پرسش نهم- اصلي ترين اهداف و عوامل مؤثر در هجوم ارتش عراق به ايران در سال ۱۳۵۹چه بود و كدام يك نقش محوري داشت؟
عوامل مختلفي در وقوع جنگ ايران و عراق مؤثر بود: اختلافات تاريخي، تلاش عراق براي برقراري حاكميت مطلق بر اروندرود، اقدام ارتش عراق به تصرف قسمتي از اراضي ايران در جبهة مركزي، تصميم رژيم عراق به تجزيه استان خوزستان از ايران و مطامع آن در مورد جزاير سه گانه ابو موسي، تنب بزرگ و تنب كوچك، اهداف ارضي و مرزي عراق، تفاوت ايدئولوژيكي سيستم حكومتي دو كشور، جلوگيري از تحقق اهداف انقلاب اسلامي در ايران و تأثير آن بر موج بيداري مردم منطقه و عراق و تهديد نظام حكومتي اين كشور توسط شيعيان عراق، سرنگون ساختن دولت جمهوري اسلامي ايران، تلاش رژيم عراق براي عهدهدار شدن ژاندارمي خليج فارس و رهبري جهان عرب.
دراينجا به برخي از اين عوامل به اختصار پرداخته مي شود:
الف)رقابت ايدئولوژيكي عراق با ايران
يكي از اهداف صدام براي تجاوز به ايران اسلامي، رقابت ايدئولوژيك با انقلاب اسلامي ايران بود. صدام به ايدئولوژي حزب بعث معتقد بود و قهرمان تحقق آن به شمار ميرفت. اين ايدئولوژي با طرح شعارهايي چون: وحدت جهان عرب، سوسياليسم، ناسيوناليسم عربي و غيره در پي متحد ساختن اعراب و جلب توجه آنان به رهبري حزب بعث عراق بود. در مقابل، انقلاب اسلامي ايران و شعارهاي آن جاذبه بيشتري براي ملتهاي عرب [منطقه خاورميانه] داشت و رقيبي سرسخت براي ايدئولوژي بعثي محسوب ميشد. لذا صدام حسين ناچار بود براي تحقق اهداف خود و تثبيت ايدئولوژي بعثي، به رويارويي با انقلاب اسلامي ايران و اصول و مباني آن بپردازد.
از سوي ديگر، حكومت عراق با حمله به ايران ميتوانست توجه مردم خود را از مسائل داخلي عراق به خارج معطوف كند. انقلاب اسلامي با طرح شعارهاي اسلامي و پرجاذبه خويش، به طور طبيعي نخستين مناطقي را كه تحت تأثير خود قرار ميداد، كشورهاي همسايه اش بودند. در ميان همسايگان ايران، كشور عراق با داشتن ۶۲ درصد شيعه، خطر را بيش از ديگر كشورها احساس ميكرد. خطري كه باعث بروز تظاهرات و راهپيمايي ها و ديگر حركت هاي اعتراض آميز مردمي به رهبري آيتالله سيد محمدباقر صدر شده بود. سركوبي اين حركتها وبه شهادت رساندن آيت الله صدر و خواهرش مي توانست موج خصومت ميان مردم و حكومت بعثي را افزايش دهد. صدام احتمالاً به اين موضوع ميانديشيد كه حمله به ايران و تضعيف، تحقير يا سرنگوني آن، هم منبع خطر را تضعيف يا نابود ميكند و هم مردم عراق متوجه يك دشمن خارجي ميشوند و براي حفظ وحدت ملي از حركتهاي اعتراض آميز نسبت به حكومت بعثي دست برمي دارند.
ب)برقراري حاكميت مطلق بر اروندرود
برخي معتقدند در بين عوامل مختلف، اختلاف ايران و عراق بر سر اروندرود، اصلي ترين عامل وقوع جنگ بوده است. به اعتقاد آنها مسئله اروندرود چندين بار به تيرگي روابط دو كشور و حتي قطع رابطه انجاميد و دو كشور ايران و عراق تا مرز جنگ پيش رفتند تا اينكه در نهايت عراق كه در موضع ضعف بود، در سال ۱۹۷۵ ، طي قرارداد الجزاير، خواست ايران را مبني بر حاكميت مشترك دو كشور بر اروندرود پذيرفت. اما همواره به دنبال فرصتي بود تا اين قرارداد را لغو نمايد. صدام در سخنرانيهايش، پيش از جنگ و در جريان حمله به ايران، همواره اعتراف ميكرد كه جنگ را براي لغو قرارداد الجزاير و استقرار دوباره حاكميت عراق بر اروندرود (شط العرب) آغاز كرده است.
وزير امور خارجه عراق در نامة خود به دبيركل سازمان ملل متحد در ۲۱ سپتامبر ۱۹۸۰ (۳۰ شهريور ۱۳۵۹) تصريح كرد كه دولت عراق در نظر دارد به مواضع قبل از سال ۱۹۷۵ بازگردد و كنترل كامل شط العرب را در دست گيرد.
صدام حسين در ۱۷ سپتامبر ۱۹۸۰(۲۶شهريور ۱۳۵۹) در جلسه فوق العاده مجمع ملي عراق با پوشيدن لباس نظامي و با صدايي نظير صداي جمال عبدالناصر- موقعي كه كانال سوئز را ملي اعلام كرد- سخنراني مفصلي ايراد نمود و طي آن لغو موافقت نامه الجزاير در ۶ مارس ۱۹۷۵ و قراردادهاي وابسته به آن را اعلام كرد. وي در بخشي از سخنان خود گفت: «بنابراين روابط حقوقي در شط العرب بايد به آنچه قبل از ۶ مارس۱۹۷۵ بود، برگردد. اين رودخانه بايد، با تمام حقوق مقرر كه ناشي از حاكميت كامل بر آن باشد، هويت عربي واقعي خود را همان طور كه نام آن و حقيقت امر در طول تاريخ بوده است دوباره بازيابد. … ما اين تصميم تاريخي را براي به دست آوردن حاكميت كامل بر اراضي و آبهاي خود گرفتيم و عليه هر كس كه بخواهد با اين تصميم مشروع ما مخالفت نمايد با تمام قدرت و شايستگي مقابله خواهيم نمود.» در پي اعلام اين تصميم، دولت عراق به منظور بازگشت وضع اروندرود به دورة قبل از انعقاد عهدنامة مرزي و حسن همجواري سال ۱۹۷۵ اقدامات لازم را به عمل آورد. از جمله مقامات بندري عراق به كاركنان خود در داخل و خارج ابلاغ كردند راهنمايي كشتيها، صدور اجازه حركت آنها و دريافت عوارض بندري بايد تماماً به دست عراقيها انجام شود. اين مقامات همچنين هماهنگي لازم را با آژانسهاي بينالمللي به عمل آوردند و از آنها درخواست كردند كه صاحبان كشتيها به كاركنان و خدمه كشتيهاي خود دستور دهند تا براي دريافت خدمات كشتيراني فقط از راهنمايان عراقي كمك بخواهند و براي ورود به اروندرود و خروج از آن نيز از مقامات عراقي اجازه بگيرند و پرچم عراق را حتي اگر مقصد آنها، بنادر ايران باشد بر فراز كشتيهاي خود، برافرازند.
دولت عراق براي تسلط و حاكميت مطلق بر اروندرود ناگزير بود دو ساحل آن را در اختيار گيرد تا اين آبراه به صورت يك رودخانه داخلي عراق درآيد. سعدون حمادي در نامهاي به سازمان ملل در اين مورد مينويسد: «به منظور تضمين حاكميت مطلق عراق بر شط العرب كه رودخانه اي ملی باشد و براي اينكه در موضعي باشيم كه ما را قادر به اعمال حاكميت مطلقسازد، ناگزيريم كه كرانه شرقي اين آبراه را … حفظ و تأمين نماييم.» دولت عراق آن قسمت از اراضي را كه ادعا ميكرد بر طبق موافقتنامة ۱۹۷۵ الجزيره بايد به آن دولت مسترد ميشد با توسل به زور به اشغال خود درآورد. پس از اشغال اين اراضي (مناطق سيف سعد، زين القوس و ميمك)، ژنرال عدنان خيرالله وزير دفاع عراق در ۱۹ شهريور ۱۳۵۹ اعلام كرد كه نيروهاي مسلح عراق به مرزهاي بين المللي رسيده اند. وي اضافه كرد: «ما تمام سرزمينهايي را كه ايران با زور تصرف كرده بود، دوباره پس گرفتيم و اختلافات خود را با ايران در مورد سرزمينهاي مذكور حل كرديم.»
دولت عراق نيز در همان تاريخ اعلام كرد تمام اراضياي را كه ايران در بازگرداندن آن به موجب موافقتنامة الجزيره كوتاهي كرده بود، آزاد كرده است. وزير دفاع عراق وسعت مناطقي را كه ارتش آن كشور به اشغال خود درآورد ۳۲۴ كيلومترمربع اعلام كرد، ولي سعدون حمادي طي مصاحبهاي در سازمان ملل اين رقم را ۴۰۰ كيلومترمربع ذكر كرد.
البته ادعاي عراق مبني بر عدم استرداد اين اراضي، هي چگونه مبناي قانوني نداشت و تنها ناشي از سياستهاي توسعه طلبانه عراق بود، زيرا در سال۱۹۷۵ كميتهاي متشكل از نمايندگان ايران، الجزاير و عراق با موافقت دولت عراق، مرزهاي زميني بين دو كشور را ابتدا بر روي نقشه و سپس با نصب ميلههاي مرزي بر روي زمين معين و مشخص كرده بود.
ج) تجزيه خوزستان از ايران
دولت عراق پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، تلاشهاي گستردهاي را براي تجزيه استان خوزستان آغاز كرد. مشكلات موجود ناشي از انقلاب و ضعف دولت مركزي ايران فرصت خوبي براي دولت عراق فراهم كرد تا مطامع توسعه طلبانه خود را درباره خوزستان به اجرا گذارد. از همان روزهاي نخست پيروزي انقلاب، عراق حقايق تاريخي مربوط به خوزستان را تحريف كرد. اين اقدام با چاپ فراوان نقشههاي جغرافيايي جعلي كه در آن بخشهايي از سرزمين ايران، مانند خوزستان و بلوچستان از كشور تفكيك شده بود، همراه بود. در يكي از اين نقشهها، تمام دامنههاي جنوبي زاگرس و حتي مناطق سه هزار ساله آريانشين جزء منطقه “عربستان” بزرگ (شامل خوزستان و نواحي اطراف آن) آورده شده بود. بدين معنا كه اين محدوده ميبايست از ايران جدا و ضميمة عراق ميشد. تلاش دولت عراق براي تغيير اسامي تاريخي و جغرافيايي سرزمين ايران مانند شيوة رژيم اسرائيل طي ۴۰ سال گذشته كه ابتدا اسامي تاريخي سرزمينهاي عربي را تغيير داد، سپس آنها را اشغال و بعد از مدتي ضميمة خاك خود كرد نيز قابل ذكر است.
پس از انقلاب اسلامي ايران، بغداد بار ديگر به صورت پايگاه جنبشهاي تجزيه طلبانه خوزستان در آمد. كنترل نشدن دقيق مرزها در اوايل انقلاب، موجب شد تا مقادير زيادي اسلحه از عراق وارد خوزستان شود.
سفير عراق در بيروت در ۳ نوامبر ۱۹۷۹(۱۲آبان ۱۳۵۸ ) بهبود روابط ايران و عراق را به تحقق چند شرط از جمله اعطاي خودمختاري به اقليت عرب در ايران مشروط كرد. صدام حسين نيز در آوريل ۱۹۸۰ (فروردين ۱۳۵۹ ) طي سخناني خواستار به رسميت شناختن خوزستان (كه آن را عربستان ناميد) به عنوان يك منطقه عربي شد. طه ياسين رمضان نيز در اول ارديبهشت ۱۳۵۹ بر تأكيد كرد. « پايبندي كشورش در گرفتن حق ملت عرب عربستان (خوزستان) تاکید کرد. در همان ماه نيز صدام حسين در مجمع شوراي ملي عراق گفت:
«هيچ وقت رسالت خود و مفهوم آن را از ياد نبردهايم. ما فرياد زنان عربي را كه در عربستان (خوزستان) به سر ميبرند از ياد نخواهيم برد» بر پاية برخي گزارشها، تجاوز عراق به ايران بر اساس طرح تجزيه خوزستان ايران كه در وزارت امور خارجه انگليس تهيه شده بود استوار بود. بر اساس اين طرح، قرار بود ارتش عراق با كمك شاپور بختيار و غلامعلي اويسي، در مدت يك هفته استان خوزستان را به اشغال خود در آورند و سپس “جمهوري آزاد ايران” را تحت رهبري بختيار تشكيل دهند. پايتخت جمهوري جديد نيز مي بايست شهر اهواز باشد. كردستان ايران نيز پس از اشغال به اين جمهوري ملحق ميشد. طبق اين طرح پس از گذشت يك دوره، خوزستان به طور رسمي ضميمة عراق ميشد.
د)سرنگون كردن دولت ايران
دولت عراق تمايل خود را به سرنگون ساختن دولت جمهوري اسلامي ايران و يا تضعيف انقلاب اسلامي ايران هرگز پنهان نكرد. طه ياسين رمضان معاون اول نخست وزير و فرمانده ارتش خلقي عراق در مصاحبه اختصاصي با روزنامه الثوره ارگان رسمي حزب بعث در ژانويه ۱۹۸۰ اظهار كرد: «ما بر اين نكته تأكيد ميكنيم كه جنگ به پايان نخواهد رسيد مگر اينكه رژيم حاكم بر ايران به كلي منهدم شود» وي افزود: «هيچ كشوري در جهان قادر نيست بدون داشتن يك دولت قوي، متحديني در محافل بينالمللي، اقتصادي مطلوب، منابع مالي و تداركات تسليحاتي اقدام به جنگ نمايد. جمهوري اسلامي ايران هيچ يك از اين امتيازات را ندارد.»
برآورد شده بود كه يك تجاوز سريع و قاطع ميتواند ايران را به زانو درآورد. بر همين اساس صدام حسين در ژوئية ۱۹۸۰ با اعتماد به پيروزي خود گفته بود: «رهبري ايران بر روي شكست ما حساب ميكند و ما خواهيم ديد كه چه كسي پيروز خواهد شد.»
ه)ايفاي نقش ژاندارم منطقه
از نظر حاكمان وقت عراق پيروزي انقلاب اسلامي ايران تعادل قوا را در منطقه خليج فارس به نفع عراق تغيير داد. اين مسئله در سخنان عدنان خيرالله وزير دفاع عراق به خوبي آشكار است. او مي گويد: «عراق افسانه برتري ايران را در منطقه از ميان برده است»
سقوط شاه كه ژاندارم غرب در خليج فارس بود، خلأ قدرتي در منطقه خليج فارس به وجود آورد. حتي قبل از آن، آخرين نخست وزير دوران شاهنشاهي ايران اعلام كرد كه ايران ديگر تمايلي به اجراي نقش ژاندارمي در خليج فارس ندارد.
صدام حسين براي تثبيت نقش خود به عنوان ژاندارم خليج فارس، در بهمن ۱۳۵۸به انتشار منشور ملي اقدام كرد. وي در اين باره ميگويد: «به عقيده ما تعهد كشورهاي خليج[فارس] به اين منشور به عنوان تعيين كنندة چارچوب كلي روابط فيمابين، امنيت خليج[فارس] را تأمين ميكند. نگهبان امنيت خليج[فارس] فرزندان خليج و كشورهاي آن هستند.»
از سوي ديگر، عراق با دامن زدن به نگراني بي مورد كشورهاي خليج فارس از انقلاب اسلامي ايران، توانست آنها را به طرف خود جلب كرده، عراق را به عنوان تنها سپر دفاعي در مقابل انقلاب اسلامي ايران معرفي كند. سعدون حمادي در اين زمينه گفته است: «اگر عراق سقوط كند، پس از آن تمام كشورهاي خليجعربي[فارس] سقوط خواهند كرد» صدام حسين تجاوز عراق به ايران را دفاع از ملت عرب، كشورهاي خليج فارس و حفظ ويژگي “عربي بودن” خليج فارس عنوان ميكرد. وي در سخنراني راديويي خود در ۲۸ سپتامبر ۱۹۸۰ در اين باره گفت: «اين جنگ تنها براي ما نيست، بلكه بيشتر براي تمام اعراب و ويژگي عربي بودن خليج است.» همچنين او اضافه كرد « عراق از طرف ملت عرب و شهروندان خليج مي رزمد.»
و)رهبري جهان عرب
صدام حسين رؤياي رهبري جهان عرب را نيز در سر ميپروراند. از نظر ايدئولوژيكي، رسالت تاريخي حزب بعث ايجاد يك امپراتوري به رهبري اين حزب بود. شعار حزب بعث “امه عربيه واحده، ذات رساله خالده” (امت عربي واحد، رسالتي جاويدان) است. از نظر حزب بعث، اعراب به رغم تقسيم به كشورهاي مختلف هميشه ملت واحدي را تشكيل ميدادهاند و اكنون نيز بايد مرزهاي بين كشورهاي عربي از ميان برداشته شود و اعراب مجدداً ملت واحدي را تشكيل دهند. رسالت تاريخي حزب بعث احياي عظمت عصر جاهليت اعراب و امپراتوري هاي امويان و عباسيان است. به همين دليل، صدام جنگ عراق عليه ايران را قادسيه دوم يا قادسيه صدام ناميد.
صدام حسين در ۲۸ سپتامبر ۱۹۸۰ خطاب به مردم عراق گفت: «ما بايد شمشيرهاي علي، خالد و سعدابن ابيوقاص را براي مبارزه با اين گروه ستمگر و آموختن درسهاي تاريخي جديد به آنها، همانند نبرد باشكوه قادسيه از نيام درآوريم. نبرد با شكوه قادسيه تكبر و خودخواهي خسرو پرويز را نابود كرد و موانع اسلام را از ميان برداشت و بي ديني و ناداني و تجاوز را در اين منطقه ريشه كن كرد. ارتش دلير ما نيز در زينالقوس و سيف سعد همين كار را انجام داد.»
از طرف ديگر صدام حسين قصد داشت تا جنگ بين ايران و عراق را به جنگ ايران و اعراب مبدل سازد. وي بارها در سخنان خود اظهار كرده بود كه از جانب اعراب به پا خاسته است تا حقوق از دست رفته آنان را دوباره به دست آورد. صدام حسين در مصاحبهاي در ۲۳ اسفند ۱۳۶۲ خطاب به اعراب گفت: «ما كه برادرانتان هستيم، به نمايندگي از سوي شما، دفاع از سرزمين اعراب را آن گونه كه در خور است به عهده خواهيم گرفت.» در اين زمان مصر با امضاي موافقت نامة “كمپ ديويد” نقش رهبري خود را در جهان عرب از دست داده بود و صدام حسين خود را براي پركردن خلأ رهبري مصر در جهان عرب، شايسته ميديد.
ز)ادعا در مورد جزاير سهگانه ايراني در خليج فارس
مقامات مسئول عراقي بارها در سخنان خود به مسئله جزاير سه گانه ايراني ابوموسي، تنب بزرگ و تنب كوچك اشاره كرده و خواستار استرداد آنها شده بودند. اين گونه اظهارات از ۶ ماه قبل از آغاز تجاوز عراق به ايران افزايش يافت. مقامات عراقي ضمن اينكه از ايران ميخواستند جزاير سه گانه را بازگرداند، عراق را متعهد به بازپس گرفتن اين جزاير ميدانستند.
صدام حسين نيز طي مصاحبه اي درباره امكان بازپس گرفتن جزاير سهگانه و مورد ديگري كه به آن اشاره نكرد، در تيرماه ۱۳۵۹ گفت: «اكنون توان بازپس گرفتن جزاير و امكان به دست آوردن موردي كه آن را باز خواهيم گرفت، داريم؛ پس چه دليلي وجود دارد كه سكوت كنيم.»
به طور كلي اهداف عراق در تجاوز به ايران در سه سطح قابل بررسي است:
۱- حمله به ايران با هدف انتقال مرز آبي دو كشور از خط القعر(خط تالوگ) اروندرود به ساحل شرقي آن
۲- حمله به ايران با هدف جدا كردن استان خوزستان از ايران و ايجاد كشوري مجزا تحت سلطه عراق با نام عربستان
۳- حمله به ايران با هدف فروپاشي نظام جمهوري اسلامي و روي كار آمدن دولتي غرب گرا به جاي آن.
ولي اهداف ديگري نيز براي عراق وجود داشت كه در صورت برآورده شدن يكي از اهداف سه گانه بالا، آن اهداف نيز قابل دسترسي بود. عمدهترين هدف عراق به دست آوردن نقش ژاندارمي خليج فارس به جاي ايران و برتري كامل سياسي نظامي بر ساير كشورهاي خاورميانه و به ويژه كشورهاي منطقه بود. نكتهاي را كه بايد به آن توجه كرد و ميتواند در بررسي علل آغاز جنگ مؤثر باشد، شرايط زماني است كه جنگ عراق عليه ايران آغاز مي شود. در اين زمان نظام بينالمللي بين امريكا و اتحاد جماهير شوروي سابق تقسيم شده و جنگ سرد بين امريكا و شوروي در جريان است. در اين دوره كشورهاي جهان از جمله ايران و عراق به نوعي تحت نفوذ و سيطرة يكي از دو قدرت برتر قرار دارند. ايران در دورة پهلوي، تحت نفوذ امريكا بود و يكي ازكشورهاي اقماري اين ابرقدرت محسوب ميشد اما پيروزي انقلاب اسلامي به دوران تسلط امريكا بر ايران پايان داد و ايران به عنوان كشوري آزاد و مستقل، دوران جديدي از حيات خود را آغاز كرد. در اين بين آنچه بيش از حد قابل توجه بود عدم وابستگي انقلاب ايران به ابرقدرت ديگر (شوروي سابق) بود. ايران موفق شده بود بدون ارتباط با يكي از دو ابرقدرت و ساير قدرتها، انقلاب خود را به پيروزي رسانده، نظام جمهوري اسلامي را تأسيس نمايد و به حيات سياسي و اجتماعي و اقتصادي خود به صورتي مستقل ادامه دهد. اين مسئله خوشايند دو ابرقدرت به ويژه امريكا نبود لذا اين كشور همواره تلاش مي كرد تا مانع از موفقيت اين تجربة جديد در جهان شود. به همين دليل توطئههاي بيشماري عليه انقلاب اسلامي ايران تدارك ديده شد. از جمله اين اقدامات مي توان به بحران هاي منطقهاي در كردستان، خوزستان، گنبد، سيستان و بلوچستان، كودتاي نوژه و … اشاره كرد. هيچ يك از اين اقدامات خوشبختانه به نتيجه نرسيد و انقلاب اسلامي ايران به حيات خود ادامه داد. با خنثي شدن توطئه هاي فوق عليه ايران، تنها راه باقيمانده براي سركوب انقلاب اسلامي، تحميل يك جنگ تمام عيار به ايران بود. برخي تحليلگران و صاحب نظران سياسي معتقدند كه همسويي منافع امريكا، عراق و كشورهاي منطقه با يكديگر سبب به وجود آمدن جنگي گسترده عليه ايران شد كه در صورت شكست ايران در اين جنگ، هر يك از كشورهاي مورد نظر به نوعي به اهداف و مقاصد خود دست مييافتند.
در هر حال، پذيرش هر كدام از اين علل به عنوان علت اصلي شروع جنگ عراق عليه ايران مشكل است، اما تركيب همة اين عوامل زمينه و موقعيت را براي اهداف جاه طلبانه صدام فراهم ساخته بود. خصوصاً اينكه با سقوط رژيم شاه، امريكا از انقلاب اسلامي و شعارهاي آن ناخرسند بود. [۱]
[۱]برگرفته از کتاب جنگ ایران و عراق، پرسشها و پاسخها، فرهاد درویشی، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ
Tweet