دسته‌بندی نشده
Print Friendly, PDF & Email

سروان فهمي الربيعي: بايد اعتراف كنيم كه محاصره آبادان از نظر نظامي يك اشتباه استراتژيك بود كه صدام حسين به عنوان آخرين راه حل و براي رهايي از بحران به آن متوسل شد. پس از عمليات عبور نيروهاي ما از رود كارون و مشخصا پس از عبور نيروهاي ما و شكست ابتدايي آنها در اشغال خرمشهر، عمليات حصر آبادان به اجرا در آمد. در واقع نيروهاي ما در پي شكست اشغال خرمشهر، ناگزير شدند آبادان را به محاصره درآورند تا اولا به جهان خارج و دوستان منطقه وانمود كنند، هنوز سر رشته امور را در دست دارند و ثانيا از همين طريق روحيه سربازان را كه از پايمردي سربازان ايراني ضربات سختي در مدت چهل روز مقاومت ايراني‌ها متحمل شده بود، تقويت كنند. بنابراين حصر آبادان يك عمليات طرح‌ريزي شده نبود، بلكه تلاشي براي رهايي از يك تنگناي تاريخي بود كه ارتش عراق در آن گرفتار شده بود.

برخلاف گزارش‌هايي كه عوامل استخبارات مخابره مي‌كردند، مقاومت خرمشهر بسيار شديد بود. در آغاز و پيش از تجاوز، گزارش‌ها مي‌گفتند:

شتاب كنيد… بياييد… اهالي خرمشهر با شاخه‌هاي گل از شما استقبال خواهند كرد!

در آن تاريخ، صدام در گوش عزت‌الدوري زمزمه مي‌كرد:

“من شما را به عنوان حاكم خوزستان تعيين خواهم كرد. ”

عزت‌الدوري مي‌خنديد و مي‌گفت: “قربان… آيا چيزي هم در منطقه باقي مانده است…!؟ ”

و صدام پاسخ مي‌داد: “همه چيز موجود است… همه چيز موجود است… ”

نيروهاي اسلام متوجه ورود غافلگيرانه ما نشدند، زيرا ما با احتياط و دزدكي وارد شهر شديم و ماموريت ما نيز شباهتي به ماموريت دزدان داشت. مقاومت در اطراف خرمشهر بسيار شديد بود و مردم نه با شاخه‌هاي گل بلكه با سنگ و گلوله از ما استقبال كردند. بايد هم چنين استقبالي به عمل مي‌آمد، ولي متاسفانه رهبران ما بر اساس گزارش‌هاي دروغين، چنين تصميماتي مي‌گرفتند.

در گزارش‌ها آمده بود: ملت خوزستان شما را به عنوان رهبر خود برمي‌گزينند.

وقتي به صدام خبر دادند، اهالي به شدت مقاومت مي‌كنند و حاضرند در راه پاسداري از انقلاب مقدس شان جانفشاني كنند، به شدت برخروشيد و خواستار اعدام سرهنگ ستاد “عبدالحسين صمد ” مسئول استخبارات منطقه جنوبي شد و گفت:

“بايد آبادان را به محاصره درآوريد، اهالي را قلع و قمع كنيد و مطلقا به آنان رحم نكنيد. ”

بنابراين محاصره آبادان، نتيجه مقاومت ايراني‌ها، خسارات وارده به نيروهاي ما، تلاش براي قطع آذوقه به مدافعان و فشاري روحي به رهبران ايران بود.

صدام مي‌گفت: “محاصره، اقدامي اجتناب‌ناپذير است، زيرا تنها با زبان گوشمالي است كه ما حقوق تاريخي‌مان را مطالبه مي‌كنيم و از طريق اين محاصره حقوق از دست رفته را باز خواهيم يافت. ”

لشكري كه عمليات را به اجرا درآورد. لشكر سوم زرهي تحت فرماندهي سرلشكر ستاد “جواد شيتنه ” بود كه بعدها به خاطر بي لياقتي اعدام شد.
پس از عمليات عبور كه از طريق احداث پلي توسط كارگاه شماره ۴۴۶ وابسته به سپاه سوم صورت گرفت، تيپ ۶ زرهي توانست جاده اهواز – آبادان را قطع كند. اين تيپ پس از درگيري ساده با نيروهاي اسلام توانست جاده ماهشهر- آبادان را نيز مسدود كند.

تيپ ششم ديد كه مواضع ايراني‌ها يكي پس از ديگري سقوط مي‌كند. درصدد برآمد به منظور انهدام مؤسسات غير نظامي و دولتي و دستگيري افراد رهبران جنبش مقاومت ايران وارد آبادان شود. فرمانده تيپ “ثامر التكريتي ” اسامي آماده كرده بود كه از طريق مزدوران و ستون پنجمي‌ها در اختيارش قرار داده بودند.
فرمانده تيپ، تلگرامي به رئيس جمهور مخابره كرد و از وي درخواست كرد اجازه پيشروي بيشتري به سمت آبادان را صادر كند. تلويزيون، در پخش خبري اين تلگرام را پخش كرد.
در اين برنامه صدام درحالي كه گوشي تلفن را در دست داشت و مي‌گفت:

“مانعي نيست… پيشروي كنيد… پيشروي كنيد. ”

و از دور صدايي شنيده مي‌شد كه مي‌گفت: “اطاعت قربان.. امر، امر شماست قربان! ”

پس از اين مكالمه تلفني، تيپ درحالي كه از خوشحالي در پوست نمي‌گنجيد، درصدد پيشروي به سمت آبادان برآمد. اما با موانع بزرگي روبه‌رو شد. مقاومت بسيار شديد بود و با وجود پشتيباني توپخانه و نيروي هوايي، اهالي با نيروهاي ما به ويژه تيپ شش زرهي مقابله كردند. يكي از تانك هاي تيپ ياد شده به آتش كشيده شد و فرمانده تيپ فرياد زد:

– به آقاي رئيس جمهور چه بگويم… به آقاي رئيس جمهور چه بگويم…؟

در طرف ديگر سرهنگ دوم “يونس البصري ” كه بعدها به ايران پناهنده شد، فريادهاي فرماند تيپ را شنيد و دريافت كه او آنان را وارد گردابي كه رهايي از آن ممكن نيست. خواهد كرد. او گفت: “من دنيا را از شر اين فرمانده خلاص مي‌كنم. ” آنگاه سلاح كمري‌اش را در آورد و تطال به فرمانده تيپ گفت: “قربان! به آن نقطه نگاه كنيد. مقاومت بسيار شديد است. دنيا را گرد و غبار گرفته است. تانك‌ها با يكديگر برخورد مي‌كنند. مقاومت ايراني‌ها بسيار شديد است. ”

سرهنگ دون يونس البصري فرياد زد: “قربان به دست هاي من نگاه كنيد! ” در دستان او يك قبضه سلاح كمري و در آن گلوله‌اي بود كه در سر فرمانده تيپ خالي كرد و با صداي بلند به او گفت: “من دنيا را از شر تو و صدامت خلاص كردم! ”

پس از كشته شدن فرمانده تيپ با گلوله سلاح كمري يونس البصري، تيپ از مقاومت باز ماند و صدام خطاب به فرمانده تيپ گفت: “دشمناني را كه تو را هدف قرار داده‌اند،‌به قتل خواهيم رساند و انتقام تو را از پدران و فرزندان‌شان خواهيم گرفت. ”

صدام تصور نمي‌كرد گلوله‌اي كه به سر سرهنگ ستاد ثامر التكريتي اصابت كرد، از سلاح يك عراقي شليك شده است. سربازان هنگامي كه ديدند فرمانده‌شان از شدت درد به خود مي‌پيچد، خنديدند. او در بيمارستان بصره تمام كرد و در آخرين ساعات عمرش مدام تكرار مي‌كرد: “من آبادان را مي‌خواهم… آبادان! ” و دكتر قيس‌العبادي مي‌گفت: “قربان، آبادان را خواهيد ديد! ”
سرهنگ ثامر التكريتي، به حق يك عنصر جنايتكار بود. او به يك زن آباداني تجاوز كرده و به او گفته بود: “اي دختر عربي ما هر دو از يك جنس هستيم! ”

از ديگر جنايت او، زنده به گور كردن اسراي ايراني بود.

تيپ پس از اين كه فرمانده خود را از دست داد، دستور يافت يك موضع دفاعي در منطقه شمال جاده ماهشهر – آبادان را بگيرد. اين وضعيت روزهاي طولاني ادامه يافت و طي اين مدت نيروهاي اسلامي از اينجا و آنجا حمله مي‌كردند. حملات شبانه تاثير عميقي در روحيه سربازان گذاشته بود، تا اين كه نيروهاي اسلامي حمله گسترده‌اي كه از سازماندهي صحيح و اصولي نيز برخوردار نبود، آغاز كردند. در اين ارتباط سرهنگ ستاد، صبيح عمران طرفه مي‌گويد: “ايراني‌ها در قالب چند ستون به سمت ما مي‌آمدند. اما اين تشكيلات براي شروع نبردي سرنوشت‌ساز، مناسب نبود. ”
اين حمله بنا به دلايلي كه برشمرديم، شكست خورد. از سوي ديگر يگان‌هاي ما در مواضعي مستحكم سنگر گرفته بودند، در نتيجه حمله زرهي نيروهاي ايراني كاري از پيش نبرد. مدتي طولاني در مواضع دفاعي مانديم تا اين كه دستور حمله به آبادان صادر شد. هدف، عبور از رودخانه بهمن شير تحت فرماندهي هنگ يكم تيپ ۳۳ نيروهاي ويژه بود. اين هنگ را سرهنگ دوم ستاد “ثامر الطايي ” فرماندي مي‌كرد كه بعدها همراه فرمانده گروهان يكم به قتل رسيد. پس از اين جريان دستور ماندگار شدن ما به عنوان يك خط دفاعي در شمال و شمال شرق آبادان صادر شد و اين نيروها تا زماني كه ايران به شكست حصر آبادان مبادرت كرد، در مواضع خودشان ماندند.
آبادان كاملا به محاصره درآمده بود و رفت و آمد به اين شهر جز از طريق هوا و دريا بسيار دشوار بود. نيروهايي از سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، پل سلمانيه بر روي رود كارون را كه توسط نيروهاي ما احداث شده بود، مورد هجوم قرار دادند. آنان پس از انهدام اين پل از طريق حمله‌اي از محور آبادان – خرمشهر، رودخانه را به شكل فني به آتش كشيدند. سپس از محور ديگري به داخل نيروها نفوذ كردند و همين امر سبب شد نيروهاي عراقي يكديگر را هدف قرار دهند. نظاميان ما از طريق شنا پا به فرار گذاشتند.
اين وضعيت رقت‌بار، موجب شد ما با زندگي وداع كنيم و خود را در آب رودخانه غرق كنيم. به هر تقدير بايد اعتراف كنيم كه محاصره آبادان از نظر نظامي يك اشتباه استراتژيك بود كه صدام حسين به عنوان آخرين راه حل و براي رهايي از بحران به آن متوسل شد.

* سرهنگ دوم مسعود فرج التكريتي

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد


 قالب وردپرسدانلود رایگان قالب وردپرسپوسته خبری ایرانیقالب مجله خبریطراحی سایتپوسته وردپرسکلکسیون طراحی
Escort France kaszinok online Rtp slots 1xbet