پاییز و زمستان سال ۱۹۵۲ (۱۳۳۱) دورانی بحرانی بود که طی آن انگلیسها و آمریکاییها به اتفاق یکدیگر به کشیدن نقشه عملیات پنهانی بر ضد مصدق پرداختند. سیاست انگلیسی ها ثابت ماند، اما تغییر سیاست در واشنگتن مشاهده شد. از نظر آنها دستگاه حکومتی ترومن در معامله با مصدق بی نهایت محتاط بود. دین آچسون وزیر امورخارجه و جورج مک گی، معاون او که به مسئله ایران می پرداخت راه خطا می پیمودند، به جای آنکه مصدق را یک دیوانه فوق العاده گم راه و یک افراطی خطرناک ضدانگلیسی بدانند، او را به عنوان یک جنتلمن دلپذیر شرقی تلقی می کردند. «سرپیرسون دیکسون» (که در ژانویه ۱۹۵۳ وقتی «مکینس» به سفارت بریتانیا در واشنگتن منصوب شد، به عنوان قائم مقام وزیر امورخارجه جانشین او گردید) نوشت: «اشکال دستگاه حکومتی قبلی این بود که هر بار که مصدق موضع خود را تغییر می داد به ما فشار می آوردند که به او امتیازی بدهیم اما چنین به نظر می رسد که دستگاه حکومتی جدید تشخیص داده است که ما اکنون به حد و مرز دادن امتیازها رسیده ایم.» و این پیشرفتی قابل ملاحظه در «نوسانی» بودن که زینر و لمبتون به آن اشاره کرده بودند. تفسیر دیکسون درباره تغییر مزبور این بود: «این گروه بسیار نیرومندتر است.»۵۷

شبکه های جاسوسی انگلیس در ایران و اعزام جاسوسان بریتانیایی به تهران

بریتانیا برای مقابله با جریان نهضت ملی شدن نفت و رهبران آن به سراغ جاسوسان و کارشناسان کهنه کار خود رفت که سابقه آشنایی با اوضاع ایران داشتند و این کشور را خوب می شناختند. برخی از این جاسوسان در کسوت اهل علم درآمده بودند و در مراکز علمی بریتانیا به تدریس و تصنیف اشتغال داشتند. از آن جمله «زینر» دوست لمبتون، استاد دین و اخلاق در دانشگاه آکسفورد و صاحب تألیفات معتبر در زمینه مذاهب شرق بود که سوابق ممتد اطلاعاتی از دوران جنگ جهانی دوم در ایران داشتند. او در زمان جنگ، وابسته به سفارت بریتانیا بود و پس از جنگ در دانشگاه آکسفورد به تعلیم زبان فارسی پرداخت و سرانجام در ۱۹۵۲پس از انجام مأموریت در تهران به آکسفورد برگشت و به سمت استادی مذاهب شرقی و اخلاق منصوب شد.

«آلن چارلز ترات» (Alan Charles Trott) در سالهای جنگ دوم جهانی رئیس سرویس اطلاعاتی انگلیس (MI۶) در ایران بود که با پوشش کاردار سفارت بریتانیا در تهران عمل می کرد. از اقدامات مهم «ترات» روابط گسترده او با سیاست مداران ایرانی و جذب آنها به سرویس جاسوسی انگلیس بود. معاشرت وی با صاحب منصبان لشکری و کشوری بسیار گسترده بود. به طوری که سرلشکر حسن ارفع در خاطرات خود می نویسد: «ما با کارمندان سفارت بریتانیا چه سیویل و چه نظامی دارای روابط بسیار دوستانه بودیم به ویژه با سفیر سرریدر بولارد، آلن ترات، ژنرال فریزر، کلنل بی بوس، کلنل گاسترل و آن لمبتون. من با دشواری فراوان می کوشیدم تا برای آنها وضع واقعی به ویژه نگرش اخلاقی و معنوی ارتش که کاملا فدایی شاه و سلطنت بود و میهن پرستی عامه مردم را توضیح دهم.»۵۸

«سر ریدر بولارد»، وزیر مختار انگلیس در ایران در زندگی نامه خود می نویسد: «ما خوشبختانه در تهران کارمندانی داشتیم که دارای دانش فوق العاده عالی از میهن خود و از ایران و زبان فارسی بودند. آتاشه نظامی سرلشکر فریزر و دستیار او سرهنگ دوم بی بوس، دوشیزه لمبتون و یک گروه دبیر شرقی. «دوشیزه لمبتون» در زمانی که به عنوان وابسته مطبوعاتی در سفارت انگلیس در تهران کار می کرد دارای مدرک دکتری فلسفه از دانشگاه لندن بود.»

سرویس اطلاعاتی بریتانیا توسط جاسوسانی برجسته چون «آلن چارلز ترات» و «آن لمبتون» و «ارنست پرون» شبکه های بومی وسیع خود را بازسازی کرد و در همین دوران «اداره خاورمیانه» سرویس اطلاعاتی آمریکا نیز به رهبری کرومیت روزولت نخستین شبکه های خود را تنیده بود و هر دو دستگاه جاسوسی فعالیتهای توطئه گرانه پیچیده و مؤثری را به ویژه در بحبوحه حوادث سالهای ۱۳۴۲ ۱۳۲۵ به فرجام رسانیده بودند.

پس از معرفی زینر توسط دوشیزه لمبتون و ورودش به ایران توسط «عباس اسکندری» با «قوام السلطنه» ارتباط یافت و او را نامزد جانشینی مصدق کرد. چند هفته بعد از ورود زینر به ایران «ووهاوس» از مسئولان ارشد MI۶ نیز به او پیوست. وودهاوس و زینر به همراه گروهی در سفارت انگلیس، با دستور صریح از «هربرت موریس» وزیرامورخارجه دولت کارگری انگلستان، وسایل سقوط مصدق را فراهم آوردند. این دستور بعدها مورد تأیید «ایدن» وزیرامورخارجه دولت محافظه کار نیز قرار گرفت.۵۹

وودهاوس در شرح حال خود به تفصیل و روشنی می نویسد که چگونه پس از ورود به تهران به وسیله زینر با عوامل و جاسوسان دیگر سفارت چون «ارنست پرون»، دوست سوئیسی شاه و «برادران رشیدیان» و «شاپور ریپورتر»، که در آن زمان هنوز جوان بود و نام و نشانی چندان نداشت آشنا شد. سرنخ این جریان دست پرفسور لمبتون بود که وزارت امورخارجه بریتانیا تقریبا در کلیه اقدامات مهم مربوط به ایران، پیش تر با او مشورت می کرد و صواب دید او را به کار می بست. در گزارش برتود در مورخ ۱۵ ژوئن ۱۹۵۱ آمده است: «رابطه زینر با شاه از طریق ارنست پرون بود که همه تحرکات دربار و جریانات داخلی را به او اطلاع می داد.»۶۰

فراهم آوری مقدمات کودتا

مقدمات کودتای ۲۸ مرداد به دست عوامل انگلیس و شرکت نفت سابق و هوادارانشان در داخل ایران طرحی گردید ولی چون با مشارکت آمریکایی ها به اجرا درآمد به کودتای آمریکایی معروف شد. از همان اوان اجرای قانون ملی شدن نفت، سرنگون کردن رهبران این نهضت ملی هدف شماره یک دولتمردان انگلیس به شمار می رفت.

شرح حال شاه از زبان لمبتون

به همین سبب شبکه های جاسوسی بریتانیاو شرکت نفت انگلیس که از دیرباز حضور فعال و همه جانبه ای در زندگی سیاسی اجتماعی ایران داشتند، مأموریت یافتند که با استفاده از طرفداران و شبکه های جاسوسی محلی در ایران نسبت به تضعیف و بی ثبات کردن حکومت مصدق تلاش کنند. تعدادی از زبده ترین جاسوسان و شرق شناسان مانند دوشیزه لمبتون، رابین زینر، لارنس لاکهارت، جفری ویلر، ریچارد سدان و وودهاوس بسیج شدند تا از تجربیات و دانش وسیع خود در مورد جامعه ایران استفاده کرده با اجرای برنامه های گوناگون و بحران سازی مداوم، مصدق را سرنگون و مسئله نفت را به دلخواه خود حل و فصل نمایند. آنها موفق شدند عواملی مانند «ارنست پرون»، «شاپور ریپورتر» از عوامل دربار و شاه، و برادران رشیدیان و سیاست مداران قدیمی و همچنین افرادی که می توانستند رهبری مخالفین را برعهده بگیرند، مانند «زاهدی» را در طرحهای توطئه خود وارد سازند.۶۱ ذیل عنوان رایزنی برای جانشینی زاهدی در کتاب خواب آشفته نفت آمده است: «و چنین بود که وزارت خارجه انگلیس هم در صدد پیدا کردن جانشین مناسبی برای زاهدی برآمد و باز در این مرحله به سراغ دوشیزه لمبتون رفتند که معتقد بود «شاه آدم بیهوده ای است چون نه خودش قادر به حکومت است و نه می گذارد سایرین حکومت کنند.» لمبتون، ابتهاج را هم لایق نخست وزیری نمی دانست و همچنان اصرار داشت «تنها کسی که قادر به حل مسائل ایران و نجات مملکت می باشد، سیدضیاءالدین طباطبایی است.» اما شاه فرصتی برای رایزنیها باقی نگذاشت و مشکل خود را با آیزنهاور حل کرد.۶۲ زیرا با توجه به نفوذ و سلطه روزافزون آمریکاییها، شاه متوجه این امر بود که باید به سوی آنها تمایل بیشتری نشان دهد لذا پیش از آنکه شاه بخواهد تصمیم بگیرد، مجری سیاستهای آمریکاییها شد.

ویکتوری هاوس و فعالیتهای آن

خنثی سازی تبلیغات شورویها از طریق اداره انتشارات سفارت انگلیس یا همان ویکتوری هاوس هم داستانی شنیدنی دارد که می توان در آن نقش لمبتون و دستیاران ایرانی اش را ملاحظه کرد.

در بیان شرایط زندگی مردم، فجایع و جنایات مربوط به جیره بندی خواربار و بلایا و مصیبتهایی که مردم در سالهای اشغال گرفتار آن بودند، بسیار گفته شده است. از اواخر زمستان ۱۳۲۰، یعنی درست زمانی که مجلس «پیمان همکاری میان ایران و انگلیس و شوروی» را تصویب کرد و به اشغال ایران صورتی قانونی بخشید؛ درست از هنگامی که انتظار می رفت فشار بر ملت ایران کمتر شود و محرومیتهای ایرانیان کاهش یابد، کم یابی نان آغاز شد و به تدریج به صورت قحطی فراگیری درآمد. غارت محصولات ایران بویژه غلات از سوی متفقین، انتقال محصولات کشاورزی و دامی ایران به شوروی از خطه شمالی کشور و خرید محصولات جنوب از کشاورزان توسط انگلیسها به منظور تحویل به شورویها، منجر به مرگ هزاران نفر از گرسنگی شد. در چندین شهر مهم شورشهای خودانگیخته ای علیه قحطی و گرسنگی و بیدادگری روی داد که به دست حکومت به خاک و خون کشیده شد و به تبع آن مشاجرات تبلیغاتی میان انگلیسها و شورویها بر سر فریب دادن مردم ایران آغاز شد که هر کدام می کوشیدند خود را یاور و مددکار ملت ایران نشان دهند. در چنین شرایطی ناگهان انسان دوستی شوروی گل کرد و یک روز ده یا دوازه کامیون شوروی در خیابانهای تهران به راه افتاده گندمهای اهدایی را به مردم ایران نشان دادند و به دنبال آن برخی مطبوعات درباره این کمکهای بی شائبه و برادرانه دولت شوروی قلمفرسایی کردند؛ اما انگلیسها حتی این کمدی مسخره را نیز تحمل نکردند و اداره انتشارات سفارت انگلیس همان «ویکتوری هاوس» در اعلامیه ای که در روزنامه ها (البته به استثنای مطبوعات حزب توده) منتشر شد آوردند که «اگر شوروی ۲۵هزار تن گندم به ایران داده به علت آن است که انگلیس و آمریکا تا پایان ژانویه ۱۹۴۳ چندین برابر ۲۵هزار تن به آن کشور گندم فرستاده اند و البته بهترین راه کمک به تهران آن بود که گندم از مناطق آذربایجان که سه سال متوالی حاصل در آنجا خوب بوده و مقدار کافی انبار شده است به تهران آورده شود ولی مالکین آذربایجان از تأمین آذوقه شهر تبریز هم دریغ دارند چه رسد به آنکه به فکر مردم بیچاره تهران باشند.»۶۳ میس لمبتون و دستیاران ایرانی اش از یک سو می کوشیدند تبلیغات شوروی را خنثی کنند و به ملت ایران بگویند که فریب نخورند که این ۲۵هزارتن گندم را شوروی به آنها داده است بلکه باید بدانند که این هدیه را به طور غیرمستقیم آنها داده اند، از سوی دیگر سعی می کنند هم خودشان و هم شوروی را تبرئه کنند و تمام کاسه و کوزه ها را به سر مالکان آذربایجان و ایالات دیگر بشکنند و آنان را مقصران اصلی و مسببان قحطی نشان دهند.

انور خامه ای در برشماری نهادهای انگلیس در ایران و نقش آنها در تعیین سیاستهای کلی آن زمان در ایران می نویسد: «نهاد پنجم اداره اطلاعات سفارت انگلیس «ویکتوری هاوس» بود که سرپرستی آن را میس لمبتون برعهده داشت. این اداره گرچه از لحاظ نام گذاری، جزئی از سفارت انگلیس محسوب می شد اما در واقع نهادی کاملا مستقل و وابسته به دستگاه اطلاعاتی تبلیغاتی انگلستان بود و احتمالا با اینتلیجنس سرویس نیز پیوندهایی داشت.»۶۴

ارتباط لمبتون با بهاییان ایرانی

در ۱۰مهر ۱۳۴۵، ساواک تهران به ریاست ساواک (نصیری) و مدیریت اداره کل سوم (مقدم)چنین گزارش می دهد: «با تحقیقاتی که به نحو غیرمحسوس به عمل آمده است خانم «نعیمی» ۶۵ دختر عبدالحسین نعیمی که اکنون همسر سرلشکر خسروانی می باشد یکی از بهاییهای متعصب و بانفود فرقه بهاییان ایران است. عبدالحسین نعیمی در سالهای ۱۳۲۰ الی ۱۳۲۴ رئیس کمیته (شبکه) محرمانه سفارت انگلیس درتهران بوده و با همکاری دبیر اول سفارت انگلیس (ترات) در امور سیاسی خارجی و داخلی ایران نقش مؤثری داشته و دوشیزه لمبتون که یک دوشیزه ۸۰ ساله انگلیسی است و در جنگ جهانی دوم ریاست کمیته اینتلیجنت سرویس انگلستان را در تهران به عهده داشته و کلیه امور و بازیهای سیاسی داخلی را به نفع انگلستان رهبری می نموده یکی از دوستان و همکاران مؤمن «عبدالحسین نعیمی» بوده. آقای نعیمی در سال ۱۳۲۵ یا ۱۳۲۶ از سفارت انگلیس کنار رفته و همکاری خود را در امور سیاسی به طور مخفیانه و غیرمحسوس با سرویس اطلاعاتی سفارت انگلیس در تهران ادامه می داده است و در ظاهر به کسب و تجارت می پرداخته است. آقای نعیمی از مالکین بزرگ به شمار می رفته و همکاری خود را با دوستان انگلیسی در تهران حفظ کرده است و از لحاظ بهایی گری جزو گروه کارگردانان بهایی در تهران می باشد که آقای«ثابت پاسال» در مواقع لزوم از نظریه و افکار نعیمی استفاده می نماید.

او در حال حاضر ساکن تهران است. دختر آقای نعیمی که زن سرلشکر خسروانی است در چند سال قبل توانست به طور محرمانه شوهرش (سرلشکر خسروانی) را به دین بهایی گرایش دهد. سرلشکر خسروانی در حضور آقای دکتر«علی ورقا»استاد دانشگاه که از بهاییان متعصب و یکی از روحانیون بهاییان است با حضور آقای نعیمی رسماً به دین بهایی گروید و قرار بر این شده که از لحاظ حفظ پرستیژ و شئون نظامی و بعضی از پستهایی که به وی محول گردیده بهایی بودن وی از چهارچوبه دیوار خانوادگی تجاوز نکند. خانم نعیمی نیز از چندی قبل عهده دار انجام وظایف پدرش با سرویسهای اطلاعات سفارت انگلیس و مقامات انگلیسی است و خانم نعیمی درسال چند مرتب به اروپا و انگلستان مسافرت و در کنفرانسهای بهاییان جهان که در لندن و واشنگتن و کانادا تشکیل می گردیده از طرف زنان بهایی ایران شرکت می نماید و در انجام وظایف خود در موردترویج و توسعه نفوذ بهاییان جدیت و از خودگذشتگی نشان داده و اکنون مقام اول را در بین بهاییان ایران دارا می باشد. «سرلشکر خسروانی» شوهر بانوی مزبور نیز ترقی و توفیق خود را در امور اداری و نظامی مرهون اقدامات زنش می داند و شایع است بنا به توصیه خانم نعیمی سرلشگر خسروانی موظف می باشد که در کارهای اداری افراد و درجه داران و افسران بهایی را به طور غیرمحسوس بیش از سایرین مشمول لطف خود قرار دهد. خانم نعیمی دارای خواهر دیگری می باشد که عیال آقای «علی امینی» که شغل وی مالک است و از بهاییان متعصب به شمار می رود. خانم سرلشکر خسروانی در تمام جلسات رسمی و غیررسمی خواه مربوط به شوهرش و خواه مربوط به سایر دوستان با علاقه زیاد شرکت می نماید و در لندن در انجمن بهاییان ایران مقیم انگلستان نایب رئیس بوده و این انجمن بیشتر به امور زنان و دختران و تازه عروسان بهایی رسیدگی می نماید و هر ساله در بهار و زمستان به لندن مسافرت می نماید. خانم نعیمی به وسیله پدرش عبدالحسین نعیمی با دیپلماتهای انگلیسی و آمریکایی آشنایی دارد و در لندن نیز با زنان و مردان نمایندگان مجلس و وزارت امور خارجه آشنایی داشته و به منزل آنان رفت و آمد دارد . سرلشکر خسروانی در تمام موارد زندگی سعی می کند هر چه بیشتر از نظر بهاییان و تظاهر به بهایی گری دوربماند و در جلسات متشکله بهاییها دیده نشود و بدین جهت شاید ۹۰% از دوستان و بستگان سرلشگر خسروانی از بهایی بودن وی اطلاعی نداشته و از فعالیتهای سیاسی و مذهبی زنش بی اطلاع می باشند.»

طبق اسناد ساواک، باند فوق یکی از شبکه های گسترده مافیایی جاسوسی دکتر«عبدالکریم ایادی» بود که در دوران اشتغال «عطاءالله خسروانی» به عنوان وزیر کار، مشاغل کلیدی این وزارتخانه را به دست داشتند.

طبق اطلاع خانم تیمسارسرلشکر پرویز خسروانی معاون ژاندارمری کل کشورجزو بهاییهای متعصب بوده و سرلشکر خسروانی نیز اداره کننده یک لجنه بهایی است و مرکز جلسات لجنه هم هفته ای یک بار در منزل سرلشکر خسروانی تشکیل می شود و آقای عطاءالله خسروانی (وزیر کار) دکتر «راسخ» و دکتر«ایقانی» در جلسات مذکور شرکت می کنند و به وسیله وزیر کار با سپهبد «ایادی» پزشک دربار شاهنشاهی مربوط هستند و از وی اخذ دستور می نمایند. گفته می شود خسروانی، وزیر کار عده زیادی از بهاییان وزارت کار را که سمت مهمی در آن وزارت خانه به آنها محول نشده به مرور تغییر پست داده و امور مهمه وزارت کار را به دست آنان سپرده که می توان نام مهندس «مجد» معاون فنی وزارت کار و «پرتو اعظم» مدیرکل امور اجتماعی وزارت کار را ذکر نمود. ضمناً این عده از مبلغین بهایی هستندو هر یک لجنه ای دارندو دستورات صادره از طرف سپهبد «ایادی» را که وسیله وزیر کار به آنها اطلاع داده می شود اجرا می نمایند.۶۷

توطئه در “پیاده رو”

در ماه ژوئن ۱۹۴۱ آلمان هیتلری پیمان خود را با روسیه شوروی شکست و در جبهه ای به طول دو هزار کیلومتر به خاک شوروی حمله کرد. درست ده روز بعد در اوت ۱۹۴۱ (سوم شهریور ۱۳۲۰) نیروهای متفقین از جنوب و شمال کشور ما را اشغال کردند وهرج و مرج و گرانی و فساد را برای ایران به ارمغان آوردند. نیروهای خارجی (انگلیس و شوروی) بهانه اشغال خود را وجود شماری از عمال و افسران آلمانی درپوشش مهندس و تکنسینهای فنی در مؤسسات راه آهن و برخی از مؤسسات دیگر صنعتی و احتمال اجرای نقشه آلمان برای اشغال ایران اعلام داشتند. متفقین قبلاً در ۱۶ژوئن و ۱۹ژوئیه و ۱۶اوت مکرر به دولت ایران در این زمینه اخطار کرده بودند. این حوادث منجر به استعفای رضاخان از سلطنت و تبعید او توسط انگلیسها به جزیره موریس، سپس به ژوهانسبورگ شد. درچنین شرایطی، انگلیسها دو سازمان مجهز جاسوسی درایران تدارک دیدند. یکی «خانه پیروزی» (ویکتوری هاوس) برای توزیع نشریات تبلیغاتی به زبانهای فارسی و عربی و انگلیسی مثل روزگار نو، شیپور و عالم جنگ، به مدیریت یک ایرانی به نام «تمدن الملک» بود و دیگری سازمان ضد اطلاعات و جاسوسی M۱۶ ریاست سازمان ضد اطلاعات با «کلنل اسپنسر» و ریاست خانه پیروزی برعهده یک

فارغ التحصیل رشته زبانهای شرقی از دانشگاه آکسفورد انگلستان به نام «میس لمبتون» بود. لمبتون در باغ سفارت انگلیس در تهران ساکن بود و محل خانه پیروزی در ساختمان بزرگ و وسیعی درخیابان فردوسی، کمی پایین تر از میدان فردوسی بود که بعد از جنگ به مرکز انجمن روابط فرهنگی ایران و انگلیس تبدیل شد و درحال حاضر نیروی انتظامی درآن مستقر است.

پخش کلیه نشریات انگلیسها در تهران و شهرستانها برعهده «حسن عرب» ۶۸ صاحب بنگاه نشریاتی «پیاده رو» بود. بنگاه پیاده رو درخیابان نادری نرسیده به چهار راه یوسف آباد مقابل بیمارستان سابق شوروی (شرکت دارویی تیدی) بود.

«پیاده رو» شامل دو دهنه مغازه بزرگ با یک زیر زمین وسیع و قفسه های بزرگ پر از کتاب و نشریات و مجلات خارجی بود. قبل از ورود متفقین، «بنگاه پیاده رو» نشریات آلمانی، از جمله مجله سیگنال را هم برای فروش عرضه می کرد ولی با ورود متفقین، کارعرب به پخش نشریات انگلیسی منحصر شد. پیاده رو همچنین مرکز ملاقاتهای میس لمبتون با برخی رجال سیاسی آن زمان بود. لمبتون اغلب بعد از ظهرها به «پیاده رو» می آمد و در این محل با برخی از رجال آن روزگار چون «عبدالحسین هژیر» و «مورخ الدوله سپهر» و «دکتر طاهری» و «ملک مدنی» (نمایندگان با نفوذ مجلس) و «غلامحسین ابتهاج»۶۹ (برادر ابوالحسن ابتهاج) صحبت می کرد.

معروف ترین نویسندگان چپ همچون «آقا بزرگ علوی»، «احسان طبری»، «عباس نراقی» از گروه پنجاه و سه نفر ارانی که در خانه پیروزی درخدمت لمبتون بودند، نیازهای فرهنگی خود را از بنگاه «پیاده رو» تهیه می کردند. «عرب» بیشتر اوقات در سفر و حضر همراه لمبتون بود؛ در سفر برای سرکشی به شعبات «خانه پیروزی» در شهرستانها، در ملاقات لمبتون با سران عشایر، در بازدید از اماکن مذهبی که لمبتون با چادر نماز از آن اماکن دیدن می کرد. عرب بعد از جنگ به فعالیت سیاسی پرداخت و با «صنیع حضرت» از لاتهای تهران جزو محافظین و گروه ضربت «سید ضیاءالدین طباطبایی» درآمد. او دسته ای از داش مشتیها و اراذل جنوب شهر را تشکیل داده بود تا از آنها برای مقابله و زد و خورد با دسته های حزب توده استفاده کند. او بعد از ۲۸ مرداد در سلک روزنامه نگاران در آمد و روزنامه پرچم خاورمیانه را درخوزستان منتشر کرد. سپس صاحب دو هتل بزرگ یکی در شیراز و دیگری در اهواز شد. او با شیخ نشینهای خلیج فارس مربوط بود و اکثر مشتریهای هتلهای او را شیخ نشینان تشکیل می دادند. عرب برای سرگرمی مشتریهای هتلهایش از فرانسه و اسپانیا و لبنان گروه زنان رقاصه و آرتیستهای آنچنانی را به ایران دعوت می کرد تا برنامه های تفریحی به نمایش گذارند. عرب با اینکه سواد کلاسیک نداشت اما به زبانهای انگلیسی و عربی به راحتی صحبت می کرد. او پیش از انقلاب اسلامی به انگلستان پناهنده شد و اکنون سالهاست که درآنجا زندگی می کند. کسانی که او را دیده اند. نحیف و ضعیف و به سیمای معتادان توصیفش می کنند. هوشنگ مقاره ای گفته است به تازگی به خاطر خرید و حمل تریاک به دام پلیس انگلستان افتاده با وساطت دوشیزه لمبتون آزاد شده است.

ظاهراً این دومین بار بوده که لمبتون به داد او رسیده وی را از مخمصه نجات داده است.

بار اول مربوط به زمان جنگ می شد که انگلیسها پوسترهای بزرگ مقوایی و اوراق تبلیغاتی خود را که علیه آلمانها چاپ کرده بودند بدو می سپردند تا به در و دیوار خیابانها و فروشگاهها و معابر عمومی نصب کند. عرب تعدادی از آنها را الصاق و بقیه را به کسبه خیابان استامبول و شیرینی فروشیها برای تهیه پاکت میوه و جعبه شیرینی می فروشد. زیرا در زمان جنگ، کاغذ و مقوا به طور سرسام آوری کم یاب و گران شده بود. انگلیسها از طریق همسران کارکنان و کارمندان سفارت که مرکز خریدشان استامبول بود جریان را می فهمند و عرب را تحت تعقیب قرار می دهند که با وساطت مس لمبتون نجات می یابد. ظاهراً این بار هم به خاطر اختلافی که با اسدالله خدا یکی (اسدالله کچل) داشته از جانب او، لو می رود و پس از خرید لول تریاک توسط پلیس، دستگیر و تحویل کورت ( دادگاه) لندن می شود. همسر عرب دوشیزه لمبتون را که حالا بیش از هفتاد سال دارد و در دهکده ای خارج از لندن زندگی می کند از جریان دستگیری شوهرش آگاه می سازد. میس لمبتون درنامه ای برای قاضی تذکر می دهد که عرب مبتلا به بیماری است و تریاک دوای اوست. ضمناً یادآور می شود زمانی که او در ایران خدمت می کرده است عرب در سفر و حضر همراه او بوده خدمات زیادی به بریتانیای کبیر نموده است.

وابسته مطبوعاتی انگلیس در ایران

دادگاه نیز از محاکمه او چشم می پوشد و مقرری پناهندگی اش را افزایش می دهد و به قول خودش ظاهراً عدو سبب خیر می شود. ۷۰ دراین جا برخی از مکتوبات سفر انگلستان درمورد دوشیزه لمبتون می آید و علت زوایای شخصیتی این دوشیزه، توانمندیهای وی و ارزش اهمیت ایشان از نگاه سفیر بولارد بیان می شود. این نوشته ها به نوعی ارزیابی عملکرد این کارمند عالی رتبه سفارت در جهت اهداف دولت متبوع خود است که از منظر نگاه سفیر کاملاً مثبت ارزیابی شده است و استحقاق دریافت نشان را یافته است.

ـ ژانویه ۱۹۴۰ (۱۳۱۸.۱۰.۱۱)

وقتی اعضای سفارت برای معرفی نزد شاه رفته بودند او را در وضعیتی متفاوت یافتند. شاه حتی درباره دبیر بازرگانی مزاحی می کند. او چون نسبت به نظامیان نازک دل است، چند کلمه ای با وابسته نظامی رد و بدل کرده اما بیشترین توجه را (همان طور که باید) نسبت به دوشیزه لمبتون، وابسته مطبوعاتی، مبذول داشته است. خانم «داروین» به یاد می آورد که وقتی دوشیزه لمبتون نسبت به اسبهای مسابقه پدرش بی علاقگی نشان داد، اشتیاقی نسبت به شرق پیدا کرد و تصمیم گرفت به ایران بیاید. این تصمیم دوشیزه لمبتون برای ما خجسته بود چون او زبان فارسی را در حد عالی می دانست و دوستان ایرانی فراوانی به دور خود جمع کرده بود. وقتی جنگ شروع شد، دوشیزه لمبتون در ایران بود و سفارت او را به عنوان وابسته مطبوعاتی به کار گرفت. شغلی که خیلی خوب از عهده اش برمی آید. وزارت امور خارجه ما هرگز تعیین نکرده است که یک وابسته مطبوعاتی چه نوع لباس رسمی باید به تن کند. بنابراین تصمیم گرفته شد که او با ردای دانشگاهی در مراسم ظاهر شود. خانم «رابرتس» برای او از پارچه ای که از بازار خریداری شد ردای دانشگاهی درست کرد و از یک نفر در کالج امریکایی کلاهی دانشگاهی به امانت گرفت که اگرچه دانشگاه و دانشکده و رنگ آن نامتناسب بود ولی با آن موقعیت، مناسبت داشت. دوشیزه لمبتون بلند قد است، به گمان من حدود یک متر و ۷۵ سانتیمتر و تا حدودی زمخت به نظر می رسد. ولی چهره ای بسیار جذاب و معقول دارد وهنگامی که برای شرف یابی لباس مذکور را پوشید خیلی جلب توجه می کرد. (ص ۳۰)

ـ بیست و پنجم فوریه ۱۹۴۰ (۱۳۱۸.۱۲.۵)

کار اصلی دوشیزه لمبتون وابسته مطبوعاتی، این است که مواظب روزنامه های ایرانی باشد و ببیند که اخبار انگلستان فضای مناسبی از صفحات را اشغال کرده باشد. ما گه گاه می بایست متوجه «لغزش» به نفع آلمانیها باشیم. به هر حال از نظر ما مطبوعات ایران نسبت به آنچه در آغاز جنگ بود خیلی بهتر شده است. (ص ۴۵)

ـ اول مه ۱۹۴۱ (۱۳۲۰.۲.۱۱)

دوشیزه لمبتون وابسته مطبوعاتی ما اخیراً در دهکده ای نزدیک کاشان اقامت داشت؛ در محلی به فاصله پنج یا شش ساعت با اتومبیل ازتهران. در آنجا پیرمردی در یک دکان از او می پرسد: حقیقت دارد که جنگی در جریان است. او نمی دانسته که چه کسانی در حال جنگ هستند، اما شنیده جنگی در کار است. دوشیزه لمبتون او را مطمئن می کند که اطلاعاتش درست است و از او می پرسد که آیا جنگ گذشته را به خاطر دارد. پیرمرد بعد ازمدتی فکر کردن می گوید چیزی ازاینکه روسها به یک جایی نزدیک اینجا آمدند به خاطر می آورد. این در مملکتی است که ارتشهای روسیه و ترکیه و انگلیس د رآن حضور دارند. (ص ۹۴)

ـ ششم اوت ۱۹۴۱ (۱۳۲۰.۵.۱۵)

من سعی می کنم برای دوشیزه لمبتون، وابسته مطبوعاتی پرکارمان یک دستیار دست و پا کنم. او دایماً در حال ایجاد فعالیتهای تازه است. اخیراً اقدام به انتشار بولتنهای خبری به صورت دو بار در هفته به آلمانی و مجارستانی کرده است. مجارستانیها که چند صد نفر می شوند و اکثراً کارگران ماهری هستند با اشتیاق این بولتنها را می خوانند. (ص ۱۱۰)

ـ یازدهم نوامبر ۱۹۴۱ (۱۳۲۰.۸.۲۰)

دوشیزه لمبتون به طور اتفاقی ازخانم وزیر صنعت (همسر عیسی صدیق، وزیر پیشه و هنر) که زمانی وزیر فرهنگ بود ولی مورد بی مهری شاه سابق قرار گرفت و مدتی بی کار مانده شنیده به خاطر اینکه وقتی شوهرش وزیر بوده مثل دیگران جیبهایش را پر نکرده است تا حالا بتوانند به راحتی گوشه عزلت بگیرند. از شوهرش گله می کند. (ص ۱۴۲)

ـ دوم دسامبر ۱۹۴۱ (۱۳۲۰.۹.۱۱)

]نامه بولارد به همسرش[ انواع مسایل پیچیده دائماً به وجود می آید و کارکنان سفارت در حال افزایش اند. دوشیزه لمبتون به تنهایی دو سال وابسته مطبوعاتی بوده است با سرپرستی تبلیغات به عنوان کار جنبی. او اکنون حدود پنج نفر انگلیسی بدون احتساب ایرانیها، کارمند دارد.

ـ سوم دسامبر ۱۹۴۱(۱۳۲۰.۹.۱۲)

آنها ]وزارت امور خارجه انگلستان[ درنظر دارند «کالورت» را که در جده با من بود به اینجا بفرستند. من می خواهم که او پخش برنامه فارسی را از رادیو تهران به عهده بگیرد. او با ایران و زبان فارسی خوب آشناست و یک سال به اداره پخش رادیویی به زبان عربی از لندن کمک می کرد. من امیدوار هستم هر شب پانزده دقیقه برنامه رادیویی داشته باشم. تبلیغات دارد به یک حرفه بزرگ مبدل می شود.

دوشیزه لمبتون وابسته مطبوعاتی ما آن را در وقت اضافی خود اداره می کند ولی حالا که در مورد تبلیغات ما مانع سیاسی وجود ندارد می توانیم بیشتر به آن بپردازیم. ما دچار توهم نیستیم. واضح است که نان و شکر فراوان و به قیمت پایین (و نه سیرک) ۷۱ مهم تر از تبلیغات شفاهی و کتبی است ولی ما می خواهیم از هر دو وسیله استفاده کنیم. (ص ۱۴۵)… چه حیف است که د.ل. آر.ل.ای.او.ل. ]مقصود خانم و آقای لاریمر است[ نمی توانند به عنوان «مدیران روابط عمومی» به تهران بیایند. این عنوان جدید مدیر تبلیغات است.

توطئه هایی برای هویت زدایی

مولردر ساختمان کوچکی در انتهای باغ سکونت گزید و دستگاه فرستنده خود را نیز در همان اتاق مستقر ساخت. انگلیسها فهمیده بودند که دستگاه فرستنده ای در حوالی کاشان وجود دارد ولی آنها نمی دانستند که این فرستنده در کدام قسمت از این شهر مستقر است و چگونه می توانند به محل این فرستنده دست یابند. برای کشف این فرستنده و شناسایی و دستگیری متصدی راه اندازی آن، میس لمبتون از طرف بولارد مأموریت یافت با سفر به کاشان در کشف محل استقرار این فرستنده و دستگیری متصدی آلمانی آن اقدام کند. لمبتون مدت یک ماه تمام در اطراف کاشان گردش می کرد. او هر روز کوله بار خود را که حاوی مقدار زیادی اوراق، یادداشت و عکس بود به کول می کشید و نقاطی را که می شناخت زیرپا می گذاشت و در مقام تحقیق بود. پس از یک ماه تلاش به این نتیجه رسید که محل استقرار دستگاه فرستنده و مسئول کاراندازی آن در قمصر کاشان قرار دارد. بلافاصله با پای پیاده از نیاسر راه قمصر را در پیش گرفت. ادامه ماجرا به رودررویی مولر، جاسوس آلمانی و لمبتون انگلیسی منجر شد که جاسوس آلمانی دست و پای لمبتون را بست و فرار کرد. سپس نیروهای ژانداری۷۴ حاضر شده، غائله را ختم کرده لمبتون به تهران می رود. این واقعه بسیار جالب و شنیدنی در کتابهای تاریخی نقل شده است که به علت مطول بودن آن در اینجا ذکر نمی شود. علاقه مندان می توانند به کتب تاریخی از جمله زندگی سیاسی عبدالحسین هژیر نوشته جعفرنیا و یا روزها و رازها، خاطرات ناصر امینی، رجوع کنند.

نکته پایانی

شرق شناسی زاییده یک ضرورت اقتصادی بود چرا که به تعبیری نخستین مرحله تحقیقات شرقی از آنجا آغاز شد که نیاز سیاسی و تجاری دول اروپایی آنها را به داشتن افرادی که با زبان و تاریخ و رسوم محلی ممالک شرقی آشنا باشند، واداشت. پس از آن و بعد از دو جنگ جهانی، توسعه اقتصادی، دید تازه تجاری، اندیشه سرمایه گذاری و روشهای حکومتی جدید هر یک جداگانه سبب شد که دول غربی با توجه عمیق تری به رشته شرق شناسی و از جمله ایران شناسی بنگرند.۷۵ ایران شناسی را اروپاییان بنیان نهادند و همچون شاخه های دیگر شرق شناسی غربی، جزیی از تمهیدات استعمار برای تسلط بر شرق گردید.

نیازی به تکرار این نکته نیست که غالب دانشمندان و محققان که رشته های شرق شناسی را دنبال کردند مخارج تحصیل، تحقیق و سفر را از مؤسسات، دانشگاهها، مجامع علمی و دولتی یا انجمنهای مورد حمایت و خادم دولتهای خود اخذ نمودند و جمعی از آنان نیز مآلاً به خدمتهای رسمی دولتی مانند عضویت در وزارت امور خارجه درآمدند. کوتاه سخن اینکه در شرق شناسی علمی دست سیاست دولتها هیچ گاه بی کار نبوده است.۷۶

این دانش اروپایی با وارونه جلوه دادن ارزشهای تمدنی و خاموش ماندن در برابر شکوه و عظمت تمدنهای غیراروپایی، توطئه هایی را سامان دهی کرده که کمترینش هویت زدایی از جوامع مدنظرشان بود. شرق شناسی که به کاوش در میراث تاریخی فرهنگی شرق می پردازد به لحاظ روشی ابتدا در حوزه زبان شناسی داخل می شود زیرا علاوه بر سهولت ارتباط میان بومیان و مهاجران، فهم عناصر فرهنگی، تاریخی و جغرافیایی هر کشور را اعتبار بیشتری می بخشید.

در این جستار، نمونه هایی بسیار از آورده ها و نوشته ها و دیدگاههای دیگران درخصوص دوشیزه لمبتون بازگو شد که از فحوای آن مشهود است، پشت پرده فعالیتهای علمی نقشه های جاسوس مآبانه و ویرانگرانه ای نهفته که سایه های شوم آن، تاریکیهای تاریخ ما را می سازد.

آموزش و فراگیری زبان فارسی یا تعلیم زبان انگلیسی به ایرانیها توسط لمبتون نه فقط ابزاری بود برای فهم عناصر فرهنگی بلکه دستمایه ای بود جهت اهداف استعماری که او را شایسته دریافت مدال برای محقق کردن چنین اهدافی کرد.

«چه کسی باور نمی کند که یک تحقیق صددرصد علمی اندر احوالات ترک و عرب و بلوچ ایران و پرداختن به ریزترین مسائل فرهنگی آنها تنها به این جهت صورت گرفته باشد که بگاه ضرورت از آنان در مقابل حکومت مرکزی یا در برابر یکدیگر استفاده شود؟»۷۷

شنیده ایم که بسیاری از متون نوشته شده توسط شرق شناسان، زمینه مساعدی را برای تجاوز غربیان به شرق فراهم کرده است و خوانده ایم که برخی سفرنامه ها دستورالعمل کشورگشایی محسوب شده اند. در چندی از متون تاریخی نیز آمده است که سفرا و نمایندگان دولتهای غربی، مقدمات نفوذ وسیع تر دولت متبوع خود را تدارک دیده با برنامه ریزیهای بلندمدت این فرایند را مهندسی کرده اند. بی جا نیست که می بینیم لرد کرزن، این مدافع استعمار، نسلی از مأموران انگلستان (که یکی از آنها میس لمبتون است) را تحت نفوذ فکری خود داشته است. لمبتون متأثر از اندیشه های او، مطامع دولت خود را، با استفاده از ضعفهای داخلی کشورمان اقناع کرد.

در سراسر واکاویهای خاطرات کسان مرتبط با ایشان، او را در کسوت علم و تحت پوشش پژوهشهای علمی و مردم شناسی با عنوان «شناخت باورهای سیاسی و فرهنگی» معرفی می کنند که با رهبران حزبهای سیاسی ایران دیدارهای پیدا و پنهانی داشت. وی با تمهید ساز و کارهای تنیدن شبکه های جاسوسی و بومی سازی آن، عملیات روانی دولت بریتانیا را با همکاری رادیوی بی.بی.سی پشتیبانی و حمایت کرده، توسل به عملیات پنهانی لازم جهت تشویق و ترغیب افراد به منظور اقدامات براندازی دولتهای مردمی را توصیه می نمود و به راحتی با دخالت در امور سیاسی این کشور در شرایط حساس، برکناری مقامات ارشد سیاسی را طراحی کرده آلترناتیوهای لازم را نظر به شناختی که نسبت به شخصیتهای ایرانی داشت، معرفی می نمود. دوستی و مؤانست وی بازینر، افسر اطلاعاتی MI۶ در ایران و… همه و همه این تشکیک را تقویت می کند که «چگونه می شود تصور کرد که کسی شیفته ملتی باشد اما از هرگونه اقدامی در جهت تنزل و تیره روزی و عقب نگهداشتن آنها کوتاهی نکند؟»

آیا هنوز می توان به کسانی چون سرپرسی سایکس، لرد کرزن، ادوارد براون، پوپ، یا دیگران به عنوان شرق شناس و ایران شناس علاقه مند به این آب و خاک خوش بین بود؟

فاطمه صفوی

پانوشت ها:

۱- وی در مقدمه مالک و زارع به این واقعیت چنین اشاره می کند: «اکنون وقت آن است که از موسسه پادشاهی امور بین المللی و کمیته تحقیق «لور هلم» که متحمل مخارج مسافرت های من در سال های ۸۴۹۱ و ۹۴۹۱ میلادی شده اند سپاسگزاری کنم.» فصیحی پور، سیمین، جریان های اصلی تاریخ نگاری در دوره پهلوی، تهران نوند (نوید سابق)، ۲۷۳۱، ص ۶۱۱.

۲- گزارشی از جلسه انجمن سلطنتی آسیای مرکزی در سالن انجمن پادشاهی بولینگن هاوس پیکادمی چهارشنبه هفتم دسامبر ۰۶۹۱ حاکی است: «سرویلیام دیکسن» مارشال نیروی هوایی و رئیس انجمن به کرسی ریاست جلوس نمود و در پایان سخنرانی مدال سرپرسی سایکس مموریال را که از طرف انجمن در سال ۰۶۹۱ به دوشیزه لمبتون اعطا شده بود به ایشان اهدا کرد. متن سخنرانی رئیس؛ علیا حضرتا، بانوان، آقایان، برای اینجانب موجب نهایت خوش وقتی است که امروز پروفسور لمبتون را که برای ما پیرامون اوضاع اجتماعی ایران در عهد قاجاریه سخنرانی می نماید به شما معرفی کنم. در این سخنرانی ما بر خود می بالیم زیرا پروفسور لمبتون بزرگ ترین شخصیت صاحب نظر انگلیسی در مورد مسایل مربوط به ایران است.

ایشان از سال ۱۳۹۱ به امور ایران علاقه مند بوده و قسمتی از عمر خود را در آنجا گذرانده است. این ایام مشتمل بر پنج سالی است که با سمت وابسته مطبوعاتی سفارت بریتانیا در تهران در طول سال های جنگ جهانی اخیر خدمت کرده است؛ از آن زمان به بعد چندین بار از ایران بازدید و به نواحی مختلف کشور مزبور مسافرت کرده است و صاحب اطلاعات عمیقی در باب مسائل ایران است. پروفسور لمبتون نه تنها در زمینه تاریخ و ادبیات کلاسیک ایران صاحب اطلاعات کم نظیری است بلکه به فارسی و به خصوص به دستور زبان مزبور تسلط کامل دارد و از امور سیاسی ایران مطلع و با مردم این مملکت آشناست و مؤلف مقالات و کتب متعددی نظیر مالک و زارع در ایران و سه لهجه محلی ایرانی است. دوشیزه لمبتون از سال ۲۵۹۱ به بعد کرسی استادی زبان فارسی در دانشگاه لندن را عهده دار است. ناطق امروز ما شخصیتی است که همتا و تالی ندارد و یقین دارم سخنرانی امروز برای شما بی نهایت آموزنده و لذت بخش خواهد بود. اکنون با نهایت مسرت ایشان را معرفی می نماید.

پس از سخنرانی لمبتون رئیس انجمن مجددا از علیاحضرت اجازه می خواهد از تشریف فرمایی دوشیزه لمبتون تشکر کند. در ابتدای سخنرانی به ایجاز و اختصار درخصوص دوشیزه لمبتون و اطلاعات وسیع ایشان پیرامون تاریخ، عرف و عادات و زبان ایران صحبت شد ولی مقام دوشیزه لمبتون والاتر از اینهاست و به نظر اینجانب که مسلما سفرای کبار حاضر در جلسه اظهارات مرا تأیید می نمایند. دوشیزه لمبتون گرانبهاترین عامل ا رتباط بین ما و ایران، کشور بزرگ و دوست و متحد ما در پیمان مرکزی سنتو محسوب می شوند. (فصیحی پور، سیمین، جریان های اصلی تاریخ نگاری در دوره پهلوی، تهران نوند (نوید سابق)، ۲۷۳۱، صص ۷۱۱ تا ۹۱۱).

۳- en wikipedia org.wiki.nn-lambton

۴-مهدی نیا، جعفر، زندگی سیاسی عبدالحسین هژیر، تهران پانوس، ۳۷۳۱.

۵-دوشیزه لمبتون پس از مراجعت به وطن در سال ۳۵۹۱ به دانشیاری و در سال ۴۵۹۱ به مقام استادی ادبیات فارسی دانشگاه لندن نایل آمد و در سال ۴۵۹۱ موفق به دریافت دکتری ادبیات فارسی شد.

۶- این مدرسه از مراکز باسابقه شرق شناسی، مطالعات اسلامی و تدریس به زبان های شرقی در انگلستان است که چهره سرشناس بخش فارسی آن دوشیزه لمبتون بوده است. وی چند سال است که بازنشسته شده ولی کتاب دستور زبان و روش تدریس فارسی او که در سال ۳۵۹۱ توسط انتشارات کمبریج چاپ شده و نیز فرهنگ فارسی به انگلیسی او همچنان مورد استفاده دانشجویان و مراکز تدریس زبان فارسی در انگلستان است و در حال حاضر دکتر تورخان گنجی و آقای مرتون اعضای تمام وقت بخش فارسی این مدرسه اند.

دکتر گنجی که ایرانی و در تبریز درس خوانده است ریاست بخش را برعهده دارد. کار اصلی او ادبیات ترکی و قفقازی است ولی در کنار تدریس آن بعضی دروس فارسی را نیز درس می دهد. آقای مرتون انگلیسی است و در حقیقت جای دوشیزه لمبتون استخدام شده است. او بیشتر علایق تاریخی دارد و متون تاریخی فارسی را تدریس می کند. برنامه درسی این بخش کمابیش مانند کمبریج است ولی به لحاظ مالی مشکلات کمبریج را ندارد و به لحاظ تهیه کتاب و منابع هم از امکانات خوبی برخوردار است. کتابخانه مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن یکی از غنی ترین کتابخانه های شرق شناسی است که استفاده از آن نیز آسان است. (لمبتون، آ.ک.س، ایران عصر قاجار، ترجمه: سیمین فصیحی پور، تهران،جاودان خرد، ۵۷۳۱، صص ۴۴۸و ۹۴۴).

۷- تربیت سنجابی، محمود، کودتاسازان، تهران، موسسه فرهنگ کاوش، ۶۷۳۱، صص ۲۹-۸۲.

۸- لمبتون، آ. ک. س، ایران عصر قاجار، سیمین فصیحی پور، جاودان خرد، ۵۷۳۱، صص ۰۴۵ و ۱.۴۵

۹- کسانی که متن قرارداد کنسرسیوم سال ۴۵۹۱ را دیده اند می دانند که آن مفصل ترین و در عین حال پیچیده ترین و صعب الفهم ترین قراردادهای نفتی بود که تا آن زمان وجود داشت. قراردادی بود که می بایستی واقعیت امتیاز آن را زیر نقاب پنهان می کرد. عبارت های متن فارسی گنگ تر و نامفهوم تر از آن بودکه با یک یا دو بار خواندن معنی محصلی از آن دستگیر شود. متن قرارداد را نخست دکتر «لطفعلی صورتگر» به فارسی ترجمه کرد. «امینی» می گوید: «دیدم ترجمه ای کرده که من هر چه می خوانم نمی فهمم. گفتم آقا این چه جوری است و فلان و بالاخره از فؤاد روحانی خواهش کردم ترجمه کرد. واقعا ترجمه خوبی هم کرد. طرف های قرارداد می بایستی هر دو متن را امضا کنند و نمایندگان کنسرسیوم برای اینکه مطمئن شوند ترجمه ای را که ایرانی ها تهیه کرده بودند به دوشیزه لمبتون که استاد کرسی فارسی در لندن بود دادند و او آن را به صورت نهایی درآورد.» (موحد، محمدعلی، خواب آشفته نفت: از کودتای ۸۲ مرداد تا سقوط زاهدی، ج ۳، تهران، نشر کارنامه، ۳۸۳۱، ص ۲۷۳).

۱۰ـ عضد قاجار، ابونصر، بازنگری تاریخ قاجاریه و روزگار آنان همراه با خاطرات نویسنده و تأملاتی چند در برخی از رویدادهای معاصر ایران، تهران، بی نا، ۶۷۳۱، صص ۹۸ تا .۹۲

۱۱- شهرام نیا، امیرمسعود، پارلمانتاریسم در ایران (بنیادهای فکری و زمینه های تاریخی در عصر مشروطیت)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۹۷۳۱، ص ۷.۴۲

۱۲- مقصودی مجتبی، تحولات سیاسی- اجتماعی ایران ۷۱۳۵- ۰۲۳۱، تهران، روزنه ۰۸۳۱، ص ۷.۱۰

۱۳- میرزایی دره شوری، غلامرضا، بختیاری ها و قاجاریه، تهران، ایل، بی تا، ص .۵۲

۱۴- همان، ص ۴.۱۰

۱۵- تحولات سیاسی اجتماعی ایران ۷۱۳۵- ۰۲۳۱، ص ۹.۳۸

۱۶- جریان های اصلی تاریخ نگاری در دوره پهلوی، ص ۴.۱۳

۱۷ـ همان، ص ۶.۱۳

۱۸- زندگی سیاسی عبدالحسین هژیر، تهران، پانوس، ۳۷۳۱، ص ۷۴۳

۱۹- احتمال می رود شخص مذکور سرهنگ عبدالعظیم ولیان، شهردار سابق تهران باشد.

۲۰- http:.. www Bukharamagazin com

۱۲- زندگی سیاسی عبدالحسین هژیر، ص ۶۴.۳

۲۲- چهره ها و یادها، ص۷۸.۲

۲۳- همان، ص۳۴.۲

۲۴- همان، ص۰۶.۲

۲۵- خامه ای، انور، خاطرات سیاسی، تهران، نشر گفتار، ۲۷۱۳، صص۳۶۲-.۲۶۲

۲۶- خاطرات نورالدین کیانوری، تهران، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، اطلاعات ۱۷۱۳، صص۵۷و ۶۷.

۲۷- طبری، احسان، کژراهه- خاطراتی از تاریخ حزب توده، تهران، امیرکبیر، ۳۷۱۳، ص۵۴.۱

۳۵- ایران عصر قاجار، ص.۴۵۸

۳۶- همان.

۳۷- فضل الله صبحی مهتدی فرزند محمد حسین مهتدی از بهاییان معروف کاشان بود. زندگی وی بسیار پرماجرا و مملو از فراز و نشیبهای عجیبی است. او شرح زندگی خود را در کتاب صبحی و پیام پدر به تفصیل نوشته است و چنان که خود شرح می دهد سالیان درازی را در قفقاز، عشق آباد، بخارا، سمرقند، تاشکند و مرو گذرانده و سپس به ایران آمد. او در ایران هم تقریبا به اغلب نقاط سفر کرده و در همه جا به عنوان مبلغ باهوش بهاییان به شمار رفته است. صبحی پس از خاتمه جنگ جهانی اول برای زیارت عبدالبهاء از راه بادکوبه و استانبول و بیروت به حیفا رفت و در آنجا مقرب درگاه شد و سالها کاتب عبدالبهاء گردید. وی مدت دوازده سال کاتب وحی و در کنار عبدالبهاء بود.

۳۸- تربیت سنجابی، محمود، کودتاسازان، تهران، مؤسسه فرهنگ کاوش: .۱۳۷۶

۳۹- حسن ارفع، فرزند میرزا رضاخان ملقب به دانش ارفع الدوله به سال ۱۲۷۴ در شهر تفلیس به دنیا آمد. در دوازده سالگی وارد مدرسه نظام شد و تحصیلات خود را در دبیرستان نظام ژنو سوئیس، دبیرستان موناکو و دبیرستان نظام ترکیه به پایان رساند. در ۲۴سالگی به استخدام ژاندارمری ایران درآمد. در سال ۱۳۰۶ برای گذراندن دانشگاه جنگ به پاریس اعزام شد. دارای مدرک تحصیلی «فرمانده عالی ستاد» و رئیس دانشکده افسری، رئیس اداره سواره نظام و به درجه سرتیپی رئیس رکن دوم ستاد ارتش در زمان جنگ جهانی دوم بود. در سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ چندین بار ریاست ستاد ارتش و عالی ترین پست نظامی را به عهده داشت. نامبرده در سالهای ۱۳۲۵-۱۳۲۰ یکی از چهره های فعال سیاسی- اطلاعاتی ایران به شمار می رفت.

۴۰- محسن صدرالاشراف فرزند سیدحسین فخرالذاکرین در سال ۱۲۵۰ در خانواده ای روحانی در محلات به دنیا آمد. پدر او سیدحسین روضه خوان بود. سیدمحسن صدر پس از تحصیل علوم دینی معمم شد و مدتی شغل پدر را در پیش گرفت تا اینکه به تهران آمد و به جای عمویش سیدصدرالدین ملقب به صدرالاشراف معلم یکی از پسران ناصرالدین شاه شد. صدرالاشراف در اوایل مشروطیت وارد وزارت عدلیه شد. بعد از بمباران مجلس و بازداشت عده ای از آزادیخواهان به فرمان محمدعلی شاه برای بازجویی از زندانیان و تعیین تکلیف آنان به باغشاه محل بازداشت زندانیان فراخوانده شد. بعد از کودتای ۱۲۹۹ ابتدا به ریاست استیناف آذربایجان منصوب شد و در تشکیلات نوین عدلیه ابتدا معاونت کل دادستان و سپس به ریاست دادگاه انتظامی قضات و سرانجام به ریاست شعبه تمیز و دادستانی کل دیوان تمیز رسید.

۴۱- خاطرات سیاسی، ص.۴۴۰

۴۲- ناصر انقطاع همواره دلبستگی خاصی به کار مطبوعات داشت. در سیزده سالگی هنگامی که دانش آموز دبستان بود اولین نوشته های او در هفته نامه یویو که به مدیریت «عماد عصار» نتشر می شد چاپ گردید. پس از آن د رحالی که هنوز به بیست سالگی نرسیده بود به طرح و تنظیم جدول کلمات متقاطع و کاریکاتور در روزنامه های گوناگون پرداخت. در جوانی به فعالیت سیاسی مشغول شد و پس از ۲۸ مرداد مدتی از کارهای سیاسی کناره گرفت و به کار پژوهش در زمینه زبان فارسی و ریشه یابی واژه ها و تاریخ ایران پرداخت. نوشته های او در کیهان و اطلاعات سپس روزنامه رستاخیز چاپ می شد. وی فارغ التحصیل دانشکده روزنامه نگاری و علوم اجتماعی است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در اوایل سال ۱۹۸۶ به لس آنجلس رفت و با نشریه پیام ایران همکاری کرد. و در اوایل سال ۱۳۸۷ یکی از بنیانگذاران نشریه روزنامه صبح ایران شد و به مدت ده سال سردبیری این نشریه را به عهده داشت.

۴۳- انقطاع، ناصر، پنجاه سال با پاین ایرانیستها، کالیفرنیا، لس آنجلس، شرکت کتاب، ۲۰۰۱ میلادی (۱۳۷۹) صص۴۷-.۴۱

۴۴- متأسفانه نه پزشکپور و عاملی آن صداقت را داشتند که اصل موضوع را بیان کنند و نه درون حزب پان ایرانیست افرادی بودند که موضوع را پی گیریند. اما کارنامه شش دهه حزب پان ایرانیست چه در دوران نهضت ملی شدن نفت و چه پس از کودتای (۱۳۵۷-۱۳۳۲) نشانگر هم سویی و همراهی با انگلستان بود و حتی در قضیه بحرین، حزب نعل وارونه زد چون هیچ کدام از مخالفان ظاهری حزب توسط رژیم دستگیر نشده، حتی به مراجع ذی ربط چون ساواک هم احضار نگردیدند و تا پایان فروپاشی نظام شاهنشاهی مدافعان آن آیین بودند. پس از انحلال حزب رستاخیز پان ایرانیستها مدافع نظام شاهنشاهی ماندند.

۴۵- ایران عصر قاجار، ص .۴۷۴

۴۶- علم، مصطفی، نفت، قدرت و اصول پیامدهای کودتای ۲۸ مرداد، ترجمه غلامحسین صالحیار، تهران، چاپخش .۱۳۷۷

۴۷- رابین زینر قبلا برای M۱۶ کار کرده بود. او فارسی را سلیس صحبت می کرد و همه رهبران سیاسی ایران را می شناخت اما به رغم همه خصوصیاتش جاسوسی معمولی نبود. یک آمریکایی که به بررسی فعالیتهای حرفه ای پرداخته او را مردی چند شخصیتی توصیف می کند. «زینر» قدرت خارق العاده ای در ترکیب فکر بلندش با زندگی ای پست داشت. او زندگی اش را میان شایعات و مباحث، چه در زمینه فلسفه و مذهب و چه در مورد نقاط ضعف بشر، می گذراند، مشروب زیاد می خورد و از داروهایی برای افزایش ادراک حسی واقعیات ازلی استفاده می کرد.

۴۸- ایران عصر قاجار، ص .۴۷۵

۴۹- همان، صص ۳۴۶- .۳۴۵

۵۰- همان، ص .۳۵۸

۵۱- همان، ص .۳۵۹

۵۲- علم، مصطفی، نفت، قدرت و اصول پیامدهای کودتای ۲۸ مرداد، ترجمه غلامحسین صالحیار، تهران، چاپخش، ۱۳۷۷، ص .۳۶۳

۵۳- به نظر می رسد که این نوع برخورد ناشی از سوءظن نبود بلکه نوعی القای مطلب بود تا از این رهگذر شاید بتوان به روحانیت مبارز مورد حمایت مردم ضربه ای وارد کرد.

۵۴- پیدایش نهضت توانمند و مردمی آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی با نقش مؤثر «جمعیت فداییان اسلام» اهداف ضداستعماری و استقلال طلبانه ای در پی داشت که بویژه در نهضت ملی کردن صنعت نفت نمود پیدا کرد. «جورج میدلتون» کاردار سفارت انگلیس، آیت الله کاشانی را با کینه توزی (یک عوام فریب آب زیر کاه مفسد و ضدغربی) می خواند و «آن لمبتون» از گردانندگان شبکه اینتلیجنس سرویس در ایران نوشت: «مادام که نهضت ملی کردن صنعت نفت از سوی روحانیون با اصطلاحات اسلامی توجیه نشد از پشتیبانی گسترده مردم برخوردار نبود. (شهبازی، عبدالله، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، تهران، اطلاعات، ۱۳۸۲، ص ۱۷۵).

۵۵- همان، ص .۳۶۴

۵۶- بیل، جیمز و ویلیام راجر لوئیس، مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات، تهران، گفتار ۱۳۷۲، ص .۳۷۳

۵۷-همان، ص .۴۰۲

۵۸- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، ص .۵۴

۵۹- خواب آشفته نفت: از کودتای ۲۸ مرداد تا سقوط زاهدی، تهران، نشر کارنامه، سه جلد ۱۳۸۳، ص .۱۰۸

۶۰- همان، ص .۲۸۴

۶۱- تحولات سیاسی- اجتماعی ایران ۱۳۵۷- ۱۳۲۰، ص .۱۴۱

۶۲- خواب آشفته نفت: از کودتای ۲۸ مرداد تا سقوط زاهدی، ج۳، ص .۱۳۹

۶۳- خاطرات سیاسی، ص .۲۷۷

۶۴- همان، ص .۳۱۰

۶۵- ملیحه نعیمی، از مأمورین قدیم اینتلیجنت سرویس و از کارگزاران بهاییت.

۶۶- شاهپور راسخ، فرزند احمد به سال ۱۳۰۳ در تهران متولد شد. مادرش خانم قدس ایران و پدرش از تجار معروف تهران بود. وی دبیر آموزش و پرورش بود و در سال ۱۳۲۶ به علت ترک محل خدمت و ادامه تحصیل منتظر خدمت شد. پس از اخذ دکتری جامعه شناسی به عنوان استاد دانشگاه و معاون سازمان برنامه و بودجه برگزیده شد. در طول خدمت نشانهای همایون، قدردانی و کار دریافت نمود و سفرهای متعددی به خارج از کشور داشته است، از جمله به همراه اشرف پهلوی جهت شرکت در کنفرانس بین المللی زن در مکزیکوسیتی، به آن کشور رفت. نامبرده و همسرش از مبلغین فرقه بهاییت بوده در مجله سخن مقالاتی می نوشت.

۶۷- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران: .۱۳۴۴.۸.۱۹

۶۸- حسن عرب فرزند اکبر به سال ۱۳۰۱ در تهران و در خانواده ای لبنانی الاصل به دنیا آمد. درباره تحصیلات وی در اسناد موجود مطلبی ثبت نشده است. نامبرده یکی از مخالفان حزب توده بود که چندین بار توسط عناصر آن حزب مضروب شد. او در مخالفت با مصدق در سال ۱۳۳۲ در بیروت با روزنامه های لبنانی مصاحبه می کرد. مشارالیه از عوامل انگلیس بود که با شرکت افسران انگلیسی و به منظور طرح نقشه و ایجاد تحرکاتی علیه مستشاران آمریکایی در منزلش جلسه تشکیل می داد و در سال ۱۳۳۰ پس از دستگیری «ناوارا» جاسوس انگلیس مدتی به کشور عراق فرار کرد. حسن عرب مدیر روزنامه پرچم خاورمیانه بود که بعدا به نشریه سیاسی خوزستان تغییر نام داد. در سال ۱۳۳۶ فروشگاه مطبوعاتی بین المللی توسط نامبرده در شیراز تأسیس شد.

۶۹- خاندان ابتهاج نیز درزمره خاندانهای بهایی می باشد.

۷۰- تربیت سنجابی، محمود، کودتاسازان، تهران، مؤسسه فرهنگ کاوش، ۱۳۷۶، ص .۳۱

۷۱-خاطرات سرریدر ویلیام بولارد سفیر کبیر انگلستان در ایران، نامه های خصوصی و گزارشهای محرمانه، ترجمه: غلامحسین میرزاصالح، تهران، طرح نو، .۱۳۷۸

۷۲- دوشیزه لمبتون مدال «خادم نظام امپراتوری بریتانیا» را گرفت.

۷۳- زندگی سیاسی عبدالحسین هژیر، ص .۳۷۴

۷۴- حضور نیروی ژاندارمری جهت حمایت از لمبتون حاکی از اطلاع بخشی از دستگاههای دولتی و یا دولتمردان و سیاست بازان ایرانی از نوع فعالیتهای وی بوده و بیشتر حاکی از نفوذ استعمار انگلیس در دستگاههای ایرانی است. کما اینکه چنین نفوذی در شهربانی هم ملحوظ بود.

۷۵- جریانهای اصلی تاریخ نگاری در دوره پهلوی، ص .۶۹

۷۶- همان، ص .۶۹

۷۷- همان، ص .۷۵