار سایر ملل شد و با انحطاطی که از این جهت پیدا کرد زمینه سقوط خود را فراهم نمود.
[۱۹] – صحیفهی امام، ج۱، ص ۳۰۳٫
[۲۰] – شهید هاشمینژاد از علمای عالم به مسایل اجتماعی بود که در طول دوران زندگی خود سراسر در حال تعالی تعالیم اسلامی و مبارزه با طاغوت بود. سیر مبارزاتی وی از سال ۱۳۴۲ به اوج رسید و تا پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن تا زمان شهادت با سخنرانیهای پرشور و روشنگرانه ادامه داشته است. در تعقیب و گریزها و بازداشتها و در پاسخ به سئوالات ساواک با زیرکی خاصی عمل نموده که به ظاهر تسلیم اما در باطن استوار و پرخروش بود که همه اینها عامل برآشفتگی رژیم منحوس پهلوی و دستگاههای اطلاعاتی شاه شده بود. از طرفی نقشی ارزنده در شکلدادن مردم در به ثمر رساندن انقلاب اسلامی ایران داشته است. ترور شهید هاشمی نژاد از درون سازمان منافقین طرح ریزی شد و صبح روز هفتم مهر ماه ۱۳۶۰ همزمان با شهادت حضرت جواد الائمهu طبق معمول در کلاس درس حضور یافته و ساعت ۸ صبح هنگامی که در حال خروج از حزب بودند در محل درب خروجی حزب جمهوری اسلامی به خیل شهدا پیوست و پیکر پاکش در حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضاu به خاک سپرده شد.